صفحه نخست > دیدگاه > تلبیث بر ملت شدن!

تلبیث بر ملت شدن!

میراحمد لومانی
جمعه 14 دسامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

« نوشته اول»

مقدمه :

...و باید جاری گردید!... در پهنه سرزمین خورشید باید جاری شد!!! همچون زلالیت شاداب، شفاف و لاجورد ین آبی آب، در « بند امیر»؛ و ترنم شادی بخش حیات و زنده گی در زمزمه های جاری شدن ها، در بلخ آب..! همچون هیرمند و هریرود و ارغند آب و ..؛ در مسیر آمو، و باید شتافت..؛ توفنده، مستدام، و استوار.. تا به مرز اعجاز سبز شدن و شکفتن دانه های امید، در دامان این سرزمین! که، این جا سرزمین؟ نه؛ که پاره وجود من است و میراث آبایی من است و زاد گاه من و میهن من و ماوا من است و..! آغوش آن، بستر من است و ماوا من و.. .بستر جاری شدن های آمو- هیرمند- هریرود و.... آبی- آبی؛ همچون فضای آبی آسمان، و به وسعت پهنای سینه آن حماسه سرای بزرگ، آن پدر پیر، فرزانه توس../ عجم زنده کردم بر این پارسی./ شهنامه..آرش... رستم...و؛ کاوه بزرگ..
چو ایران نباشد تن مباد....!!!

سرود هستی و زنده شدن باید به خوانش گرفت! یک سرود اهورایی و مقدس، و.آنگاه به پهنا عظمت و بزرگی تاریخی تاریخ خویش جاری گردید.. که، ایستا بودن مان، این همان پوسیده گی و فنا شدن مان خواهد بود..! همچون زردشت، با صلابت و به بزرگی تاریخ، و به بلندای البرز، هندو کش، و بابا.. به قدامت تاریخ ادیان بشری، و به پایداری نو بهار بلخ...! که، پهنه این سرزمین و توده های آن، در این عصر و در این زمان، چه سخت تشنه جاری شدن های ما است؛ و تشنه فریاد بر کشیدن ما، و نیاز مند ی به زنده شدن و قامت بر افراختن، و هستی و زنده گی بخشیدن به تاریخ، به زمان، و به محیط و... تا به سرحد اعجاز رهایی و به خود باوری، و به خود رسیدن و همدیگر را باز یافتن مان و..! و حال؛ عصر ما است..! آ..خ.. که چقدر کوچک و حقیر شده ایم. تحلیل، و به تقلیل رفته ایم ...و در منگنه افغان بودن گم شده ایم..؛ و چه سخت.. و مادر!!! آ..ه.. که سخت ترا نیز گم نموده ایم...!! در لانه های خویش که نه میگنجیم که هیچ، حتی؛ همدیگر را تشخیص نه میدهیم و نمیشناسیم.. تاریک و سرد، سرد و تاریک در انجماد سوزنده سرما و قالب های تحمیلی استبداد و جهالت ..و آنگاه چه کودکانه صورت هم به خراش میگریم و به هم نیش و دندان نشان میدهیم و...! و اما؛ تغیری را باید و ایجاد ی را شاید، و تقدیر و سرنوشت دیگر و ملتی دیگر؛.. ملتی واحد؛ پرغرور و سر فراز.. تاریخ، نام، و هویت تحمیلی و به جعل گرفته شده را باید شخم ش زد و با دستان خویش باید بر آن بزر حقیقت پاشید... و اما چگونه؟ و « باید»..! آ..ه.. آرش دیگر و کاوه دیگری و... همتی و عصیان تاریخی دیگر..! آ..ه.. که این بادیه « حال» چه خشکیده است. وی را چه سخت نیاز مند و تشنه به یک« عصیان » و یک همت دیگر، همت ی همچون « ان خراسان مرد بزرگ»...و« صفار» دیگر..!
و حال؛ « باید » جاری گردید.. در راستا ی زنده شدن، و زنده ماندن، و عزت خویش را باز یافتن.. در سینه تاریخ این سرزمین « خراسان » بزرگ و...همچون کوکچه، آمو، و هیرمند و هریرود جاری شد ... و چنین نسل دوران ساز تاریخ در این سرزمین..هزاره، تاجیک!!! دستان تقدیر در دستان شما است؛ و طلیعه پیروزی فردا، مرهون همت مردانه امروز شما ... و اگر همتی و درایت ی و شرافت ی... کجا است ناجی یل غرور سرکش دوران زخم فتنه های عصر شیطان.. ای زمان! هان یک دمی یک کاوه دیگر در این ویرانه متروک، پر افغان..»!

در بیشه های " سرزمین خورشید،" نا جو، چنار و سپیدار باید قامت بر افرازند! شاخه های بلند و پرغرور؛ پر غرور و سر بلند و رو به آسمان ها و خورشید و ستاره ها...و تا به عرش ملکوت ی «خداوند گار»! ..و نقب ی از دیروز مان بر زمان حال؛ و تولد آرش دیگر و کمانگیر دیگر و مرز بان دیگر، در راستای حراست از حرمت مادر و سرزمین...! پر افتخار و پر غرور؛ با شرافت، سربلند، تاریخ ساز، و مهد تمدن و..!..و اما، حال، و امروز.. این مام داغدیده، و به اسارت رفته است! یعنی ما به اسارت رفته ایم! ما نسل گم شده، و لگد مال استبداد؛- غرور، حیثیت، اقتدار، هویت، داشته های تاریخی و فرهنگی و... همه و همه به تاراج گرفته شده است! این ما قربانیان استبداد و نسل آواره، ما باز مانده گان خیل برده های به حراج گذاشته شده در خیابان های کابل، و باز مانده گان تاراج شمالی و.. ارز گان!. و حال فریاد تاریخی یک نسل، و یک( نه) بزرگ و تاریخی در قبال استبداد تاریخی؛ یک بار و برای همیشه! و این سرزمین را به زینت « رهایی » بهشت اش« باید » ساخت! آری بهشت! که این جا و این سرزمین محدوده اقتدار، عزت، هویت، و ناموس ملی و تاریخی ما و نیاکان با تدبیر و با درایت ما میباشد! این جا مهد خورشید است و ایران تاریخی و باستان ما...! این جا که چنین در زیر پاشنه های استبداد این چنین در هم شکسته است، در حقیقت سرزمین غرور بلند و سر به فلک کشیده همت مردانه مرز بان، آن کماندار والا و ستبر« آرش » است. و ما وارثین چنین افتخار شریف! ..و باید مشعل ی بر افروخت، بر سینه نو بهار بلخ...آ...ه.. ای زردشت؛- ای فرهیخته بزرگ! ..و نو بهار ش را به جاودانه گی بهاران مبدل نمود و...! آری میتوان و باید همتی..! بلخی ها، زا ولی ها، کیانی ها.. تاجیک، هزاره، فرزندان پارس! .رستم و سهراب دیگرم آرزو است! نه در نبرد پدر و فرزند! نه در قوچ جنگی ها کابل و افشار، مناطق هزارستان و..! بلکه در نبرد با اهریمن چرکین دل و خیره سر...! زبان پارسی و هویت پارس، هویت و ناموس تاریخی ما، در سینه اعصار و تمدن تاریخ بشری میباشد! و ما، وارثین و پاسدار این گنجینه پر گهر..! آ..خ.. که « باید » وارثین صالح و برازنده یی باید بود..!....و اما این پارسی! این گنجینه یی از گهر؛ زبان مادری من، و زبان مادری ما است! هویت ما است و شناسنامه ما؛ و ناموس ملی ما است ..!... هزاره؛ تاجیک! تاجیک و هزاره؛ تکه های وجود من اندو وارثان این گهر، در این سرزمین... و میهن؛ مادر است! آ..ه.. که مادر مقدس است و عزیز است و... در پرتو فروغ رخشنده و مهر انگیز این عزیز« مادر»، میتوان و « باید» همدیگر را باز یافت!.. و این " مهر " مهربان " مهر انگیز " مادری را پناهگاه خویش قرار داده، و از سینه تاریخ همچون ملت پر غرور، سرفراز و سربلند؛- و سرنوشت ساز قامت بر افراخت ! آری سرنوشت و تقدیر دیگر؛ چون مهر مادری « میهن » و زبان مادری « پارسی » عشق، امید و پناهگاه ما است! ور نه در یک لگد مال زبونانه، مختوم و فنا تاریخ خواهیم بود...!!

ادامه دارد...

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس