صفحه نخست > دیدگاه > تحریف واقعیت های تاریخی را نباید مكتوم گذاشت

تحریف واقعیت های تاریخی را نباید مكتوم گذاشت

غلام سخی سخا
پنج شنبه 20 دسامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

در قسمت های قبلی، به ملاحظۀ آثار و تالیفات تاریخی، در رابطه به ادعای غیر قابل ثبوت آقای فرهنگ، مولف کتاب " افغانستان در پنج قرن اخیر " مبنی بر ترکیب ساکنین سرزمینی بنام خراسان در هنگام حملات اعراب ( اواسط قرن هفتم ) توضیحات مفصل ارائه گردید. به یاد دارید که ایشان در صفحه (52- 53) کتاب خویش تحت عنوان " باشندگان خراسان " ادعایی را مطرح کرده اند که: در هنگام گشوده شدن خراسان به دست مسلمانان، بخش بزرگ ساکنین این سرزمین را مردمانی تشکیل میدادند که از شاخۀ هندواروپایی آرین نژاد بودند و بعداً بنام تاجیک شهرت یافتند». ایشان علاوه نموده اند که : »علاوه بر تاجکان، در آن هنگام اقوام دیگری هم در خراسان زیست می کردند که بعضی، از بقایای مهاجمان سابق بودند و برخی از مردم خانه بدوش محلی مانند اجداد پشتون ها و بلوچ ها و نورستانی های کنونی». در بارۀ اینکه، باشندگان آن عصر سرزمین مذکور متشکل از کدام مردم بودند در نوشته های پیشین تماس گرفته شد و به اندازۀ کافی اسناد و مدارک معتبر تاریخی ارائه شد. مطلبی که تا اکنون به آن اشاره نشده عبارت است از ادعای مهاجرت اقوام منسوب به " نژاد آرین " یا " هندوآریایی " از یک محل نا معلوم بنام " آریانم وجوا " و در زمان نا معلوم به این سرزمین. تا کنون هزاران صفحه در بارۀ " نژاد هندوآریایی " نوشته اند، ولی از توضیح و تصریح این مطلب اساسی یعنی این که " خاستگاه اولیۀ " آنها در کجا واقع است و آنها در چه تاریخی سرزمین اصلی! را ترک کرده اند و در چه زمانی این اقوام رنگارنگ و نا متجانس با هم بوده اند، عاجز و بیچاره و درمانده اند! این ها موضوعاتی است که درین قسمت مورد بررسی قرار می گیرد. البته قابل یاد آوری است که مقصد از مراجعه به مآخذ و منابع متعدد و تمسک به اقوال دانشمندان، صرف فراهم کردن زمینۀ اقناع کامل آن عده خوانندگان محترم و پاک کردن اذهانی کسانی است که فریب اراجیف و لاطائلات تاریخ سازان را خورده اند. نخست از همه توجه کنید به دو گزارش از دو مورخ در بارۀ موطن اصلی! آریایی ها و نقل و انتقال شان از یک محل به محل دیگر و مزاحمت ملخ ها، بر مبنای متن اوستا. این داستان به افسانه ای می ماند که برای خواباندن اطفال بکار میرود.
سر پرسی سایکس مورخ انگلیستان در صفحه 127 جلد اول " تاریخ ایران " با توجه به متن اوستا، در مورد وطن اصلی آریایی ها یا " آریانم وجوا " توضیحی دارد بدین شرح: "در داستان های ویژه به یک منزل از دست دادۀ آریانم ویجوا اشاره شده است و چون به واسطۀ سر ما مجبور به مهاجرت از آنجا شده به سغدا و مورو ( در زبان یونانی سغدیانا و مرژیانا ) رفته اند که اولی بخارا و دومی مرو حالیه خوانده می شود، به واسطۀ ملخ و طوایف دشمن مجبور شدند سغد را نیز ترک کنند و به باغدی کشور بلند رایت و بعد ها بلخ نامیده شد بروند، از بلخ به نیسایا رفته اند و این محل را با نیشاپور یکی دانسته اند ولی به عقیدۀ من اشتباه است، چه ناحیۀ ناسا با نسا که در مغرب عشق آباد واقع است بهتر مناسبت دارد." منظور مورخ مذکور از " داستان های ویژه " همان اوستا است. اوستا است که از " آریانم وجوا" بحث نموده است.
در صفحه 28 " ایران و تمدن ایرانی" تالیف کلمان هوار خاور شناس فرانسوی، در مورد این داستان چنین نگاشته شده است: "خاطرۀ این کوچ ها در اوستا که به ابهام از سرزمین گمشده سخن می گوید حفظ شده است. این سرزمین، گونۀ بهشت خاکی است که ائیرنم وئجه نام داشت. اریایی ها در اثر سرد شدن آب و هوای مناطقی که زندگی می کردند، از مساکن اولیۀ خود رانده شدند و به سغدیانا ( بخارا و سمرقند)، مرگیانا ( مرو) آمدند. اما در آنجا نیز به واسطۀ ملخ و قبایل دشمن نتوانستند دوام بیاورند و به مناطق جنوبی تر به بلخ و سپس به خراسان سرازیر شدند و از آنجا در سراسر فلات ایران پراگنده گردیدند».
این حکایت را می توان بدون استثنا در هر کتاب تاریخی که در بارۀ تاریخ قدیم ایران و افغانستان نوشته شده باشد، یافت. طوریکه ملاحظه نمودید از روی این دو نوشته در مورد مکان و موقعیت اصلی آریانم ویجه و تاریخی که آریایی ها، سرزمین نا پیدای خودرا ترک نموده اند، نمی توان آگاهی لازم را کسب کرد. البته تنها این دو مورخ نیست که از دادن پاسخ مناسب راجع به تشریح محیط زیست اولیۀ اقوام فرضی بنام آریایی ها عاجز اند ، بلکه با اطمینان می توان گفت که جز خالق متعال، هیچ مورخ و باستان شناسی، قادر نیست به این پرسش حتی جواب بالنسبه متقاعد کننده ارائه دهد! علت اش کاملاً واضح است. همان طوریکه موقعیت اصلی " آریانم ویجه " را کسی نمی داند به همین شکل اوستا را که در چه تاریخی نوشته شده است، کسی نمی داند. به همین ترتیب زمان و مکان و اجتماع زرتشت نیز در هالۀ ابهام قرار دارد. « تقریباً در هیچ نکته ای اتفاق نظر وجود ندارد: زمان و مکان زرتشت، آئینی که از پدران اش به میراث برده بود،دعوت خود او، هدفش، اجتماعش، تحول دستگاه موبدان، تاریخ اوستا و جز آن از جمله نکاتی هستند که هر پژوهنده ای در این میان با پژوهندگان دیگر اختلاف نظر دارد. ( ص. 76، " زرتشت سیاستمدار یا جادوگر" تالیف والتر برونو هنینگ، ترجمۀ کامران فانی )
البته نوشته های فوق پیرامون «آریانم ویجه » و کوچ کشی آریایی ها از یک محل به محل دیگر (به فرض محال حقیقت هم داشته باشد) این مطلب را به خوبی به اثبات می رساند که بلخ، بر خلاف ادعای خیال پردازان، پایتخت کشور خیالی و ساختگی تاریخ سازان مزدور بنام « آریانای کبیر » نبوده است. سوال اینجا ست که آریایی ها بر اثر مزاحمت های ملخ و طوایف دشمن نتوانستند در بخارا ، مرو ، و سغد مستقر شوند! اما معلوم نیست که بر چه علتی بلخ را که درآن نه از مزاحمت ملخ ها گزارش شده و نه هم از طوایف دشمن، با داشتن سرزمین هموار و حاصلخیز، به عنوان مسکن خویش انتخاب نکرده اند؟ این سوالی است که جواب مستدل می طلبد.
سرزمینی را که اوستا، مسکن اولیۀ آریایی ها وانمود کرده، ده ماه زمستان و دو ماه تابستان، داشته است. هر آدم عاقل و هوشمند این پرسش را باید از خود بکند که آیا در سرزمینی با چنین شرایط و اوضاع سخت اقلیمی داشتن " بهشت خاکی " مقدور و میسر است؟ سوال دیگری که درین باره مطرح است و پان ایرانیست ها باید به آن جواب دهند اینکه بر اساس کتاب مقدس شما (اوستا ) طوریکه از دو گزارش فوق بر می آید، آریایی ها! از محل نا شناخته به بلخ، بخارا، سغد، و مرو کوچیده اند، پس به روی کدام عقل و منطق این مناطق را ایران یا جزو ایران میدانند؟
توجه کنید به قسمتی از اعتراف جالب یکی از آموزگاران سابقه دار زرتشتی و عضو انجمن زرتشتیان که سال ها به تدریس آیین زرتشت مصروف بوده بالاخره با آن وداع گفته است:
«من (نویسنده ی این وبلاگ)، یکی از آموزگاران آیین زرتشت و فرزند یـکی از موبَدان سرشناس و اکنون عضو انجمن زرتشتیان هستم. متخصصزبان پهلوی و اوستایی ام و آشنا با آقایان اردشیر خورشیدیان، جلیل دوستخواه، فاروق صفی زاده ( که در دوره ی کنونی، بیشترین دروغ ها را او به خورد جوانان خام و ناآگاه ایران می دهـد؛ و روزی که شناخته بشوم، این را در روی خودش و دردیدگاه همه ی زرتشتیان، بلند خواهم گفت)، فریدون بـدره ای ، بهرام فره وشی ، عـلی اکـبـر جعفری، ومهرداد بهار، ودوست صمیمی مرحوم احمد تفضلی (کشته شـده در 1375 خورشیدی) بودم. من شاگرد ژان دو مِناس(مرگ 1973 م)، در پـاریـس ، و ابراهیم پورداوود (م1347 ش) در دانشگاه تهران بوده ام، وخود دانستم که آتـش زدن اتومبیل شادروان دکتر منوچهر اقبال، ونیز گردهمایی و فریاد دانشجویان آن دوره و ستیز آنان با دکتر اقبال، همه وهمه، ناشی از نقشه ی اهریمنانه ی استادم ابراهیم پور داوود بوده و از آن تاریخ (1339ش) کینـه ی این استاد و دیگر زرتشتیان را در دل پروراندم...»
همین آموزگار زرتشت بعداز کشته شدن دوست دانشمندش آقای تفضلی، برای محو و نابودی آئین زرتشت و زرتشتیان چنین سوگند میخورد:
« در اینجـا سوگند می خورم کـه مــن...
(آشموغ راه یافته!!) دین وآیین زرتشت
را از صفحۀ روزگار ناپدید خواهم کرد
و کـار احمد تفضلی را به پایان خواهـم
رساند و آنگاه اسم و مشخصات خود را
علناً اعلام خواهم نمود ، تا تمامی انجمن
زرتشتیان، انگشت حیرت به دندان خود
بگـزند و شاگردان جوانی که اکنون نزد
من شاگردی می کـنند ، بفهمند که دین و
آیین ساختگی و افسانه ای زرتشتی ها،
تنها برای عوام فـریـبی و ایـجاد آشوب
در ایران عزیز ما بوده و ریشه ی ایـن
دین و آیین خرافی را از خانواده هاشان
بکنند. این را بدانید که حتـماً و حتماً پس
از انتشار این وبلاگ و متن این اثر، با
حواشی دوست دلبندم احمد تفضلی ونیز
افراد دیگری که نامشان یاد شد، پیروان
زرتشت افسانه ای خیالی، من (آشموغ)
را تکذیب خواهـند کرد و خواهند گفت:
چنین کسی در میان ما زرتشتیان نیست
ودروغ می گوید!! بگذار زرتشتیان این
را بگویـنـد؛ ولی پس از سالیـان آیـنـده،
هنگامی که نوجوانان وجوانان زرتشتی
امروز، نام فاش شده ی استادشان را در
همه جا می بینند و میخوانند، دیگراثری
از آیین زرتشت برجای نخواهد مانـد و
من از همیـن جوانان، آرام آرام، بـرای
زرتشتیان، اسکندرهایی بسـازم ، که با
یاری یکدیگر، زرتشت و زرتشتیان را
به زباله دان تاریخ افکنند... باش تا آیند
و ببینی!! و اگر گویند که گـُجَسته بودم
(یعنی: پلید و ناپاک و حرامزاده!)، این
ناسزا به خود ایشان بازگردد، چه مــن
پدر اندر پدر،موبَد و آتـُربان(مرد دینی)
زرتشتیان بوده...»
کلمان هوار، بومی بودن ایرانی ها را در ایران با قاطعیت تردید نموده و می نویسد که: "حتی اگر اصطلاح بومی را در مورد اقوام بدوی که می بینیم در باستانی ترین روزگار شناخته شده و حتی در ایام پیش از تاریخ از جایی به جایی کوچ می کنند تعمیم دهیم باز هم نمی توانیم ایرانیان باستان را بومیان فلات ایران بخوانیم.... زندگی قانون بخش ایران، چیزی مگر رشتۀ از افسانه ها نیست و تا کنون تمام کوشش هایی که برای بیرون کشیدن برخی بنیاد تاریخی از میان این افسانه ها مبذول شده، بی نتیجه مانده است،باز نمودن نام زرتشت به طریقی قانع کننده به هیچ وجه ممکن نیست... تعیین زمان زرتشت نیز دشوار است... در طی ده سال، پدیداری امشاسپند شش بار دیگر تکرار گردیده و در طی این ایام زرتشت در دو ناحیه بیرون از قلمرو ایران بود، یعنی در توران و سکستان به انتشار دینی خود پرداخت، اما در تمام این مدت کاری از پیش نبرد». (صفحات 191-192 فصل سوم کتاب " ایران و تمدن ایرانی" تالیف کلمان هوار ترجمۀ حسن انوشه)
بیرون کشیدن برخی بنیاد تاریخی از میان این افسانه ها " ممکن است برای مورخان منصف دشوارباشد اما، نه برای تاریخ سازانی از نوع ریچارد فرای ! دقت کنید به اغراق و گزافه گویی بی حد و حصر وی در مورد سرحدات و تمدن خیالی و دیده نشدۀ ایران!
« من همیشه گفتم که ازقدیم دو تا تمدن درمنطقۀ آسیایی اهمیت داشت یکی چینی بود و دیگر ایرانی، این ایران امروز نیست البته ایران بزرگ بود یعنی ازمجارستان تا مغولستان و چین غربی وازهند تا بین النهرین، ودرآن سرزمین چند خورده فرهنگ مثل ساکا، سغدی وغیره موجود بودند، وچنانکه مغول ها وابستگی به چین داشت همچنین ترک ها ارتباط به ایران بود. محمود کاشغری نوشت کلاه بیدن ( اصل متن) سر وترک بیدون تاجک وجود ندارد.» (ریچارد فرای ایران دوست).
« از مجارستان تا مغولستان و چین غربی »! آیا دروغی بزرگتر ازین میتواند وجود داشته باشد؟ یاوه سرایی، گفتار ناسنجیده و گزافه گویی بدون حد و حصر و جنون آمیز آقای " ایران دوست " دربارۀ سرحدات خیالی وتمدن ایران که پذیرش آن برای کسانیکه دارای تصورات اندک و ابتدایی تاریخی باشند، بعید از عقل می نماید. معلوم نیست که در چه زمانی، ایران دارای چنین سرحداتی بوده است؟ با مطالعۀ چند نوشتۀ زیر به چرند و یاوه سرایی آقای ایران دوست و دیگر تاریخ سازان پان ایرانیست، به خوبی واقف خواهید شد.
1- « در سفرنامهء یکی از زوار بودایی چین موسوم به هیوئن تسیانگ (هوان تسانگ) که در سنه 629- 630 مسافرت نموده، یادداشت کوتاهی راجع به ایران آن زمان مسطور است. ولی باید دانست که سیاح مزبور شخصاً ایران را ندیده و فقط شنیده های خودرا در بارهء این کشور و ساکنان آن یادداشت کرده است»( صفحه 95 ایران در زمان ساسانیان ).
شاید جملۀ « سیاح مزبور ایران را ندیده » مشکل خاورشناسان؟؟؟!!! دروغ نویس و فریبکار از نوع ریچارفرای و رنه گروسه ... و پان ایرانیست های خیالپرداز و متکبر و نوکران مقلد و کاپی گر " وطنی" آن ها را که لاف از " ایران بزرگ " و " ایران شرقی " میزنند، حل کرده باشد. زایر چینی اکثر مناطق آسیای میانه ( تاشکینت، بخارا، فرغانه، کاشغر، ختن وغیره ) و مناطقی چون تخارستان، بلخ، بامیان، بدخشان، کاپیسا، کابل، زابل ، غزنی ، قندهار وغیره را به رأی العین دیده است.
اگر مناطق متذکره آن طوریکه پان ایرانیست های پر مدعا و ایران دوستان خارجی ادعا می نمایند، ایران یا جزو ایران می بودند، اقای کریستن سن به عوض جملۀ فوق خویش می گفت که " سیاح مزبور شخصاً ایران را دیده " است.
در بارۀ ایرانی و اساس گذاران " ایران بزرگ " آقای ایران دوست ، باستان شناس و خاور شناس فرانسوی " رومن گیرشمن " در صفحه 70 کتاب " ایران از آغاز تا اسلام" چنین می نویسد:
2-"این سواران ایرانی با زن، بچه و گله وارد شدند، و مزیت تقسیم ناحیه را به ممالک کوچک متعدد به دست آوردند. بیشتر آنان، همراه گروه سواران خود، وارد خدمت امرای محلی گردیدند. آنان مردانی بودند که از راه شمشیر و به عنوان سرباز مزدور زندگی می کردند." ر. گیرشمن درصفحه 135 همین کتاب در باب توسعه و گسترش سریع امپراطوری هخامنشی توضیحی دارد بدین قرار: "هخامنشیان از یک پادشاهی گمنامیکه در دامنه های جنوب غربی ایران مستقر بود، بیرون آمدند، و شاهی وسیعی، فقط در دوران یک نسل بوجود آوردند؛ اما هر چه که به سرعت رو به ترقی گذارد، مشکل است برشالدهء ( اصل متن) مستحکمی دوام یابد."
ایشان ( گیرشمن ) یگانه مورخی است که سابقه و گذشتۀ تاریخی ایرانی ها را به سه جملۀ مختصر، خلاصه نموده است. سایر مورخان، آغاز و مبدأ تاریخ ایران را با به روی کار آمدن کوروش هخامنشی قلمداد کرده اند. ممکن است این بدان سبب بوده باشد که یا مورخین مذکور از سابقه و گذشتۀ تاریخی آن ها کاملاً بی اطلاع اند یا اینکه در سکوت کامل ایشان اسرار و ملحوظات دیگری نهفته است. همین مورخین در بارۀ تاریخ تورکان، ذره بین بدست سعی دارند که در کجای این تاریخ نقطۀ ضعفی موجود است. اما ایشان، تاریخ پارس های هخامنشی را از مابین آغاز نموده اند. چنانچه مورخ انگلیسی موسوم به ویلیام سندی رایت واکس (William Sandys Wright Vaux) ) در صفحه 148 کتاب خویش ( Persia From the Earliest Period To The Arab Conquest)) ضمن توضیح انتقال قدرت از پارت ها به ساسانی ها در بارۀ ابهام تاریخ اولیۀ پارس ها چنین می نویسد: «بدبختانه ما راجع به قسمت های اولیۀ تاریخ آن ها [ پارس ها ] معلومات درست نداریم». روشن نبودن تاریخ ایشان مورد بحث سرپرسی سایکس نیز قرار گرفته است. او در صفحه 531 جلد اول " تاریخ ایران " چنین می نگارد: "مورخین اروپایی دورۀ ساسانی را بدین واسطه مهم می دانند که وقایع تاریخی ایران درین دوره به جای افسانه، صورت تاریخی به خود می گیرد، هر چند درینجا هم می توان گفت که اصل و منشأ این خاندان، پشت پردۀ افسانه های قدیم مخفی و مستور است."
3- «از آنجا که انبوه دروغ‌ های تاریخی کوروش ‌پرستان برملا شده و دُم خروسشان بیرون افتاده است، بجز اشخاص معدودی که قوه تمییز و ادراک کافی ندارند، کس دیگری ادعاها و تاریخ‌ سازی‌ های کوروش‌ پرستانه را به جد نمی‌گیرد... »( رضا مرادی غیاث آبادی از سایت پژوهش های ایرانی)
4-خوانـندۀ محترم! یک ناسیونالیست نمی تواند کتاب من(منوچهر اقبال) را منصفانه مطالعه کند؛ پس از شما خواهشمندم، ابتدا تعصب"ایرانی بودن" را از دل زدوده و عینک ناسیونالیسم را از پیش چشمان واقع نگرخود بردارید، تا بتوانید آزادانه و از بیرون در مورد "تاریخ ایران" قضاوت کنید.... پس اگر شما خوانندۀ عزیز، پس از مطالعۀ کتاب من، به همان نتیجه رسیدی که من خود رسیده ام، دیگرهرچه در تاریخ ایران - از بزرگ گویی ها و گـنده بافی ها- شنیـدی، حتی اگر بعنوان "تحقیقات علمی" در جایی نوشته بودند، اصل را بر دروغ بودن آن بگذار، مگراینکه خلافش برتوثابت شود! ( " سه هزار سال دروغ در تاریخ ایران " تالیف دکتور منوچهر اقبال وزیر فرهنگ در زمان شاه )، (سایت گوگول). با خواندن این کتاب می توانید به یک نمونه از " کردار نیک " زرتشتیان که مورچه کشی است به نیکی واقف شوید.
5- "البته یکی ازشگرد های مشترک همۀ جباران تاریخ است؛ و درنتیجه، متاسفانه چیزی که به نام تاریخ دراختیار داریم جز مشتی دروغ و یاوه نیست که چاپلوسان و متملقان دربارۀ دوره های مختلف به هم بسته اند؛ واین تحریف حقایق وسفید را سیاه وسیاه را سفید جلوه دادن به حدی است که می تواند با حسن نیت ترین اشخاص را به اشتباه اندازد". (سخنرانی شاملو، نشر کارگری سوسیالیستی).
باز هم در بارۀ این داستان یعنی وطن اصلی آریایی های بی وطن! دو قرن است تحقیقات و بررسی های گسترده و بلاوقفه به مقصد تعیین مسکن اولیۀنژاد موهومی بنام " آرین" جریان دارد. بیل و کلنگ های کارگران مستخدم باستان شناسان در طی این دو صد سال اخیر شهر های خورد و بزرگ و هزار ها آثار پر ارزش تاریخی را که قدامت آن ها به هزاران سال می رسد، از زیر خاک بیرون آوردند. اما، و با تاسف اما، کاوش های مداوم و بلا انقطاع باستان شناسان و تحقیقات و بررسی های جدی مردم شناسان و زبان شناسان در یافتن پاسخ مناسب و قابل قبول برای همه در رابطه به " خاستگاه اولیۀ" آریایی ها به شکست و ناکامی نومیده کننده مواجه گردید. تا اکنون بیشتر از سی منطقه بر اساس حدس و گمان، نه بر اساس شواهد و مدارک باستان شناسی، به عنوان موطن اصلی آریایی ها معرفی گردیده است. " بلخ " ، " پامیر " و " هرات " هم در جملۀ این مناطق فرضی شامل است اما حضرات تا کنون نتوانسته اند، کوچکترین سند و مدرکی در اثبات فرضیۀ خویش، ارائه کنند. یاس و نا امیدی ناشی از ناکامی در جهت نشان دادن محل زیست اولیۀ این قوم موهوم، باعث گردید که تاریخ سازان جعل کار در عرصۀ ملی و بین المللی با استفاده از امکانات وسیع و گستردۀ مادی و معنوی دولت ها به تشکیل " انجمن های تاریخ سازی " در سطح ملی و تدویر سمپوزیم ها در سطح جهانی بپردازند.
یکی از مثال های برجستۀ آن به مقصد تاریخ سازی همانا تدویر سمپوزیم بین المللی اکتوبر سال 1977 شهر دوشنبۀ تاجکستان، می باشد. این سمپوزیم به ابتکار و مساعی مشترک هند – شوروی و به همکاری اکادمی علوم شوروی سابق و یونسکو بر گزار شد تا پیرامون مسئلۀ اتنیکی آسیای مرکزی بحث و بررسی نماید. سمپوزیم مذکور در احکام صادره اعلام نمود که در هزارۀ دوم و اول قبل از میلاد آسیای مرکزی و سرزمین میان هند تا سرحدات چین، مسکن هندواروپایی ها بوده و در قرن ششم و هفتم این مناطق تحت اشغال تورکان در آمده و مردم این مناطق را تورکی ساختند.؟؟؟!!! این هم کشف مسخره و منطق مضحک کسان برخوردار از القاب و عناویی علمی! در راستای نشان دادن اثر و نشانه های پای مردم هندواروپایی زبان در سرزمینی که به اعتراف اکثریت قریب به اتفاق خاور شناسان و مردم شناسان جهان، مسکن اصلی تورک ها می باشد.
اختراع اصطلاحاتی چون " تورکی شدن آسیای میانه " ، " ایران بزرگ " ، " ایران اصلی " ، " ایران خارجی " ، " ایران بیرونی " ، " ایران داخلی " ، " ایران شمالی " ، " ایران غربی " ، " ایران شرقی " ، " زبان های ایران شرقی " ، " زبان های ایران شمالی " ، " آریانای کبیر" یا کلمات تحقیر آمیز چون " اعراب سوسمار خور و بیابان گرد " ، " مغولان وحشی " ، " تورکان ایرانی شده " ، و "غلام تورک " ( راستی هم بنابر نوشتهء ویل دورانت « هیچ کس به نظر نوکرش قهرمان نمی آید.» ) وغیره محصولات فکری مؤسسین کینه توز و عقده ئی همین " سمپوزیم ها " و " انجمن ها " می باشد که به مقصد تاریخ سازی تاسیس گردیده بودند. از اخلاف آن هایی که بر اساس نوشته های مندرج صفحات 155-322 کتاب " ایران در زمان ساسانیان " تالیف آرتور کرستین سن، برای تطهیر به عوض آب از بول گاو استفاده می کردند و با محارم خویش ازدواج می نمودند، چه انتظاری غیر ازین می توان داشت؟ می گویند که استفاده از بول بدان سبب بوده که نزد ایرانیان آب مقدس بوده است! آب در میان مغولان چنگیز خان هم مقدس شمرده میشد ولی هیچ سندی از جانب هیچ مورخی ارائه نشده که مغولان در تطهیر خویش از بول گاو استفاده کرده باشند. در مورد ادعای پوچ و بی اساس سمپوزیم شهر دوشنبۀ تاجکستان و دیگر تاریخ سازان پان ایرانیست در بارۀ " تورکی شدن آسیای میانه در قرن ششم " لازم است نکات چندی باید گفته شود.
ابوریحان البیرونی که کتاب هایش مبانی و اساس نظریات مورخان ومحققان شرق شناس نیز می باشد، ازفرمانروایی طولانی تورکان، طوریکه در قسمت قبلی ملاحظه شد، خبرمی دهد که به مدت شصت نسل درکابل دوام داشته است. بنابرتخمین مورخ و هند شناس معروف انگلستان " سرهنری مایرز الیوت" نویسندۀ کتاب هشت جلدی تاریخ هندوستان، آغاز این حاکمیت به سال ۱۲۵ قبل از میلاد برمی گردد که مقارن است با تاریخ سقوط و فروپاشی سیادت و تسلط یونانی ها در باختر. اینکه ایشان عوض ( 25 سال) برای یک نسل، بر مبنای کدام استدلال دورۀ یک نسل را پانزده سال تعیین کرده، روشن نیست. من باب نمونه به نوشتۀ ویل دورانت در صفحه هفت « تاریخ فلسفه» دقت کنید: "در طی جنگ های پلوپونز که یک نسل طول کشید ( 409- 431 پیش از مسیح ) ودر آن قدرت نظامی اسپارت پیروز شد». بر اساس این معیار یعنی 25 سال برای هر نسل، پس آغاز حکومت و فرمانروایی تورکان درین خطه به سال 750 قبل از میلاد، درست در حدود تقریباً (300) سال قبل از تهاجم کوروش هخامنشی، بر می گردد. نتایج بررسی و مطالعات برخی خاور شناسان مشهور جهان نیز مؤید این امر می باشد.
بر حسب تحقیقات آن ها، باکتریا ( باختر) به شمول سایر مناطق افغانستان کنونی قبل از آمدن اشغال گران هخامنشی و مقدونی متعلق به سکا ها ( تورانیان ) بوده است. صفحات 12- 13 فصل اول کتاب " باکتریا : تاریخ امپراطوری فراموش شده " (Bactria: The History of a Forgotten Empire ) تالیف اچ . ج . راولینسون، صفحات 174-175 فصل هفتم کتاب " امپراطوری هندو ها " ( The Indian Empire: Its People , History, And Products. ) تالیف ویلیام ویلسن هانتر، (W . W . Hunter,) صفحه 170 کتاب " معابد شرق و پیام آن ها " ( temples of the Orient & Their Massage 1902 ) نشر شرکت انتشارات کیسینجر و صفحه 459 جلد سوم کتاب " لکچر در بارۀ تاریخ باستان " ( Lectures on ancient history, Vol. 3) تالیف ب. ج . نیبور، شایستۀ دقت می باشد. افزون بر این ها جان منوئل کوکJ.M. Cook مورخ و باستان شناس انگلستان در صفحه 37 کتاب خویش بنام « امپراطوری پرشیا » (The Persian Empire ) در مورد کلمۀ « تومیرس » نام ملک، ماساژت ها می نویسد که این نام، مانند کلمۀ « تیمور» به معنی آهن می باشد. به گواهی هرودوت مورخ یونانی، کوروش هخامنشی در میدان جنگ با ماساژت ها کشته شده است.
« سه هزار سال پیش از میلاد، در استپ های وسیع شمال فلات ایران، و به عبارت دقیق تر، اراضی واقع میان قفقاز و فلات پامیر جریاناتی شکل گرفت که مورخین غالباً با عبارت « تمدن اسب » به آن اشاره کرده اند.... اولین ساکنان مناطق یاد شده که از آن ها آگاهی های در دست داریم سیت ها ( سکاها) بوده اند.... ذوب آهن و بعد فولاد از ابداعات آنان، زمانی رواج یافت که اسرار آن از روی حسادت حفظ میشد و شکست ناپذیری قبیله یا عشیره را تضمین می کرد که بر دیگران اولیت داشت.... به همین دلیل ترک های همان قبایل چند قرن بعد لقب آهنگر گرفتند. واژۀ ترک مترادف قهرمان یا سوار کار است.» ( تاریخ امپراطوری اشکانیان- صص 7- 9 تالیف آندره ورستاندیک ترجمه محمود بهروزی- چاپ اول 1386 ).
ولفرام ابر هارد (Wolfram Eberhard ) خاور شناس و چین شناس معروف جهان در کتاب خویش " تاریخ چین " ( A history of China) بعد از تحلیل و بررسی همه جانبۀ عناصر تشکیل دهندۀ فرهنگ و تمدن چین در دوران ما قبل تاریخ، در بارۀ فرهنگ مناطق غرب چین پرداخته است. نوشته های او به صراحت نشان می دهد که: ایجاد کنندگان این فرهنگ که به عقیدۀ او جزء تشکیل دهندۀ چهار فرهنگ چین بوده است، اجداد تورکان می باشند. اسب آخرین حیوان بزرگی بود که آن ها، اهلی کرده بودند. در سال 2500 قبل از میلاد یعنی 4500 سال قبل از امروز، ایشان از اسب به عنوان وسیلۀ " تجملی " استفاده می نمودند. مطابق منابع چینی مرکز این فرهگ در " مناطق کان سو " و " شن سی " قرار داشت. مناطقی که از جانب تاریخ سازان وابسته به سمپوزیم شهر دوشنبه ، به هندواروپایی و هندوایرانی ها بخشیده شده اند!؟
« تورکان آسیای مرکزی در مسیر تاریخ » (The Turks Of Central Asia... ) کتابی است تالیف ماری انتونی زاپلیکا (Czaplicka,Marie Antoinette ) خاور شناس پولندی! درین کتاب تاریخ تورکان آسیای مرکزی به چهار دوره تقسیم گردیده است:
1 — از سال (2200 – 2350 قبل از میلاد) تا تشکیل امپراطوری تورکان غربی الی قرن ششم میلادی. این تاریخ در سالنامه های چینی ذکر شده است.
2 – از استقرار امپراطوری تورکان تا هجوم چنگیز خان در قرن سیزدهم میلادی.
3 — از قرن سیزدهم تا اوایل توسعه و گسترش روس ها در قرن هفدهم میلادی.
4 - از قرن هفدهم تا انقلاب اکتوبر سال 1917.
بر اساس نوشتۀ مورخ مذکور اسلاف تورکان در هزارۀ سوم قبل از میلاد در شمال چین زندگی می کردند، به این امر در سالنامه های چینی، اشاره به عمل آمده است. اما تورکانی که در شمالی ترین و غربی ترین مناطق چین بود و باش داشتند، کمتر مورد اشارهء سالنامه نویسان چینی قرار گرفته است. به قول مورخ مذکور اوسون ها، قانقلی ها و یوچی ها نیز جزو تورکان غربی بودند.
جورج راولینسون ( George Rawlinson ) در صفحه (31) کتاب خویش " تاریخ اشکانیان " ( The Story Of Parthia) )می نویسد که: « از زمان های بسیار قدیم، باشنده گان سرزمین پهناوری که از قفقاز و بحیرۀ خزر و از سلسله کوه های آسیای میانه تا قطب شمال، مردم التصاقی زبان بودند. ساکنین شمال این مناطق فنلندی ها یا ساموئید ها بودند و در جنوب این مناطق تاتار یا تورکان ساکن بودند». مورخ مذکور که " تاریخ هرودوت " را به انگلیسی ترجمه نموده است در مقاله ای که به این کتاب ضمیمه نموده در صفحه ( 645 ) چنین نوشته است: « تا جائیکه به ما معلوم است ساکنین قدیم و باستانی سرزمین های میان قفقاز تا بحر هند و از سواحل مدیترانه تا دهانۀ گنگا تورانیان بودند. این حدود را می توان تمدید کرد و گفت که تمام نیم کرۀ شرقی مربوط این نژاد بوده است».
در صفحه 72 کتاب " طلیعۀ تاریخ " ( The Dawn Of History) تالیف هنری می کری (Henry Mee Keary ) و چارلز فرانسیس کری (Charles Francis Keary) نوشته شده است که ساکنین اولیۀ هند، تورانیان یا نژاد زرد بودند که خاستگاه اصلی شان در شرق بحیرۀ آرال می باشد. ازمطالعهء صفحه 627 جلد چهاردهم (InternationaCyclopedia) سال 1890 چنین بر می آید که برخی نویسندگان قدیم، اسکیت های آسیا را تورکوی، تورکای و تورکا می نامیدند. به احتمال قوی همین اسکیت های کهن با تورکان عصر حاضر اشتراک خونی داشتند.
افزون بر دلایل فوق که تورکان را کهن ترین باشندگان آسیای میانه به شمول افغانستان میداند، اگر برای لحظه ای بپذیریم که ادعای آن ها درست است، درین صورت آن ها باید به این سوال پاسخ دهند که تورکان، چگونه توانسته اند ساحه ای به وسعت ( سه میلیون و هشت صدو شصت و یک هزار و صد کیلومتر مربع ) را که شامل چهار کشور آسیای میانه یعنی اوزبکستان، تورکمنستان، قزاقستان، و قیرقیزستان میگردد و بنابر ادعای پوچ و بی ارزش، همه ایرانی بوده اند، تورکی بسازند. اما کشور کوچکی چون تاجکستان به مساحت ( یکصد و چهل و سه هزار کیلومتر مربع که 90 در صد آن از کوه تشکیل شده، شاید در قرن ششم میلادی نفوس آن از چند ده هزار بیشتر نبوده ، چون خس در برابر سیلاب عظیم چگونه از تورکی شدن رهایی یافته است؟
تاریخ بهترین گواه است و هیچکس هم نمیتواند خلاف آن را ثابت کند. تورکان در جریان حاکمیت هزار سالۀ بعداز اسلام از میان ده ها قوم تحت حاکمیت خویش، هیچ قومی را وادار نساخته اند، لسان خودرا تغییر دهد. آن ها، علاوه بر این، هیچ کتابی را مانند دوران ظاهر شاه بابای ملت!!! و شاه پهلوی، نسوختانده اند و محلات را تغییر نام نداده اند و به محتوای کتاب ها دستبرد نزده اند. تبدیل تورکستان به شمال یکی از مثال هایی است که تاریخ سازان کشور انجام داده اند. به هر حال، ده ها مثال را می توان ارائه نمود که پوچ و غیر منطقی بودن احکام صادرۀ سمپوزیم شهر دوشنبه و سایر پان ایرانیست های تاریخ ساز را نشان میدهد.
اما در بارهء هندو های آریایی، طرز و روش زندگی کوچی گری آن ها در اوایل ورود شان به هندوستان، غارت و چپاول گری آن ها و بلایی که بر تمدن هند آورده، ویل دورانت مورخ مشهور امریکایی توضیحات دلچسپی دارد که شایان دقت می باشد. مورخ موصوف در جلد اول تاریخ تمدن بخش هند تحت عنوان " هندو ها و آریایی ها" می نویسد:
" این آریایی های چپاولگرکی بودند؟ آن ها خود شان لقب " آریایی " را به معنای نجیب و شریف بکار بردند، اما این اشتقاق، که بوی میهن پرستی از آن می آید، شاید یکی از اندیشه های بعدی باشد که بر علم زبان شناسی رنگ بد نام کنندۀ طنز می زند. خیلی احتمال میرود که آن ها از منطقه دریای خزر آمده باشند، که اقوام ایرانی آن را ایران وئجه می نامیدند، یعنی سرزمین آریایی ها... این آریایی ها هم، مثل ژرمن ها ی که به ایتالی هجوم بردند، بیشتر مهاجر بودند تا فاتح. ولی آن ها تن نیرومند، اشتهای زیاد برای هر گونه خوردنی و آشامیدنی، خشونت وافر و مهارت و دلاوری در جنگ داشتند؛ لاجرم دیری نگذشت که سروری بر شمال هند از ان ایشان شد. با تیر و کمان می جنگیدند؛ رهبران شان جنگاورانی بودند که زره بر تن داشتند و بر ارابه می نشستند؛ تبرزین می گرداندند و نیزه می افگندند... هند را منقاد کردند، بی انکه وانمود کنند که آن را تعالی می بخشند. زمین می خواستند و علف چرا برای گاو های شان؛ در زبان آنان واژۀ جنگ نشانی از افتخار نداشت، بلکه به معنی « آرزو های گاو های بیشتر » بود وبس. ویل دورانت در برابر این پرسش ( هندیان آریایی چگونه می زیستند؟) که خود مطرح کرده چنین پاسخ می دهد: در آغاز با جنگ و غارت، سپس با گله داری، کشاورزی، و صنعت به شیوۀ روستایی..."
باید به خاطر بیاوریم که آریایی هایی که به یونان رفتند مانند آریایی های که به هند آمدند در آن روزگار های بسیار سابق بسیار خشن و جنگجو بودند. آن ها بسیار نیرومند و دلیر بودند و مردمان آرام تر و متمدن تری را که بر سر راه خود شان می یافتند یا نابود می ساختند و از میان می بردند و یا آن ها را به خود جذب می کردند و در خود مستحیل می ساختند.... آریایی ها که قبایل صحرا گردی بودند و در جستجوی زمین های علفزار برای حیوانات اهلی خود دایماً جا بجا می شدند و در حرکت بودند، به اروپای مرکزیی رسیدند. به نظر می رسد که آن ها هیچ کار فوق العاده و قابل توجهی انجام ندادند.... احتمال دارد که مردمان متمدن یونان و نواحی اطراف دریای مدیترانه به آن مردم اروپای مرکزی به چشم وحشی می نگریستند. ( صص. 42- 53 ج. اول نگاهی به تاریخ جهان، جواهر لعل نهرو، ترجمه محمود تفضلی ).
آریایی ها، صحرا نورد و رمه دار بودند. به آرزوی یافتن زمین های علفزار برای احشام و مواشی خویش، پیوسته از یکجا به جای دیگر، در حرکت بودند. آن ها، سر انجام به هندوستان آمده، از کوچی گری خویش دست کشیده، به یکجا نشینی عادت نمودند. بعداً طرز زراعت کردن را آموختند. استقرار آن ها به قیمت نابودی و دربدری ساکنین بومی، تمام شد.
Global History Volume I: The Ancient World to the Age of Revolution,( P. 30) By Mark Willner , George Hero, Jerry Weiner.
خوانندگان محترم!
از بررسی مطالب و ابراز نظر های فوق بر می آید که هر نوع کوشش به مقصد دستیابی به افتخارات کاذب از طریق تاریخ سازی دروغین جهت فریب اذهان مردم، جز روسیاهی برای تاریخ سازان متقلب و رسوایی به انجمن ها و سمپوزیم های رسوایی که بدین منظور ایجاد گردیده باشد، حاصل دیگری ندارد. زرتشت این پیغمبر درغین و ساختگی تاریخ نویسان جعل کار، طوریکه در بالا خواندید، نه اجتماعی که در آن زندگی می کرد، معلوم است و نه هم هدف و موضوع دعوتش و اوستایی که در آن گفته میشود، موطن اصلی آریایی ها " آئرنم ویجه " نامیده میشده، بنابر عدم صراحت اوستا در بارۀ موقعیت اصلی این مکان، خواننده گیج و مبهوت شده و پشت نخود سیاه فرستاده شده است. دو قرن جستجو و کاوش های مداوم به مقصد یافتن این محل هم به نتیجۀ مطلوب منجر نشده است. پس چگونه می توان به این گونه سفسطه ها و ترهات سر هم بندی شده پیرامون نژاد موهومی که در صفحات تاریخ جای گرفته است، باور نمود؟ داوری با شما است.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • har insani yak moddate moayyeni az tole oomre khod ra darad wa een mohem ast ke een fard dar een dawrane hayatash chi ha karda wa chi ha na karda wa dar mohasebatash ham faqat hameen dawrane hayate khodash qabel molahza ast na az padaran wa neyakanash
    ok

  • اکه غلام سخی را هم تکلیپ اکه شهرانی و اکه پاریابی گرپته مانده. پکرته گرپته بانی اکه جان.

  • قابل توجه غلام سخی سخا و دوستان علاقمند این بحث:
    توجه شما را به یک مطلب جلب می نمایم: سابقه تاریخی یک شخص هیچ تاثیری بالای شهروندی یک شخص ندارد و نمی تواند هم داشته باشد. مثلا، امروز بارک حسین اوبامای کینیائی اصل بحیث رئیس جمهور امریکا کار می نماید. تاریخ و سابقه این جناب هیچ ربطی با تاریخ امریکا ندارد و نباید هم داشته باشد. تاریخ تاریخ است و مطالعه تاریخ جزو فرهنگ بشریت است ولی حقایق تاریخی هیچ تاثیری بالای واقعیت های زندگی قرن بیست و یکم نمی تواند داشته باشد. سرنوشت باشندگان کره ارض مطابق اعلامیه حقوق بشر تعیین می گردد. از شما دوستان صمیمانه توقع می رود که توجه تان را به مندرجات اعلامیه حقوق بشر معطوف سازید.

  • بادامه بحث:
    مشکل افغانستان دو بعدیست: بعد اول آن سرتنبگی افغان هاست که با لجاجت بی سابقه به دفاع از افغانستان می پردازند و خود را ساکنین اصلی معرفی می نمایند بعد دوم آن سرتنبگی عناصر ضد افغان است که با همان لجاجت افغانی بر علیه ارزشهای افغانیت می پردازند. تلاش افغان ها این است که افغانستان را ملک خود معرفی بدارند که ساکنین اصلی اند. این گروه برای بکرسی نشاندن حرف شان به جعل تاریخ می پردازند ولی مخالفین این نظر به رد این جعلیات می پردازند. در حالیکه شرائط قرن بیست و یک طوریست که هیچ مملکت به هیچ گروهی ولو ساکن اصلی یا بدل باشد تعلق گرفته نمی تواند. یک مملکت ملکیت شهروندان یک مملکت می باشد. حال شما لطف نموده شرائط شهروندی را در این عصر و زمان مطابق روحیه اعلامیه حقوق بشر جهانی مورد بحث و شور قرار دهید. هر قدر علیه گند و کثافت افغان و افغانیت، چه در دفاع و یا علیه آن بپیچید، جز بلند ساختن کثافت هیچ کاری را پیش نمی برید. از شما دوستان توقع می رود که زندگی و فکر خود را مطابق شرائط قرن بیست و یک عیار سازید.

    • غلام سخی خان . همی تو و قوم تو باشنده گان اصلی اصلی وبومی اوغانستان استید عین پیش از پیدایش بابا آدم و بی بی هوا تو و قومت در اوغانستان زنده گی داشتید که حتی در این کرهء خاکی دیگر انسانی وجود نداشت . فعلا" برایتان یک تصدیق نامه بین المللی ترتیب و تقدیم میکنیم که شما با خاطر آرام و دل خوش در وطن آبایی و اجدادی تان زنده گی کنید و دیگر خودرا بخاطر قناعت دادن مردم بر بومی و اصلی بودن تان رنجور نسازید . مردم باسواد و چیز فهم ما همه از تاریخ پیدایش اقوام در کشور شان اگاهی دارند , مهم نیست ثبوت کنیم که مرغ اول پیدا شد یا تخم , در شرایط و اوضاع کنونی و بیداد حکومت قومی و قبیله یی در کشور, ما باید برای تأمین عدالت و بدست آوردن حق وحقوق تمام اقوام و نجات وطن از چنگال تاراج گران و چپاولگران کوشش ومبارزه کنیم نه بخاطر ثبوت قدامت خود .

    • Aqaye watandar , ein tahqiqat janabe Gulam Sachi sakha jawabe dandan shekan baraaye jaal konandagane tarikh wa ariaye baz ha wa Fersaus jael ast.

    • وطندار جان ، نمیدانم نام اصلی تو چه است البته كه جرئت آنرا نداری كه نام اصلی خود را بنویسی اما به هر حال بسیار گوساله هستی . علام سخی سخا یك بحث مهم را در راه انداخته ودروغگویی وجعلكاری های تاریخ نویسان مزدور وحلقه به گوش را برملا میسازد وهیچ كسی توانای و جرئت ردكردن استدلال آنرا هم ندارد اما تو از شدت تعصب گپ های گستاخانه میزنی .
      دیگر نجیب زادگان آریائی را هم بگو كه درین بحث با تو كمك كنند .

    • قاسم بیگ . از چه ترس داشته باشم که نام خودرا نه نویسم از تو احمق ؟ فرضا" نوشتم احمد یا محمود این هویتم را ثبوت میکند ؟ تو بسیار خر هستی که مطلب را نفهمیدی حالا ترا خر فام میکنم . سخی سخا درین هنگام , حالتی که تاجک اوزبک وهزاره دارند به جای آنکه از کله وقلم خود جهت اتحاد و همبستگی اقوام مظلومء وطن که حاکمان قبیلهِِ یی زنجیر اسارت را برای گرد ن های شان بافته اند وهر روز مانند جولا با تارش دست و پای شانرا می پیچانند , این آغا بدستور ترکی ها تلاش بیهوده دارد برای هویت سازی قوم خود و جعلی بودن د یگران و نشان دادن عظمت وقدرت و بزرگی ساحات تحت تسلط ترکها در قرنهای گذشته , که جناب شان از خدمت به بیگانه که قافله سالارش رپق دوستم , حاجی دوستم , دوستم پاچا فرمانبردار گل بُدن حکمتار واوزبکستان و عربستان و ترکیه وطن را بخاطر مقام و پول تکه تکه مردم را قتل وهمه دار و ندار وطنرا را بر باد دادند , هیچ درس و عبرتی نگرفته .
      قاسم بیگ کودن , توکه تاریخ های معتبر را نخوانده یی با خواندن اراجیف اکه ات احساساتی شدی و آنرا صد در صد حقیقت پنداشته یی و میگویی (هیچ كسی توانای و جرئت ردكردن استدلال آنرا هم ندارد ) استدلال مبتذل و بی اساس جمع آوری شده از تاریخ نویسان گمنام خارجی , پولندی !!؟ که آنها خود از همین تاریخ های که سخا آنرا جعلی میخواند بر گرفته اند , بکدام اساس سخی سخا این تاریخ های خوشایند اشرا واقعی و دیگر تاریخ ها را جعلی می خواند , بیسواد ترین فرد کشور ما میداند که اوزبکها از اوزبکستان دراوغانستان مسکن گزین شده اند , حالا او خودرا اصلی و باشنده گان بومی را تقلبی مینامد وتعجب آور آنکه چرا ( که خودت مرد نه یی فخر به بابا میکنی ) بنام ترکها چه افتخار میکنی بخاطریکه از شهامت اوزبک ها در تاریخ خبری نیست تو و قومت بکدام اساس و رشته خودرا ترک میخوانید اوزبک از کدام زمان ترک شده ؟ قزاق ها قیرغیزها اوزبکها اولا" چهرهء شان گواه بر هم تبار بودنشان با چینی ها است که آنرا نمیتوانید پنهان کنید .
      قاسم بیگ گوسفند چاری , در آخر نوشته یی ( دیگر نجیب زادگان آریائی را هم بگو كه درین بحث با تو كمك كنند ) نوشته مزخرف اکه سخا یت جز انبار اراجیف , کشیده از زباله دان ها چیزی بیش نیست و ارزش آنرا ندارد که نجیب زادگان آرایایی بالای ان وقت شانرا حدر سازند . قاسم گوساله بیگ , شما گلم جمی و دوستمی حرفوی استید که اصلا" توانایی واستعداد کدام کار با افتخار ومثمر به وطن را ندارید به غیر ازاجیری و خدمت به دیگران که باعث بربادی وطن ما شده و میشود چنانچه از آغاز تشکیل گروپهای مسلح حرفوی قومی تان در مدت تقریبا" سی سال بدون داشتن کدام ایدیالوژی و هدف ارزشمند و مشخص صرف در بدل پول اجیر شدید امروز از یکی پول گرفیتید آدم کشتید خانه وکاشانه ویران کردید فردا از دیگری بمقابل دیگری , عملکرد ننگین تان در هیچ قاموسی قابل توجیه نیست . قاسم قوچ , قبل از کله زدن کمی به خود متوجه شو و شرم کن اگر در وجودت اندکی موجود است

  • حرمتلی قرنداشم سخا جان. سلام وسیگیلر م نی قبول بویرینگ.
    چورایلیک وگوزیل رسمیزنی کورب. کوزلرم ایدین بولیب قالدی/ ممکن بولسه محنت وزحمت نی قبول ایتب منگه بیر ایمیل جونتینگ.وشو ارقه لی یشهش /تنچلیک واحوالیزنی بلیب قالسم دیمن گونگلم نی شاد ایله نگ. ساغلی وسالم بولگنیز ایچون جوده هم.شادمان بولیب سیوندم حرمت ,و سیوگی بیلن ایسکی بیر دوست
    baymurad61 gmail.com

  • مردم عزیز ! آیا آگاهی دارید
    تمام قدرت و امکانات بدست پشتونهاست و از دیگر ملیت ها ضعیف ترین، ناکار آمدترین و معامله گرترین شان به نمایندگی از ملیت های بیچاره در حکومت امده اند.
    1- ریس جمهور پشتون
    2- قاضی القضات پشتون
    3- لوی سارنوال پشتون
    4- ریس مجلس سنا پشتون
    5- وزیر داخله پشتون
    6- وزیر خارجه پشتون
    7- وزیر مالیه پشتون
    8- وزیر معارف پشتون
    9 ریس عمومی امنیت ملی پشتون
    10- وزیر مخابرات پشتون
    11- وزیر اقوام و قبایل پشتون
    12- وزیر اقتصاد پشتون
    13- وزیر تجارت و صنایع پشتون
    14- وزیر زراعت پشتون
    15- وزیر حج و اوقاف پشتون
    16- وزیر دولت در امور پارلمانی پشتون
    17- لوی درستیز پشتون
    18- معاون ارشد امنیتی وزارت داخله پشتون
    19- ریس دافغانستان بانک پشتون
    20- ریس سره میاشت پشتون
    21- ریس شورای علما پشتون
    22- ریس ارگانهای محلی پشتون
    23- ریس مبارزه با ارتشا و فساد اداری پشتون
    24- ریس آیسا پشتون
    25- بیشتر از 90 وزیر مشاوران پشتون
    26- بیشتر از 75 فیصد سفرا پشتون
    27- بیشتر از 75 فیصد والی ها پشتون
    28- بیشتر از 80 فیصد قوماندانان امنیه پشتون
    29- بیشتر از 80 فیصد معیینان وزارت خانه ها پشتون
    30- بیشتر از 90 فیصد قوماندانان زون ها پشتون
    31- ریس اکادمی علوم و 90 فیصد روسای دانشگاه ها پشتون
    آیا این عدالت است که تمام پوست های کلیدی کشور بدست یک قوم خاص باشد و تعدادی از پوست های نمایشی برای اشخاص که نمایندگی از قوم خود کرده نمی تواند و تنها به فکر تجارت و منافع شخصی خود است قرار گیرد

  • نمی دانیم چه وقت از شر پشتونیزم نجات پیدا خواهیم کرد. اگر همین طور پیش رود و در دوره بعدی انتخابات ریاس جمهوری خدای نکرده دوباره یک پشتون رئیس جمهور شود فاتحه دیگر اقوام خوانده است و باید همگی به سوی گورستان رهسپار شوند. کشوری که مردم بومی آن دور رانده شده و مهاجرین پاکستانی و کوه های سلیمان بر مردم آن حکمرانی کند بهتر ازین نمی شود. فرهنگ ، تمدن، هنر، و... کاملا فدای این قوم شده و کشور را به یک زباله دان تبدیل کرده اند. مایه شرمساری است برای مردم بومی این کشور اجازه داده اند بیگانگان کشور شان را اشغال کرده و به ریش شان بخندد. چرا ترسو و بزدل شده اند وارثان پیشدادیان، و زابلشاهیان و کابلشاهیان و غزنویان، سمامانیان، غوریان، صفاریان و ... که امروز به تمام معنا ذلیل شده و در چنگال یک مشت مزدوران پاکستانی قرار گرفته و نفس های آخر شان را می زنند؟

  • تمام پست های کلیدی بدست پشتونها هست
    اماکاش توانایی زیستن ومدیریت راهم درعصرکنونی میداشت.
    بیبینید کشوررابه گندکشیده است

  • پشتونهای فاسد و تمامیت خواه همین الان بر تمام افغانستان سیطره دارند ولی همه چیز و همه جا را غرق در فساد و لجن ساخته اند و کشور عزیز ما به عنوان فاسد ترین کشور در جهان معرفی نموده اند- جالب اینجاست که هنوز هم راضی نیستند و می آیند اسمان و ریسمان می بافند که بگویند قدامت تاریخی دارند و در اقلیت نیستند.

  • حکیم
    فرح ابنالفرح ابن الفرحم/ کاری نذارم که که از کدام تیره وتباری . دوستی درصفحه فیس بوک ادرس خودرا چنین اراسته بود .تیره ام به زنی روسپی ای به به بخارارا میرسد . و............. ما چه مقدار انسانیم وجه اندازه انسانی فکر میکنیم این مهم است فکر کنم

  • قاسم بیگ . از چه ترس داشته باشم که نام خودرا نه نویسم از تو احمق ؟ فرضا" نوشتم احمد یا محمود این هویتم را ثبوت میکند ؟ تو بسیار خر هستی که مطلب را نفهمیدی حالا ترا خر فام میکنم . سخی سخا درین هنگام , حالتی که تاجک اوزبک وهزاره دارند به جای آنکه از کله وقلم خود جهت اتحاد و همبستگی اقوام مظلومء وطن که حاکمان قبیلهِِ یی زنجیر اسارت را برای گرد ن های شان بافته اند وهر روز مانند جولا با تارش دست و پای شانرا می پیچانند , این آغا بدستور ترکی ها تلاش بیهوده دارد برای هویت سازی قوم خود و جعلی بودن د یگران و نشان دادن عظمت وقدرت و بزرگی ساحات تحت تسلط ترکها در قرنهای گذشته , که جناب شان از خدمت به بیگانه که قافله سالارش رپق دوستم , حاجی دوستم , دوستم پاچا فرمانبردار گل بُدن حکمتار واوزبکستان و عربستان و ترکیه وطن را بخاطر مقام و پول تکه تکه مردم را قتل وهمه دار و ندار وطنرا را بر باد دادند , هیچ درس و عبرتی نگرفته .
    قاسم بیگ کودن , توکه تاریخ های معتبر را نخوانده یی با خواندن اراجیف اکه ات احساساتی شدی و آنرا صد در صد حقیقت پنداشته یی و میگویی (هیچ كسی توانای و جرئت ردكردن استدلال آنرا هم ندارد ) استدلال مبتذل و بی اساس جمع آوری شده از تاریخ نویسان گمنام خارجی , پولندی !!؟ که آنها خود از همین تاریخ های که سخا آنرا جعلی میخواند بر گرفته اند , بکدام اساس سخی سخا این تاریخ های خوشایند اشرا واقعی و دیگر تاریخ ها را جعلی می خواند , بیسواد ترین فرد کشور ما میداند که اوزبکها از اوزبکستان دراوغانستان مسکن گزین شده اند , حالا او خودرا اصلی و باشنده گان بومی را تقلبی مینامد وتعجب آور آنکه چرا ( که خودت مرد نه یی فخر به بابا میکنی ) بنام ترکها چه افتخار میکنی بخاطریکه از شهامت اوزبک ها در تاریخ خبری نیست تو و قومت بکدام اساس و رشته خودرا ترک میخوانید اوزبک از کدام زمان ترک شده ؟ قزاق ها قیرغیزها اوزبکها اولا" چهرهء شان گواه بر هم تبار بودنشان با چینی ها است که آنرا نمیتوانید پنهان کنید .
    قاسم بیگ گوسفند چاری , در آخر نوشته یی ( دیگر نجیب زادگان آریائی را هم بگو كه درین بحث با تو كمك كنند ) نوشته مزخرف اکه سخا یت جز انبار اراجیف , کشیده از زباله دان ها چیزی بیش نیست و ارزش آنرا ندارد که نجیب زادگان آرایایی بالای ان وقت شانرا حدر سازند . قاسم گوساله بیگ , شما گلم جمی و دوستمی حرفوی استید که اصلا" توانایی واستعداد کدام کار با افتخار ومثمر به وطن را ندارید به غیر ازاجیری و خدمت به دیگران که باعث بربادی وطن ما شده و میشود چنانچه از آغاز تشکیل گروپهای مسلح حرفوی قومی تان در مدت تقریبا" سی سال بدون داشتن کدام ایدیالوژی و هدف ارزشمند و مشخص صرف در بدل پول اجیر شدید امروز از یکی پول گرفیتید آدم کشتید خانه وکاشانه ویران کردید فردا از دیگری بمقابل دیگری , عملکرد ننگین تان در هیچ قاموسی قابل توجیه نیست . قاسم قوچ , قبل از کله زدن کمی به خود متوجه شو و شرم کن اگر در وجودت اندکی موجود است

  • نویسنده توانا ودانشمند گرامی سخا صاحب سلام من را در عالم ناشناسی قبول كنید . از مطالعه مقاله تحقیقی شما كه واقعآ چلوصاف جعل كنندگان تاریخ را از آب میكشد ، مطالعه كرده واز آن فیض ها بردم . از شما تشكر و خداوند در قلم تان قوت بدهد . اما از نوشته معلوم گردید كه دیگر قسمت های آن هم در گذشته نشر شده است. من بعضی از آنها را در فیسبوك دریافتم . مگر مكمل نیست . من آرزو میكنم كه در آینده جمع مقالات تحقیقی تانرا به قسم یك كتاب مطالعه كنم . به امید موفقیت های هرچه بیشتر شما.
    نیاز محمد

    • تاریخ ساختگی ایران، فارس های مجهول الهویٍه
      و ناصرپورپیرار
      ناصر پور پیرار در تحقیقات اش ثابت میکند كه آنچه كه امروز با عنوان سابقۀ تمدنی سه سلسۀ ( هخامنشی، اشكانی و ساسانی) می‌شناسيم قصه‌ها و افسانه‌های تاريخی اند و بعد از هجوم نیزه اندازهای هخامنشيان كه با حكومت خشايارشا ختم می‌شود، جغرافيائی كه با عنوان شرق ميانه از آن ياد ميكند خالی از سكنه و هر گونه نشانه‌های سكونت و تمدن بوده است. پوربيرار با استناد به منابع مكتوب قديمه از جمله “عهد عتيق” دربارۀ نیزاندازهای هخامنشيان آراء ديگری عرضه می‌دارد و آراء خويش را به بوتۀ نقد و تطبيق با آثار باستانی و كتيبه‌ها ميزند و حقايق حاصل از اين نقد و بررسی او بسيار دقيق‌تر، عالمانه‌تر و مسئولانه‌تر از تحقیقات عرضه شده تا به امروز است. پورپيرار كوروش و نیزه اندازهایش را نه برخاسته‌ از" انشان " بلكه براساس داده‌های تورات كه قديمی ترين و دقيق‌ترين منبع باقی ‌مانده از آن عصر است چادرنشینان دوره گرد و گردنه بند می داند که توسط یهود کرایه شده اند برای نجات قوم يهود از اسارت در بابل. کورش و نیزه اندازهایش با کمک های عقلی و فنی یهود به بابل هجوم می آورند، آنجا را ويران میکنند،
      اسیران یهود در بابل را آزاد میکند، ثروت توقيف شدۀ آنان در بابل را به اورشليم باز می گرداند و معبد يهود در اورشليم را باز سازی میکند،
      پورپيرار معتقد است كه بعد از تسلط نیزه اندازهای هخامنشيان و يهود بر ملل ساكن منطقه، ملل مغلوب در پی رهائی خويش از زير سلطۀ يهود و نیزه اندازهای هخامنشی بر می آیند و طرح قيام عمومی بر عليه اين استيلا گران را می ریزند اما يهوديان پيش‌دستی كرده و با کمک نيزه اندازه های هخامنشی تمامی اين اقوام و ملل را سركوب و تدريجاً نابود می کنند و اين واقعه با عنوان “عيد پوريم” در كتاب استر از كتب عهد عتيق، بازگوئی كامل شده است. البته تمامی اين بحث‌ها در كتب مذكور ( دوازده قرن سكوت) به صورتی بسيار مفصل و قدم به قدم طرح و تحقیق شده، همراه با نقد تطبيقی منابع و بخصوص استنادات باستان شناسی. مؤلف دوازده قرن سكوت معتقد است كه بعد از اين واقعه‌‌ هستی اقوام منطقه رو به افول و نابودی گذاشته و يك خلأ تاريخی وحشتناك به وجود آمده كه آنرا با قصه‌های تاريخی و سلاطین و حكومت‌های کاذب پر كرده‌اند علی الخصوص با دو سلسله اشكانی و ساسانی كه تحقیقات باستانشناسی به هيچ وجه وجود تاريخی آنها را اثبات نمی‌كند و اين خلأ تاريخی با ظهور اسلام و آغاز مهاجرت دو قوم عرب و ترك، دوباره حيات بشری در اين منطقه جان می گیرد.
      مهاجرتهای تمدن سازی كه نژاد تراشان با پادوهای داخلی شان از آنها با عنوان تهاجم‌های تمدن براندازانه ياد می كنند بدون اينكه حتی صحفه‌ائی و برگی از آن آثار تمدنی موهوم در تحقیقات عالمانه عرضه كنند!. اين خلأ تاريخی دوازده قرنی را يافته‌های باستانشناسی به طرز شگفت‌انگيزی اثبات می کند و از اين 12 قرن سكوت يا به خيال نژاد تراشان قصه باف از اين 12 قرن شكوه!! اثر درخشان تمدنی حتی سكه‌ائی قابل شناسائی باقی نمانده است. سکه ای که به طور مشخص، مثلا با تحریر، تصویر و کدهای شناسایی مخصوص بتوان به آنها نسبت داد، وجود ندارد. چند سکۀ یک روی بسیار ابتدائی و بی ارزش را بدون دلیل به عصر نیزه اندازهای هخامنشی نسبت می دهند که خود تنگ دستی نژاد تراشان را جار می زند.
      همانگونه كه گفته شد محقق با تحقیقات دقيق يافته‌های باستانی از تمدنهای ما قبل " نیزه اندازهای هخامنشی” را در نهايت ترقی هنری و صنعتی می يابد اما با رسيدن به عصر نیزه اندازهای هخامنشی ديگر هيچ اثر تمدنی و صنعتی قابل عرضه‌ائی يافت نمی‌شود تا چند قرن بعد از ظهور اسلام و تازه آثار صنعتی و هنری كه سفالگر و صنعتگر دو قرن بعد از اسلام شروع به پديد آوردن آنها می‌كند چنان ناشی و هنر و صنعتش چنان ابتدائی است كه از نظر غنای هنری و صنعتی بس فقير‌تر و ضعفيفتر از آثار تمدنی ما قبل " نیزه اندازهای هخامنشی” است و پورپيرار اولين كسی است كه اين سؤال را با چنان جديتی پی‌ می گيرد كه بر سر آن همه تمدن های درخشان چه آمده است كه هنرمند و صنتعگر و سفال‌ساز دويست سال پس از اسلام هيچ شناختی از آن همه صنعت و هنر و آثار تمدنی ندارد چرا كه اگر می داشت طبعاً بايد وارث آن هنر و تمدن می بود و آثار دست ساخته‌اش هنرمندانه‌تر از اين می ‌بود. چه بر سر آفرينندگان و صاحبان اين آثار درخشان كه خبر از وجود تمدن هائی بس مترقی می دهند آمده كه سفال ساز و صنعتگر قرن سوم هجری هيچ اثری از خصوصیات آن همه آثار تمدنی من جمله سفال را در دست ساخته‌های خويش منعكس نمی كند و اين نيست جز به دليل اينكه صنعتگران قرن سوم هجری هيچ اطلاعی از آن تمدنها و آثار تمدنی نداشته و اين بی خبری منطقاً اتفاق نمی‌افتد مگر اينكه ركود و فاصلۀ انحطاطی ما بين اين دو بوده باشد، اين است كه پورپيرار طراح و مدافع دكترين 12 قرن سكوت است كه با ظهور نیزه اندازهای هخامنشيان آغاز و با ظهور اسلام و مهاجرت اقوام عرب و ترک به اين سرزمين پايان می‌يابد و در تحقیقات اش چنان دقيق و موشكاف است كه هيچ صاحب قلمی تاكنون اين دقت و تعهد نبوده است. طراح چنين دكترينی منطقاً به اين نتيجه می‌رسد كه تاريخی كه به خوردما می دهند سرشار از جعل و کذب است و تحقیقات چند موارد از اين جعليات و به خصوص جعل كتيبه‌ و ابنيه در اطراف شيراز به اثبات جعلياتی حقيقتاً تكان دهنده انجاميده است كه خشم و تأثر هر انسان عاقلی را بر می‌انگيزد.
      در اولين نگاه شايد آراء ناصر پورپيرار بسيار تكان دهند و غير قابل باور به نظر بيايد چرا كه تمام تصورات تاريخی كه تاكنون و عمدتاً اروپائيان يهودی ساخته و در اذهان ما قالب كرده‌اند را در هم می‌ريزد و بسی بغرنج به نظر می رسد اما برای كسی كه تعصبات ابلهانۀ كورش نیزه انداز نكرده باشد و بی‌هيچ گونه پيش‌داوری و با دقتی مسوولانه محققانه كتابها و آراء او را خوانده و تحقیق كند، مجهولات بسياری گشوده خواهد شد و نيز حقايق بسياری آشكار خواهد شد و نادانسته‌ها و ناگفته‌های بس تامل برانگيز بسيار. اما دريغ كه در اين اوضاع وانفسا كسی را آن دغدغه و تعهد نيست كه جوينده‌ای چنان باشد و هر كسی سرگرم تعصبات كهنه و توهمات خويش است تعصبات و توهماتی گاه بسيار ابلهانه و لجاجت‌آميز، دريغ از ساحت مقدس خرد و آدم حقيقتاً نمیداند چه كند در برابر اين بلاهت‌های كهن مثلاً اظهارات استاتید تاريخ در دانشگاههای معظم كه “اساتيد وقت خواندن اين همه كتاب ها را ندارند و ناصر پورپیرار کمونیست است
      پاورقی
       ( انشان، حوزۀ فارس کنونی قبل از به قدرت رسیدن نیزه اندازهای هخامنشی از مراکز مهم یهودیان تبعید شدۀ فریسی، توسط بخت النصر بوده است. )
       تلفظ صحیح هخامنشیان، خاخامنشیان است. خاخامنشیان گروهی از خاخام های یهودی بودند که افسار نیزه اندازهای کورش و داریوش را در دست داشتند.
       پارس در کتیبه ها بصورت پارسواش آمده است.
       کلمۀ آریا در کتیبه ها به معنی شورش آمده است.

  • بیماری نژاد باوری چنان شدت گرفته ا ست که تاریخ انسان وسرگذ شت این موجودرا دررا ستای گونه گون شدن نژاد ی و جا به جاشدن در جغرافیا های فیزیکی مختلف - ازیاد برده ایم. حیف این همه انرژی که درراه اثبات برتری نژاد وتبار خود و بطلان دیگران مصرف می شود. برای یک قلم به دست جای شرم وننگ است که به جای روشنگری و نشان دادن عوامل واقعی نفاق ملی در افغانستان ؛ به آتشی که دامن همه را گرفته است تیل بپاشد. "- نژاد ما اصیل ا ست واز شما بدل؛ ما ازشما پیشتر به افغانستان آمده ایم وشما پسان تر، ما همیشه حاکم بوده ایم و شما محکوم، ما همیشه راست گفته ایم وشما همیشه جعل کرده اید ...-
    "" این هم شد روشنفکری ؟ این هم شد پژوهش وتحقیق؟ شرم باد !

  • ویل دورانت، قصه نویس مشهور امریکائی در جلد اول کتاب " تاریخ تمدن " بخش هند در ص 52 و 53 می نویسد،
    باید بخاطر بیاوریم که آریایی هایی که از سیبری در جنوب روسیه به یونان رفتند مانند آریایی های که از سیبری به هند آمدند در آن زمان بسیار خشن و جنگجو بودند. آن ها بسیار نیرومند و دلیر بودند و مردمان آرام تر و متمدن تری را که بر سر راه خود شان می یافتند یا نابود می ساختند و از میان می بردند و یا آنها را به خود جذب می کردند و در خود مستحیل می ساختند…. آریایی ها که قبایل صحرا گردی بودند و در جستجوی زمین های علفزار برای حیوانات اهلی خود دایماً جا بجا می شدند و در حرکت بودند، به اروپای مرکزیی رسیدند. به نظر می رسد که آن ها هیچ کار فوق العاده و قابل توجهی انجام ندادند…
    آقای ویل دورانت اگر قصه نویس نیست، باید بگوید که کجای فارس ها و هندی ها شبیه مردم سیبری و یونانی هاست. فارس ها خصوصآ در جنوب ایران و هندی ها شبه سیاهپوست هستند یعنی موی سیاه، چشم سیاه و پوست تیره ای دارند در حالیکه مردم روسیه و یونانی ها سفید پوست، چشم آبی و مو طلائی هستند.. اگر فارس ها، هندی ها، روس ها و یونانی ها از یک نژاد بودند، باید رنگ ( پوست، چشم و پوست ) همۀ انها یکی می بود. در حالیکه کاملآ فرق می کند.

  • هزاره را به هیچ روی ترک نمیتوان شناخت.اولا زبانش ترکی نیست و ماهیچ گروهی را نمی شناسیم که ترک باشد و زبان ترکی را رها کند.ثانیا خوی خشن وتاخت و تاز به سرزمین های دیگر ندارد.ثالثا بوداهای بامیان در میان سرزمین هزاره مربوط به قرن های قبل از اسلام است و هزاره هم پیش از مسلمانی بودائی بوده است در صورتی که آمدن ترکان از سیحون به پائین مربوط به زمان سامانی و غزنوی است.جستجوی علمی را باید ادامه داد.بدون تعصب و طر ف گیری.سرانجام همه در این سرزمین ها در دراز مدت خواهند بود و در نتیجه ازدواج ها نژاد سه سویه یا چند سویه گسترش خواهد یافت
    فردوسی از قول رستم فرخ زاد آورد:از ایران و از ترک و از تازیان=نژادی پیدی آید اندر میان= نه دهقان نه ترک ونه تازی بود= سخن ها به کردار بازی بود= و حافظ شیرازی گفت:خیز تا خاطر بدان ترک سمرفندی دهیم=کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی= سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل= شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی=

  • يكي از تاريخ دانان تركيه چند وقتي پيش كتابي منتشر كرده بود در مورد انگيزه سلجوقيان از مهاجرت به آناتولي و بيان كرده بود كه تركان اغوز آناتولي را ارثيه اجدادي خود حساب ميكردند.یکی از عوامل پیروزی در جنگ ملازگرد این بود که بدنه ارتش روم شرقی تعداد قابل توجهی از تورک های غیر مسلمان را دارا بود.و تركهاي پيچينگ (كينگر هم به خود ميگفتند) و بلغار و كومان و قارامانتيس و غيره در ميان آنها حضور بسيار قوي داشتند.

    از ارتش دويست هزار نفري روم پانزده هزار نفرشون تركان پيچينگ بودند كه به سلجوقيان پيوستند.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس