صفحه نخست > خبر و گزارش > جعل واقعیت و تبلیغ پشتونیسم در کتاب های درسی مکاتب افغانستان

جعل واقعیت و تبلیغ پشتونیسم در کتاب های درسی مکاتب افغانستان

حکومت افغانستان و وزارت معارف افغانستان با تدوین و انتشار این کتاب جعلی تاریخ، نمی خواهند دانش آموزان بدانند که مادران و پدرانشان چگونه قربانی جنایات سیستماتیک حاکمان و اشغالگران افغان بوده اند.
کابل پرس خبری
چهار شنبه 14 اكتبر 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

کابل پرس?: مقامات وزارت معارف افغانستان بارها در اظهارات خود اعلام کرده اند که در نصاب درسی مکاتب افغانستان وطن دوستی را ترویج می کنند. با این وجود نگاهی به کتاب های درسی بويژه کتاب تاریخ صنف 12 و 9 نشان می دهد که نه تنها هیچ اثری از وطن دوستی دیده نمی شود بلکه تا جایی که امکان داشته در تاریخ و واقعیت ها دست برده شده است. در این کتاب ها همچنین کوشش شده تا وقایع و اتفاقات روی داده شده در جامعه ی پشتون پاکستان و افغانستان، بزرگ نمایی شده، یا تحریف شود و به عنوان تاریخ مردم سرزمینی که فعلا افغانستان نام دارد مشخص و شناخته شود. این اقدامات بصورت مشخص در راستای جعل پردازی و تحریف واقعیت های تاریخی و واقعیت های جاری صورت می گیرد که نهادهای مختلف حکومتی مانند آکادمی علوم با جعلیاتی چون دایرت المعارف آریانا یا اطلس اتنوگرافی غیر پشتون ها روی دست گرفته اند.

گرچه دانش آموزان کشور بويژه دانش آموزان صنف دوازده برای ورود به دانشگاه نیاز به پاسخ دادن به پرسش ها بر اساس جعلیات این کتاب ها دارند اما لازم است آنان و بويژه آموزگاران به محتوای این کتاب ها به دیده ی انتقادی بنگرند. جامعه ی فرهنگی و مدنی افغانستان نیز باید برای توقف جعل پردازی در کتاب های درسی و ترويج دروغ در مکاتب افغانستان اقدامات مناسب روی دست بگیرند.
در اینجا به چند نمونه از جعل پردازی های فاحش و آشکار در کتاب تاریخ صنف 9 و 12 اشاره می شود:

يک

در کتاب تاریخ صنف 9 و 12 مکاتب افغانستان احمد شاه ابدالی به عنوان اساس گذار افغانستان معاصر معرفی شده است. احمد شاه ابدالی از سال 1747 میلادی تا 1773 میلادی بر سر قدرت بوده است. طبق اسناد تاریخی تا اواخر قرن 19 میلادی کشوری بنام افغانستان وجود خارجی نداشته است. مناطقی که امروز بخشی از کشور تازه تاسیس افغانستان محسوب می شود با نام هایی چون زابلستان، خراسان، بلخ و... در موقعیت های جغرافیایی متفاوت قرار داشته است. در هیچیک از اسناد بويژه در نقشه های تاریخی اثری از نام افغانستان در این دوره به چشم نمی خورد. تنها پس از اشغال این سرزمین و جنایات سازمان یافته ی عبدالرحمان خان به عنوان دست نشانده ی مستقیم انگلستان و سربازانش در اواخر قرن 19 میلادی، نام کشور به افغانستان تغییر کرده و از آن زمان بصورت مستمر در طول حکومت افغان ها بر سرزمین ما، تلاش شده تا در کنار جنایات سیستماتیک همچون نسل کشی، برده داری، کوچ اجباری و غصب زمین، آثار تاریخی تخریب و نشانه های فرهنگی غیر افغان ها که در جریان هزاران سال در این سرزمین بوجود آمده نابود شود. بنابراین از احمد شاه ابدالی به عنوان موسس افغانستان معاصر نام بردن غلط محض می باشد و جعل تاریخ محسوب می شود. حتا کاربرد کلمه ی افغان در نوشته ها و اسناد تاریخی برای پشتون ها بکار رفته شده است و هنوز با گذشت بیش از یک قرن از سیاست افغانیزه کردن این سرزمین، بسیاری از مردم غیر پشتون خود را افغان نمی دانند.

دو

در صفحه 15، درس ششم، کتاب تاریخ صنف 9 نوشته شده که به احمد شاه ابدالی به دلیل جلوگیری وی از خونریزی لقب "بابا" و در صفحه ی 5 کتاب تاریخ صنف 12 داده شده است. او همچنین در این کتاب ها به عنوان فردی ملایم و صلح طلب معرفی می شود. این نکته کاملا دروغ محض محسوب می شود مگر اینکه زاویه دید، زاویه ی افغانیزه کردن جامعه باشد. احمد شاه ابدالی تنها در جامعه ی پشتون و به سبب خدماتی که به این قوم در پاکستان و افغانستان فعلی انجام داده، به عنوان "بابا" شناخته می شود. از او به هیچ عنوان در میان مردم غیر افغان یا غیر پشتون به عنوان بابا یاد نمی شود. در این کتاب ها از تحرکات و حکومت های غیر پشتونی در زابلستان، خراسان و بلخ به عنوان حکومت های اجنبی یاد شده است.

سه

در کتاب صنف نهم و دوازده برای مهره و جاسوس درجه یک بریتانیایی و پدر جنایت، عبدالرحمان، چهره ای ساخته شده که کاملا ضد واقعیت می باشد. در این کتاب ها هیچ اشاره ای به جنایات سیستماتیک این پادشاه افغان نمی شود. عبدالرحمان خان در زمان امارت خود بیش از 60 درصد مردم هزاره را قتل عام کرد، زمین های پدری آنان را از قندهار تا هلمند، زابل، ارزگان و غزنی غصب و بین سربازان خود و کوچیان تقسیم نمود. عبدالرحمان برده داری را در زمان خود رسمی ساخت و هزاران تن از مردم هزاره را به عنوان برده به فروش رساند. او تبعیض سیستماتیک را روی دست گرفت و در حالی که افغان ها یا پشتون ها از مالیه دادن معاف شده بودند، از غیر افغان ها تا جایی که می توانست مالیه می گرفت. در کتاب های درسی تاریخ صنف 9 و 12، سرکوب و قتل و غارت عبدالرحمان و افغان هایی که از آن سوی مرز به اینسو با سلاح انگلیسی گسیل شده بودند، به عنوان حرکتی برای اجرای قانون توصیف شده است. همچنین علاوه بر سرکوب گسترده ی مردم هزاره، از سرکوب مردم اوزبیک، تاجیک، نورستانی و بلوچ به عنوانی اقدامی برای ایجاد حکومت مرکزی یاد می شود، در حالی که این جنایات و حکومت تاسیس شده در سرزمین غیر افغان ها، توسط عبدالرحمان و سایر اشغالگران و مهره های بریتانیایی به عنوان اقدامی برای جلوگیری از تجزیه نام برده می شود. اسناد و شواهد تاریخی بخوبی نشان می دهد که نام "افغانستان" از دوره ی عبدالرحمان و پس از معامله ی او با بریتانیا برای تجزیه ی این سرزمین (معاهده ی دیورند) و دریافت سلاح بریتانیایی برای سرکوب مردم غیر افغان، بر این سرزمین گذاشته شده است. شاید بتوان از عبدالرحمان به عنوان الگوی اصلی طالبان یاد کرد که سیاست های ضد انسانی پدر جنایت در این دوره نیز تکرار می شود.

چهار

در کتاب تاریخ صنف 12 هیچ اشاره ای به تلاش های حبیب الله پسر عبدالرحمان برای تثبیت نتایج اشغالگری های قوای افغان و ظلم و ستم آنان بر غیر پشتون ها اشاره ای نمی شود. در حالیکه تاریخ نگاران منصف تبعیض سیستماتیک علیه غیر افغان ها و ادامه ی پروژه ی تصرف سرزمین های غیر افغان ها را در دوره ی حبیب الله، پسر وی امان الله و سایر حاکمان افغان نادیده نمی گیرند. این ظلم ها و جنایات چنان شدید بوده که عدم اشاره به آن در کتاب های درسی، تنها از همان زاویه دید افغانیزه کردن جامعه ناشی می شود. در همین قسمت کتاب تاریخ صنف 9 ، قاتل حبیب الله فردی نامعلوم معرفی می شود. در حالی که در آن زمان چند تن به جرم کشتن حبیب الله محاکمه شده و به قتل می رسند. همچنین تاریخ نگاران منصف تر از دست داشتن پسر حبیب الله، یعنی امان الله در قتل پدر خود سخن می گویند.

پنج

در کتاب تاریخ مکاتب افغانستان هیچ اشاره ای به لغو برده داری در دوره امان الله خان نشده است. گویی اشاره به این مورد، ذهن پرسشگر دانش آموزان را به زمان شروع رسمی برده داری بر می گرداند. از جایی که عبدالرحمان و سربازانش پس از اشغال این سرزمین هزاران تن را به عنوان برده فروخت. در همین کتاب ها همچنین هیچ اشاره ای به پروژه ی انتقال افغان ها به سمت شمال و جابجایی آنان در مناطق غیر افغان ها و بیرون راندنشان از خانه و کاشانه شان نمی شود.

شش

در درس 21، صفحه 89 کتاب تاریخ صنف 12 و در شرح حال حکومت چند ماهه حبیب الله کلکانی به یک باره نویسندگان کتاب بیاد خسارات وارد شده بر کشور می افتند و با توجه به مقایسه ی این بخش با بخش های دیگر بخوبی می توان افغانیزه کردن و جعل تاریخ و ساخت نگاه مثبت نسبت به حکومت افغان ها را دید. دلیل این موضوع این است که حبیب الله کلکانی افغان نبود از مردم تاجیک بود، پدرش یک سقا بود و در این کتاب از او به عنوان "بچه سقاو" یاد می شود.

هفت

در درس 22 کتاب تاریخ صنف 12، باز هم جعلیات ادامه پیدا می کند. حکومت نادر که به نادر غدار معروف است، حکومتی طلایی توصیف شده و در آن هیچ اشاره ای به تبعیض سیستماتیک علیه غیر افغان ها و کشتار آنان نمی شود. در همین دوره، حکومتی از نوع طالبان برقرار می شود. دختران از رفتن به مکاتب منع می شوند، دختران دانشجو از ترکیه باز گرده انده می شوند، هزاران تن از مردم شمال افغانستان به قتل می رسند و یا اموال آنان توسط وابستگان نادر تاراج می شود. صدها زندانی در زندان ها به قتل می رسند. در این دوره نادر خان دستور می داد مخالفان را به دهانه توپ بسته و توپ شلیک شود. در این دوره می توان هزاران مورد از جنایات سازمان یافته را علیه مردم بويژه غیر پشتون ها یافت اما در کتاب تاریخ مکاتب افغانستان از آن ها یادی نمی شود و بلکه از دوره ی وی به عنوان دوره ی اصلاحات (صفحه 95 کتاب تاریخ صنف 12) یاد می شود.

هشت

در کتاب تاریخ مکاتب افغانستان هیچ اشاره ای به نحوه ی قتل نادر توسط عبدالخالق هزاره و انگیزه های او نمی شود. پرداختن به این موارد ذهن پرسشگر دانش آموزان را وا می دارد که دوره ی نادر خانی را با نگاهی انتقادی در این کتاب مطالعه کنند.

نه

در درس 24 کتاب تاریخ صنف 12 و در شرح حکومت ظاهر، هیچ اشاره ای به تلاش های حکومت وی بويژه تلاش های کاکاهای وی برای ارتباط با رژيم نازی در آلمان نمی شود. در این دوره حکومت ظاهر کوشش می کند تا بنا بر آنچه خود اشتراک نژادی با آلمان ها و هیتلر می پنداشتند، ارتباط حسنه با نازی ها برقرار شود. در همین فصل نیز هیچ اشاره ای به کوره ی آدم سوزی در 1343 در سرپل و کشتار مردم اوزبیک، تبعیض سیستماتیک علیه غیر افغان ها، کتاب سوزی، ممنوعیت آموزش زبان اوزبیکی، ادامه غصب زمین های مردم و... نمی شود.

ده

در درس 25 کتاب تاریخ صنف 12 درباره ی محمد داوود، از او به عنوان فردی مترقی و وطن دوست یاد می شود و هیچ اشاره ای به ممنوعیت تحصیلی و کاری مردم غیر افغان بويژه هزاره ها در رده های بالا نمی شود. در حکومت افغان ها، هزاره جوالی، اوزبیک نفر خدمت و تاجیک سقا پنداشته می شود.

آنچه در بالا آمد تنها بخشی از جعلیات و تحریف هایی ست که در کتاب درسی دانش آموزان مکاتب افغانستان وجود دارد. باید این نکته را دانست که وطن دوستی و وطن پرستی با جعل واقعیت و نادیده گرفتن جنایات سازمان یافته علیه مردم به هیچ عنوان سازگار نیست. حکومت افغانستان و وزارت معارف افغانستان با تدوین و انتشار این کتاب جعلی تاریخ، نمی خواهند دانش آموزان بدانند که مادران و پدرانشان چگونه قربانی جنایات سیستماتیک حاکمان و اشغالگران افغان بوده اند و اکنون چگونه حکومت کرزی و گروه طالبان به عنوان همدست آن، از خود آنان قربانی می گیرد.

اینجا را کلیک کرده و کتاب تاریخ صنف 9 مکاتب افغانستان را بخوانید.

اینجا را کلیک کرده و کتاب تاریخ صنف 12 مکاتب افغانستان را بخوانید.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • غدار و خونخوار آنها میشود ؛بابا و نیکه؛ قهرمانان ما میشوند ؛سقو و جوالی؛ ٫ این را میگویند نازیسم در قرن ۲۱.
    تا زمانیکه اقوام دیگر(ازبک ٬هزاره و تاجیک) در خواب غفلت و مصروف اختلافات میان گروهی و میان قومی باشند٬ شوربختانه ما شاهید این چنین چرندیات و دروغ های شاخدار در کتاب های تاریخ خواهیم بود.
    پته خزانه٬ سقاووی و تاریخ جعلی اوغانستان کم بود که اکنون دست های پلید فاشیزم به نظام آموزشی هم رسید.
    یک تعداد برادران هزاره ما(با شرارت اوغان ملتی ها) که مخالفت خود را با نام گزاری دانشگاه استاد ربانی ابراض کرده بودند٬ امیدوارم که مردانگی خود را در این مورد که سرنوشت ساز است نشان بدهند و از حق خود در مقابل نازیزم دفاع کنند.

    • پشت نام دانشگاه نباشید. پشت محتوای کتابهای دانشگاه ها و مکاتب باشید آقای محمدی. ما را سرگرم نام میکنند و محتوا را تا دلشان خواست تغییر میدهند.

  • اساس گذاران این مملکت بدبخت همه شان دزد و قاتل بودندو از ابدالی گرفته تا کرزی. در بینشان یک انسان وجود ندارد. این خشتک کشالان وحشی ،کور مغز، بدوی جنوبی باید خودشان از خودشان انتقاد کنند. غیر از آن برای همیشه در آتش کور مغزیشان خواهیم سوخت.

  • شوونیست های قومگرا در قرن ۲۱ با جعل خدعه و فریب با ساختن تاریخ های فرمایشی قومی جعلی خویش اذهان جوانان را مغشوش ساخته وبه چشمان مردم خاک می باشند وبه سیاست خایینانه وظالمانه اسلاف خویش ادامه می دهند. درین جا وظیفه سیاستمداران و فرهنگیان ونمایندگان اقوام غیر افغان در شورا است که جلو این همه خود خواهی ها وخود کامگی های بر تری جویانهء قومی این جعلکاران تاریخ وشاگردان محمد گل مهمندها ونادر خان ها را بگیرند .اگر در برابر این همه دست برد های خایینانهء که این شونیست های متعصب به آن مبادرت می ورزند خاموشی اختیار کنند فردا در نزد نسل های آینده وتاریخ محکوم وشرمسار خواهند بود.

  • زما نیکه ما در مکاتب ، دروغ ها جعلیات قبیلهء نوکر و مزدور انگریز و پاکستانی را بنام تاریخ ، میخواندیم وباز در خانه پدر ما واقعیت موضوع را میگفت و بعد ها کتابهای دیگر تاریخ که حقایق را نوشته بودند خواندیم بسیار افسوس وتعجب از خیانت قبیلهء سلیمان کوهی نموده ومیگفتیم میرسد وقت که اطفال و نوجوانان دیگر فریب داده نشوند وتاریخ باید حقیقتا" نوشته شود ، با توجه به مبارزات و مجاهدت و قربانی اقوام غیر اوغان و طبع و نشر بیشمارکتب تاریخ هیچگاهی فکر نمی کردم که دو باره همان شیطانی غداران قوم هاجوج و ماجوج در این عصر تکرار گردد بسیار جای تأسف است که ما در برابر آن سکوت مینماییم و به گفتهء برادر ما وحید محمدی ، جوانان هزارهء ما بعوض همصدایی با اوغانملتی علیه نامگذاری دانشگاه استاد ربانی بهتر است به همچو مسایل سرنوشت ساز با دیگر جوانان غیر اوغان توجه نموده و اعتراض نمایند

    • یک سوزن به خود زدن و یک جوالدوز به دیگران را یاد بگیر برادر من. چند روز پیش طرفداران مسعود در غرب کابل اوباشگری کردند.

    • تاریخ افغانستان ره هر که نوشت برای قبیله ای خویش نوشت من تاریخ کاتب را نزیدیک به حقیقت یافتم ولی صد درصد تمام افغان هارا او هم نشان نداده است با وضف که من همین افغانستان دست داشته را دوست دارو و چشمانم را با اشک از حقایق ګزشته متقاعد میسازم ولی در نقشه ای امروزی بلی حقوق تاریخی و انسانی و اسلامی مساوی تمام مملکت را می خواهم و با شما در این مورد که حق باید درست ګفته شود ولو از هر نسل باشد خوبی وبدی انها باید به نسل جدید ګفته شود به طور مثال: شما کتاب تاج التواریخ عبدالرحمان را بخوانید که را جع به مردم نورستان چه ګفته اند و نقشه ای دست شان را ببینید درا ان نقشه نورستان را به نام مملکت نورستان یاد می کنند ونام کنر و لغمان دران درک ندارند ولی امروز نورستان به سه ولایت تقسیم شده است و حتی ولسوالی غازی اباد که ولسوالی نورستان کوچک شده است واین کرزی لعین انرا به زور وباز هم غیر قانونی به کنر میدهند . زمین های کنر از مردم نورستان هستند ولی طالمان وقت حبیبالله و امان الله ان را ازمردوم نورستان قبضه می کنند و امروز ولایت نورستان که باید لو نورستان یاد مشد به هفت ولسوالی کوچک مبدل شده است . بلی در افغانستان جدید همه جایداد های که به زور ړطلم از برادران غیر پشتون ګرفته شده است باید با تاوان و عذر به صاحبان اشلی اش مسترد شود و کتاب های درسی باید دوباره نوشته شود . ولی این کار خاین ملی کرزی و فاروق وردګ است که باید انها را شناخت و به مردم معرفی کرد
      .

  • جعل کاری حاکمان و علامه هاى پشتون ويا افغان درکشور نامنهاد افغان ستان گذشته تلخ و پيشينه دراز دارد. جعلنامه "پته خزانه" چرا تقلبى برآمد?
    انگيز ه نگارش"پته خزانه چه بود?
    ساکنان حوزه هاى فاميلى فرهنگى- زبانى بزرگ جهان "اسطوره نامه" دارند که به آن ميتولوژى Mythology ويا اسطوره‌شناسی گفته مى شود. يونان و روميان, هند , آريانا (ايران) و توران, جرمنها (بسيارى از کشورهاى اروپاى شمالى), چين , مصر همه "اسطوره نامه" هاى خود را دارند که پيشينه پيشدادى به گونه افسانه وى است چه زبانى و چه سينه به سينه حکايت مى شوند. گرچه اسطوره ها داستان نيستند ولى قهرمانان خاکها به شکلهاى مبالغه آميز بيان مى شوند.
    وهزارها فيگورهاى اسطوره اىاگربه گونه نمونه نيکپا قهرمان مدالگيرمردم ما درگذشته هاى دورباستان زندگى مى کرد قهرمانى اوهم امروز به گونه مبالغه آميز بيان مى شد. منظوراين است: گزارش سينه به سينه ازسوى گويندگان پردازداده مى شود. اگر نفراولى در يک رديف ده نفرى درگوش نفرى دوهمى يک متن بيان نمايد تا اوبه گوش نفرديگر گزارش دهد وهمين گونه به گوش نفر دهم برسد. وآخرين نفر متن را به مجلس بيان نمايد همان گفتارومتن نيست که فرد اولى بيان نموده بود. متن نه تنها که تفاوت دارد بلکه متن هاى عجيب وغريبى توليد مى شوند. اين بازى مجلسى را مى توان درجشنها بازى کرد. اين بازى همانند بازيهاى ديگر براى بلندبردن توان گرفت وحافظه وگزاش سزاواراست.
    اسطوره هاى مردمان ايران وتوران زمين مانند بلوچ و کرد و فارسى زبانان , توراندخت تهمينه, مادرسهراب شاهدخت سمنگان, رستم زابلستان بلوچ , پسرزال رودابه کابلى مادر رستم و دخترمهراب شاه کابلستان , کاوه کردى و درفش کاويانى وقدرت و توانايى تورانيان که پادشاهى هزارساله جمشيد را سرنگون کرد وهزارها پيکره هاى اسطوره اى از چين وماچين ولاچين وهند درشاهنامه فردوسى درج است. اين شاهکار را فردوسى درغزنه غزنى امروزى نوشت وايران و توران را جداناپذيردانست.
    آريانا که شيوه نگارش باخترى بود واکنون درزبانهاى يونانى ورومى آريانا و يا آريانه وجود دارد
    درفارسى نو از زمان بکاربرد الفباى عربى ايران شده.- پس و پش شدن حروف ويا سيلابها و وند ها يکى از غنى ترين صفت زبان عربى است: کتب, کتاب, کاتب , مکتب, کتابت
    آريا, ارين, آرين ايران اران, ايرانان ارانيان گردانهاى معرب شده که در زبان عادى شده
    ادامه دارد

  • بین شما و پشتونها کدام فرق زیادی وجود ندارد. شما نیز چند جانی و قاتل را بنام بابه و قهرمان یاد میکنید. شما کجا جنایتکاران که از قوم شما اند را محکوم کرده اید؟ اگر نوبت تاریخ نویسی شما برسد در این مورد چه خواهید نوشت و به نسل های آینده خود در مورد مزاریها، شفیع دیوانه ها و .... چه خواهید نوشت؟ از همین حالا نام این آقایان را پهلوی نام علی و حسین و مهدی نوشته میکنید. اگر واقعاً میخواهید صداقت خویش را بنمایش بگذارید همه ی جنایتکاران را باید محکوم کنید، جنایتکاران دیروزی و امروزی. موفق باشید !

    • کاری که نشده را فرض گویند. کاری را که شده تاریخ. تاریخ خود را بخوان از شرم انتحاری خواهی کرد.
      برو آرشیو کابل پرس? را نگاهی کن باز دهانتان را چاگ کنید.

  • اسطوره هاى مشهور مردمان ايران و توران زمين که درافغانستان وتاجکستان وايران آريانا (واژه اوستايى) و درهند آريا ورتا (واژه هندى باستان يا سانکريت و ريگويدايى ويا براهت) ناميده مى شود, چنين اند: رستم و سهراب, بيژن ومنيژه مهراب و زال, سياوش و کياوش, رودابه کابلى وتهيمينه شاهدخت توران دختر شاه سمنگان, ضحاک و کاوه, سودابه, جمشيد... درشاهنامه درج اند که هويت تورانتباران و ايرانيانتباران را حکايت مى کنند.
    اين نام ها دراسطوره هندى ريگويدا آمده وبسيارى ازنامهاى مردمان هند وبسيارى شهرهاى هند به نام اين اسطوره هاى مشترک اند مانند شهرجمشيدپور ويا نامهاى خدايان قديم درهردوکشور مانند منيژه سندباد وانديرا درهند دريا درفاسى, دريا يچه شيوا دربدخشان
    کوه آسمايى در سانکريت آرزوى مادر (سانکريت آس )آرزو) ما يى ( مادر)) و يا کوه هند که فردوسى هزارسال پيش کوه هند نام برد يعنى همان هندوکش در سانکريت हिन्दू ठोस يعنى Massif of Hindu بزرگ کوه سلسله کوه!
    پدر بود در ناز و خز و پرند
    مرا برده سیمرغ بر کوه هند
    http://ganjoor.net/ferdousi/sh...
    دراسطوره شناسى کوه قاف, هدف پرواز سيمرغ مى باشد. در آنجا پادشاه مرغان زندگى مى کند. کوه قاف درپشت هفت کوه وستان رودخانه وجنگل و آتشفشان وآب دشت خرگاه ديگرىقرار دارد که رد ازآنها آسان نيست. اين استعاره افسانه در داستانهاى چندين هزار ساله مردمان تورانى وبويژه هزارستانى سرزمين آريانا و يا ايران زمين (منظورکشورايران نيست وکشورايران هم خارج ازآن نيست)
    واژه هفت شهرعشق مولوى به عطار درمنطق پرنده گان , که چه گونه از هزاران پرنده تنها سى مرغ (30 پرنده ) درهنگام پرواز به هدف ( پيدانمودن پادشاه خود) برهفت دشوارى ها موفق شد و سى مرغ سايه خود رابه زمين ديدند که خودشان سيمرغ يعنى ڀادشاه هستند. آرزو بنده همين است که سى مليت سرزمين ما يک روز بعد از هفت دشوارى پى برند که خودشان رييس جمهور اند.
    دراسطوره شناسى کوه قاف کوهپاره خيالى است که البرز , قفقاز (Caucasus) ودرهندوکش (caucasus inducus )يعنى کوه بابا يا پاروپامیز(Paropamisadae) است که برايش پاراسيناويا اباراسينا ويا اباراسين گفته شده است. Par ويا Patr ويا پدر بعدازآمدن اعراب بابا واڀاراسينا اباراسين شد. پاراسينا يعنى بلند ترازسينا. به سى مرغ درگذشته هاى دور مرغ سينا گفته مى شد که آشيانه اولى اش دراسطوره درخت بزرگ در دريا بيکران (اقيانوس) بود تا که رستم رانجات دهد. ازهمين نگاه بود که وى به کوه البرز آشيانه ساخت. سام پدربزرگ (عربى شده باباکلان) رستم پسرنوزاد خود را که زال نام داشت بخاطر موى زرد اش از زابلستان به دامنه کوه البرز مى رود و زال را آنجا در راه گذاشت وخود اش به زابل برگذشت.
    سيمرغ پسرک را نجات داده وتا جوانى آموزش مى دهد. سام عقل برسراش مى آيد چون مادرزال ازکار سام بسيار رنجيده بود
    وبه سوى کوه البرز حرکت مى کند تا جوان پسر را بپالد. در آنزمان به پسر Pessar درزبانهاى هندوايرانى مانند سانسکريت و هندى براهتى Pura, Pour Poor وPutra پور و پورتا وSunu زونو که زاد و زوى ازآن ريشه گرفته گفته مى شد.
    تورانى ها وايرانى ها اسطوره هاى شاهنامه را اسطوره هاى خودشان مى نامند بلوچ و کرد وکوچ شهرضحاک وداستانهاى رستم رامردمان توران نسبت مردمان ايران خوش داشتند و دارند.
    قله هاى زبان ادبيات فارسى درزمانهاى بزرگان تورانتباران و شاهان تورانى به نکات اوج خود درپشته ايران زمين رسيد. همين بيرونى بزرگ توران تبار است که يک شاخه هزاره است ومزارش درغزنى است. ازچارصد دانشمندان دربارغزنويان دوبرسه آنها تورانتباراند . ازجمله سه صد گور اين بزرگان درغزنى وجود داشتند. ولى حاکمان پشتون ويا افغان چرا با غزنى نفرت دارند?
    حاکمان پشتون ويا افغان چرا با باميان و پيکره هاى تراش شده دوران کوشان فردوسى کوچ گفته نفرت دارند?
    حاکمان پشتون ويا افغان چرا با دوران تيموريان ومغلهاى کبيردرکابلستان وهند نفرت دارند?
    کشورهند به فرهنگ تورانى و هندوايرانى خود افتخارمى کند. و مزار بانوى ممتاز بيگم شاه تورانتبارشاه جهان تاج محل به صفت سمبول ويا نشان هندوستان شده است.
    ولى حاکمان پشتون ويا افغان تنها گورهاى شاهان پشتون وياافغان وپتان را نوسازى و بازسازىمى کند. هندوستان به روان اميرخسرو دهلوى که پدراش تورانتبارفارسى زبان است هرساله درجوارمزار اش مجلسهاى همگانى سازوسرودبر پا مى شود. همين خويشاوندى هندوايارني است که زبان وفرهنگ ازيک فاميلاست ستار و سيتار ودوتار ورباب که به اندازه سيتار تار دارد از زبان مشترک مىباشد وموسقيى پيونددهنده دل هااست.
    يک پشتون به نام عبدالحى حبيبى بود که دراولگفت که در شاهنامه واژه افغان وجود دارند را وادعا کرد و واژه افغان را در رديف قومهاى ايرج و تور مانند بلوچ و کرد وکوچ هزار و پارسيان در شاهنامه وجود دارند , همانگونه که بُرنا (جوان) را بَرنا (روشن) رڼا, بریښنا, معنى کرديعنى که جهل کرد. من هرچه درشاهنامه هاى که در فارسى بدون چاپ افغانستان پاليدم درشاهنامه نه واژه افغان را ونه واژه پشتون را با تمام صفتهاى عاميانه مانند اوغان نيافتم.
    ادامه دارد

  • اسطوره هاى مشهور مردمان ايران و توران زمين که درافغانستان وتاجکستان وايران آريانا (واژه اوستايى) و درهند آريا ورتا (واژه هندى باستان يا سانکريت و ريگويدايى ويا براهت) ناميده مى شود, چنين اند: رستم و سهراب, بيژن ومنيژه مهراب و زال, سياوش و کياوش, رودابه کابلى وتهيمينه شاهدخت توران دختر شاه سمنگان, ضحاک و کاوه, سودابه, جمشيد... درشاهنامه درج اند که هويت تورانتباران و ايرانيانتباران را حکايت مى کنند.
    اين نام ها دراسطوره هندى ريگويدا آمده وبسيارى ازنامهاى مردمان هند وبسيارى شهرهاى هند به نام اين اسطوره هاى مشترک اند مانند شهرجمشيدپور ويا نامهاى خدايان قديم درهردوکشور مانند منيژه سندباد وانديرا درهند دريا درفاسى, دريا يچه شيوا دربدخشان
    کوه آسمايى در سانکريت آرزوى مادر (سانکريت آس )آرزو) ما يى ( مادر)) و يا کوه هند که فردوسى هزارسال پيش کوه هند نام برد يعنى همان هندوکش در سانکريت हिन्दू ठोस يعنى Massif of Hindu بزرگ کوه سلسله کوه!
    پدر بود در ناز و خز و پرند
    مرا برده سیمرغ بر کوه هند
    http://ganjoor.net/ferdousi/sh...
    دراسطوره شناسى کوه قاف, هدف پرواز سيمرغ مى باشد. در آنجا پادشاه مرغان زندگى مى کند. کوه قاف درپشت هفت کوه وستان رودخانه وجنگل و آتشفشان وآب دشت خرگاه ديگرىقرار دارد که رد ازآنها آسان نيست. اين استعاره افسانه در داستانهاى چندين هزار ساله مردمان تورانى وبويژه هزارستانى سرزمين آريانا و يا ايران زمين (منظورکشورايران نيست وکشورايران هم خارج ازآن نيست)
    واژه هفت شهرعشق مولوى به عطار درمنطق پرنده گان , که چه گونه از هزاران پرنده تنها سى مرغ (30 پرنده ) درهنگام پرواز به هدف ( پيدانمودن پادشاه خود) برهفت دشوارى ها موفق شد و سى مرغ سايه خود رابه زمين ديدند که خودشان سيمرغ يعنى ڀادشاه هستند. آرزو بنده همين است که سى مليت سرزمين ما يک روز بعد از هفت دشوارى پى برند که خودشان رييس جمهور اند.
    دراسطوره شناسى کوه قاف کوهپاره خيالى است که البرز , قفقاز (Caucasus) ودرهندوکش (caucasus inducush )يعنى کوه بابا يا پاروپامیز(Paropamisadae) است که برايش پاراسيناويا اباراسينا ويا اباراسين گفته شده است. Par ويا Patr ويا پدر بعدازآمدن اعراب بابا واڀاراسينا اباراسين شد. پاراسينا يعنى بلند ترازسينا. به سى مرغ درگذشته هاى دور مرغ سينا گفته مى شد که آشيانه اولى اش دراسطوره درخت بزرگ در دريا بيکران (اقيانوس) بود تا که رستم رانجات دهد. ازهمين نگاه بود که وى به کوه البرز آشيانه ساخت. سام پدربزرگ (عربى شده باباکلان) رستم پسرنوزاد خود را که زال نام داشت بخاطر موى زرد اش از زابلستان به دامنه کوه البرز مى رود و زال را آنجا در راه گذاشت وخود اش به زابل برگذشت.
    سيمرغ پسرک را نجات داده وتا جوانى آموزش مى دهد. سام عقل برسراش مى آيد چون مادرزال ازکار سام بسيار رنجيده بود
    وبه سوى کوه البرز حرکت مى کند تا جوان پسر را بپالد. در آنزمان به پسر Pessar درزبانهاى هندوايرانى مانند سانسکريت و هندى براهتى Pura, Pour Poor وPutra پور و پورتا وSunu زونو که زاد و زوى ازآن ريشه گرفته گفته مى شد.
    تورانى ها وايرانى ها اسطوره هاى شاهنامه را اسطوره هاى خودشان مى نامند بلوچ و کرد وکوچ شهرضحاک وداستانهاى رستم رامردمان توران نسبت مردمان ايران خوش داشتند و دارند.
    قله هاى زبان ادبيات فارسى درزمانهاى بزرگان تورانتباران و شاهان تورانى به نکات اوج خود درپشته ايران زمين رسيد. همين بيرونى بزرگ توران تبار است که يک شاخه هزاره است ومزارش درغزنى است. ازچارصد دانشمندان دربارغزنويان دوبرسه آنها تورانتباراند . ازجمله سه صد گور اين بزرگان درغزنى وجود داشتند. ولى حاکمان پشتون ويا افغان چرا با غزنى نفرت دارند?
    حاکمان پشتون ويا افغان چرا با باميان و پيکره هاى تراش شده دوران کوشان فردوسى کوچ گفته نفرت دارند?
    حاکمان پشتون ويا افغان چرا با دوران تيموريان ومغلهاى کبيردرکابلستان وهند نفرت دارند?
    کشورهند به فرهنگ تورانى و هندوايرانى خود افتخارمى کند. و مزار بانوى ممتاز بيگم شاه تورانتبارشاه جهان تاج محل به صفت سمبول ويا نشان هندوستان شده است.
    ولى حاکمان پشتون ويا افغان تنها گورهاى شاهان پشتون وياافغان وپتان را نوسازى و بازسازىمى کند. هندوستان به روان اميرخسرو دهلوى که پدراش تورانتبارفارسى زبان است هرساله درجوارمزار اش مجلسهاى همگانى سازوسرودبر پا مى شود. همين خويشاوندى هندوايارني است که زبان وفرهنگ ازيک فاميلاست ستار و سيتار ودوتار ورباب که به اندازه سيتار تار دارد از زبان مشترک مىباشد وموسقيى پيونددهنده دل هااست.
    يک پشتون به نام عبدالحى حبيبى بود که دراولگفت که در شاهنامه واژه افغان وجود دارند را وادعا کرد و واژه افغان را در رديف قومهاى ايرج و تور مانند بلوچ و کرد وکوچ هزار و پارسيان در شاهنامه وجود دارند , همانگونه که بُرنا (جوان) را بَرنا (روشن) رڼا, بریښنا, معنى کرديعنى که جهل کرد. من هرچه درشاهنامه هاى که در فارسى بدون چاپ افغانستان پاليدم درشاهنامه نه واژه افغان را ونه واژه پشتون را با تمام صفتهاى عاميانه مانند اوغان نيافتم.
    ادامه دارد

  • مديرگرامى کابلپرس
    باعرض پوزش اين پيام راچندين بار ارسال کردم. من چاپ اولين بار را نديدم و پنداشتم که کدام اشتباه کردم. اکنون آگاه شدم که اين پيام راچندين بار چاپ شد. خواهشمندم که ازچاپهاى اضافه را حذف نمايد
    سپاس فروان
    ارمان

  • علل و دلايل وچگونگى پيدايش پته خزانه
    گفتنى ايست که مردم شريف پشتون تاريخ فرهنگى دارد. باوجودايکه تاريخ ادبيات نوشتارى مردم شريف پشتون سابقه دراز مدت ندارد ولى سرودهاى که مردمان سينه به سينه ويک نسل به نسل حکايت مى کردند بسيارگذشته دارد مانند لندى پشتو که از زيبايى وقشنگى ادبى برخورداراست.که اين مطلب قدامت سکونت اين مردم را درپشته کوه سليمان برجسته تصوير مى کند. ولى درکتابهاى قديم حتى تا هزارسال پيش از زبان و نام پشتون نامى ذکرنشده است. اگرپشتونها درکابلستان ( غزنى تا به گنداهارا) و از گندهاررا تا به زابلستان زندگى مى کردند خو در يک کتابى ازبزرگان دوران غزنه وکابل و هرات اشعار بزرگان پشتون پيش از رحمان بابا و غلام اش خوشحال خان ياد مى شد.
    ﺧﻮﺷﺤﺎﻻ ﻭ ﺩﻭﻟﺘﺎ ﻣﻲ ﻏﻼﻣﺎﻥ ﺩﻱ
    زه رحمان د پشتو ژبى عالمگيرﻳﻢ

    حتى در زمان که شيرشاه پتهان در بيھار درجنوب هند دودمان سورى پشتون را بنيانگزارى کرد ازشاعران پشتو هيچ يادگارى نيست.
    آزادخان افغان پادشاه مازندران بود که ميتوانست تاريخ زبان پشتو را روشن سازد. ميروس هوتکى و يا احمد خان ابدالى که نام خود رابه درانى باخت ميتوانستند قدامت پيشينه بزرگان مندرج در پته خزانه را ياد آورى کند!!!
    هنگام ايکه نظرپردازان فارسى زبان افغان=پشتون پى بردن که درتاريخ گذشته فرهنگى تورانيان مانند هزاره ها و خزر http://tr.wikipedia.org/wiki/Hazarlar Hazarlar
    و مردمان اوزبيک تورکتبار پيشترو يا همزمان با درتاريخ گذشته فرهنگى هندوايرانيان ويا گذشته فرهنگى هند و چين بوجودآمدده و پشتون ويا افغان دراين تاريخ فرهنگى چه ازنگاه زبانى چه از ديدگاه دولتى و چه از ديگاه اسطوره اى تا قرن هفدهم ميلادى سهيم نبودند وحضور نداشتند, کوشش نمودند اسطوره سازى کنند يعنى جهل و تقلب هم در اسطوره کنند. جهل و تقلب خو در تاريخنگارى کرده بود ند. به گفته پشتونهاى اصيل چال (نيرنگ) زدند با چنين زريکى ولى اندک نگرى وقلم کجى وکله شخى!!
    بلى چرا نام افغان درشاهنامه فردوسى آمده ولى نه به صفت مردم شريف پشتون بلکه به صفت فغان همچم ناله وفرياد
    بخندید و زان پس فغان برکشید
    طلایه چو آواز رستم شنید
    کنم زو فغان بر سر انجمن
    نشست از بر تخت باگوشوار
    دو رخ را بکند و فغان برکشید
    دل شاه توران برو بر بسوخت
    http://ganjoor.net/index.php?s... r=4
    ادامه دارد

  • دانشمندان پشتون نزديک به ارگ نشينان به گونه نمونه " علامه" عبدالحى حبيبى ازاشعار شاهنامه منسوب به فردوسى استناد کردند که واژه افغان در شاهنامه که تصويربرجسته ازهويت فرهنگى بيست ودو کشورها ومردمان فلات ايران و توران زمين را به زبان فارسى مى باشد, آمده است.

    به یک سوی او دشت خـــرگاه بود دگر دشت زی هـنـــــدوان راه بود
    نشســـته در آن دشت بسیـــار کوچ ز افغـــــان و لاچین و کرد و بلوچ
    نژادش ز افغان سپـــــاهش هـــزار هـمـــــه ناوک انداز و ژوبین گذار

    واما بيتهاى بالا درشاهنامه چاپ افغانستان وجود دارد که دردوران حکومت حزب دموکراتيک خلق در کابل چاپ دوباره چاپ ش

  • واما بيتهاى بالا درشاهنامه چاپ افغانستان وجود دارد که دردوران حکومت حزب دموکراتيک خلق در کابل چاپ دوباره چاپ شد. براى اولين بار در چاپ اول "علامه" عبدالحى حبيبى از آن نگاريده بود.
    ولى شوربختانه چنين واژه ها درچاپهاى خارج از افغانستان وجود ندارد.
    شاهنامه فردوسى ازطرف جامعه جهانى به عنوان شهکارادبيات مردمان ايرانى و جهان قبول شده و دوبرابربزرگتر ازحماسه هومر شاعررومى ويا اسطوره نامه روميان و شش برابر بزرگتراز سرودنيبليونگ (اسطوره نامه جرمنها) مى باشد. واژه جرمنها تنها مردم آلمانى زبان آلمان واتريش وسويس نيست بلکه مربوط تما م اقوام هند وجرمنى مانند هالند دنمارک وممالک اسکنداوى است.
    به همين گونه ايرانيان و تورانيان : همه اقوام ايرانى درايران زندگى نمى کنند وهمه اقوام تورانى درترکيه. توران ازمنگولستان و چين و بخش شمالى هندوکش تا به آذربايجان و شمالى ترکيه بزرگ بود وکليه کشورهاى آسياميانه وحتى استانهاى تورانى روسيه.
    چرا!
    زبان پشتون از ديد زبانشناسى شاخه جنوب شرقى از فاميل زبانهاى هندوايرانى مى باشد. "علامه" عبدالحى حبيبى اين گفته راهم تاييد کرده بود که زبان پشتو ازجمله زبانهاى هندو ايراني (هندوآريايى) است. دراروپا ازهمچم اش هندوجرمنى هندواروپايى هندو ايران استفاده مى شود.

  • ولى چنين واژه ها درچاپهاى خارج ازافغانستان وجود ندارد. چنين واژه ها ترجمه هاى دانشمندان خارج ازايران هم وجود ندارد.
    دانشمندان دوران کلاسيک آلمان يعنى دوران ايدولوژىآلمانى و ايرانيستيک هاى آلمان (دانشمندان ادبيات فارسى, پشتو کردى, بلوچى, ...) روسيه به ادبيات پشتو افغانولوگى بگونه نمونه رويکرت 1890 که حافظشناس و ديوان حافظ را هم ترجمه کردند درترجمه کتابهاى چند جلدى شان واژه اى افغان وپشتون و پتان را يافت نکردند.
    در آن زمان درآلمان کسى نه نام افغانستان وجود داشت و نه کشورايران. درآنزمان در خارج ازايران زمين به دولت اين کشور تاسال 1934 پرزيين وياانگلسى پرشيا شهنشاهى فارس مى گفتند. ولى درداخل شهنشاهى ايران چنانکه در سکه هاواسکناس هاى آن زمان شهنشاهى ايران نوشته شده بود . مانند دودمان درانى افغان يا پشتون ولى شاه کشور خراسان! تاوقتيکه انگليس به آرزو خود رسيد ونام کشوررا افغانستان ناميد.
    اگردرترجمه آ لمانى ويا انگليسى شاهنامه واژه افغان وپشتون و پتان يافت مى شد همين پشتونهاکه بعد از سال 1919 درجندرجن بورس آلمان گرفتند اتن مى انداختند واين خوش خبرى باعث مى شد ک هيک نفر دانشمند پشتون به عنوان دانشمند ونه جهل کاربه شمارمى رفت.
    اکنون آثار گرانبهاى وى" علامه" عبدالحى حبيبى در خارج مورد اعتبار قرارنمى گيرد
    ادامه دارد

  • حکومت امانى و بويژه خسر امان اﷲ خان ﴿محمود طرزى, پدر ملکه ثريا ) نه تنها "پدرجورناليسم افغان" ناميده مى شود بلکه پدر طرح يکزبانى براى ملت افغان مى باشد .منظور اين پشتون فارسى زبان کليه مليتهاى سرزمين خورشيد وتور بود ونه قومهاى پشتون . اين آدم دو رويه که ازخود يک کلمه پشتو به ميراث نگذاشته است کوشش نمود به پيروى ازمصطفی کمال آتاترک ملتسازى کند و پشتو را يگانه زبان ملى و رسمى نمايد و کلمه محنوس افغان را براى همه شهروند هاىافغانستان بقبولاند. اين مرد دو رويه و دوروحيه درکوشش خود نيمه پيروزگذشت.
    بعد از سرنگونى حکومت امانى و حکومت نادرخان موضوع پشتوسازى داغ شد . چندين بار به ادارات دولتى وکانونهاى آموزشى فرمان داده مى شد که تنها به زبان پشتو نوشته و صحبت شود و برگ پوزشنامه غيرحاضرى دردبستانها و آموزشگاه ها و يگانه دانشگاه کشور بايد به زبان پشتو باشد. درس بايست درهمه رشته هاى علمى بايد به پشتو شود. آن شاگردان پشتون ويا پشتونتبار فارسى زبان ايکه حکومت امانى و حکومت نادرخان درجن درجن به آلمان درسالهاى بيست قرن بيستم به آلمان فرستاده بود درسالهاى سى و چهل ميلادى قرن بيستم يعنى درزمان هيتلر درآلمان آموزش ديدند افغانستان آمدند و قوانين نانوشته افغانيت را دراروپا بويژه درآلمان به پشتونوالى تغيردادند و اصطلاح ملى ساختند . اصطلاح ملى پشتونوالى درافغانستان بين مردم پشتون و غيرپشتون تا به سال چهل خورشدى قرن بيست رواج نداشت
    حتى عبدالرحمن پژواک درسالنامه کابل سال 1939 از کلمه افغانيت و افغانى استفاده کرده است.
    http://afghan-aid.de/pazhwak-s...
    چرا عبدالرحمن پژواک درسالنامه کابل 1939 "تعاملات حقوقیه و جزائیه ملی" از اصطلاحات ملى يعنى پشتونوالى بکارنبرده است ?
    چون واژه پشتونوالى درخارج ازافغانستان اختراع شده بود وهنوز پشتوتولنه اين واژه را نهادينه نساخته بود.
    درسال 1939 بود که هيتلر شش سال دراريکه قدرت بود و بزرگان پشتون از اين سوى مرزديورند و ازآن سوى اش هند به آلمان رفته بودند. اولين جوقه شان درسال 1922 بود که درآن شادروان برشنا و فاشيت پرور و رييس حزب ناسيونسوسياليت که نام حزب خود را پس ازسرنگونى حکومت هيتلر درآلمان به حزب سوسيال دموکرات افغانستان تغيرداد و درافغانستان هنوزهم به افغان ملت مشهور بود واست نام رييس حزب پاپاغلام بود اکنون سال 1936 ميلادى را مى نگاريم . ظاهرشاه جوان بود وگفته مى شود که کل قدرت بدست کاکا هاى اش بود.
    آنها با اساسگزاران انجمن پشتو که درسال 1931 تاسس شد, پيوند داشتند. اين انجمن درسال 1936ميلادى به حيث اکادمى ارتقا کرد که نام اش به پشتوتولنه تغيرکرد.
    ازهمان آغاز انجمن پشتو ويا پشتوتولنه کورس های اجباری برپا مى کرد تا مامورین دولت زبان پشتو را فرا گيرد و اگر مامورى در آن شرکت نمى کرد 100 روپيه و صفرپول جریمه نفدی
    ازمعاش اش کاست مى شد هرکسيکه به زبان پشتو واژه پشتو توليد (اختراع) مى کرد براى اش 50روپيه و صفرپول
    هنوزکلمه افغانى براى پول اختراع نشده بود. سکه هاى زمانهاى قديم داراعتبار داشتند.
    باوجود که روپيه به افغانى تغيرکرد ولى واحد کوچکتر هنوز پول است که صد پول يک افغانى مى شود.
    درسالهاى 1936 ميلادى بود که ر فورمهاى گرامرى زبان پشتو هم براه انداخته شد. درسلسله اين اصلاحات زبان پشتو دوحرف پشتو درهمين سال اختراع شد. اين دو حرف باعث مرگ پته خزانه شد وپته خزانه درجهان پنهان شد:
    حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده اند. اين حروف حروف عليه دروغگويي اند ! اين حروف کوچک " علامه" عبدالحى حبيبى را درجهان رسوا کرد .دولت وحکومت پشتون را چپ ساختوشوک داد که دروغگوحافظه ندارد
    ادامه دارد

    • اقای ارمان! با تشکر از خودت. چرا اینهمه معلومات را به صورت یک مقاله در یک قسمت و یا چند قسمت با ذکر منابع و ماخد نوشته نمیکنید.
      به واقعیت سیاست تغیر زبان فارسی زبانان به پشتو مثل انست که قناری را به خاموشی واداشته و او را مجبور به اموختن قاغ قاغ زاغ نمود.

  • همراه گرامى
    ازپيام شما بسيار سپاس مى کنم
    پيشنهاد شما خوشم آمد. مگر تاکنون تنها پيام فرستادن را فراگرفته ام وفرستادن مقاله راهنوز نمى دانم
    گذشته از آن در پيوند به ‏پټه خزانه تنها يک پيام به عنوان پاياننامه مى فرستم.

  • کتابها پيرامون پته خزانه Lucia Serena Loi: Il tesoro nascosto degli Afghani. Il Cavaliere azzurro, Bologna 1987,
    ISBN 88-85661-21-1
    Manfred Lorenz: Die Anfänge der Paṣto-Literatur und das Peta xazâna. in: A Green Leaf, Papers in honour of Professor Jes. P. Asmussen, Acta Iranica 28, Leiden 1988, S. 211 ff
    David Neil MacKenzie: The Development of the Pashto Script. In: B. Comrie (Hrsg.): Languages and Scripts of Central Asia. Croom Helm, London 1987, S. 138 ff
    Qalandar Mohmand: Pata chazāna fi’l mīzān. Da tschap dschae, Peschawar 1988

  • نویسندهٔ عزیز،
    کتابهای تاریخ در گذشته نیز واقعیت های تاریخی را به دانش آموزان نمی آموخت.
    نویسندهٔ افغانستان در پنج قرن اخیر آقای صدیق فرهنگ که خود در نوشتن کتابهای تاریخ سهم داشت مینویسد که حکومت آنزمان از تاریخ نویسان تقاضای نوشتن تاریخی به خواست خود را داشت.
    خوشبختانه هر کس که خواندن و نو شتن را آموخت خود میتواند کتابهای متعدد را که به فرمایش وزارت معارف نوشته نشده است، بخواند.
    من از خواندن تاریخ در مکتب به جز از کشتن ، کورکردن برادر، حمله به کشور هندوستان چیزی دیگری را به خاطر ندارم.
    با عرض ادب و احترام وحید

  • عزیزانم،
    تاریخ تمام ممالک دنیا پُِر از تقلب است. هر جانی که بیشترآدم کشت، دار و ندار کشورهای بیدفاع را چور وچپاول کرد، مردمان بومی قاره امریکا، افریقا و آسترالیا را قتل عام کرد، یا بحیث برده در بازار ها به فروش رسانید، حتی میلیون ها هموطن خود را کشت، نامش در تاریخ کشور ها بحیث قهرمان ثبت است، اما به شرطیکه این جانی در جنگ مؤفق و بَرنده بوده باشد، نه بازنده.
    شما ازتاریخ نویسان افغانستان چه توقع بزرگ دارید.

  • برادر برو به ایران اینجا جای شما وطن فروشها نیست. در این وبسایت در باره ای رقص مرده هیچ تذکر داده نشده.

  • پيرامون جهل تقلب و دروغ پته خزانه
    "علامه" عبدالحى حبيبى به گفته خوداش در سال 1944 انتولوژى پشتون (گلچين پشتون) گزيده از گرد آورى آثاراولين شاعران زبان و ادبيات پشتو را که خودشان شاهان هم بودند يعنى شاهنامه پشتو درقندهار "کشف" کرد.
    آثارشاعران اين گلچين يا انتولوژى درسال 1729 ازسوى شاه حسين هوتک جمع آورى شده که از آن نسخه درسال1886 کاپى گرفته شده است. در گزينه ها سرودهاى زبان پشتو از شاعران قرن هشتم ميلادى (700-799) تا به قرن شانزدهم ميلادى 1500-1599) نگاريده وگنجانيده شده بودند.
    شاعران اين گلچين حتى پيش از شاهنامه فردوسى ( قرن دهم تا يازده هم ميلادى ) و رودکى پدر زبان وادبيات فارسى ( قرن نهم تا دهم ميلادى) زندگى مى کردند. به پندار حبيبى ادبيات نوشتارى پشتو پيش از ادبيات نوشتارى زبان فارسى است. "علامه" عبدالحى حبيبى خواست ثابت کند که بلاخره زبان پشتو هم اثرى "شاهنامه گونه" پيدا کرده است که تاريخ نوشتارى کهن تر از "شاهنامه" فارسى دارد !?!
    انگارکه تاريخ ادبيات مسابقه موتردوانى ايست که بچه ها سالهاى شصت ميلادى قرن بيستم در جاده هاى کابل "پيشکان" مى زدند!!
    به پندار فريب خورد گان حبيبى قصه شاعران به گونه پیر روښان‎ اديب بزرگ زبان پشتو رحمان و شاعرشمشيردوست خوشحال خان مفت شد که تا اين زمان به عنوان اولين شعراى ادبيات نوشتارى پشتو پنداشته مى شدند و درخارج هنوزهم مى شوند. پس از نمايان شدن تقلب هم در سرزمين هاى پشتونشين.
    پيدايش "علامه" عبدالحى حبيبى پژواک شيپورشادى و کست ( نغاره بسياربزرگ) اين خرسندى درکوهپاره هاى هندوکش به اهتزاز درآمد ازخوشى آن اتن ها برپاشد.
    درهمين سالهاى دردبستانها وکانونهاى آموزشى ازاين گلچين درس داده مى شد که اين گنج است وباعث ا فتخار افغان ها منظورپشتونها است
    اين خوش خبرى را همين "علامه" به جهان داد. وازبخش فرهنگى سازمان جهانى يونکسو نام گرفت
    درخواست کرد تا اين اثر را بگونه شهکارهاى جهانى مانند شاهنامه فردوسى در ملل متحد درج وبه رسميت شناخته شود.
    سازمان فرهنگى جهانى ابرازخوشى نموده و ازدولت پشتون افغانستان که ظاهرخان شاه اش بود خواست که اصل اين انتولوژى را دراختياراين سازمان قرار دهد. عبدالرحمان پژواک نماينده ديپلوماتيک دولت پشتون درسازمان ملل بود که خودش قوانين افغانيت را نگاريده بود.
    اين پيدايش به پرده نمايش انجاميد. علامه حبيبى مجبور شد وگفت که اصل اش گمشده است و ازاو يک کاپى موجود است.
    ايرانيستکها جهان و بويژه پشتوشناسان از آلمان , اتاليا , ناروى و پاکستان تعقيقات فنى خود را آغاز نمودند
    چون اصل اش دراختيار نبود سن رنگ و سن برگ يعنى قدامت تاريخى اين خزانه را نتوانستد تعين و نمايان سازند.
    خوشى پيدايش "پته خز انه" را داد. اين خوش خبرى را همين "علامه" در سال ١٩٤٤ به جهان داد. و در کشور ناره و فريا د اتن و سرنا شد که بلاخره زبان پشتو هم اثرى "شاهنامه گونه" پيدا کرده است که تاريخ نوشتارى کهن تر از فارسى دارد !?!
    اما اين خوش خبرى اندکى پس ازآن به شور خبرى و رسوايى تبديل شد.
    چرا?
    اما همين ر فورمهاى گرامرى زبان پشتو بود که دروغ دانش ادبى را آشکار ساخت و تقلب اين علامه را بر ملا ساخت چونکه در اين "پته خزانه" از ساختارها و قواعد زبانى پس ازاصلاحات زبان پشتو در سال ١٩٣٦استفاده ش ده بود.
    دانشمندان غربى ادعا کردند که دراين اثر از آوازها (دو حرف ځ و ڼ) استفاده شده که هم حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده است . پس به هيچ گونه نمى تواند اين ثر کهن تر ازاين سال باشد
    " علامه" عبدالحى حبيبى مجبور شد که اين پته خزانه را به گونه کاپى در سال ١٩٧٥ بيرون کشد و اصل اش را نه .
    با وجود که زبانشناس لورنس راضى شده بود که همان قسمتهاى که درآن ثبوت براى تقلب پيدا نشده همان مورد قبول دانشمن دان قرار گيرددرآن را به عنوان انتولوژى پشتو به رسميت شناخته شود.
    و سازمان فرهنگى ملل متحد پته خزانه رابررسى نمايد تا در گنجينه ميراث فرهنگى بشرى قرار گ يرد اما دانشمندان ديگر ثابت ساختند که ازديدگاه املا و انشا وسبک پته خزانه به يک شيوه ادبى قرن بيستم نوشته شده است .
    ولى علامه همان اصل را با خود به گور بر ايرانيستکها جهان و بويژه پشتوشناسان از آلمان(منفريد لورنس) , اتاليا (لوچى سيرينا لوىSerena ) , ناروى George() Morgenstierne و پاکستان تعقيقات فنى خود را آغاز نمودند
    چون اصل اش دراختيار نبود سن رنگ و سن برگ يعنى قدامت تاريخى وچگونگى وترکيب رنگ قلم و کاغذ اين خزانه را نتوانستد تعين و نمايان سازند. مجبور بودند که پڗوهش وبررسى خود را درزمينه قواعد دستورى زبانى گرامرى و شيوه نگارش وانتخاب واژه هاى زمانها ويا دورانهاى گوناگون نمايند.
    دانشمندان غربى آوازها ى (دو حرف ځ و ڼ) را پيدا کردند استفاده شده که هم حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده است . پس به هيچ گونه نمى تواند اين ثر کهن تر ازاين سال باشد
    د. ايرانيستکها جهان و بويژه پشتوشناسان از آلمان(Manfred Lorenz) , اتاليا (Lucia Serena Loi) , ناروى GeorgeMorgenstierne و پاکستان تعقيقات فنى خود را آغاز نمودند
    چون اصل اش دراختيار نبود سن رنگ و سن برگ يعنى قدامت تاريخى وچگونگى وترکيب رنگ قلم و کاغذ اين خزانه را نتوانستد تعين و نمايان سازند. مجبور بودند که پڗوهش وبررسى خود را درزمينه قواعد زبانى گرامرى و شيوه نگارش وانتخاب واژه هاى زمانها ويا دورانهاى گوناگون نمايند.
    دانشمندان غربى آوازها ى (دو حرف ځ و ڼ) را پيدا کردند استفاده شده که هم حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده است . پس به هيچ گونه نمى تواند اين ثر کهن تر ازاين سال باشد
    1-لوچى سيرينا لوى, 1987
    2-منفريد لورنس 1988
    3-داويد نيل مک کنسى
    4-قلندرمحمد 1988
    بعضى دانشمندان اين گلچين را يک اثر ادبى anachronism اناکرونيست (غلطى هاى پيرامون رويدادها و شخصيتهاى تاريخى و پادشاهان که با دوران هاى تاريخ هماهنگى ندارند) نا ميدند.
    واما يونکسو بخش فرهنگى سازمان جهانى از دولت پشتون خواست که بدون به اختيار قرار دادن اثر اصلى اين گلچين "پته خز انه" در ميراث ادبى جهان درج شده نمى تواند وهم به رسميت شناخته نمى شود.
    چرا?
    اما همين ر فورمهاى گرامرى زبان پشتو بود که دروغ دانش ادبى را آشکار ساخت و تقلب اين علامه را بر ملا ساخت چونکه در اين "پته خزانه" از ساختارها و قواعد زبانى پس ازاصلاحات زبان پشتو در سال ١٩٣٦استفاده شده بود.
    حروف ميتوانند حقيقتياب باشند ځ و ڼ) ازهمان آوان اين اثر "پته خز انه" Pata Khazana يعنى گنج پنهان مشهورشد که بازهم درآن يک زريکى نهفته است مانند تغير نام فارسى به درى مانند نامگذارى کشور به ستان افغان
    اناکرونيسم
    جعلی بودن «گنجینهٔ پنهان» پته خزانه هم درنگارش نام روزهاى هفته و تاريخ ماه ها نهفته بود. عبدالحی حبیبی از تقويم عمرخيام که درسترين تقويم مى باشد,استفاده نکرده بود, زيرا اين تقويم خورشيدى با صورت فلکى و يا تصويرحيوانى هماهنگمى باشد وبااين تقويم متوانيم تقويم خورشيدى به تقويم قمرى تبديل نمايم
    که بايد سال کبيسه مدنظرگرفته شود.
    درپيوند با تقويم خورشيدى تقويم ميلادى وجوليانى در زمان پاپ گريگور درست شد که متاسفانه نامهاى ماها ويا صورت فلکى حيوانى گدوودشد.
    برج فلکى حيوانى "حمل" "کوچ" که ماه اول بود در تقويم ميلادى ماه سوم شد. برج ميزان که ماه هفتم است به ماه نهم ميلادى شد باوجود ايکه "سبتامبر" درلاتينى
    هفت اکتوبر 8 , نوامبر 9 و دسامبر 10 معنى مى دهند.
    باهمين اسناد آشکار شد که عبدالحی حبیبی خودش و دوستانش پته خزانه را جهل کرده است
    پاياننامه و نتيجه گيرى
    اگرثابت مى شد که اين گلچين قدامت پيش از شاهنامه را داراست پس اين را ثابت مى کرد که زبانهاى نو ايرانى درقرن اول و يا دوهم هجرى بوجودآمده اند ونه درقرن سوم وچارم هجرى. درپته خزانه ازآثارشعراى نام گرفته شده که آنها با حروف پشتو وفارسى کردى بلوچى (الفباى عربى) آشنا نبودند اين الفبا درقرن سوم وچهارم هجرى به کشورى آمد که او را افغانستان مى نامند
    اين سياست را در اروپا سياست شترمرغى مى نامند. دراينجا شتر است و زورکه نرسيد مرغ ام . زبان شرين پشتو بدون زبان باستانى مى باشد که زبان اززبان مادرى هندوايرانى تکامل يافته است.
    ريشه اين زبان قشنگ درسنگ نوشته هاى پيدا شده که بسيارى اين آثار گرانبهارا گل محمدخان مهمند نابودساخت.
    غلطى ويا اشتباه نمودن پديده انسانى ايست وقابل پوزش. اشتباه اگر آگاهانه باشد فريب است وفريب قابل پوزش خواستن است و نه بخشيدن
    اگربه تاريخ سازى نگاه کنيم خواهيم ديد که فريب هاى بزرگ رخ داده که اين بازي دادن ها شکل منظم ستيماتيک و تقليدى (از نمونه هاى فرهنگى وحماسى ديگران تقليدشده) بخودگرفته و تقلب بازى دادن است و درنهايت جنبه نمايشى دارد. درقندهار يا کندهار که گندهارا اسکندر سکندريا ساخت اتفاقى حماسه و انتلوژى نوشته مى شود .
    حماسه دوشيزه ملالى ميوند هم شکل حماسه "دخترباکره ارلويان" فرانسه که به آن ژاندارک هم گفته مى شود که باعث پيروزى سربازان فرانسه گذشت. که آن سربازان ازدوشيزه غيرت يادگرفتند.
    پشتنوالى واژه پشتنوالى پس از پته خزانه ساخته شد که سند نوشتارى ارزشهاى مردمان پشتون است گردآورى آن را عبدالرحمان پژواک کردپرازغيرتوغيرتمندى ايست. البته که دوشيزه ملالى درميوند به پشتونها غيرت نبخشيد بلکه به مردمان غيرپشتون. غيرتمند در پشتونوالى درجاست.
    پاکستان هم اسطوره ملاله را ساخت و آنهم گفتوشنو تلويزونى آن دخترک با فرستاده امريکا!
    پيغارشما را پيرامون غلطى هاى دستورزبانى مى پزيرام و پوزش مرا بپزيريد

  • You are such a big shame - go back to Iran

    • ارمان گل این همه را من نوشته ام یا شما , بخصوص مطالب اخیر به خط درشت را , ای کاش نزدیک میبودی تا دست تاترا پچی میکردم ؟؟؟

  • نویسنده محترم!

    بخدا شرم است به حال شما مردم که تفریقه اندازان در جامعه افغانی و دلال های قوم گرای هستید، من که یه افغانی انم و به حال شما شرمم میاید. تا این چنین موضوعات تفریقه اندازی در بین مردم و نسل جوان مان باید مقالات چون از بین بردن و جلوی تفریقه را بیگری و یه جامعه امن و آسوده داشته باشیم. افسوس صد افسوس به حال شما و همانند شما جوانان و نویسندههای هتا نمی فاهمین چی بنویسید.

  • فکر میکنی در هیچ مشکل بد بختی ما مردم رنج دیده نداریم بخدا جای شرم است از خدا بترسید از ایران پاکستان میترسید یک حرف هم برضد آن گفته نمیتوانید روزانه به نام های مختلف جندین جوان ما کشته میشود که طالب پاکستان ایران مداخله میکند دیگه هیچ موضوع نبود فقط مشکل کتاب های ما بیچاره بد بخت بود ما به عنوان یک موسسه تمام نوشته های شمارا تفرقه اندازی بین اقوام افغانستان میپنداریم

  • من چند سوال از نویسنده این متن دارم:
    آیا درست میپندارید که از زمان مکتب دامنه اختلافات قومی و زبانی را براه انداخت؟
    آیا فکر میکنید آنچه را در متن تان بولد کردید برای کسانیکه در صنوف متوسطه و لیسه درس میخوانند شریک شود؟
    و در اخیر ، گیریم که این چیزها را علاوه کردید فایده آن چی خواهد بود برای نوجوانی که او درسش را میخانیک میکند و هیچ گاه پشت مفهومش نمیگردد؟
    و بجز نفع چند انسان مریض که از آزار و اذیت دیگران لذت میبرند دیگر چی فایده برای متعلمین خواهد داشت؟.

    تشکر
    منتظر جواب تان هستم

  • در زمان حکومت ظاهر شاه که ما متعلم مکتب بودیم در صنوف ابتدایی و حتی ثانوی در کتابهای تاریخ موسس و محصل استقلال افغانستان نادر شاه غدار پدر ظاهر شاه را تبلیغ نموده و در ذهن کودکان القاء میکردند و از بردن نام امان الله خان بیم داشتند و حتی درروزها و شبهایی که از جشن استقلال بگونه شاندار استقبال میگردید و شهر را چراغانی میساختند بازهم هرگز نامی از امان الله خان برده نمیشد- مورخین درباری نیز در کتابهای شان بگونه گذرا نقش امان الله خان را در حصول استقلال از انگلیس ها کمرنگ جلوه داده و حتی انکار میکردند و از نادرشاه غدار با طمطراق یاد نموده و او را فرشته نجات و بانی و محصل استقلال افغانستان میدانستند- در حالیکه او در ارتش امان الله فقط یک افسر نظامی بود - جالب اینجاست که اکثریت پدران و مادران و افراد سالخورده به فرزندان شان میگفتند که این جعل تاریخ است و نادر شاه غلام انگلیس و فرزند نامشروع استعمار بوده محصل استقلال نمیباشد بلکه این امان الله خان پادشاه افغانستان بود که امر جنگ علیه انگلیس را صادر و بلاخره توانست آزادی افغانستان را به دست آورد.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس