صفحه نخست > دیدگاه > عبدالرحمن پژواک دیپلومات ورزیده یا چهرهء حیله گر تاریخ؟

عبدالرحمن پژواک دیپلومات ورزیده یا چهرهء حیله گر تاریخ؟

پرویز "بهمن"
شنبه 24 نوامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

علل وانگیزه های پشتونستانخواهی!
این دیگر برای همه گان روشن وهویدا است هرزمانیکه حاکمیت تگ قومی پشتونها درکابل به چالش کشانده میشود آنوقت طبل وحدت طلبی پشتونهای لر وبر بصدا می آید. هیچ نوع انگیزهء وطنخواهی ویا وطن دوستی در چنین نعره ها نسبت به خاک های از دست رفتهء آنطرف مرز بمشاهده نمیرسد. زیرا بنابه نوشتهء گرانسنگ محترم عوض نبی زاده درسایت کابل پرس?، اگر احساسات وطنخواهی را درشعارهای پشتونستان طلبی معیار قرار دهیم، درشمال افغانسنتان منطقهء پنجده بعدازیک حملهء مختصر روسها بدون هیچ نوع قرارداد ویا موافقتنامه ویا معاهده با امیر عبدالرحمن بنیانگذار افغانستان معاصر دراختیار روسها قرارگرفت. به تعقیب آن نادر وبرادرانش ابراهیم بیگ یکی ازسران آزادی خواه ماوراء النهر که علم مخالفت وجنگ را علیه شوروی سابق برافراشته بود وبا افرادش به اینطرف مرز پناه آورده بود، خیلی ناجوانمردانه به روسها تسلیم نمود که به هیچ صورتی این نا شهامتی وبدعهدی نادر وبرادرانش را تاریخ فراموش نمیکند. تاریخ نگاران جعل کار وبی وجدانی که همیشه ازشهامت ومردانگی وغیرت پشتونها دهان شان کف میکند ومدعی اند که گویا مردمان آنطرف مرزدریای آمو با طیب خاطر سلطهء روسها را پذیرفتند و داوطلبانه علایق دینی وایتنکی وخونی خویش را با همتباران شان درین طرف مرز قطع کردند درحقیقت وجدان وشرف خویش را زیر پا میکنند.
تسلیم نمودن ابراهیم بیگ توسط نادر وبرادرانش به روسها یکی ازخاینانه ترین ورذیلانه ترین اقداماتی است که درج صفحات تاریخ افغانستان کنونی می باشد واین نشاندهندهء این است که خاندانهای حاکم بنا برتعهدات وسازشهای آشکار و پنهانی که هم با روسها وهم با انگلیس ها داشتند بخاطر افغانیزه ساختن کامل خراسان زمین، مرزهای شمال وغرب افغانستان را کاملا به روی اقوام دو طرف مرز بستند ولی مرز های جنوبی وشرقی را که ازیکطرف رسما آنرا بحیث مرز رسمی درروی کاغذ برسمیت شناخته بودند ولی ازنظر عملی بخاطر چور وچپاول وغصب زمین وملکیت های ساکنان بومی خراسان زمین بازنگهداشتند. به باور این قلم چنین بازی شیطانی را انگلیس ها حتی با اعراب فلسطینی نیز نکرده است.
ازنظر تاریخی درسمت غرب نیز میتوان نقشهء خراسان تاریخی را تا اصفهان امتداد بخشید. اگردلیل شؤونیستان قبیله ایی این باشد که سلاطین وپادشاهان افغانستان معاهدات یا موافقتنامه ها را با انگلیس ها به امضا رسانیده اند وبعداز ختم استعمار دیگر آن قرار دادها مدار اعتبار نیست درسمت شمال نیز چنین ادعا حتی به شکل قانونی آن صدق میکند زیرا درسمت شمال هیچ قرار داد ویا موافقتنامه ایی کتبی به امضا نرسیده است وبعداز زوال شوروی سابق کشورهای شمال آمو دریا بصورت اتوماتیک باید ضم خاک های افغانستان کنونی شوند . اگر ازتاسیس کشورپاکستان پنجاه سال میگذرد ازایجاد جمهوریتهای مستقل شمال افغانستان بمراتب کمتراز آن میگذرد، چرا هیچیک ازمنادیان داعیهء کاذب پشتونستان برای الحاق قلمرو های آنطرف مرزها حتی به شکل ظاهری آن نیز چنین آوازی را بلند ننموده اند؟ وتمام همّ وغم شان فقط درپشتونستان خلاصه شده است؟ همان پشتونستانی که برای اینطرف مرز، مرگ و وحشت وانتحار و طالب میفرستد وبرریش وحدت خواهان والحاق طلبان اوغان تبار میخندد. همان پشتونستانی که برای خودشان امنیت وثبات وپیشرفت و ازدیاد مکاتب به زبان انگلیسی را روا دار است ولی برای خلقهای اینطرف مرز، جهاد فی سبیل الله وشهادت ومقاومت دربرابر نیروهای اشغالگر صلیبی را تبلیغ میکند، همان پشتونستانی که ازساحات تحت کتترول مرزی آن اکمالات زمینی قوای ناتو به بهترین وجه دربرابر پول به اینطرف مرز صورت میگیرد ولی درعین زمان یک تعداد عناصر خریدهء شدهء دیگر بنامهای طالبان وگروه های مقاومت ملی نیز آنجا تربیت وتجهیز وتمویل میگردند وبه اینطرف مرز فرستاده میشوند .
اما حالا پروفیسور علوم تاریخ افاغنه آقای حسن کاکر با دیده درایی وبی حیایی تمام این کتاب ها واسناد را جعلی میخواند . ازنظر حسن کاکر حتی شاید سراج التواریخ فیض محمد کاتب که از عاق شدن قبایل وزیر ومهمند توسط امیر عبدالرحمن خبر داده است نیز جعلی باشد؛ این مرد متعصب وکورمغز که حالا آخرین مراحل عمر ننگین خویش را می پیماید آرزو دارد که درهمچو یک مرحله پا دررکاب مورخان جعل کار گذاشته وازخود نامی بحیث یک فاشیست بی دم ویا دم دار بجا بگذارد. درحالیکه همین حسن کاکر دربرنامه های رادیویی یا تاریخ شفاهی افغانستان درقرن بیستم که توسط ظاهرطنین تهیه ونشرگردیده است خودش ازمنتقدان سرسخت داعیهء پشتونستان بوده است، واین داعیه را بحیث یک زخم خونین درروابط دوکشور مسلمان وبرادر!!!!!!!!؟ افغانستان/ پاکستان تلقی کرده است. حسن کاکر خود درآن برنامه ازخریدن خانهای قبیلوی آنطرف مرز گلایه نموده است وگفته است که چنین عملکردهای نا عاقبت اندیشانهء مسؤولان کابل، همیشه مقامات اسلام آباد را دربرابر افغانستان حساس وظنین گردانیده است، اما حالا خودش هردوپارا دریک موزه داخل نموده وخود درجای حکام قبلی افغانستان قر ار گرفته وبا بهانه های طفلانه وکودکانه میخواهد به چشم مردم خاک بیفشاند وبا بی حیایی تمام می نویسد که خاک های آنطرف مرز ِملکیت بابه وبابه کلان ایشان است ودولت پاکستان را درآن هیچ حقی نیست. درحالیکه این را حالا حتی یک طفل افغانستانی هم میداند که قضیهء پشتونستان وادعاهای ارضی بالای مناطق تحت کنترول پاکستان آنهم درقرن بیست برای اولین بار بعداز ایجاد کشورپاکستان سر وصدایش بلند شد ویگانه کسی که خیلی مشتاق وعلاقه مند آغاز این بازی کثیف درمیان اعضای خاندان سلطنتی آل یحیی بود سردار محمد داوود بود که بخاطر رقابتهای داخلی اش با دیگر اعضای خاندان سلطنتی ونامکشی وشهرت طلبی این بازی کثیف را براه انداخت وازهمان ابتدای تاسیس کشور جدید پاکستان سنگ تهداب روابط نیک همجواری واحترام متقابل به دشمنی وکینه توزی وبی اعتمادی ومداخله درامور داخلی یکدیگر آغاز گردیده است. افغانستان تنها ویگانه کشوری است که درسازمان ملل متحد از نخستین روز تولد کشورپاکستان، درسال 1947 میلادی رأی منفی داده است. نتیجهء همان رأی دادن منفی منجر به ایجاد فضای بی اعتمادی وتنش آلود میان خلقهای دو کشور وکشانیدن پای ابرقدرت های جهانی به این معضلهء مسخره گردیده وتنها مردمان مظلوم وبیدفاع هردو کشور قربانی خودخواهی ها ونامکشی ها وشهرت طلبی رهبران شان گردیده اند، آنهم رهبرانی که در هردو طرف مرز ازیک نژاد وتبار بوده اند، درین داعیهء کاذب به اصطلاح ملی آنطوریکه دربالا نیز عرض شد هیج انگیزه ای وطنپرستی وانسانی به چشم نمیخورد آنچه که تا کنون شنیده وخوانده شده است فقط شعارهای طنطنه دار واحمقانه ایی بوده که برای خرسازی واستحمار مردم درینطرف مرز بکار رفته است که توجه مردم را ازمشکلات اصلی چون: فقر وبیچاره گی ومظلومیت تاریخی شان به دیگرطرف ها بکشاند. بیائید ازقلم خود مداحان استبداد ومستبدین که سالها بخاطر توجیه عملکردهای ظالمانهء حکام پشتون قلمرسایی کرده اند بخوانیم

کاندید اکادمیسن محمد اعظم سیستانی دریکی ازمقالات شان درین مورد چنین فرموده اند:
"درميان زمامداران متاخر محمدزايي افغانستان داؤد خان که مرد نظامي و در عين حال وطن خواهي بود، قبل از آنکه به صدارت برسد، هنگاميکه نائب الحکومه قندهار و رئيس تنظيميه درآن ولايت بود، دريافت که شاه امان الله خان هنوز هم از محبوبيت خاصي درميان مردم برخوردار است و بازهم هنگامي که رئيس قول اردو و رئيس تنظيميه و والي مشرقي بود نيز درک کرد مردم از شاه امان الله با تکريم و حرمت زياد ياد ميکنند، لذا اين فکر به او دست داد که تمام افتخارات تاريخي خانوادهً محمدزايي، دروجود شاه امان الله، محصل استقلال افغانستان خلاصه و ختم شده است. بنابرين بايد او دست به اقدامي بزند که نام اوبالاتر از امان الله خان برسرزبانها بيفتد.
داؤد با پيش کشيدن « داعيهً پشتونستان » وآزادي قبايل سرحدي، به عنوان يک مسئله ملي و حياتي مردم افغانستان ميخواست هم اشتباهات جد اعلي خود سردار سلطان محمد را جبيره کند و هم احيانا با الحاق مجدد سرزمين هاي قبايل آن سوي خط ديورند به افغانستان، گامي بلندتر از « اودرزاده اش » (شاه امان الله خان) بردارد و نام نامي تر ازگذشته گان ازخود درتاريخ بگذارد. غافل ازاينکه نيل به چنين هدفي بدون زرو زور و پويايي خود مردم آن سامان ناممکن است، و عامل بيروني فقط ميتواند چرخ پروسه را سريع تريا کند تر بحرکت درآورد."
اما این تنها آقای سیستانی نیست که علی رغم تمایلات قومگرایانه وافراطی کورقبیلوی اش مجبور به چنین اعتراف انسانی گردیده است؛ اجمل ختک یکی از رهبران سیاسی حزب عوامی نشنل پاکستان که برای اولین بار زادگاهش پشاور را ترک گفت ودر کابل زنده گی تبعیدی اش را آغاز کرد خیلی زود درک کرد که وی مطابق ضرب المثل مشهور مردم : اززیر باران برخاسته و به زیر ناوه نشسته است. او به زبان شعر وکنایه دربارهء سردار داوود چنین گفته است:

چی نشه داستبداد لری په سر کی
ماته یودی که مغول دی که افغان
برگردان بفارسی:
کسی که نشهء استبداد درسرداشته باشد
برای من هیچ فرقی نمیکند که او مغول باشد یا افغان
این شعررا اجمل ختک زمانی سروده است که خودش درکابل از دست رژیم ذوالفقارعلی بوتو فرار نموده ودر زیر سایهء رژیم دیکتاتورمابانه واستبدادی سردار محمد داوود درقصرهای وزیر اکبرخان می زیسته است، ولی بازهم از نحوهء عملکرد سردار داوود بحیث یک دیکتاتور مستبد وخودخواه که ازآنها صِرف بحیث یک وسیلهء فشار علیه اسلام آباد کار میگرفت کاملا آگاه بود. اجمل ختک با آمدنش به کابل درک کرد که او وهمراهانش همچو دانه های شطرنج در دست سردار داوود قرار گرفته اند، نه تنها سردار داوود بلکه رژیم های بعدی که یکی پی دیگری پس از وی بمیان آمدند نیز برای احمل ختک قابل قبول نبوده است. روی همین علت بود که زمانیکه رژیم جنرال نجیب الله احمدزی درآستانهء سقوط قرار گرفت و کوچکترین روزنه های امید برای زنده ماندن اجمل ختک وهمراهان وی درآنطرف مرز درآسمان یاس ونا امیدی شان پدیدار گشت او وهمراهانش برای یک لحظه هم درکابل نماندند ودرظرف یک روز تمام پولهای پس انداز خویش را که دربانکهای افغانستان ذخیره نموده بودند خارج ساخته ودوباره به کشوراصلی شان برگشتند.
بانکر معروف کشور و مشاور آن وقت د افغانستان بانک ، محترم خلیل الله صدیق درین زمینه میگوید: زمانیکه درپاکستان غلام اسحاق خان عفو عمومی را برای اجمل ختک وهمراهانش درکابل اعلان نمود، تمام اعضای حزب عوامی نشنل پاکستان ازبانک های ما تقاضای استرداد فوری پولهای شان را به پول رایج پاکستان ویا دالرنمودند، ازهمه جالبتر اینکه همهء پولها را دریک زمان واحد مطالبه می نمودند وما آنقدر ذخیرهء پولی دالر وکلدار پاکستانی درآنوقتها دربانک نیز نداشتیم، موضوع را به داکتر صاحب نجیب ارجاع نمودیم، وازعدم توانایی مالی خویش نزدش شکایت بردیم، او گفت به ایشان بگوئید که اگر آنها پولهای شان را دریک زمان واحد مطالبه دارند باید به آنها پول افغانی پرداخته شود واگر دالر وکلدار میخواهند باید با آنها به اقساط مختلف طی چند مرحلهء معین پرداخته شود، من این موضوع را با اجمل ختک درمیان گذاشتم او قبول نکرد وهردو پارا دریک موزه داخل نموده ومیگفت : که ما پولهای مان دریک وقت وآنهم به پول پاکستانی ویا دالر مطالبه داریم وبس. بلاخره به اساس سفارش داکترصاحب مجبورشدیم دست بدامان بصیر عمرزی شریک تجارتی حزب وطن دراز نمائیم واز وی پول قرض نمائیم. بصیر عمرزی باوجودیکه خود پشتون است وریشهء کوچیگری دارد با دل ناخواسته حاضر شد که باما کمک نماید. من شخصا با بصیر عمرزی آشنایی ورفاقت شخصی داشتم ، بصیرعمرزی معجونی مرکب ازیک سلسله عادتهای خوب وبد است، خوبی اش این بود که دربعضی مواقع مشکل بدرد میخورد وحاضر به یک سلسله جوانمردی های ظاهری بود ولی بدی اش این بود که یکی معتاد به بازی قمار بود ودیگر اینکه سخت بدزبان ودشنامگو بود، خصوصا زمانیکه اگر کسی خشم وی را تحریک میکرد او زبانش را بدشنام بازمیکرد وشنیدن چنین دشنامها گاه گاهی برای تعدادی خالی ازلذت نبود،هیچ یادم نمیرود که وقتیکه به آقای عمرزی پیام داکترصاحب را تیلفونی رساندم واز وی درین باره طالب کمک شدم درضمن خواستم که خشم وی را علیه اجمل ختک تحریک نمایم وکمی دشنام را اززبانش بشنوم. به شکل طنز برایش گفتم : عمرزی صاحب! داکتر صاحب گفت که اگر درین موقع هیچکسی مارا کمک نکند عمرزی حتما مارا بخاطر پشتونوالی کمک میکند ، به پشتو برایش گفتم : لر وبر افغانانان سره یودی. دیدم که رگ قهر عمرزی بحرکت آمد. وی ازین طنز من خیلی برافروخته شده بود برایم گفت: گم شان کو! خلیل جان! ما که تا هنوز با این چند ملیون خر اینطرف مرز نتوانسته ایم جور بیاییم تو حالا درکون ما سی ملیون خر دیگررا می چسپانی. این پدرلعنت ها بخاطر پول اززن وناموس خودهم تیراستند، برپدرهرچه که پختون لر وبر است لعنت!!!!! من که ازشدت غیظ عمرزی قهقه می خندیدم به شوخی برایش میگفتم : نکن نکن به لحاظ خدا! او پشتون بالاخره خودت هم پشتون استی ! نکن دشنام نزن به لحاظ خدا مگر اوکه دیگر خیلی عصبانی بود می گفت: گم شان کو خلیل جان بیا ازنزدیک که درین باره باهم گپ بزنیم »
اینکه چرا اجمل ختک درآن زمان هردو پارا برای حصول پولهای ذخیره شدهء شان داخل نموده بود میتوان آنرا ازخلال خاطرات دکتور صالح محمد زیری نویسندهء کتاب خاطرات نیم قرن بزبان پشتو نیز درک نمود:
دکتور زیری بعداز سقوط رژیم جنرال نجیب الله احمدزی وراکت پرانی های گلبدین به پشاور آواره میشود وبرای اولین بار مناطقی را که وی سالها بخاطر الحاق آن مناطق به افغانستان کنونی خیال پلو میزد از نزدیک می بیند. دکتور زیری درخلال این مدت ملاقاتی با اجمل ختک شاعر ملی پشتونها نیز میداشته باشد.
درین ملاقات اجمل ختک از بدرفتاری وکبر وغرور مسؤولان پشتون تبار کابل خصوصا جنرال نجیب الله احمدزی درقبال خودش واعضای حزبش شکوه سر داده است، وبه دکتور زیری گفته است که دکتور نجیب الله احمدزی درآخرین روزهای حاکمیتش پروندهء رسیده گی به مشکلات آنها را به فتانه همسر خود سپرده بود. اجمل ختک به زیری گفته است که ما بالاخره درک کردیم که این فتانه است که دربارهء سرنوشت ما تصمیم میگیرد، بناء بخاطر بدست آوردن رضایت داکتر نجیب باید اول بدست بوسی فتانه جان روزانه حاضر میشدیم.» حالا باذکر این مقدمه برگردیم به خاطرات آقای عبدالرحمن پژواک یکی از دیپلوماتهای معروف رژیمهای خاندانی پشتون تبار افغانستان

عبدالرحمن پژواک دیپلومات ورزیده یا مرد بی خرد متملق وچاپلوس:
درین تازه گیها درپورتال اوغان جرمن انلاین خانمی به اسم پروین پژواک مضمونی را بنام یکی ازیادداشتهای عبدالرحمن پژواک راجع به قضیهء دیورند به نشر سپرده است که ازهرجهت قابل توجه است.
اینکه پروین پژواک با عبدالرحمن پژواک چه قرابتی دارد اطلاع چندانی ندارم ولی حدس میزنم که ایشان باید دختر عبدالرحمن پژواک باشد، اما پرسش اصلی این است که این یاد داشت تا چه حد میتواند دست نخورده واصلی باشد؟ زیرا هستند بعضی از خانواده ها که به نرخ روز بعضی اسناد را نشرمی نمایند. این خانواده ها که پدران ویا پدرکلانهای شان ازمسؤولین بلند پایهء رژیمهای استبدادی پشتونی بوده است یاد داشتهای پدران ویا پدرکلانهای شان را بخاطریکه با جریانات و وقایع امروزی تصادم میکند ویا اینکه بعضی ازشخصیتهای هم تبار را جریحه دار می سازد ازنشر آن یاد داشتها بکلی طفره میروند ویا هم به متن اصلی آن دست زده وعبارات وجملات را مطابق ایجابات روز مطابق ذوق وسلیقهء شخصی وسیاسی شان تغیر میدهند تا طرف قبول ارباب قدرت قرار گیرد، بدون شک میزان ثقه بودن چنین یاد داشتها نزد اهل تحقیق به صفر ضرب میخورد وکوچکترین اعبتاری نزد اهل تحقیق ندارد. پرسش دیگر این است که باقی یاد داشتهای آقای پژواک کجاست؟ آیا کسی که بحیث نمایندهء دایمی یک کشور درسازمان ملل متحد بوده باشد تنها درمورد قضیهء دیورند یاد داشت خویش را نوشته اشت؟
واما درصورت صحیح بودن وموثق بودن این یاد داشت بازهم عبدالرحمن پژواک را یک شخصیت بی نهایت ضعیف، متملق، چاپلوس، بی اراده، استبداد پسند می یابیم وقسمت اعظم بار گناهان رژیمهای شاهی وجمهوری قلابی داوود را میتوان به گردن چنین اشخاص زبون و بوت باک وپله بین چون عبدالرحمن پژواک انداخت.
زیرا آنانیکه آگاهانه توجیه گر جنایت وظلم وبربریت و وحشت رژیم های خاندانی منحط وقبیلوی پشتونی بوده اند وبه استبداد وظلم وبربریت حکام خاندانی (نه) نگفته اند درهرجنایت و وحشت دیروز وامروز جامعه سهیم اند.
اگر دیروز درسالهای قحطی مردم استان غور افغانستان ازشدت فقر وتنگدستی جگرگوشه های شانرا بفروش رسانیده اند درآن اشخاصی مانند عبدالرحمن پژواک مسؤول اند واگر امروز افغانستان درگیر مصیبتهای کنونی ازجانب پاکستان است بازهم اشخاصی مانند عبدالرحمن پژواک درین جنایات تاریخی شریک اند، هر خونی که امروز توسط طالبان ونوکران آی اس آی به زمین میریزد یک قسمت گناهان فاعلین این جنایات سهم آقای عبدالرحمن پژواک نیز میرسد. زیرا همین اشخاص به اصطلاح دانشمند وباسواد وشاعر بودند که بخاطر حفظ قدرت ومکنت سیاسی ازگفتن حق درنزد حاکمان جاهل وقبیله اندیشی چون داوود فرعون صفت خود داری ورزیده اند واورا درراه احمقانه ای که پیش گرفته بود یاری رسانیده اند. حالا برگردیم که خود این یاد داشت ازآن روزها به ما چه میگوید، خانم پروین پژواک درابتدا، خودش درمورد یاد داشت مذکور چنین ارشاد فرموده است:
( درین روزها که بحث پشتونستان در افغانستان داغ است، خواستم بخشی از یادداشتهای استاد!!!!!!!!؟ پژواک را درمورد احیای دعوای حقانهء!!!!!!!!!!؟ استرداد خاک های افغانستان که برتانیه آنرا سلب کرده بود، برای دوستان به نشر برسانم)
بح بح بح! خدا شما خانم دلسوز را خیربدهد چقدر خوب وسعادت مند استیم که ازبرکت داغ شدن بحث پشتونستان درافغانستان چشمان ما به نوشتهء مبارک پدر پزرگوار شما افتید، اگر این بحث داغ نمی شد ما ویا شما ویاهم یکی ازخواننده گان دنیای فانی را واع میگفتیم آنوقت ازین سعادت بزرگ محروم می ماندیم حالا نمیدانیم که ازشما ممنون باشیم ویا از داغ شدن بحث پشتونستان وافغانستان؟؟؟؟؟
بهرترتیب خود آقای پژواک اگر این سند درست باشد درجایی فرموده اند:
(درزمانیکه سهروردی صدراعظم پاکستان بود سردار محمد داوود خان به پاکستان سفر کرد. من درآنوقت درملل متحد موظف بودم وبرای شرکت درین سفررسمی به مرکز احضار شده بودم. درین سفر سردار محمد داوودخان مهمترین منظوری که داشت مذاکره ودرصورت امکان، البته امکان بعید، مفاهمه با پاکستان روی قضیهء پشتونستان بود. موقف حکومت افغانستان درحقیقت موقف سردار محمد نعیم خان ودراثر تلقین واصرار او موقف سردار محمد داوود خان بود)
ازین جملات آقای پژواک چنین معلوم میشود که جناب ایشان همراه بادیگر اراکین دولت آنوقت به اندازهء یک مولی سرخک هم نزد این دوبرادر اهمیتی نداشته اند، هرچه بوده میان این دو برادر بوده است وبقیهء مردم همه مانند گله های گوسفند باید ازین دو برادر اطاعت کورکورانه می نمودند. با وصف چنین اعتراف خطرناک آقای پژواک وظیفهء ننگین نماینده گی این رژیم سفاک وخاین را بعهده داشته وآنرا درسازمان ملل متحد تمثیل میکرده است. خوب حالا بیائید که موقف این برادر احمق ودیکتاتور را بدانیم که چگونه موقفی بوده است
عبدالرحمن پژواک: موقف دولت!!!!؟ افغانستان ( تامین حق تعین سرنوشت بود!!!!!!؟ تا مردم پشتونستان ارادهء خودرا آزادانه دربارهء سرنوشت ومقدرات خویش اظهار نمایند که آیا استقلال میخواهند ویا خودرا با افغانستان سرزمین پدری شان پیوند می کنند)!!!!!!!!!!؟
بح بح بح! حق تعین سرنوشت بعداز ایجاد یک کشور مستقل ونوبنیاد توسط مردمی که در دو ریفراندوم عمومی اشتراک نمودند وآزادانه سیستم ونوع نظام خویش را برگزیدند، بار نخست هنگام جدایی هند وپاکستان وبار دوم هم هنگام نهاد سازی وایجاد یک سیستم فدرالی. درین دو نوبت تاهنوز این دوبرادرها هردو بخواب خرگوش رفته بودند ونمایندهء دایمی شان درملل متحد نیز گوشهای خودش را کر انداخته است.
عبدالرحمن پژواک: ( این همان موقفی بود که پاکستان درموضوع کشمیر قایم کرده بود اما درمورد پپشتونستان باموقف نقیض ( Double Standard*) اقامهء دلیل وادعا میکرد، به این معنی که دعوای افغانستان راAfghan Slant))) میخواند ودعوای خودرا درکشمیر درست میدانست. حال آنکه دولت استعماری بریتانیه کشمیررا دراثرترتیبات سیاس خود با گذاشتن فیصله به مهاراجهء کشمیر که (هندوبود) منوط دانسته وهمچنان پشتونستان را به پاکستان بخشیده بود.)
درینجا آقای پژواک نه درلباس یک تحلیلگر واقع بین مسایل بلکه درلباس یک منافق مذهبی ظاهر شده اند که میخواهند جنگهای مذهبی را هم درمیان مردمی که فرسنگها از ایشان فاصله داشته دامن بزند، تاریخ شاهد است که مردمان هردو کشمیر چه کشمیر پاکستانی وچه هم کشمیر تحت سلطهء هندوستان برخلاف مردم پشتونستان یکی آن بزور نظامی وبا استفاده ازنیروی نظامی پشتونها موفق به کسب استقلال از ادارهء هندوستان گردیدند ودومی نیز تاهمین اکنون نهضتهای جدایی طلبانه چه درقالب اسلامگرایی وچه هم درقالب ملی گرایی آن را دارا بوده و ازهمان ابتدا تا اکنون این نهضتها فعال می باشد. کشمیریها خود انگیره ایی برای کسب استقلال خویش داشتند ودارند درحالیکه پشتونستانی ها نه درگذشته ونه هم حالا هیچ دلیلی برای پیوستن به افغانستان زیر سلطهء خاندان آل یحیی را نداشتند وحالا که کشور پاکستان بحیث یک قدرت هستوی ظهور کرده است هرگز نخواهند داشت. خان عبدالغفارخان زعیم ملی پشتونها وبنیانگذار نهضت خدمتگاران خدایی هرگز الحاق به افغانستان کنونی را درآجندای مبارزات سیاسی خود نداشته است. یگانه چیزی که وی خواهان آن بوده است، حق خود ارادیت درچارچوب نظام فدرال پاکستان، بوده است. هرچند که وی درابتدا میخواست که با الحاق مناطق پشتون نشین افغانستان کنونی زمینهء ایجاد یک پشتونستان مستقل را مهیا سازد ولی زمانیکه اوموانع اصلی را خصوصا بازیهای دوگانهء حکام کابل را درین باره مشاهده کرد به حماقت طرح خویش پی برد وتنها برای بدست آوردن حق ارادیت پشتونها دریک نظام دموکرات وفدرال پاکستان بسنده نمود. خاندان طلایی نیز این خطررا بعداز تجزیهء هند وپاکستان احساس میکرد، زیرا هرچند این خاندان بنام پشتون دریک کشور چند ملیتی وچند فرهنگی چون افغانستان حکومت میراندند ولی درحقیقت آنها درفرهنگ فارسی استحاله گردیده بودند وازنظر فرهنگی برای پشتونهای لر وبر این خاندان از هویت حقیقی پشتونها نماینده گی نمیکرد. لذا با الحاق سرزمینهای پشتونستان به افغانستان کنونی درآن سالها نه تنها اینکه توازن قومی برهم میخورد بلکه دوام حاکمیت قبیلوی وخاندانی آل یحیی نیز به چالش گرفته میشد. لذا خاندان سلطنتی با این قضیه همیشه برخورد ابزاری نموده است. ازیکطرف بخاطر راضی نگهداشتن پشتونها همیشه نعرهء پشتونستان خواهی را بلند نگاه داشته وازطرف دیگر برخلاف ادعاهای رسمی اش درپشاور وکویته دفترهای قونسلگری بازنموده وبیرقهای هردو کشو برفراز بامهای سفارتهای هردو کشوردرکابل واسلام آباد همیشه در اهتزازبوده است. رسما بخاطر مسافرت اتباع هردوکشور خدمات قنسولی و ویزه إعمال گردیده است به این میگویند سیاست یک بام ودوهوا.
بازهم ذلت وزبونی عبدالرحمن پزواک را ازقلم خودش بخوانیم که وی درچگونه یک نظامی ایفای وظیفه می نموده است.

عبدالرحمن پژواک: ( من درزمانیکه مدیر سیاسی بودم دیده بودم که درمجلس وزراء سردار محمد داود خان موضوعی را مطرح میکرد واعضای مجلس وزراء را دعوت میکرد تا اظهار نظر کنند. وزراء نظرسردار محمد نعیم خان را تائید میکردند وسردار محمد داوود خان دیده ودانسته این تائید را حقیقی دانسته وآنرا فیصلهء مجلس إعلان میکرد
سردار محمد داوود خان یگانه خوفی که داشت که اگر برادرش علایق خود را با او قطع کند، بیکس خواهد ماند. این وهم بود، زیرا اگر برادررا به جایش می نشاند وافغانهای دیگررا اطمئنان میداد که در وطن خود صاحب حق هستند و او به آنها اعتماد دارد وخویشخوری ندارد، همهء این مردم کاردانتر از وی بودند، کسان او می شدند وهرگز تنها وبیکس نمی ماند)
بح بح بح! حالا چنانچه دربالا عرض گردید که آقای پژواک خودش میدانسته است که درچارچوب نظام وقت حیثیت مولی سرخک را دارد وتمام اراکین نظام فقط عمله وفعلهء بیکار وبلی گویان بی اراده ای بودند که از روی ناچاری سرتسلیم وانقیاد را به آن نظام فاسد وغیر مردمی نهاده بودند. ولی درچنین یک نظام خودکامه که فقط دوبرادر خودشان را اختیار دار کل ملیونها انسان به شیوه های قرون وسطایی می شمردند بازهم این مرد احمق ولا شعور بنام عبدالرحمن پژواک طرفدار آن بود که پشتونهای آنطرف مرزرا به دم اینطرف مرز بچسپاند. لطفا این جملات را بخوانید!

( من شخصا درمورد پشتونستان عقیده ای مستقل داشتم وآن این بود که این خاک (پشتونستان) حق مسلم مردم افغانستان وجزء لاینفک خاک افغانستان است وافغانستان باید موقف الحاق آنرا اتخاذنماید.)

درزبان فارسی مثل است که دیوانه پس شو که حالا مست آمد، ما که قبلا با چهرهء یک سردار دیوانهء دیکتاتور ومعیوب آشنا شده بودیم ولی نمیدانستیم که درین محفل یک مست لا یعقل وبیمار دیگری بنام عبدالرحمن پژواک نیز قرار دارد که برطبل دشمنی وعداوت باکشورهمسایه شروع به زهرپراگنی نموده ودرمسؤولیتهای بربادی کنونی افغانستان سهم بسزایی اشته است. این مست لایعقل که حتی حاضر نیست نوک بینی اش خون شود درخلال جملات بعدی عقیده اش را درین مورد بصورت مفصل چنین ابراز می نماید که عقیدهء مستقل!!!!!!!!!؟ وی چگونه بوده است.

عبدالرحمن پژواک: ( برای آنکه مردم پشتونستان جلب شوند صرف پول کشور فقیری مانند افغانستان پالیسی درستی نیست. به عقیدهء من قوانین وتطبیق قوانین درافغانستان طوری وضع ومورد عمل قرارگیرد که مردم پشتونستان در پیوستن به یک کشورقانونی براساس مساوات وعدالت اجتماعی، مراعات آزادیهای اساسی وحقوق بشری تاخیر وتعلل نکنند، بدون اینگونه قوانین طوایف افغان (غیرپشتون) ازپشتونستان به بیم وهراس بیشترمواجه خواهند شد. زیرا نفوذ پشتون درافغانستان دوچند خواهد شد وبا اکثریتی که ازقرنها به اینسو داشته است، پشتون اقوام دیگر مملکت را بیشتر تحت نفوذ خواهد در آورد وازین رو افغانستان ای وجود نخواهد داشت وافغانستان عزیز، پشتونستان غیر قابل قبول وتحمل خواهد گردید)

درینجا آقای پژواک ازنحوهء تغیر قوانین جاری آنزمان افغانستان به نفع پشتونهای آنطرف سرحد چیزی نمیگوید ولی ازسیاق کلام ایشان چنین برداشت میشود که وی خواهان افغانیزه ساختن ویا پشتونیزه ساختن قوانین دولتی بوده است. شاید قوانینی مثل دولت اسرائیل که هر یهودی بعداز داخل شدن به کشور اسرائیل شهروند آنکشور شناخته شده وازپاسپورت ودیگر مزایای شهروندی دولت اسرائیل درهرجای دنیا مستفید شده می تواند. آقای پژواک شاید این را میخواسته است بگوید که ما خواهان تغیر وتطبیق قوانینی بودیم که احساسات غیر پشتونها هم تحریک نگردد وازطرف دیگر پشتونهای آنطرف مرز خودشان با علاقه مندی حاضر شوند که تذکرهء تابعیت افغانستان را بگیرند ودرنهادهای دولتی وسکتورهای خصوصی وآموزشی مانند دیگر شهروندان افغانستان به آنها نیز اجازه داده شود. درحالیکه دولتهای وقت چه با تطبیق این قوانین وچه هم با عدم تطبیق قوانین پژواک گونه چنین اقدامات را به منصهء عمل گذاشتند. درشهرکابل ودیگر شهرهای پشتون نشین مکاتب ومدارس به زبان پشتو بازگردید؛ جوانان آنطرف مرز هم ازمزایای حکومت پاکستان وهم افغانستان بهترین استفاده را برده اند. به قول آقای محمودخان اچکزی: افغانستان خانهء تاریخی ماست وپاکستان هم خانهء فعلی ما اما پرسش این است که این موجود بنام عبدالرحمن پژواک ازکجا درک کرده است که افغانستان به پشتونستان غیرقابل تحمل برای دیگران تبدیل میشود؟ ازین کلام مبارک ایشان چنین استنباط میشود که ایشان هم به میخ میکوبیده اند وهم به نعل. واین عادت یکی ازخصلتهای ذاتی ایشان وبرادران شان بوده است که درعین حال هم مجاهد تشریف داشتند وهم در داخل نظام وحکومت به اصطلاح تحت الحمایهء شوروی وقت بحیث وزیر ومشاور جا خوش کرده بودند. هم خودشان در اواخر عمرشان به پشاور رفته ولوای جهاد را علیه دولت وقت برافراشتند وهم برادر دیگرشان آقای نعمت الله پژواک بحیث وزیر تعلیم وتربیه درکابینهء آقای حسن شرق جاخوش کرده بودند. یا للعجب ازین دو رویی ومنافقت!!!!!!!!

حالا برگردیم که خاطرهء شان ازملاقات با سران پاکستانی تا چه حد به واقعیت مقرون می باشد:
عبدالرحمن پژواک: ( به پاکستان رفتیم. پاکستانیها ازنقطهء نظرتشریفات به حد اعلی پذیرایی ومهمان نوازی کردند. اما ازنقطهء نظر مفاهمه بسیار مشکل تراشی کرده وسخت گرفتند. بطور خاص درمذاکرات سهم بزرگ به جنرال ایوب خان دادند که خودش پشتون بود وازطرف مردم پشتون به طرفداری پاکستان إقامهء دلیل میکرد ودرحالیکه دیگران به نرمی حرف میزدند، او بالهجهء شدید وتهدید آمیز سخن میگفت ودیگر پاکستانی ها سخنان اورا به حیث آرزو مندی مردم پشتون به رخ ما می کشیدند. جنرال ایوب خان مانند دیگران بزبان انگلیسی حرف میزد. سردار محمد داوود خان اگر چه کافی انگلیسی میدانست، همیشه ترجیح میداد مطالب ترجمه شوند. به من فرمود که گفتارهای خودش وگفتارهای دیگران را ترجمه کنم. من کوشش میکردم ترجمهء گفتار ایوب خان ازلهجهء بی معنی، احساساتی ونمایشی او عاری باشد تاسردار عذری داشته باشد که برخلاف طبعیت خود إظهار عصبیت نکند ومذاکرات را قطع نکند.
اما بعد ازآن بمن معلوم شد سردار محمد داوود خان اصلا مرد صبور ومتحمل است، زیرا میدانست لهجهء جنرال ایوب خان تهدید آمیز است. اما آنرا به روی خود نمی آورد وترجمهء مرا مد نظر میگرفت. باید تذکر بدهم که درهمهء کشورها ومذاکرات وقتی ترجمانی را بمن می سپرد میگفت درترجمهء گفتار او اگر لازم ببینم تغیری بدهم اجازه دارم؛ اما این را نگفته بود که درترجمهء دیگران نیز می توانم تصرف کنم.)

این جملات آقای پژواک با منابع دیگر خصوصا منابع پاکستانی همخوانی ندارد. زیرا جنرال ایوب خان آنطوریکه شخص آقای پژواک نیز بدان معترف است پشتون بود وبزبانهای فارسی وپشتو واردو وانگلیسی تسلط تام داشت. جنرال ایوب خان بخاطر اینکه بیشتر بتواند سردار داوود را توهین نماید قصدا وعمدا درمذاکرات رسمی باوی پشتو صحبت میکرد، زیرا او میدانست که سردار باوجود ادعاهای بالابلندش بخاطر پشتونها بازهم درزبان پشتو خودش را راحت احساس نمیکند و قدرت حرف زدن به زبان پشتو را ندارد واو ازین ناحیه مطمئین بود که رگ خواب این سردار دیوانه را پیدا کرده است. اینکه آقای پژواک میگوید که وی بخاطر اینکه سردار دیوانه درمذاکرات عصبی نشده باشد وی درکارترجمه امانت علمی را مراعات نکرده است این دیگر به وجدان وشرف علمی وی برمیگردد که دریک مذاکرات سرنوشت ساز به کدام حق قانونی وشرعی درکارترجمهء دو رهبر سلیقه های شخصی خودش را إعمال نموده است. اینکه ایشان فرموده اند که سردار داوود مرد متحمل وصبور بود نیز دروغ گفته اند. ایشان باید می نوشتند که سردار مرد جبون وترسو تشریف داشتند نه صبور ومتحمل.
زیرا این به تجریه ثابت گردیده است که انسانهای آزاد اندیش وبا شهامت همیشه صبور ومتحمل بوده وبرعکس انسانهای مستبد وظالم وخونخوار همیشه دربرابر زور وتهدید اقویا همیشه زبون وجبون بوده است ودربرابر بیچاره ها وضعفا همیشه قهار وجابر بوده اند نه متحمل وصبور که سردار محمد داوود نیز ازین قاعده بیرون نیست. او که ازسن هژده سالگی به امر ونهی بالای جنرالان صاحبمنصبان خارج ازدایرهء خاندان شاهی عادت کرده بود، همیشه دربرابر رعایای کشور خود، خودش را با جرأت وباشهامت نشان میداد درحالیکه درحقیقت امر او انسان نهایت زبون وذلیل دربرابر نیروهای برتر ازخودش بوده است. بناء واکنش نشان ندادن وی دربرابر مارشال ایوب خان نه نشان صبر وتحمل وی بلکه نشان ازترس وجبن وبی غیرتی وی دارد.
بازهم برداشت شخصی آقای پژواک را ازشخصیت سردار محمد داوود میخوانیم:

عبدالرحمن پژواک: ( بهرحال حدس من درست بود زیرا بعدازختم مجلس اول بمن گفت: این فرزند ناخلف وحرامی « جنرال ایوب خان» بر پدر ومادر خود لعنت میفرستند وعلاوه کرد خوب کردی که درترجمه، لهجهء اورا نرمتر ساختی ورنه من بدهنش میزدم من ازین گفته دل گرفتم وسیاستمداری اورا ستودم)
درینجا هرچند که حالا شخص آقای پژواک درقیدحیات نیست ولی بازبان ساده انسان میواند برایش بگوید که شما بد کردید که سیاست مداری وی راستوده اید. سردار داوود نه سیاست مدار متحمل بلکه او نزد شما درخلوت خودش را شیرجلوه داده بود. ورنه همان گز وهمان میدان بود حد اقل یک شهکاری اش را باید درمیدان نشان میداد تا امروز تاریخ آنرا بحیث یک نمونه ای شجاعت وشهامت وطنپرستی اش یاد میکرد. اگر سردار داوود را به مقایسه به رقیب دیگرش ذوالفقار علی بوتو درنظربگیریم اصلا قابل مقایسه نیست. فلمهای مستندیکه اکنون از ذوالفقارعلی بوتو درسازمان ملل متحد هنگام تجزیهء بنگلدیش بیاد مانده است شهکار شجاعت وشهامت و وطنپرستی یک رهبرمردمی را درکشورهای جهان سومی نشان میدهد. کسیکه درجلسهء شورای امنیت ملل متحد درحضور ابرقدرتهای جهانی تمام اسناد ملل متحد را پاره کرده و با دشنام مقر ملل متحد را ترک میگوید، دربارهء چنین شخص آزاد اندیش فقط میتوان گفت که او بحق ازمتن ملت ومردمش برخاسته بود وحقیقا شایستگی رهبری را درکشورش دارا بود. او فقط حماسه آفریده است ومیتواند بحیث یک الگوی شهامت و وطنپرستی درقلب نسلهای آیندهء کشورهای جهان سومی تا ابد باقی بماند.
حالا به کشف جدید آقای پژواک درمورد سردار داوود خان توجه کنید!
عبدالرحمن پژواک: ( درعین زمان درسی آموختم وهم درشناختن شخصیت وی کشفی نو دست داد. نظریهء اکثرمردم را که من هم مایل بودم به آن صحت قایل شوم، غلط یافتم که میگفتند: سردار مرد احساساتی وعصبی است. اما معلوم شد که مرد بی سنجش نبود واگر اظهار عصبیت میکرد آنرا نیز سنجیده بکار می بست واحساسات او اقلا باخارجیان درمذاکرات مهم دراختیار وکنترول او بود)

عبدالرحمن پژواک که در دوران قدرت وتوانایی اش بیرون ازافغانستان تمثیل کنندهء رژیمهای غیر مردمی افغانستان درسازمان ملل متحد بود ولی ازنظر عملی بالاترازیک ترجمان به اندازهء یک پشه هم نزد خاندان طلایی اهمیت نداشت

ازین جملات آقای پژواک چنان معلوم میشود که جناب ایشان تا قبل از همرکابی با این سردار دیوانه به دیوانه بودن وعصبانی بودن ایشان باور داشتند ولی آنرا بنا به قول ملاهای اهل تسنن تقیه میکرده اند. اما زمانیکه از الطاف شاهانهء ذات ملوکانهء شان مستفید گردیدند آنگاه یقین حاصل نموده اند که نخیر این سردار دیوانه است ولی درکارخویش هوشیار می باشد.

درجای دیگر آقای پژواک توجیه خیانت علمی اش را اززبان هردو طرف متخاصم چنین نقل میکند تا خودش رابرائت دهد به این جملات توجه فرمائید!
عبدالرحمن پژواک: ( دلچسب این است که روزی برای شکار دواج دعوتی دادند واعضای هیئت افغانی وپاکستانی بطور مخلوط درحصه های مختلف شکارگاه تیم های شکار را تشکیل دادند. صدراعظم ورئیس جمهور نیز شرکت داشتند. من درحلقهء جنرال ایوب خان بودم. جنرال ایوب خان بمن گفت: درترجمهء من تصرف کردی «به زبان پشتو وفارسی وانگلیسی بلد بود» گفتم لهجهء شما خیلی شدید بود وسردار اینگونه لهجه را تحمل نمیکند ومن به حیث یک پشتون روا دار نبودم ، دو پشتون باهم بجنگند وپنجابیان تماشا کنند. وقتی بعدازشکار به سردار گزارش دادم، خیلی خوشحال شد وگفت براستی که پشتون هستی. وخیلی خندیدیم. انصافا شخص ملی و طنخواه بود وبعداز وزیر اکبرخان نمیتوان نظیر اورا درتاریخ افغانها سراغ کرد)

بح بح بح! چه قضاوت عادلانه ایی؟؟؟ وطنخواهی وملی بودن نزد آقای پژواک همین بوده است که او پژواک را بحیث مصاحب دربار خویش قبول کرده است وازجانب دیگر تصرف نمودن بیجا درکار ترجمه که خود یک خیانت آشکار می باشد آنرا بخاطر پشتون بودن رؤسای جمهور هردو کشور توجیه می نماید. به این میگویند شخصیت باوجدان وباشرف و وطنپرست!!!!!!!!!؟
جالب است درصورتیکه رئیس جمهور وصدراعظم دوکشور درحال نزاع، هردو ازیک تبار ویک قبیله تشریف دارند پس این همه داد و وایلا بخاطر تامین تعین حق شرنوشت خلقهای محکوم را به کدام عقل ومنطق میتوان پذیرفت؟

نتایج مذاکرات

ازخلال جملات آقای پژواک درآخر چنان معلوم میشود که سردار داوود هیچ طرح وبرنامه ای خاصی برای ادعایش علیه پاکستان در دست نداشته است . افغانستان آنروز فقط درپی ماجراجویی وبی ثباتی اوضاع درمنطقه بوده است . بحدیکه درمذاکرات مذکور به حداقل ذکر نام پشتونستان هم دریک اعلامیهء مشترک مطبوعاتی قناعت داشته است. لطفا به جملات زیرین توجه فرمائید!
عبدالرحمن پژواک ( درپایان مذاکرات به پاکستان بعدازمذاکرات شباروزی که ازطرف افغانستان من مسؤول آن بودم وازطرف پاکستان مستربیگ سکرترجنرال وزارت خارجهء پاکستان موافقه به عمل آمد که باوجود اختلافات عمیق درموقف های طرفین مرغوب است تا یک اعلامیهء مشترک نشر شود. اصرار بر اعلامیهء مشترک ازطرف پاکستان بود. با استفاده ازموقع من اصرار کردم که باید به غرض حفظ امانتکاری حکومتهای طرفین به مردمان شان نام پشتونستان دراعلامیه مشترک ذکر شود. پاکستان البته که ازوجود این کلمه انکار میکرد اما بالاخره به موافقه رسیدیم که کلمهء پشتونستان میان ناخنک بیاید.
وقت میان دو وجهار صبح بود. من به اتاق سردار رفتم تابگویم مستربیگ، صدراعظم پاکستان سهروردی را ازخواب بیدارکرد وموافقت اورا حاصل نموده به من ابلاغ کرد . سردار بیدار نشسته ومنتظر نتیجه بود
گفت: برای بار اول نام پشتونستان ولو درمیان ناخنک باشد یک موفقیت بزرگ است.
به ایشان گفتم اگرآنها خواسته باشند درکاپی اعلامیهء مشترک ومطبوعات خود آنرا درمیان ناخنک میگیرند. اما ازجانب خود آنرا درمیان ناخنک نمیگیریم. منظور کرد ومن دوباره به مجلس رفته وبه مستربیگ اطلاع دادم.
فردا « درحقیقت همان روز» بطرف کابل حرکت کردیم. بعداز وداع با میزبانان در داخل طیاره « طیارهء افغانی» سردار محمد داوود مرا درآغوش گرفت واززحمات من تشکر کرد وموفقیت مرا تبریک گفت. در دل گفتم عجب دنیایی است آنچه را توقع دارد همهء مردم افغانستان به او تبریک بگویند، اوبمن تبریک میگوید)

کدام تبریکی؟ وکدام موفقیت؟ ذکر نام یک منطقه آنهم درمیان ناخنک چه تاثیر عملی برحیات مردمان پشتون وبلوچ نمود ودرین چه جایی برای تبریکی گفتن وجود دارد؟ من واقعا با خواندن این خاطرات خیلی گریستم وجا دارد که دیگران نیز به عوض اشک باید خون ازچشمان شان بریزد که چه اشخاص پست فطرت وخاین وچاپلوس ومتملق از رأس تا ذیل آن درگذشته برمقدرات این مردم بیچاره حاکم بوده است. آنانیکه زنده گی وحیات شان را درگرو خوشی حاکمان ظالم وخونخوار این کشور بسته بودند وبرای تامین منافع مادی خود وخانوادهء خود حتی حاضر بودند که وجدان وشرف شان را نیز زیرپا کنند. آیا درآینده نیز چنین اشخاص وافراد وخانواده ها بالای اکثریت مردمان اصیل و بیچارهءغیر افغان این کشور حکومت خواهند نمود وبنام الحاق سرزمین های ازدست رفتهء پشتونستان همهء افغانستان فعلی را درکام پاکستان فرو خواهند برد؟ آری! چنین خواهد شد اگر مردمان غیر افغان بیدار نشوند وازحالت زنده گی گوسفندوار خودشان را رهایی نبخشند چنین روزگاری بار دیگر آمدنی است.

الحاق سرزمینهای پشتونستانی به افغانستان خودش یک داعیهء کاذب است. درین داعیهء کاذب حتی گروه های افراطی اسلامگرای گلبدینی وطالبانی مانند طارق بزگر وغیره نیز شامل اند که درآینده دربارهء آنها بصورت مفصل بحث خواهم نمود.
درآخر امیدوارم که روزی آقای کامران میرهزار ویا یکی دیگر از منتقدان دیگر در حوزه شعر وداستان بتوانند مانند آن شخصیت کذایی دیگر بنام محمود طرزی که هودارانش اورا پدر ژورنالیزم معرفی کرده بودند، اشعار و داستانهای این شخص پفیوز دیگر بنام عبدالرحمن پژواک را زیر نقد بگیرند تا دیده شود که درحوزهء شعر وداستان این شخص چقدر ازخودش آثار گران قیمتی بجا گذاشته است

این چهرهء وحشتاک درعین حال مضحک همانا عبدالرحمن پژواک است که در سالهای پسین عمر ننگین خویش درلباس قبیلوی اش درحالی دیده میشود که دیگر نه در سازمان ملل متحد نفوذی دارد ونه هم ولی نعمتی بنام سردار داوود درقیدحیات وجود دارد تا از وی دستگیری نماید. بلاخره با تمام ماجراجویی ها وشیطنت ها به دامن همان کشوری پناه برد که روزی درکمال کبر ونخوت باهوای جدا نمودن بخشی ازمناطق آن ازموضع قدرت با رهبران آنکشور به رایزنی می پرداخت ولی درآخرین روزهای عمر ذلتبارش به همان کشورپناه آورد وازراه همان آنکشور به غرب پناهنده گردید ودرغربت و آواره گی جان داد. زنده گی خفت بار این توجیه گر جنایت وخیانت درحاکمیتهای قبیلوی پشتونی درس عبرتی است برای آنانیکه میخواهند درسلک دیپلوماسی کشور فعال گردند، آنانیکه نمیخواهند خفت بار چون این مرد بمیرند باید ازکارکردهای وی درس عبرت بگیرند، نسل جوان کشور باید آزاد وسربلند درکشورشان زنده گی کنند وآزاد وسربلند برای وطن ومردم شان خدمت نمایند وآزاد وسربلند درکشورشان جان دهند.
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • بیشک پرویزجان بهمن عزیز! بنازم قلمت را که اینچنین قبیله گرایان را افشا میکنی
    قاسم ازتخار

  • ګرانه بهمنه! ستا لیکنه د ستایلو وړ ده خو ډیر د تاسف ځای دی چی ته تر څو په دی نه پوهیږی چی په افغانستان کی ټول اوسیدونکی قبیلوی ژوند لری. ته چی میرهزار ستایی او په کابل پرس? فخر کوی کاش یو څو پیسی له هغو هزاره ګانو سره چی د غرونو په څمڅو یا غارونو کی د غریبی او فقر ژوند کوی مرسته وکړی.
    ستا لیکنه د دی لپاره د ستایلو وړ ده چی د آل یحی د کورنی پټ سیاستونه دی په ګوته کړی دی ځو ګرانه ! تاسو ډیر وروسته خبرشوی یاست او په دی باندی تر تا ډیر خلک لا د مخه خبر دی! افسوس د دی ځای دی چی ستا سترګی تعصب داسی تړلی دی چی د پادشاهی د کورنی ټولی کړنی د ټول پښتون قوم لپاره زندۍ جوړوی او غواړی تول پوښتانه د اعدام غاړی ته یوسی !
    پوښتون قوم هم د افغانستان د نورو قومونو په څیر د شاهی کورنی د ظلم او استبداد قربانیان دی او په دی ټوله دنیا خبره ده! تا چی په فارسی ژبه باندی یو څو ښکلی کلمی زده کړی فکر مه کوه چی د دنیا هوښیار او بیدار انسان یی او له تا بل ښه دپلماټ به بل پیدا نشی.
    د دواود خان یا د شاهی کورنی سیاستونه د دیورند د خط په هکله ستا په مقاله کی یو څه د تایید وړ دی خو په دی باید پوی شی چی د پښتونستان مساله یوه ملی موضوع ده او له دی نه ډول ډول سیاسی ګتي پورته شوی دی! ته د یو افغانستانی په توګه باید پری نږدی چی ستا د مځکی یوه برخه درنه واخستل شی نن دی که دیورند له لاسه ورکړ نو بیا به پاکستان د ننګرهار دعوه کوی نو هلته به بیا هم ته همداشان مقالی خپروی ! که هو نو په حقه چی ته د دی خاوری په لمن کی زیږیدلی نه یی او د پردو مزدور او یا هم اولاده یی!
    ستا له لیکنو ښکاری چی ډیر له نفرت او کینی نه ډک انسان یی ! تا ته دی خدای د افغانستان زعامت نه در په لاس کوی نو ستا په وینا د قبیلی د حاکمانو نه به ستا استبداد او بربریت په څو څو ځله زیات وی ! که عبدالرحمن خان په هغه زمان کی داستی کارونه کړی (چی د هغه زمان اقتضا وه ، په هغه زمان کی زمونږ همسایه هیوادونو د حلوا په ویشلو حکومت نه کاوه) نو ته به د یویشتمی پیړی په وروستیو کی چی انسان د علم او پوهی لوړو مرتبو ته رسیدلی دی ټول پوښتانه له تیغه تیر کړی! لږ دی خپل ګریوان کی سرکوز ګړه ګرانه او له دی جهالته دی ځان وژغوره !
    په درناوی
    ستا هیوادوال

    • زما گرانه وطنواله!
      من خاندان کثیف وماکیاولیست آل یحیی را هرگز نمایندهء قوم پشتون نخوانده ام . شما این مطلب را خیلی واضح درنوشته هایم وخصوصا درهمین نوشته ام خوانده اید که خاندان آل یحیی بنام پشتون ازدهره هندوستان توسط انگلیس ها بالای باشنده گان بیچارهء این سرزمین تحمیل شده وازآدرس پشتونها سخن گفته اند . من خیلی واضح نوشته ام اگر پشتونستان به کشور فعلی افغانستان می پیوست ازهمه اولتر نظام شاهی وخاندانی آل یحیی درمعرض تهدید قرار میگرفت.
      خوب است که شما هموطن عزیز این مطلب را درک کرده اید که خاندان آل یحیی ازپشتونها هرگز نماینده گی نمیکند ولی من چنانچه بارها تکرار کرده ام بار دیگر خدمت شما عرض می نمایم که من هرگز تمام پشتونها را منحیث انسان وتوده ها وکتله های بشری عمدا وقصدا هدف تیغ نقد خویش قرار نمیدهم جز آنانیکه بر پشتونیزم باورمند باشند واز آن بحیث فرهنگ ملی بالای غیر پشتونها تاکید بورزند. من با چنان اشخاص هرگز سر سازش ندارم ورنه پشتو هم یک زبان انسانی است مثل سایر زبانهای بشری وپشتونها هم بحیث ملیونها انسان دیگر درین کرهء خاکی بحیث انسان حق زیستن دارند وحق داشتن دولت های مستقل مطابق هویت ملی شانرا دارا می باشند ولی پرسش من این است که غیر پشتونها چرا باید قربانی مظلومیت دیگران شوند؟
      من گفته ام اگر ملی گرایان پشتون خواهان ایجاد پشتونستان بزرگ ویا افغانستان بزرگ باشند درقدم اول تا دریای اباسین را باید بحیث سرزمین مستقل خویش اعلان نمایند ازینطرف مناطق شرقی وجنوبی افغانستان نیز به آنها بپیوندند ویک کشور جدید دارای یک نظام ودولت جدید به عوض پاکستان فعلی بوجود آید اما درپهلوی آن کشور مستقل دیگری به همت غیر پشتونها نیز درپهلوی کشور پشتونستان مستقل نیز بوجود آید که نام تاریخی آن خراسان ویا هم یک نام جدید داشته باشد.
      با احترام
      پرویز بهمن

    • آقا ویا خانم ستاوطنوال سلام!
      مختصر:
      دراین شک نیست که همه گوشه های افغانستان وهمه ساکنان آن کم وبیش هنوز باتاسف درقرن بیست ویکم متاثرازسیستم قبیلوی زندگی میکنند که من بارها درجواب یک عده ماجراطلبان غوغاگر اندکی مفصل تر نوشته ام.

      • ازاینکه هزاره ها دربدترین حالت دراین کشوراستبدادزده وپرغم وخون زندگی دارند وهنوزبسیاری هزاره ها اند که درسمج های کناره های بوداهای ویرانشده(آنچه راکه نیاکان هزاره ها ساخته بود وفرزندان عبدالرحمن نابود نمود) زندگی دارند هم باشما موافقم.اگراین کشور بافرهنگ بالنسبه انسانی درطی این چند قرن اداره میشد(نه توسط شاهان ومستبدین ایکه با جاری ساختن جویباران خون به قدرت میرسیدند وباجاری نگهداشتن جوهای خون حکومت میکردند ودرعمرنکبت بارحکومات شان پدرپسر راوپسرپدرراوهردو برادرواودورزاده !هاراکور واخته وناقص العضوع می نمودند)جای هزاره ها وهمه مردم افغانستان نه سمج ها ومغاره ها بلکه مانند سایربلاد بافرهنگ خانه های زیبا وآبرومند باشهرهای آباد وخیابان های سبز ودلنشین بودکه شکی نیست.
      • اینکه روی سخن شما باشخص بنام بهمن است که خودش بارها وبارها اذعان داشته که به قوم تاجک تعلق دارد وشما وی راخیلی بیربط به هزاره ها وصله زده اید اشتباه نموده اید که میتوانید این اشتباه تانراهم اصلاح نماید.
      • اما غلطی اصلی شماانجاست که نوشته اید:
        <<که عبدالرحمن خان په هغه زمان کی داستی کارونه کړی (چی د هغه زمان اقتضا وه ، په هغه زمان کی زمونږ همسایه هیوادونو د حلوا په ویشلو حکومت نه کاوه>>
        واقعا شما غلطی بزرگی رابااین طرزتفکر وبانوشتن این تفکر مرتکب شده اید.من به شما برعکس انرامیگویم وبرعکس انراثابت میکنم:
        عبدالرحمن باتوطیه وازراه های بد وناروا قدرت راغصب نمودمانند اسلافش.
        عبدالرحمن نیمه کشوررانامردانه ,بی غیرتانه ,وطن فروشانه وبدون جنگ وجدل ,بدون قربانی وشکست به یک کشوربیگانه یعنی انگریز تسلیم نمود وبعد ازاین خیانت بزرگ وعظیم تاریخی اش درخاطرات ننگین اش بنام (تاج التواریخ!!!!!!!!!!!!)باافتخارات تمام ناپذیرصفحات بی شماری راسیاه نمود وازمستر مارتمیردیورند که بیشتر ازنصف کشورراگرفت ورسما ضمیمه هند بریتانیا ساخت همچو خدای خود وصف نموده .
        عبدالرحمن بنابرسرشت ذاتی وبدبینی مذهبی وعقیده ناپاک تعبیض وبرتری جویی قومی به نسل کشی هزاره پرداخت که بیشترازشصت درصد هزاره ها رامتواری نمود ,قتل عام کرد ویاهم به شیوه های گوناگون تارومارنمود وزمین وخانه وکاشانه وقریه وده ودرخت ودره ودشت وکوه شان رابه دیگران بخشید .این عمل وی ازدیدگاه آدم های بادین وباایمان وعدالت پسند وباعاطفه وبااحساس انسانی جرم پنداشته میشود,جرم بزرگ ,جرم تاریخی ,جرم علیه انسانیت ,اما نمیدانم که شما چگونه بالبخند کنج لبی تایید آمیزآنراتوجیه نموده اید درملا عام, ودرآنسوی دید عام خیلی گمان میرود که از قهقه زدن ها لحظاتی به خود نیامده باشید!
        آنچه امیرعبدالرحمن میرغضب این جلاد سرزمین ما انجام داد برخلاف عقیده شما نه اقتضا زمان! بلکه جنایات تاریخی وعظیمی بود که نه تاامروزبلکه تاسالها وسالها این وطن واین مردم درد آنرا ,خجالت آنرا وسرافگندگی آنراباخود صلیبواربدوش میکشدکه درآن جمع من وتو,فرزندان من وتو وفرزندان فرزندان من وتو هم شامل خواهندبود.
  • بهمن به قول لمر( برفکوچ) متن ذيل را عميق مطالعه و ذهن کارملي و مسعودي ات را روشن بساز.
    در مورد بخشی از خاطرات استاد عبدالرحمان پژواک به ارتباط «داعیه ی پشتونستان» ، سبب شد تا من در مورد برخی حدس و گمان های مندرج در تبصره ی مذکور چند نکته را به گونه ی کوتاه بنویسم.
    نکته ی روشن این است که دیپلمات ها سیاست و موضع رسمی دولت متحابه ی شان را ابراز میکنند و حتا در اظهارات خصوصی شان نیز چیزی نه میگویند که خلاف این اصل باشد، مگر این که از سوی مقام ذیصلاح کشور شان در این زمینه رهنمودی غیر از این داشته باشند. به همین سبب نیز طوری که میدانیم، مرحوم استاد عبدالرحمان پژواک در هنگام ایفای وظایف دیپلوماتیک همیشه موضع رسمی دولت افغانستان را در مورد «داعیه ی پشتونستان» ابراز داشته اند. البته کسانی که استاد پژواک را میشناسند، میدانند که ایشان با رهبران دولتی و حکومتی وقت در افغانستان روی یک سلسله مسایل مهم - عمدتن مساله ی تحقق حقوق بشر و دیموکراسی در افغانستان- اختلاف نظرهایی نیز داشتند که هنگام مشورت با آنان در این موارد با صراحت صحبت هم کرده اند. در پاره یی از موارد رهبری آن وقت افغانستان مشورت های پژواک را پذیرفته و مواضع شان را در باره ی یک سلسله مسایل مهم تغییر داده اند. یک مورد مهم از این موارد، همانا مشورت پژواک در باره ی لزوم پذیرش و پیوستن افغانستان به «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» است. پژواک در این مورد با سردار محمد داوود خان صحبت نموده و مضار رای منفی و نتایج مطلوب رای مثبت به این اعلامیه را به صدراعظم وقت توضیح داده بودند. نتیجه همان که صدراعظم این مشورت را پذیرفته و به نماینده ی افغانستان در ملل متحد هدایت لازمه را صادر کرده بودند. گفتنی است که در آن وقت پژواک در سازمان بین المللی کار (آی او ال) ایفای وظیفه مینمودند واز جانب سازمان مذکور به حیث عضو هیات آن موسسه در «کمیته اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اسامبله عمومی» که در آن سال «اعلامیه ی حقوق بشر» در آن مورد بحث بود، نماینده گی می کردند. تذکر این موضوع از آن جهت لازم است که یکی از هموطنان این جریان را در خاطرات خود چنان نقل قول کرده که گویا مشورت پژواک این بوده تا افغانستان گویا به نماینده ی عربستان سعودی باید رای مثبت بدهد. حال آن که پژواک به صدراعظم وقت گفته بود که رای منفی افغانستان به اعلامیه ی جهانی حقوق بشر ، کشور ما را در کنار عربستان سعودی- یگانه کشوری که رای اش در مورد اعلامیه منفی بود- قرار داده و از جهان منزوی خواهد ساخت. در مورد «داعیه پشتونستان» نیز طوری که مرحوم پژواک خود نوشته اند، ایشان نظر خاص خود را داشته اند که آن را به گونه ی کوتاه در خاطرات خود آورده اند. این نشان میدهد که پژواک شخصیت دارای تفکر مستقل بود ، نه یک تکنوکرات مجری اوامر. مقامات عالی دولتی وقت نیز وی را با همین صفت میشناختند و به وی احترام داشتند.
    همچنان طوری که میدانیم به اثر کوشش های عبدالرحمان پژواک بود که «تعين سرنوشت» از رديف يک اصل سياسي فراتر رفت و حیث یک اصل پذیرفته شده ی حقوق بين‌المللي را کسب کرد.
    به این ترتیب نظر استاد پژواک در مورد «داعیه ی پشتونستان» را باید مرتبط به باور خدشه ناپزیر ایشان به حقوق و آزادی های بشری، حق تعین سرنوشت و وفاداری به منافع و مصالح علیای افغانستان مورد مطالعه قرار داد.
    از استاد پژواک در مورد «داعیه ی پشتونستان» دو اثر - «مساله پشتونستان » و «پشتونستان و روز پشتونستان» - به شکل رساله به زبان انگلیسی منتشر شده است، که علاقه مندان میتوانند با مطالعه ی آن ها ، با نظر و موقف وی، در مورد این مساله به صورت مفصل آشنا شوند.
    و اما این را هم باید گفت که مرحوم استاد پژواک فرصت نه یافتند تا متن دستنویس خاطرات خود را دوباره مرور نموده و به ویرایش (ادیت) آن بپردازند. موصوف انجام این کار و انتشار اثر را بر عهده ی دکتور فرهاد پژواک نهادند. تا جایی که من میدانم هنوز تایپ این اثر استاد پژواک تکمیل نه شده و به مرحله ی ویرایش نه رسیده است. قرار است این اثر پس از تایپ و ویرایش به حیث کتاب چاپ و در اختیار هموطنان قرار داده شود.
    این که در حالت کنونی اگر استاد پژواک زنده میبودند، در مورد مساله ی مطروحه چی نظر و موقفی میداشتند، پرسشی است که هیچکس با قاطعیت کامل در مورد آن سخن گفته نه میتواند. و اما شواهد و مدارکی که دال بر تغییری در موقف ایشان در مورد قضیه مطروحه در سالیان اخیر عمر باشد در دست نیست. و اما این هم روشن است که استاد پژواک « داراي نصب العين معين بود و با وجود فراز و نشيب هايی که روزگار بر افغان ها و افغانستان تحميل کرد ، اين نصب العين او نه تنها بر جا ماند بل تا آخرين رمق و توان براي تحقق آن رزميد.
    از تبصره هاي اخير داکتر محمد اکبر يوسفي.

    • بح بح! ازچه دست آورد بزرگی یاد کردی آقای احمد!
      امضانمودن درپای اعلامیهء جهانی حقوق بشر!!!!!!!!!!! چه تغیرات مثبتی برزنده گی هزاران باشندهء این سرزمین بوجود آورد؟ ای کاش که آن نظام خودکامه وآن چنان انسان دیوانه ایی بنام محمد داوود مانند عربستان سعودی چنان اعلامیه ایی را منافقانه هرگز امضا نمیکرد ولی لا اقل صادقانه حتی به شکل قبیلوی عربستانی آن هم اگر شده بود به انسانهای این سرزمین به نظر انسان نگاه میکردند.
      تف براین دست آورد نیکی که تو انسان احمق آنرا حالا بروی ما میکشی که گویا افغانستان به اساس مشوره های نابغهء دیپلوماسی آن زمان !!!!!!!!!!! عبدالرحمن خان پژواک اعلامیهء حقوق بشررا امضاکرده است. مگر امضای اعلامیهء حقوق بشر برای افغانستان چه چیزرا به ارمغان آورده است؟
      با احترام
      پرویز بهمن

  • 27 نوامبر 17:47, بوسيله‌ى کابل وطن
    آقا ویا خانم ستاوطنوال سلام!
    مختصر:
    دراین شک نیست که همه گوشه های افغانستان وهمه ساکنان آن کم وبیش هنوز باتاسف درقرن بیست ویکم متاثرازسیستم قبیلوی زندگی میکنند که من بارها درجواب یک عده ماجراطلبان غوغاگر اندکی مفصل تر نوشته ام.
    ازاینکه هزاره ها دربدترین حالت دراین کشوراستبدادزده وپرغم وخون زندگی دارند وهنوزبسیاری هزاره ها اند که درسمج های کناره های بوداهای ویرانشده(آنچه راکه نیاکان هزاره ها ساخته بود وفرزندان عبدالرحمن نابود نمود) زندگی دارند هم باشما موافقم.اگراین کشور بافرهنگ بالنسبه انسانی درطی این چند قرن اداره میشد(نه توسط شاهان ومستبدین ایکه با جاری ساختن جویباران خون به قدرت میرسیدند وباجاری نگهداشتن جوهای خون حکومت میکردند ودرعمرنکبت بارحکومات شان پدرپسر راوپسرپدرراوهردو برادرواودورزاده !هاراکور واخته وناقص العضوع می نمودند)جای هزاره ها وهمه مردم افغانستان نه سمج ها ومغاره ها بلکه مانند سایربلاد بافرهنگ خانه های زیبا وآبرومند باشهرهای آباد وخیابان های سبز ودلنشین بودکه شکی نیست.
    اینکه روی سخن شما باشخص بنام بهمن است که خودش بارها وبارها اذعان داشته که به قوم تاجک تعلق دارد وشما وی راخیلی بیربط به هزاره ها وصله زده اید اشتباه نموده اید که میتوانید این اشتباه تانراهم اصلاح نماید.
    اما غلطی اصلی شماانجاست که نوشته اید:
    <<که عبدالرحمن خان په هغه زمان کی داستی کارونه کړی (چی د هغه زمان اقتضا وه ، په هغه زمان کی زمونږ همسایه هیوادونو د حلوا په ویشلو حکومت نه کاوه>>
    واقعا شما غلطی بزرگی رابااین طرزتفکر وبانوشتن این تفکر مرتکب شده اید.من به شما برعکس انرامیگویم وبرعکس انراثابت میکنم:
    عبدالرحمن باتوطیه وازراه های بد وناروا قدرت راغصب نمودمانند اسلافش.
    عبدالرحمن نیمه کشوررانامردانه ,بی غیرتانه ,وطن فروشانه وبدون جنگ وجدل ,بدون قربانی وشکست به یک کشوربیگانه یعنی انگریز تسلیم نمود وبعد ازاین خیانت بزرگ وعظیم تاریخی اش درخاطرات ننگین اش بنام (تاج التواریخ!!!!!!!!!!!!)باافتخارات تمام ناپذیرصفحات بی شماری راسیاه نمود وازمستر مارتمیردیورند که بیشتر ازنصف کشورراگرفت ورسما ضمیمه هند بریتانیا ساخت همچو خدای خود وصف نموده .
    عبدالرحمن بنابرسرشت ذاتی وبدبینی مذهبی وعقیده ناپاک تعبیض وبرتری جویی قومی به نسل کشی هزاره پرداخت که بیشترازشصت درصد هزاره ها رامتواری نمود ,قتل عام کرد ویاهم به شیوه های گوناگون تارومارنمود وزمین وخانه وکاشانه وقریه وده ودرخت ودره ودشت وکوه شان رابه دیگران بخشید .این عمل وی ازدیدگاه آدم های بادین وباایمان وعدالت پسند وباعاطفه وبااحساس انسانی جرم پنداشته میشود,جرم بزرگ ,جرم تاریخی ,جرم علیه انسانیت ,اما نمیدانم که شما چگونه بالبخند کنج لبی تایید آمیزآنراتوجیه نموده اید درملا عام, ودرآنسوی دید عام خیلی گمان میرود که از قهقه زدن ها لحظاتی به خود نیامده باشید!
    آنچه امیرعبدالرحمن میرغضب این جلاد سرزمین ما انجام داد برخلاف عقیده شما نه اقتضا زمان! بلکه جنایات تاریخی وعظیمی بود که نه تاامروزبلکه تاسالها وسالها این وطن واین مردم درد آنرا ,خجالت آنرا وسرافگندگی آنراباخود صلیبواربدوش میکشدکه درآن جمع من وتو,فرزندان من وتو وفرزندان فرزندان من وتو هم شامل خواهندبود.

  • ښاغلی یا اغلی کابل وطنه سلامونه او نیکی هیلی
    په پښتو او په پارسی دواړو ژبو کی یو متل دی چی زه به یی دواړه درته ولیکم:
    [ وایی په خره سپور یی او لندن ته ګوریی ] او په فارسی کی عین معنی داسی وایی [ سر کیک سوار استی و بخارا را تماشا داری ] بخښنه غواړم که په پارسی می سم نه وی لیکلی. په هر حال دا دواړه متلونه ستا او ستا پشان کسانو په حال باندی پوره دلالت کوي ، تاسو زمانی فکتور په مکمله توګه له یاده ویستلی دی. ستاسو تحلیل داسی معنی لری چی یو سپینږیری ته ووایی خدای دی غرق کړه ولی سپینږیری شوی یی !!! کله چی یوه تاریخی پیښه څیړل کیږی نو هڅه دا وی چی د هماغه زمان لیکنی او اسناد را واخستل شی او لیکوال د هماغه زمان په جامه کی ځان ځای کړی او په ښه او بدو یی قضاوت وکړی!
    ته چی لیکی [وفرزندان عبدالرحمن نابود نمود] دا ستا لویه تیروتنه ده لکه زه چی هزاره دوستانو ته مخاطب شم او ووایم: خدای مکړه تاسو دی خدای تباه او برباد کړی چی تاسو د چنګیز اولاده یاستی او هغه هم د دی لپاره چی ستاسو شکل او شمایل د چنګیز لښکریانو او هغه ته ورته دی.
    او بل دا چی چنګیز د خپلی توری او د ظلم په زور نیمه نړی تر خپلی ولکی راوسته ! ستا قضاوت د هغه په مورد کی څه دی ؟ زما په اند باید د چنګیز ښه او بد د هغه د زمانی سره سم تر قضاوت لاندی راشی.
    حتی قران هم د مرییانو د حقونو په اړه د هغی زمانی خبری راخستی دی، نو ننی دینی عالم نشی کولی په یویشتمی پیړی کی هغه اسلامی کردارونه په هماغه شکل پلی کړی چی په ۱۴۰۰ کاله مخکی پلی کیدل ، ننی دینی عالم باید د زمانی فکتور په نظر کی نیولو سره د اسلامی ښوونو نه قیاس را واخلی او د اسلامی ښوونو په چوکاټ کی نوی لارښونی د ټولنی مخته کیږدي.
    زه دا نه وایم چی پخوانی افغانی سرداران او حاکمان لکه د مور شیدی داسی پاک دی او هغوی ته براًت ورکړم ، د نړی هر حاکم او حکمچلوونکی له نن نه نیولی تر پخوا پوری تیروتنی او ظلمونه کړی دی. دا باید په روښانه او ملی روحیه وڅیړل شی او د راتلونکو نسلونو لپاره د پند او درس په توګه وکارول شی. نه لکه ستا غوندی چی تری د لعنت طوق جوړ کړی او د یوه ځانګړی قوم په غاړه چی ورسره شخصی تربګنی لری وزړه وی او د ځان لپاره افتخار وګټي!!
    بهمنه انډیواله تاته به هم ستا د خپلی ژبی یو متل مخته کیږدم:
    وایی [ هرکه آب از دم شمشیر خورد نوشش باد] ته نارینه شه توره تر ملا کړه او داسی خراسان جوړ کړه چی خلک پکښی د عزت او افتخار ژوند ولری. د عزت او افتخار ټکی ډیر مهم دی ! نه داسی یو خراسان چی لکه پاکستان د انګریزانو نه یا د کوم بل یوه نه میراث کی درته ورسیږی او ته ورباندی فخرونه وپلوری !! نو هله به د یو پښتون په صفت دی اول زه خواته اودریږم . نه یوازی چی حمایه دی کوم بلکی زه هم توره درسره اخلم او میدان ته وردانګم. کاش چی تا داسی کولای شوی نو چی نه یی شی کولی نو هڅی ببولالو باندی مه سر کیږه او که سر کیږی نو زه مالومه یی کړه ....دا ګز او دا میدان!!
    د پښتو نشنلزم په اړه چی تا ورته د قبیله ګرا او پښتونیزم متافورونه کارولی دی باید دا درته په ډاګه ووایم چی ته باید د پښتونیزم او د پښتنو د حق غوښتنی تر منځ توپیر و پیژنی . د آل یحیی دی کور برباد شی چی د ړونداندو او ازادی غوښتونکی پښتنو نه ډیر سخت بیریدل او له ځانه شا او خوا یی تاجک تکنوکراتان راټول کړی وه ، نه دوی به چی ها کړل تاجک تکنوکرات به د بلی صیب په ویلو امرونه مخته بیول. زه خو دا وایم آل یحیی خاندان د تاجکو زیات په خپله پښتنو ته ډیر خیانت کړی دی. کیدای شی دا ادعا می هم صحیح ثابته شی که ووایم چی تاجکو ته آل یحیی تر پښتنو ډیر خدمت کړی دی نو په حقه به وی . نو ای کاش تاسو ته خو یی د خدمتونو قدر معلوم وای !!! نن چی پښتون په مورنی ژبه د زده کړی چیغه پورته کړی. نو لکه تاغوندی تاجکو روښانفکرانو باندی اور پوری شی او ګوته پورته کړي ...اینست پښتونیزم خونخوار و هیله ګر!!
    هیله لرم لږ د خپل وجدان اواز ته غوږ ونیسی او هاغه څه چی لیکی لږ پری غور وکړی. او دا کوشش وکړی چی ها څه چی لیکی د تفاهم او د وصل سبب شی نه د فصل او نفاق.
    بل راځه چی پښتو نشنلزم او تاجک نشنلزم ته په مثبته سترګه وګورو. او دواړه په یو ستراتیژیک حالت کی داسی پرمخ بوزو چی د دواړو فرهنګونو بډاینه یی پای وي. پریږده چی پښتانه خپله ژبه بډایه کړي . پریږده چی پښتانه تعلیم وکړي او د پوهی د برکته پخپله ژبه باندی برخمن شی نه لکه انګریز او د آل یحیی سیاستونه چی له پښتنو نه یی د عسکر او پوځ په توګه کار واخیست او د دوی نشنالستی احساسات یی په سیاسی بغرۍ کی د ځان په ګته وڅرخول.
    په دی توګه نشنلیزم یو مثبت ارزښت دی خو شرط دا چی په ستراتیژیک ډول وکارول شی. نو په اخرکی به د رحمن بابا د اشعارونه یو شعر درته ولیکم:
    ته چی بل په غشو ولی هڅی پوی شه چی همدا غشی به ستا په لور ګزار شی
    په درناوي
    ستا وطنوال

    • آقای وطنوال! بخش نخست
      جناب عالی ازهرچمن، ثمنی را آورده اید ویک سلسله اتهامات توخالی را بمن وجناب کابل وطن درتاریکی پرتاب نموده اید. من نمیخواهم اینجا به نماینده گی ازکابل وطن چیزی بنویسم . من حرف خودم را بازگو میکنم.
      دوست عزیز!
      مشکل درین است که من وکابل وطن به زبان شما خوب می فهمیم ولی جناب عالی با زبان ما آشنایی ندارید ورنه اینطور پرت وپلا نمی نوشتید. شما ازاینکه آقای کابل وطن طالبان را اولادهای عبدالرحمن خوانده است برآشفته گرده اید ودرمقابل خودتان هم خواسته اید که یک مثال هوایی را اینجا بیاورید که با متن قضیه تفاوت دارد.
      جناب عالی فرموده اید:
      (خدای مکړه تاسو دی خدای تباه او برباد کړی چی تاسو د چنګیز اولاده یاستی او هغه هم د دی لپاره چی ستاسو شکل او شمایل د چنګیز لښکریانو او هغه ته ورته دی.
      او بل دا چی چنګیز د خپلی توری او د ظلم په زور نیمه نړی تر خپلی ولکی راوسته ! ستا قضاوت د هغه په مورد کی څه دی ؟ زما په اند باید د چنګیز ښه او بد د هغه د زمانی سره سم تر قضاوت لاندی راشی.
      حتی قران هم د مرییانو د حقونو په اړه د هغی زمانی خبری راخستی دی، نو ننی دینی عالم نشی کولی په یویشتمی پیړی کی هغه اسلامی کردارونه په هماغه شکل پلی کړی چی په ۱۴۰۰ کاله مخکی پلی کیدل ، ننی دینی عالم باید د زمانی فکتور په نظر کی نیولو سره د اسلامی ښوونو نه قیاس را واخلی او د اسلامی ښوونو په چوکاټ کی نوی لارښونی د ټولنی مخته کیږدي.)
      به نظرمن آقای کابل وطن فاکتورهای اساسی آن زمان واین زمان را خیلی درست مدنظرگرفته اند ولی چشم بینا میخواهد تا آنرا منصفانه وبدور ازتعصبات کورقومی مورد دقت قرار دهد. من ازشما می پرسم که ازنظرعملکرد، جناب عالی فرق میان عبدالرحمن وطالبان را دربرابر هزاره ها درچی می بنید؟
      هم عبدالرحمن شصت فیصد مردم هزاره را نابود کرد وهم طالبان. نگاه ملاعمر دربرابر هزاره ها با نگاه عبدالرحمن دربرابرهزاره ها چه فرق دارد؟ نگاه حفیظ الله امین دربرابر هزاره ها با نگاه گلبدین حکمتیار دربرابر هزاره ها چه فرق دارد؟ نگاه حامد کرزی با نگاه اشرف غنی وحشمت غنی احمدزی واسمعیل یون دربرابرهزاره ها چه فرق دارد؟
      نگاه داوود خان با نگاه نادرخان دربرابرهزاره ها چه فرق داشت؟
      دوم اینکه شما خواسته اید بدانید که فرق میان چنگیز وهزاره های امروز درچی است. گویا اینکه بخیال خام خودتان. چنگیزهم یک حادثهء تاریخی بود گذشت. عبدالرحمن هم باید بحیث یک حادثهء مجرد وانتزاعی نباید بحیث طوق لعنت برگردن دیگران بیفتد. ولی منطق جناب عالی درین راستا می لنگد.
      موضوع هزاره ها با چنگیز هیچ ارتباط منطقی ندارد. این غلط تاریخی که گویا هزاره ها بقایای چنگیز اند خودش یک مقولهء استعماری عبدالرحمن خانی است که این مقولهء غلط تاریخی وبی سند مثل ویروس در وجود شما هم سرایت کرده است وشما نتوانسته اید ازین فکر سخیف وانسان ستیزانه ، خودتان را برهانید. هزاره ها قبل از ورود چنگیز درهمین ساحات غرجستان وهزارستان کنونی که حالا زنده گی میکنند زنده گی کرده اند، شما شاید بت های تخریب شدهء بامیان را ازنزدیک در وقت وزمانش ندیده باشید که خود همان بت ها ازنظر شکل، قیافهء هزاره های بومی این سرزمین را نمایش میداد واین سند تاریخی ازموجودیت هزاره ها قبل ازهجوم چنگیز سخن میزد. البته درین میان شاید یک سلسله طوایفی باشند که ریشهء مغولی داشته باشند ولی آنها مخصوص هزاره ها نمی شوند بلکه حتی پشتونها وتاجیکها وازبیکها وترکمن ها را نیز شامل میگردند، این سلسله حتی تا ایران امروزی وعراق وهندوستان هم میتواند ادامه یابد. این بحث مردم شناسی را من اکنون درین پیام کوتاه نمیخواهم باشما براه بیندازم ولی ٍصرف همینقدر میگویم که قیاس شما یک قیاس نادرست واستعماری است که گویا هزاره ها ازنسل چنگیز باشند.
      گیرم بفرض احتمالات غلط جناب عالی ، یک تعداد اشخاص ویا طوایف درین میان اولاده های چنگیزهم باشند آیا درقرن بیست ویک بکدام حق قانونی وشرعی شما حاضرشده اید که آنها را به جرم پدران شان ازخانه وکاشانهء شان آواره نموده ویا هم بحیث غلام وبرده آنها را دراختیار خویش نگهدارید واز إعطای حق خود ارادیت شان بحیث یک کتلهء بشری درکشورجلوگیری نمائید؟
      جناب عالی اصرار دارید که حوادث تاریخی را باید مطابق مقتضیات همان زمان به تجزیه وتحلیل بگیریم واز آن طوق لعنتی برای دیگران جور نکنیم. شما گل گفته اید من باشما درین مورد موافق استم ولی بفرمائید که ازمیان ناسیونالیستان پشتون چه کسی حاضر شده است که بگور عبدالرحمن خان شاشیده باشد واورا بحیث یک خاین و وطنفروش برسمیت شناخته باشد وبرای دیگر ناسیونالیستان پشتون گفته باشد که این مرد هرگز بحیث یک الگوی خوب برای ما پشتونها بوده نمیتواند.
      برعکس جناب کرزی درجندین مصاحبهء رسمی خویش بزبان انگلیسی میگوید که شخصیت ایده آلی وی عبدالرحمن خان است. درشهرکابل، به عوض شاشیدن برقبر این مرد وطنفروش برعکس اکلیل های گل گذاشته شده وقبرش بازسازی میشود، اشخاص وافرادی مانند اعظم سیستانی و ولی احمد نوری وعبدالباری جهانی واحسان الله خان مایار آنقدر در وصف این وطن فروش نوشته اند که حالا دستان شان ازحرکت بازمانده وبمرض فلج گرفتار شده اند آیا جناب عالی بحیث یک پشتون برضد این نویسنده گان وبرضد چنین اقدامات نابخردانه ونامردمی چیزی نوشته اید؟
      آیا درسایتهای پشتونی چیزی برضد آن مرد وطنفروش چیزی خوانده اید؟
      بگذریم ازاینکه مترقی ترین شاه پشتون که نامش را پشتونها خیلی به احترام عازی امان الله خان یاد میکنند، بر داشتن چنان جد خونخوار و وطنفروش افتخار کرده است. تاریخ میگوید: زمانیکه مستوفی ممالک محمدحسین پدر استاد خلیل الله خلیلی را بطرف چوبهء دار می بردند، مستوفی ممالک به امان الله گفته بود که بعدازمرگم درقسمت اولادهایم توجه کنی! امان الله میگوید : گرگ زاده بالاخره گرگ می شود. یعنی اینکه اولادهایت نیز بالاخره مثل تو میشوند وبعد با افتخار میگوید مگر نمیدانستی که من نواسهء کی استم؟
      شاید کمترین پشتونی باشد که به آن انسان خاین که اکنون من اورا بنیانگذار افغانستان معاصر میخوانم افتخار نکند.

    • بخش دوم واخیر:
      جناب عالی فرموده اید که: (د پښتو نشنلزم په اړه چی تا ورته د قبیله ګرا او پښتونیزم متافورونه کارولی دی باید دا درته په ډاګه ووایم چی ته باید د پښتونیزم او د پښتنو د حق غوښتنی تر منځ توپیر و پیژنی . د آل یحیی دی کور برباد شی چی د ړونداندو او ازادی غوښتونکی پښتنو نه ډیر سخت بیریدل او له ځانه شا او خوا یی تاجک تکنوکراتان راټول کړی وه ، نه دوی به چی ها کړل تاجک تکنوکرات به د بلی صیب په ویلو امرونه مخته بیول. زه خو دا وایم آل یحیی خاندان د تاجکو زیات په خپله پښتنو ته ډیر خیانت کړی دی. کیدای شی دا ادعا می هم صحیح ثابته شی که ووایم چی تاجکو ته آل یحیی تر پښتنو ډیر خدمت کړی دی نو په حقه به وی . نو ای کاش تاسو ته خو یی د خدمتونو قدر معلوم وای !!! نن چی پښتون په مورنی ژبه د زده کړی چیغه پورته کړی. نو لکه تاغوندی تاجکو روښانفکرانو باندی اور پوری شی او ګوته پورته کړي ...اینست پښتونیزم خونخوار و هیله ګر!!)
      اگر من تا اکنون غلط کرده باشم لطفا جناب عالی موارد حق طلبی پشتونها را بمن تعریف نمائید! حق طلبی پشتونها به چه معنی؟ چه کسی درین ماتمسرایی بنام افغانستان درطول سه صدسال حاکمیت ظالمانهء قبیلوی پشتونی بحق رسیده است که پشتون رسیده باشد؟ من این را قبول دارم که ظلم خاندانهای حاکم پشتونی قبل ازهمه خود پشتونها را تباه کرده است. بزرگترین این مصیبت همان درجهالت نگه داشتن پشتونها وترویج مفاهیم خرافی پشتونی بنام غیرت وپشتونوالی خودش یک جنایت تاریخی است که توسط قدرتهای استعماری برخلق پشتون تحمیل شده است ولی پرسش این است که چند درصد پشتونها به این حقیقت تاریخی اعتراف دارند؟
      اجازه دهید که کمی ازنظر تاریخی بحث مانرا ازخاندان آل یحیی بالاتر ببریم تا بتوانیم حقایق بیشتری پیش روی ما نمایان گردد. ازخلال جملات جناب عالی طوری درک کردم که گویا قدرت اصلی درطول تاریخ زمامداری پشتونها در دست تکنوکراتهای تاجیک بوده ودر دربارها این فارسی زبانها بوده اند که بعنوان بلی گویان وچاپلوسان دربار نقش، بازی کرده اند.
      شما کاملا درست فرموده اید. اینکه چرا تکنوکراتهای تاجیک وقزلباش در دربارها راه داشتند بخاطر تاجیک دوستی وفارسی دوستی دربارها نبود بخاطر این بود که پشتونها بصورت عمده بحیث یک ملت بیسواد وجاهل ازعهدهء کارهای اداری ودفتری برامده نمیتوانستند. بعدازمرگ نادرافشار، احمدخان ملتانی ویاهمان احمدخان ابدالی ویا درانی بخاطر رونق بخشیدن به کارهای دفتری خودش جز قزلباشها وفارسها دیگر کسی را نداشت تا از آنها بحیث دبیر وکاتب ومفتی ومحرر کاربگیرد. اما اینکه چرا این تکنوکراتها ٍصرف بلی گو باقی ماندند این را باید خودتان جواب بدهید. اگر این دربارها ازملتهای تاجیک وازبیک وهزاره وقزلباش نماینده گی میکردند به هیچ صورتی یک نفر ویا دونفر تکنوکرات درآن بحیث بلی گو باقی نمی ماند بلکه شجاعانه انتقاد میکرد واز روی اخلاص وصداقت میتوانست با جرأت دربرابرپادشاهان ودربارها بایستد. ولی آنها میدانستند که آنها جز کاتب وتاریخ نویس ومحرر ومفتی بالاتر ازین به اندازهء پشه هم اهمیت نداشتند مثل همین عبدالرحمن پژواک چاپلوس که خودش دراصل تاجیک بود ولی ازنظر عملی جایگاهش درخاندان شاهی مثل مولی سرخک بود. اعتراض من هم ازهمین ناحیه است. پژواک پشتون تبار نیست بلکه خود تاجیک است. من نیز اعتراضم همین است که چرا دربرابر ظلم وجفای خاندانهای سلطنتی نه تنها سکوت روا داشته بلکه درمجامع بین المللی نیز ازهمچو رژیمهای غیر مردمی نماینده گی میکرده است. به عبارت واضحتر میتوان گفت که درحقیقت همین تکنوکراتهای غیر پشتون بودند که هم تاجیکها وهزاره ها وازبیکها وهم پشتونها را به این روز مصیب بار رسانیده اند.
      دوست عزیز! من مخالف تعلیم وآموزش به زبان مادری هیچ ملتی نیستم وآنرا حق انسانی هر ملیت وقوم میدانم. اما این باسواد شدن نباید به قیمت ازبین بردن فرهنگ وزبان باشنده گان غیر افغان این کشور بیانجامد. میدانی که جنابعالی همین اکنون درخدمت استعمار قرارگرفته ایی؟ خودت بحیث پشتون درتاریخ، چیزی برای آموزش نداری ولی برعکس زبانی که پدر وپدرکلانهایت به آن آموزش دیده میخواهی آنرا نیز نیست ونابود کنی آیا این جنایت تاریخی نیست؟
      همینکه تبر را برداشته ایی و به بهانهء حفظ مصطلحات ملی ناقوس پوهنتون را بصدا درآورده ایی خودش یک جنایت تاریخی وانسانی وتعرض به ناموس دیگران است. خودت حق مشروع خودت را میخواهی مگر دیگران را بنام فیصلهء دادگاه ومحکمه از استعمال کلمات اصیل زبان خودشان منع میکنی آیا این حق طلبی است؟
      جناب عالی یک موضوع خیلی زیبای دیگر را نیز ذکر نموده اید که اگر به آن صادق باشید خیلی گل گفته اید.
      (بل راځه چی پښتو نشنلزم او تاجک نشنلزم ته په مثبته سترګه وګورو. او دواړه په یو ستراتیژیک حالت کی داسی پرمخ بوزو چی د دواړو فرهنګونو بډاینه یی پای وي. پریږده چی پښتانه خپله ژبه بډایه کړي . پریږده چی پښتانه تعلیم وکړي او د پوهی د برکته پخپله ژبه باندی برخمن شی نه لکه انګریز او د آل یحیی سیاستونه چی له پښتنو نه یی د عسکر او پوځ په توګه کار واخیست او د دوی نشنالستی احساسات یی په سیاسی بغرۍ کی د ځان په ګته وڅرخول.
      په دی توګه نشنلیزم یو مثبت ارزښت دی خو شرط دا چی په ستراتیژیک ډول وکارول شی.)
      اگر ازفحوای کلام جناب عالی درست فهمیده باشم شاید جناب عالی اولین پشتونی باشید ازابعاد وپهلوهای مثبت ناسیونالیزم صحبت کرده اید. هدف جناب عالی این است که نشنلیزم تاجیکی ونشنلیزم پشتونی دریک روند استراتیژیک باهم قرار بگیرند وبدون اینکه یکی دیگرش را اخلال نمایند به پیش گام بردارند وهردو فرهنگ دوشادوش هم غنی گردند. بازهم گل گفته اید.
      اما پرسش من ازشما این است که آیا افغانستان را یک جامعهء چند ملتی وچند قومی وچند فرهنگی برسمیت می شناسید ویانه؟ اگر می شناسید درقدم اول برای تغیر نام افغانستان باید باهم به توافق برسیم که نام افغانستان هویتهای فرهنگی غیر افغانی را بازتاب نمیدهد. اینکه جناب عالی افغان تشریف دارید وزبان افغانی پشتو می باشد دیگران نیز غیر افغان تشریف دارند وزبانهای شان فارسی ویا ازبیکی ویا نورستانی وغیره است. آیا شما به این قناعت رسیده اید؟
      اگر درین باره شما صداقت دارید، پس یک نمونهء کوچک را ازشما می پرسم . تنها یک پرسش کوتاه: وآن اینکه تحمیل کلمات پشتو به بهانهء مصطلحات ملی ومنع نمودن فارسی زبانها ازاستعمال کلمات ولغات آنها چقدر میتواند با این فرمایشات جناب عالی همخوانی داشته باشد؟
      آیا با تحمیل نمودن کلمات پشتو وحذف کلمات فارسی میتوان خدمتی بزبان پشتو کرد؟
      اینکه یک ناسیونالیست پشتون، زبان مادری اش مقدس می شمارد وآنرا بنام زبان ملی بالای دیگران تحمیل میکند مگر فارسی زبان حق ندارد که باناموس باشد وازناموس مادری خویش دفاع کند؟ لطفا توضیح بفرمایئد که ناسیونالیزم پشتون درکجا از هماهنگی واتحاد با ناسیونالیستان تاجیک وازبیک وهزاره کارگرفته است. تنها شاید با ازبیکها کارگرفته باشد وآن هم بخاطر منافقت وایجاد نفاق افگنی میان زبان فارسی وترکی . بفرمائید جناب عالی ازنظر عملی وتاریخی صداقت ناسیونالیستان پشتون را با ملیتها وهویت های غیر پشتونی بما نشان دهید.
      با احترام
      پرویز بهمن

  • آقا ویاخانم وطنوال بازهم سلام!
    راستش که برایم سخت است باشما به بحث نشتن,بدین ملحوظ که شما باقواعد دوسه قرن قبلی زندگی وارزش های جامعه رامی نگرید ومی سنجید,یعنی که زمان برای شما دراین مدت اصلا تغیری نداشته وحرکتی نکرده .
    برادر!زمان هیچگاه ازتغیر بازنه ایستاده ,انچه که تغیرنکرده ذهنیت های سنگ شده آدم ها ست که درلاک بدبینی وبرتری جویی ودشمنی ودشمن تراشی خزیده وخفته وخفته هم مانده.

    • شما درهردونوشته تان امیرآهنین راباهمه جنایت دستگاه ودربارش نه تنهاتبریه نموده اید که یکنوع تصدیق از کرده های وی راهم ارایه داشته اید.
    • شما درهردومقاله تان هیچ اعتراض ,ابراز ناخشنودی چه رسد به محکوم ساختن گروه خون آشام ,ویرانگر,وشدیدا قهقراگرا ی طالب نداشته ایدبلکه غیرمستقیم مهرتاید به موجودیت وعملکرد این نیروهای قرون وسطی وبدتر وعقب گراترازقرون وسطاییان زده اید.
    • شما ازیاد شدن طالب ها که سیاهترین ووحشی ترین عناصراین زمانه اند به حیث فرزندان یکی ازمستبدترین ,خونریزترین وبه وطن خاین ترین امیر,امیر عبدالرحمن خان که شصت درصدمظلومترین,بی ضررترین ومالیه پردازترین رعایایش را نابودساخت ومردمان زیادی ازبرادران پشتون رانیز یادرجنگ باهزارها ویاجنگهای بین القومی خودشان نابودساخت وبیشترازنیمه کشورمارادودسته وباادای ادب به اجنبی فروخت که دربدل آن سالانه دوسه لک روپیه وتضمین تاج امارت کابل راخرید ,شدیداعکس العمل نشان داده اید .
    • ازاینکه درطی این چندقرن پابه پای استبداد ونسل کشی وانواع ستم وبیداد,استبدادودروغ فرهنگی -روانی همگام بوده همه میدانندجزآدم های که درسایه استبداد فرهنگی وتبلیغات ودروغ زاده وبزرگ شده اند.تمامی شواهد(بوداها ی هزارگی بامیان و...)وتمامی تاریخ های معتبروبی غرض وبی مرض به وضاحت روشن نموده که این هزاره هابودند که بیشترین جنگها ,مقاومت وسربازی هارادربرابرقشون چنگیزنمودندکه هم خودرادرمعرض نابودی وویرانگری قراردادندوهم تلفات زیادبه دشمن وارد ساختندکه دشمن سردارها ونامدارهای زیادی رابه شمول نواسه چنگیزبنام هلاکودرسرزمین هزاره هاازدست داد.
      وطنوال جان!مسایل تاریخی رامیشود جعل کرد ولی نمیشودبه نسلهای روشن امروزوفرداقبولاندش.معلوم است که ازروی تفنن وشوق تخلص راوطنوال گذاشته ای چون آن مردک ایکه بیشترازنصف وطن من وتورافروخت ,بازتکرامیکنم ,فروخت وبازهم میگویم فرووووووووووووووووووووخت اورا نوازش میکنی !
      پس روی کدام اصول وارزش من وخودت بحث وگفت وشنود میتوانیم داشت؟
      په درناوی
  • ګرانه کابل وطنه او بهمنه
    برعکس دا تاسو یاست چی زما په خبرو مو سر خلاص شوی ندی، زه تاسو ته وایم چی تاسو زمانی فکتور له یاده ویستلی دی او په نظر کی یی نه نیسی ، خو په حیرانی سره ګورم چی تاسو هما خبره دواړو بیرته پر ما را ویشتلی ده.
    ښاغلی بهمن د خپلی لیکنی په یوه برخه کی داسی لیکی:
    [گیرم بفرض احتمالات غلط جناب عالی ، یک تعداد اشخاص ویا طوایف درین میان اولاده های چنگیزهم باشند آیا درقرن بیست ویک بکدام حق قانونی وشرعی شما حاضرشده اید که آنها را به جرم پدران شان ازخانه وکاشانهء شان آواره نموده ویا هم بحیث غلام وبرده آنها را دراختیار خویش نگهدارید واز إعطای حق خود ارادیت شان بحیث یک کتلهء بشری درکشورجلوگیری نمائید؟]
    ښاغلی کابل وطن او بهمن!
    دا هغه څه دی چی ما تاسو ته لیکلی دی ، زما د لیکنو سر تر پایه اصلی موخه تاسو ته د همدغی خبری بیانول دی! خو ستاسو د منطق او استدلال ستنه د تعصب او د پښتنو نه په نفرت باندی ولاړه ده. او که د یوی لمحې لپاره د عبدالرحمن قدرت ستاسو لاس ته راشی نو ټول پښتانه به په ژوندونی اور ته ګزار کړی ! واه ستاسو په منطق او استدلال.
    ښاغلو زه د عبدالرحمن خان له ظلمونه سترګی نه پټوم خو یو ټکي ته باید مونږ او تاسو ټول ډیر په غور سره وګورو! عبدالرحمن داسی وخت کی د افغانستان په ګدی کښیناست چی افغانستان د له منځه تللو په حال کی وه د شمال له خوا د بخارا د امیر او پخوانی روسیی لخوا تر فشار لاندی وو او انګلیس د جنوب لخوا پر افغانستان فشار راووړ . په داخلی وضیعت کی هم ټولی قبیلی د نفاق او ورور وژنی په لمبو کی سوزیدل. زما په فکر دا د امیر عبدالرحمن میړانه او درایت وو چی و یی کولی شول قومونه سره را ټول کړی او د یو مدرن افغانستان بنیاد بیرته د سره کیږدی! کیدای شی ستاسو تحلیل کوم بل څه وی خو دا روښانه حقیقت دي. که دا کار عبدالرحمن نه وای کړای کیدای شوی یو بل کس کړای وای امکان درلود چی زمونږ کوم هزاره هیوادوال دا کار کړای وای. زاځی فرض وکړو چی د عبدالرحمن پرځای دا میړانه یوه هزاره وطنوال کړی وای نو تاسو څه فکر کوی چی هغه به د هغه زمان له حالاتو سره څه کول. د حلوا په ویشلو خو حکومت مخ ته نه تلو او نه هم جهان د ننی دموکراسی او تکنالوجی څخه برخمن وو. دا د مدیریت یو تریخ حقیقت دی چی باید ویی منی ، چی حاکمیت کوی نو خامخا به څوک نا راضه وی او څوک به خوشاله. د ځینو به ګتي وی او د ځینو به تاوان د د دی نیمګړی نړی تریخ حقیقت همداسی وه او دی. انسان د همداسی ناخوالو په مقابله کی تر ننه یوازی همدمره توانیدلی دی چی دموکراسی او د بشر حقونو په نامه سیستمونه ورته وایی او که ارزښتونه رامنځته کړي. زه د دی مثالونو په راوړلو د عبدالرحمن خان د ظلمونو برااًت نه کوم یوازی دا ویل غواړم چی د هغه زمان حالات د اوسنی زمان سره مطابقت ورکول عاقلانه نه دی او بل دا چی د هغه د ظلمونو پړه پر ټولو پښتنو اچول او پښتنو په اوسنی زمان کی دا طوق په غاړه اچول سم کار نه دی. زه دا ویل غواړم چی له وچو سره لانده مه ګډوې دا مسایل باید د ټولنیز تفاهم په رامنځته کولو کی تر بحث لاندی ونیول شي نه د نفرت او کینی اور ته د لمن وهلو په نیت. نو د داسی مسایلو په را برسیره کولو سره د پښتون قام شجاعتونو او میړانو ته ښیراوی مه کوی او د بربریت او خونخواری ناچله مهر مو پری مه لګوي.
    د طالبانو نه له بل هر یو کس څخه زه پخپله ډیره کرکه لرم هیله کوم داسی ناحقه مهر پر ما مه لګوي. طالب د پښتنو په تورتم کی ساتلو یوه نمونه ده چی د استعمار لخوا څرخی او په خپله پښتانه پکښه لا تر نورو ډیر وژل کیږي او له منځه وړل کیږی. زه همدا لیګیایم تاسو وه پوهوم چی ټول پښتانه په یوه کړایی کی مه پخوی او کوشش وکړی لږترلږه د یو پوه او روښانفکره انسان په ټوګه او د یوشتمی پیړی د حالاتو سره سم د پښتون قام د بیسوادی او تعلیم په برخه کی د زمینی برابرولو وسیله شی.
    د نورو پښتنو ځواب به هم ولیکم او که په پښتو ډیر سم نه پوهیږی کولی شم په پارسی یی هم ولیکم او ترټولو ښه یی په انګلیسی لیکلی شم.
    تاسو ته می د یو ورور په صفت مشوره داده چی کینه او کدورت له ځانه لیری کړی چی پخپله تاسو ته زیان لری او خپلی مدرنی مطالعی او پوهه لوړه بوځی. زه ستاسو له استدلالونو نه په روښانه ډول وینم چی د مدرنو مسایلو نه نا خبریاست.
    په درنښت
    وطنوال

    • حضور حضرت عالی قدر جناب وطنوال!
      خانهء پدر وپدرکلانهایت آباد با این استدلالهای علمی ومنطقی ات ودفاع های جانانه ات ازامیرآهنین!!!!!!!
      محترما! قبل ازهرچیز دیگر خدمت آن عالی جناب بعرض برسانم ازاینکه در کیبورد من حروف پشتو وجود ندارد روی همین علت ازنوشتن پیام خویش بزبان پشتو معذرت میخواهم ورنه حق، آن بود که باید با جناب عالی بزبان پشتو مفاهمه می نمودم. اینرا بخاطری نوشتم که اگر شکی در دل تان وجود داشته باشد که گویا من بزبان پشتو نمی فهمم شک جناب عالی برطرف شود. من تاکنون درهمین کابل پرس? چندین مقالهء پشتو را بفارسی برگردان نموده ام ومطالعات کنونی ام نیز همان سایتهای قبیله ایی پشتونی است. خدمت آن عالی جناب این را به تکرار می نویسم که بنده هزاره نیستم، تاجیک اصیل وخالص نیز نمی باشم ، بلکه برعکس رگ وریشهء پشتونی نیزدارم، ولی اندیشه های من هرگز برمبنای پشتون ستیزی استوار نیست بلکه فاشیسم وقبیله گرایی پشتونی که هم بن مایهء بدبختی و ذلت خود پشتونها گردیده وهم غیر پشتونها را درین گوشه ای ازدنیا به ماتم نشانده است هدف اصلی نقد من می باشد.
      اجازه دهید که برای تان آفرین بگویم، ازیکطرف طرفدارتامین حقوق پشتونی می باشید ولی ازطرف دیگر خون ریزی ونسل کشی وجنایات ضد بشری بک خونخوار تاریخ را درقرن بیست ویک به بهانه های طفلانه وخیلی کودکانه توجیه میکنید. بخوانید که جناب عالی چه نوشته اید:
      (ښاغلو زه د عبدالرحمن خان له ظلمونه سترګی نه پټوم خو یو ټکي ته باید مونږ او تاسو ټول ډیر په غور سره وګورو! عبدالرحمن داسی وخت کی د افغانستان په ګدی کښیناست چی افغانستان د له منځه تللو په حال کی وه د شمال له خوا د بخارا د امیر او پخوانی روسیی لخوا تر فشار لاندی وو او انګلیس د جنوب لخوا پر افغانستان فشار راووړ . په داخلی وضیعت کی هم ټولی قبیلی د نفاق او ورور وژنی په لمبو کی سوزیدل. زما په فکر دا د امیر عبدالرحمن میړانه او درایت وو چی و یی کولی شول قومونه سره را ټول کړی او د یو مدرن افغانستان بنیاد بیرته د سره کیږدی! کیدای شی ستاسو تحلیل کوم بل څه وی خو دا روښانه حقیقت دي. که دا کار عبدالرحمن نه وای کړای کیدای شوی یو بل کس کړای وای امکان درلود چی زمونږ کوم هزاره هیوادوال دا کار کړای وای. زاځی فرض وکړو چی د عبدالرحمن پرځای دا میړانه یوه هزاره وطنوال کړی وای نو تاسو څه فکر کوی چی هغه به د هغه زمان له حالاتو سره څه کول. د حلوا په ویشلو خو حکومت مخ ته نه تلو او نه هم جهان د ننی دموکراسی او تکنالوجی څخه برخمن وو. دا د مدیریت یو تریخ حقیقت دی چی باید ویی منی ، چی حاکمیت کوی نو خامخا به څوک نا راضه وی او څوک به خوشاله. د ځینو به ګتي وی او د ځینو به تاوان د د دی نیمګړی نړی تریخ حقیقت همداسی وه او دی. انسان د همداسی ناخوالو په مقابله کی تر ننه یوازی همدمره توانیدلی دی چی دموکراسی او د بشر حقونو په نامه سیستمونه ورته وایی او که ارزښتونه رامنځته کړي. )
      برگردان بفارسی: آقایان! من ازظلمهای عبدالرحمن چشمانم را نمی بندم، امایک نکته را ما وشما همه بادقت باید به آن نگاه کنیم! عبدالرحمن درچنان شرایطی بالای تخت پادشاهی افغانستان نشست که افغانستان درحال نابودی بود، ازطرف شمال امیربخارا وروسیهء تزاری بالایش فشاروارد میکرد، وازطرف جنوب هم انگلیسها فشارخویش را افزایش می بخشید. در داخل همهء مردم درآتش نفاق های داخلی وقبیلوی می سوختند. به فکر من این شجاعت ومردانگی عبدالرحمن بود که توانست تمام اقوام را باهم جمع کند ویک افغانستان مدرن را سر ازنو پایه گذاری کند!!!!!!!!!؟ امکان دارد که تحلیل شما کدام چیز دیگری باشد، اما این یک حقیقت آشکار است که اگر عبدالرحمن خان آن کاررا نمی کرد امکان داشت که یک فرد دیگری به جای وی همان مردانگی وشجاعت را میکرد، امکان داشت که یک هموطن هزارهء ما آن مردانگی وشجاعت را انجام میداد!!!!!؟ شما چه فکر میکنید که چنان شخصی مطابق مقتضیات همان زمان چگونه برخورد میکرد؟ با تقسیم نمودن حلوا نه کارهای حکومت آن زمان به پیش میرفت؛ ونه هم جهان امروز ازداشتن تکنالوژی پیشرفته ودموکراسی برخوردار می بود، این یک حقیقت تلخ در مدیریت واداره است که باید آنرا قبول کنید، زمانیکه حاکمیت میکنید خواهی نخواهی یک تعداد ناراض می مانند یک تعداد خوشحال می باشند. یک تعداد ازآن نفع می برند ویکتعداد دیگراز آن تاوان می بینند. این یک حقیقت در این جهان نا مکمل بوده وهست.انسانها درمقابله با چنین ناملایمات روزگار تا امروز همیقدر توانایی حاصل کرده اند که ازسیستمهای بنام حقوق بشر ودموکراسی برایش بگویند وارزشهایی را ایجاد کنند.)
      دوست عزیز! شما قبل ازهرچیزدیگر پاسخ پرسش قبلی ام را اگر می نوشتید که آیا جناب عالی، افغانستان کنونی را بحیث یک کشورچندکلتوری وچند ملیتی وچند زبانی مرکب ازاقلیتهای قومی مختلف بشمول پشتونها برسمیت می شناسید ویانه؟ آنوقت من نیز راجع به این فرمایشات جناب عالی میتوانستم روشن ترصحبت کنم. ولی بازهم بد نیست که این فرمایشات تان را مورد بحث وبررسی دهیم.
      شما نوشته اید فرض کنید که اگربجای عبدالرحمن یک فرد هزاره چنین جنایات ضد بشری را انجام میداد آنوقت واکنش نسل های امروزی دربرابرچنین فردی چه می بود؟
      دریک کلام خلص، خدمت آن عالی جناب وطنوال صاحب می نویسم که اگر به عوض عبدالرحمن کدام فرد هزاره چنین جنایات ضد بشری را درحق پشتونها ویک تاجیکها می کرد ، وپکتیا وننگرها ر را ازسکنه خالی میکرد وشصت درصد پشتونها را غلام وبردهء خویش می ساخت وبرای اولاهایش توصیه میکرد که پشتونها را در وزارتهای دفاع وداخله وخارجه نگذارید، صاحب این قلم، یعنی : پرویز بهمن بصورت عاجل وفوری نه تنها که درقبر آن شخص می شاشیدم بلکه در دهن هرانسانی که بدفاع ازچنان انسان جانی درقرن بیست ویک دهن باز میکرد در دهن وی نیز بصورت عاجل وفوی می شاشیدم.
      امروز نیز هرهزاره ویا ترک تباریکه برسلطان محمود غزنوی یا تیمور لنگ ویا چنگیز که پشتون نبودند افتخار میکند در دهن وی نیز می شاشم.
      اما در بحث کنونی که جناب عالی مخاطب من استید باشما کار ندارم وهفت کوه سیاه را مابین خود وشما حایل میگردانم ولی این نکته را خدمت جناب عالی باید بعرض برسانم که من ژورنالیزم خوانده ام، سروکارم با حوادث و وقایع روز می باشد که رخ داده است شما برای یک لحظه وجدان خویش را قاضی بسازید که جنابعالی چه نوشته اید؟
      آنچه را که امیر عبدالرحمن کرده ازنظرشما بخاطر حفظ وحدت ملی کنونی افغانستان ضروری بوده است، زیرا ازیکطرف زیرفشار امیر بخارا وروسها قرار داشت وازطرف دیگرازطرف جنوب زیرفشار انگلیس قرار داشت واو میخواست یک افغانستان مدرن!!!!!!!!؟ را ازسر پایه گذاری کند پس ایجاب میکرد که چنان قهری را نه تنها علیه ملیت خاص ازخود نشان دهد بلکه برخی ازقبایل باغی پشتونی مثل شینواریها ومهمندها وغلجایی را نیز قتل عام کند. اما فراموش نکنید که نیونازی های آلمان دربارهء هتلر نیز چنین قضاوتی میکنند وضرورتهای هتلر را بخاطرقتل عام یهودان ومسیحیان مخالف حکومت نازی مثل شما قطار می نمایند. ناسیونالیستهای ترک نیز ازقتل عام ارامنه، دفاع میکنند.
      شما َگل گفته اید اما اجازه دهید که ازشما یک پرسش کوتاه ژورنالیستکی را مطرح نمایم: آیا جناب عالی همین توجیه را درقسمت فرمانده احمدشاه مسعود وجنگ او با حزب وحدت آقای مزاری درافشار معیار قضاوت تان قرار میدهید ویانه؟
      میتوانید بگوئید که احمدشاه مسعود نیز حق داشت بخاطر تامین امنیت شهریان شرق وغرب کابل گلیم نیروهای نظامی عبدالعلی مزاری را ازمنطقهء افشار برچیند واین مطابق ضروریات همان زمان بود و ایجاب میکرد که وی بحیث وزیر دفاع ومعاون رئیس جمهور یک دولت ،عملیات نظامی را علیه تشکیلات نظامی حزب وحدت براه اندازد؟ چه خاصا اینکه احمدشاه نیز یا همین دلیل حفظ تمامیت ارضی افغانستان ونشاندن عبدالعلی مزاری برسرجایش که خواهان ایجاد حکومت خودگردان درهزارستان بود آن جنگ را براه انداخت آیا این قضاوت را دربارهء آنها نیز می نمائید؟
      درحالیکه من خودم بحیث یکی ازهواداران فرمانده مسعود امروز آن جنگ را محکوم می کنم وخواستارمحاکمهء عاملان جنگ افشار در دوطرف جنگ می باشم شما چطور؟ آیا شما نیز بامن همین مفکوره را دارید؟
      جناب عالی نوشته اید که آنچه را که عبدالرحمن خان انجام داده درحقیقت درایت و(میرانه) مردانگی وی بوده است ولی من آنچه که درافشار ازطرف فرمانده مسعود انجام یافته، جهالت ونادانی وبیخبری مسعود ازتاریخ میدانم واین را به تمام تاجیکها ویا پنجشیریها ویا پروانی ها ارتباط نمیدهم. ولی جناب عالی بحیث یک پشتون حاضرشده اید که غیر مستقیم گناهان امیرعبدالرحمن خان را درقرن بیست ویک بگردن خویش بیاوزید وازآن بحیث یک ضرورت تاریخی اینجا دفاع نمائید؛ ودرعین حال میگوئید که بارگناهان عبدالرحمن را بالای تمام پشتونها نیندازید، پرسش من ازشما این است که معیارقضاوت نزد جناب عالی چی است؟
      من که شخصا حاضر نیستم که بارگناهان یک حاکم پشتون را بالای قومش بیندازم ولی جناب عالی بکدام دلیل منطقی حاضراستید که بدون سند ودلیل بارگناهان چنگیز را بالای هزاره ها آنهم بخاطر شباهت شکل وقیافهء آنها بیندازید؟ ازکجا این احتمال را میدهید که اگر هزاره ها بقدرت برسند تمام پشتونها را ازدم تیغ میگذرانند، بکدام سند؟
      دوست عزیز!
      ایجاد یک ملت واحد ،استحاله ویا ذوب شدن اقوام دریکدیگر یک روند کاملا داوطلبانه است و هیچگاهی به زور سرنیزه ایجاد شده نمیتواند. اگر عبدالرحمن درآن روزگار آن جنایات را بخاطر ملت سازی ونجات وطن ازتجزیه انجام داده گوه خورده است واینکه شما طرف مقابل من استید به شما بی احترامی نمیکنم. تجزیه وترکیب دومقولهء فلسفی درجامعه شناسی است. این دو واژه را هیچ نیرویی نمیتواند به زور سرنیزه بالای مردم قبول نماید. ممکن است درکوتاه مدت نتیجه بدهد ولی در درازمدت هرگز چنان اعمال نابخردانه را کسی قبول کرده نمیتواند. شما زنده گی یک زن وشوهررا درنظر بگیرید که با داشتن چندین فرزند پسر ودختر هزگز باهم سازش کرده نمیتوانند ولی بالاخره بهترین راه حل همان جدایی وطلاق می باشد. زور و إعمال زور هرگز گره گشای مشکلات جوامع نه درقدیم بوده است ونه هم حالا می باشد.
      اما باتمام این دفاعیه های غیر منطقی تان ازعبدالرحمن بازهم درقسمت طالبان کاملا ضد آن عمل کرده اید ببنید که چه نوشته اید:
      (د طالبانو نه له بل هر یو کس څخه زه پخپله ډیره کرکه لرم هیله کوم داسی ناحقه مهر پر ما مه لګوي. طالب د پښتنو په تورتم کی ساتلو یوه نمونه ده چی د استعمار لخوا څرخی او په خپله پښتانه پکښه لا تر نورو ډیر وژل کیږي او له منځه وړل کیږی. زه همدا لیګیایم تاسو وه پوهوم چی ټول پښتانه په یوه کړایی کی مه پخوی او کوشش وکړی لږترلږه د یو پوه او روښانفکره انسان په ټوګه او د یوشتمی پیړی د حالاتو سره سم د پښتون قام د بیسوادی او تعلیم په برخه کی د زمینی برابرولو وسیله شی.)
      ضرورت برگردان نمودن بفارسی نیست ولی پرسش اصلی ازشما این است که جناب عالی چرا ازطالبان نفرت دارید؟
      میتوانید بگوئید که ایا این نفرت شما شامل آقای روستار تره کی وسیدخلیل الله هاشمیان که طالبان را ستون مقاومت ملی پشتونها میدانند وآنرا قوت الظهر پشتونی تبلیغ میکنند میشود ویا نه؟
      من شخصا هزگز حاضر نیستم که درکرایی طالبان همهء پشتونها را بسوزانم ولی آنانیکه طالبان را قوت الظهرملت پشتون تبلیغ میکنند وسایتهای چون دعوت ولر وبر وبینوا که کشتن شدن یک طالب را مساوی قتل عام تمام ملت پشتون میدانند چطور؟
      ولی درآخر خدمت آن عالی جناب باید بعرض برسانم که :هزاره ها ویا تاجیک وازبیک وغیره نمیخواهند ملتی را ازدم تیغ بگذرانند، اینها میخواهند درکشوریکه ازقرنها به اینطرف زیست نموده اند صاحب اختیار خویش باشند، خودشان بالای سرنوشت شان حاکم باشند، هیچکسی آنها را انسانهای درجه دو بحساب نیاورد، آنها را به جرم چنگیز وهلاکو وتیمورلنگ که اصلا هیچ ارتباط وتسلسل منطقی با این ها ندارند ازکشورشان تبعید نکند، هویت ملی شان درمجامع بین المللی برسمیت شناخته شود، نام هیچ قوم بخصوصی بالای کشور ودولت شان گذاشته نشود آیا جنابعالی با این پیشنهادات موافقت دارید؟
      با احترام
      پرویز بهمن

  • بهمن نام ایرانی است شاید حافظه بهمن ازکار افتیده باشد جنا یت مزاری جاسوس ایران مسعودوف تاتار را از یاد برده باشند سینه بریدن رقص مرده قتل عام افشار توسط مسعودوف را نه میخواهد بنوسد شفیع دیوانه وسایر جنایت کاران وطن فروش را از یاد برده اید تاریخ ازنام این جنا یت کاران از ادرس افغانستان ننگ دارد

  • گرانه بهمن صاحب سلامونه!
    ستا ژباړه په پښتو ژبه د تقدیر وړ ده خو زینی جزیی او ټوټه ، ټوټه تیروتنی لري چی محتوا د خبری او زما د موخو یی لږ سرچپه تاته مفهوم رسولی دي. نو د همدی لپاره کوښښ کوم په پارسی ژبی درته لږ څه ولیکم
    دوست عزیز!
    شاید کشور بنام مغولستان را خوب بشناسید در آن سرزمین همه به نام چنگیز افتخار می کنند و او را لقب پدر ملت داده اند. نه تنها لقب پدر ملت بلکی عکس آن "ابرمرد" را در نوت هزار پولی نیز گذاشته اند. مجسمه های از او درست کرده اند و بنام او سکه ضرب زده اند. از این بیشتر مغولها اورا سمبول هویت ملی خود می پندارند و ایجاد کشور بنام مغولستان را مدیون فداکاری ها و جنگ های تاریخی او می شوند. اورا کسی می پندارند که اقوام و قبایل مختلف مغولی را دور هم جمع کرد و قشون افتخار آمیز از آن بوجود آورد.
    چرا؟؟؟!! آیا فکر می کنی آنها از جنایات چنگیز در زمان زنده گیش خبر ندارند یا تاریخ را نا دیده می گیرند؟ نه آنها هم تاریخ خوانده اند و هم اینرا می دانند که چنگیز همان کسیست که بزرگترین کشتار جمعی به بیرحمانه ترین شکل آن در تاریخ بشر بنام او ضرب خورده است. چرا آنها با وجود دانستن آن همه جنایات در قبر او نشاشیدند؟
    بی احترامی نشود وقتی خودت آنقدر می شاشی چرا نمیروی به مدینه و در قبر محمد نمی شاشی!! پیامبر اسلام جز راه زور و جنایت و چپاول راه دیگر در به میان آوردن دینی بنام اسلام را چرا بنا نه نهاد؟؟ به این پرسش ها باید جواب داشته باشی ها؟؟
    من در نوشته های قبلی خود به وضوح موضع خود را بیان کردیم که: هر رهبر و در نهایت هر انسان از خطا خالی نیست. رهبرانی اند که به ناحق ظلم های و جنایات را هم مرتکب شده اند باید آن جنایات را با در نظرداشت وضیعت های زمانی و مکانی همان ادوار مورد مطالعه قرار دهیم. باید این مطالعه ما باعث بوجود آوردن تفاهم شود نه فصل و نفاق.
    اینجاست که من می گویم فکتور زمانی را باید در نظر داشت و هر پدیده ای تاریخی را باید در چوکات زمان و مکان و ساختاری های کلتوری همانوقت به ارزیابی بگیریم و به قضاوت بنشینیم.
    مسعود وزیر دفاع حتی خود کابل هم نبود. و در دوران جهاد تنها مجاهد دره پنجشیر بود! بناء نمیشود وی را در صف رهبران بزرگ چون احمد خان ابدالی و عبدالرحمن خان و امثالهم مورد مطاله و ارزیابی قرار دهیم.
    باید به تمام پرسش های خودت جواب می نوشتم لیکن وقت کافی نیست تا مفصلا بنویسم.
    شاید در مقاله های بعدی باز هم از من بخوانی
    وطنوال

    • دوست عزیز بازهم سلام برشما!
      هیچ نه تیروتنه موجود است ونه هم من فرمایشات شما را سرچپه فهمیده ام.
      درقندهار یک ضرب المثل است که میگویند: زان یی اسک زی اچولی دی. خودت میدانی که من چه میگویم. اول من فکر میکردم که جنابعالی زبان من را نمی فهمید ولی حالا باورم شد که خود را اچکزی انداخته ایی که گویا سخن من را نی فهمی. تو هم سخن مرا می فهمی ومن هم سخن ترا می فهمم. بگفتهء ناشناس که یکروز میخواند
      دزدیده بمن دیدی ومن دیدم
      فهمیدم و فهمیدی که فهمیدم
      نو ته هم خپل زان اسکزی مه آچوه اوله بحث نه گدوله مه جوروه!
      جنابعالی کدام موضوع غامض وپیچیده ایی را اینجا ننوشته اید که فهم آن به من مشکل باشد. همین مطلب را هم اگر پشتو می نوشتید بازهم من مطلب شما کاملا می فهمیدم بخاطریکه اطمئنان جناب عالی حاضل شود من مطلب جناب عالی را بصورت خلص خودم تشریح میکنم تا هرنوع شکی در ذهن جناب عالی برطرف گردد .
      شما میفرماپید که چنگیز باهمه ظلم وبربریت وقساوتی که درحق بشریت نموده است امروز درکشورمغولیستان هیکل وی را تراشیده اند وبحیث سمبول وافتخارات ملی مردم آن دیار قبول شده است باوجودیکه آنها میدانند که این شخص چه مصیبتی را برای دیگران آفریده است.
      پس مطابق این مثال شما امیرعبدالرحمن خان هم اگر درحق هزاره ها وشینواریها وغلجایی هر ظلم وقتل عامی را اگر مرتکب شده باشد مطابق فکتور همان زمان بوده وبخاطر ایجاد افغانستان کنونی بوده و باید مانند چنگیز هیکل وتمثالهای آن درشهرهای بزرگ افغانستان وکابل نصب گردیده ومورد احترام قرارگیرد وبحیث یک سمبول وحدت ملی پذیرفته شود ویا حد اقل از دشنام زدن وشاشیدن برروی قبرش خود داری شود وبرجنبه های منفی اعمال تاریخی وی زیاد تمرکز نشود آیا تا اینجا درک من از فرمایشات شما درست است ویانه؟
      درحالیکه من چه میگویم؟
      اگر چنگیز را مغولهای مغولستان که هزاران میل حالا ازکشورمن وشما فاصله دارد بحیث سمبول ملی خویش می شناسند این دلیل برآن نمیشود که من نیز عبدالرحمن را به ستایش بگیرم واورا بحیث سمبول ملی خودم درزادگاه خودم مورد ستایش وتمجید قرار دهم.
      چنگیز وتیمور ازآنجا به اینجا امدند واینجا راخراب کردند وزن مرد ومال وطلا دارایی ها اینجا را به آنجا برده وسرزمین خویش را آباد کردند درحالیکه امیرعبدالرحمن آنقدر غیرتی وبا شهامت نبود که به مغولیستان برود واز آنجا زن وطلا ونقره را همرا با هنرمندان وآوازخوانان ودیگرسرمایه های معنوی آنجا به اینجا انتقال دهد واینجا را آباد کند.
      امیرعبدالرحمن ازانگلیس پول گرفت واینجا را خراب کرد. او فاتح کدام کشورخارجی نبود. واگر می بود هم مانند سلطان محمود غزنوی واحمد خان ابدالی ازنظر من سزاوار هیچ تقدیر وتحسینی نبود ممکن بود که تعدادی وی را می ستودند.مقایسهء جنگ ها وغزوات پیامبر اسلام هرگز با بحث من وشما ارتباط منطقی ندارد ومن نمیخواهم بحث را ازمسیراصلی آن خارج سازم. واگر لازم افتید درآن زمینه نیز برای تان تشریحات مفصل ارائه می کنم.
      دوست عزیز!
      بخاطر قضاوت دربارهء شخصیت های تاریخی من نزد خودم معیار دارم. معیار من حق وباطل است. اگر باهمان معیار عملکردهای یک شخص برابر بود خوب و الا نزد من مردود است.
      ببنیید! ازنظر من میرویس خان هوتکی سزاوار تمجید وتحسین است. من شخصا به حقانیت قیام هوتکی ها دربرابر نظام ظالم صفوی باور دارم. قیام هوتکی درقندهار دروقت حاکمیت نمایندهء دولت صفوی ایران یعنی گرگین یک قیام آزادیخواهانه وانسانی است که با معیارهای حقوقی برابر است. بگذریم ازاینکه درآن قیام نیز هزاره ها هم با هوتکی ها همراه بودند اما حملهء شاه اشرف هوتکی را به اصفهان هرگز نمیتوانم تائید کنم.
      زیرا حملهء شاه اشرف به اصفهان تکرار همان ظلم واستبداد صفوی درقندهار بود حتی بدترازآن. حالا اگر به قضاوت شما عمل کنیم اینطور باید بگوئیم که درآن وقت چیزی بنام حقوق بشر ودموکراسی وجود نداشت بناء شاه اشرف میتواند برای افغانها قابل افتخار ولی برای ایرانی ها قابل نکوهش باشد.
      نخیر! اول اینکه اصفهان مغولستان نبود. اصفهان دیروزی بخشی ازمردمان همین خطه وهمین حوزهء فرهنگی بودند همان قسمی که ظلم وتعدی صفویه بالای مردم فارس دیروزی و قندهار آن زمان که همه را به زورسرنیزه مانند رژیم آخوندی امروزی ایران شیعه می ساخت آنوقت هم مردود بود امروز هم؛ اگر امروز رژیم آخوندی ایران مثل همان رژیم صفویه به قندهار حمله کند ومردم را به زور سرنیزه بخواهد شیعه بسازد اولین شخصی که باید دربرابر این تجاوز بایستید من هستم. اگر من چنین ننمایم معنای سخن این است که من به تاریخ باور ندارم وتاریخ را بخاطر تفریح وساعت تیری خوانده ام. بناء اعمال گذشتگان را باید با معیارهای حق وباطل ازهم تفکیک کرد ودربارهء شان قضاوت نمودامروز تجاوز شاه اشرف به اصفهان نیزازنظر من مردود است وچیزی برای افتخار ندارد.دوم اینکه ترحم وعاطفهء بشری واسلامیت آنوقت هم موجود بود حالا هم موجود است. یک انسان قاتل و وحشی اگرصدام حسین باشد ویا آرییل شارون امروز هم قابل نکوهش اند ودیروز نیز. برحجاج ویزید امروز نیز مردم لعنت میگویند دیروز نیز
      اما امیرعبدالرحمن که بحد اولی چیزی برای افتخار ندارد. او ازانگلیس پول گرفت وطن وزادگاه خودش را خراب کرد مردم خطهء باستانی وطن خودش را تباه وبرباد کرد. تخم نفاق وبدبینی ونفرت را میان ساکنان این سرزمین کاشت وحالا تعدادی مانند جنابعالی بخاطر پشتون بودن وی میخواهید که وی را برائت دهید.
      اگر مردم شینوار حاضرند که بخاطر پشتون بودن آن امیرجبار ازخون پدران شان بگذرند یک هزاره یا ازبیک ویا تاجیک هرگز حاضر نمیشود که خیانتها و وطنفروشی های همچو یک شخصیت خاین را بر وی ببخشد.
      زیرا اخلاف و اولاده های آن امیر نیز بر همان خط کلاسیک عبدالرحمن خانی حرکت کردند ودر دشمنی با اقوام وتبارهای دیگر ازهمان روش های عبدالرحمن خانی کارگرفتند وحتی احزاب چپی وبظاهر کمونیست پشتون یعنی خلقی ها وبعداسلامگراهای پشتون نیز ازهمان خط پیروی کردند. بناء من میگویم که بیایید ازین خط ظلم ونفرت علیه همدیگر دوری بجويیم. هرچند که جناب عالی به پرسشهای من پاسخ ندادید ولی اجازه دهید که من حالا طرح خودم را ارائه کنم طرحی که نه سیخ می سوزد ونه هم کباب طرح من چیست؟
      من دو طرح دارم:
      ۱ ایجاد یک نظام غیرمتمرکز + تغیر نام افغانستان که درآن سه زبان پشتو؛ فارسی وترکی مانند کشورسویس درآن رسمیت داشته باشد. درین طرح نباید هیچ پشتونی بخاطر محرومیت لسانی وقومی خویش رنج بکشد و وادار شود که به زبانی غیر اززبان پشتو جبرا آموزش ببیند ویا هم در دفاتر وادارات مجبورشود که فارسی صحبت نماید ویا مورد تمسخرقرار گیرد. پشتونها درمناطقی که اکثریت قومی را تشکیل میدهند باید مطابق فرهنگ وزبان شان امکانات تعلیم وتربیه ودسترسی به خدمات اجتماعی را مطابق این طرح پیدا نمایند.. بهمین ترتیب درمناطق مرکزی وشمال زبان فارسی وترکی نیز باید رسمیت پیدا کند وهیچکسی حق نداشته باشد که یک ترک زبان را جبرا وادار سازد که فارسی صحبت نماید.
      ۲- الترتاتیف دوم تجزیهء کشورهای افغانستان وپاکستان است که درقدم برای ایجاد یک افغانستان حقیقی که درآن پشتونها مطابق فرهنگ وزبان خویش یک کشورمستقل را متشکل از افغانهای لر وبر تشکیل دهند دربرمیگیرد. درین تجزیه نیز باید یک ریفراندوم ویا نظرسنجی براه بیفتد که افغانهای لر وبر چه میخواهند. آیا آنها زنده گی زیرسایهء حکومت پاکستان وافغانستان کنونی را را میخواهند ویا یک کشورمستقل افغانستان ویا پشتونستان را.این طرح من شبیه نخستین طرح خان عبدالغفار خان بنیانگذار نهضت خدمتگاران خدایی می باشد که ازطرف انگلیس ها وخاندان آل یحیی بعدازتجزیهء نیم قارهء هند درسال ۱۹۴۷ میلادی سبوتاژگردید.آن طرح امروز باید دوباره مورد بازبینی قرار بگیرد واحیا شود. منتها فرق آن این است که مرز جغرافیوی آن باید تعین گردد.
      درهردو صورت نتایج ریفراندوم آزاد وبیطرفانه باید ادارهء برسر اقتدار کابل دواطلبانه ولایات مرزی نوار بین المللی افغانستان وپاکستان را به حکومتهای جانشین تحویل دهد.البته این خلص طرح بود که تفاصیل ازحوصلهء این پیام خارج است.
      با احترام
      پرویز بهمن

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس