صفحه نخست > دیدگاه > نقدی بر اظهارات محترم سید اسحاق گیلانی در برنامهء فراخبر

نقدی بر اظهارات محترم سید اسحاق گیلانی در برنامهء فراخبر

پرویز "بهمن"
يكشنبه 8 سپتامبر 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

جناب سید اسحاق گیلانی یکی ازشخصیت های سیاسی مطرح افغانستان دریکی از برنامه های مناظره ایی تلویزیون طلوع زیرنام (فراخبر) اقوام هزاره وازبک افغانستان را متهم به تنگنظری قومی کرد وهوشدار داد که هرنوع ائتلاف قومی که برمحور اتحاد میان سه قوم هزاره وازبک وتاجک بمیان آید از آن نوع اتحادها؛ بوی راسیسم بمشام میرسد وقطعا چنین ائتلافها برمبنای منافع ملی استوار نبوده و رنگ ملی وافغانستان شمول ندارد. درین برنامه آقای سید اسحق گیلانی که درمقابل یکی از نظریه پردازان مطرح در عرصهء جامعه شناسی افغانستان ازملیت شریف وپر افتخار هزارهء کشور؛ محترم سرور جوادی عضو پیشین مجلس نماینده گان افغانستان قرار داشت متاسفانه آقای گیلانی اورا بدون رعایت عرف واخلاق مناظره واحترام به آرای مخالف؛ متهم به جهل ونادانی وبی خبری از وضعیت تشکیلاتی احزاب موجود در افغانستان کرد.

من قبلا از آقای سید اسحق گیلانی تصور دیگری داشتم وهرگر به این فکر نبودم که او هنگام بحث ومناظره جلو احساسات وهیجانات درونی خودرا گرفته نمیتواند وخیلی آسان کنترول را بر اعصاب خویش از دست داده وطرف مقابل را نه با استدلال منطقی بلکه با تحکم وزور گویی وشارلتانیزم وادار به سکوت میکند. آقای سرور جوادی بر این نکته تاکید دارد که درشرایط حاضر؛ یک جماعت ازمردم بدون درنظر داشت خواست حقیقی همهء ساکنان این سرزمین شعارهای فرا قومی سرمیدهد ولی درعمل قومگرایانه ومحلگرایانه عمل نموده وزیرنام اصطلاحات ملی وملی گرایی وضعیتی را حاکم می سازند که بخشی از مردم نا خود آگاه باید دنبال آنها روان شوند؛ اینها درنهایت؛ تیکه داران قوم وزبان میشوند وقیمومیت یکعده از انسانهای حّر وآزاد را بعهده میگیرند؛ آنها چنان وضعیتی را حاکم میسازند که تمام اقوام افغانستان را آگاهانه میان خودشان تقسیم نموده و گروگان میگیرند. یکی را از بقدرت رسیدن طرف مقابل می ترسانند. خودشانرا قیم یک قوم ویا یک قبیله معرفی میکنند. اما آقای گیلانی در جواب میفرماید که چنین چیزی جز درمیان برادران ازبیک وهزاره درمیان دیگر احزاب وجود ندارد. درین نوشتار علی العجاله؛ بنده به اظهارات محترم آقای جوادی کاری ندارم ودربسیاری ازنکات با ایشان موافق می باشم ولی دربارهء نقطه نظرهای آقای گیلانی ملاحظاتی دارم که درین مقاله روی بعضی نکات مهم مناظرهء شان مکث می نمایم.

ازنظر بنده؛ دلایل آقای سرور جوادی بمراتب علمی تر و واقعیبینانه تر از آقای گیلانی به نظر میخورد؛ زیرا وضعیت امروزی نتیجهء عملکرد حکام دیروزی این سرزمین است. افغانستان درطول تاریخ حاکمیتهای پشتونی اش هرگز شاهد نضج وپختگی مبارزات حزبی نبوده بلکه این اقوام وقبایل وخانهای قبیلوی پشتون تبار دوطرف مرز دیورند بوده اند که سرنوشت سیاسی واجتماعی همهء ساکنان این سرزمین را بدون استحقاق قانونی وشرعی به کمک نیروهای خارجی واشغالگر رقم زده اند.
آقای گیلانی؛ درخلال صحبتهایش خیلی عوام پسندانه بار منفی پیامدهای بی اعتبارشدن فعالیتهای حزبی را درحال حاضر؛ بدوش حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان انداخت که گویا با بقدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق وجنایاتی که در وقت وزمان این حزب صورت گرفت مردم افغانستان از فعالیتهای حزبی رو گردان شدند وحالا دیگر خیلی مشکل است که مردم را به فعالیتهای حزبی باور مند ساخت.
این استدلال آقای گیلانی ازنظر بنده خیلی عوام پسندانه است وهیچ رنگ علمی ومنطقی ندارد. زیرا اگر بنیانگذار معاصر افغانستان در محدودهء جغرافیوی امروزی اش را عبدالرحمن خان ملقب به سراج الملة والدین بدانیم؛ او اولین حاکم پشتون تبار است که درعصر اوجگیری تحولات وانقلابات شگرف جهانی ؛ به اخلاف واحفاد خود نصیحت کرده است که: اگر میخواهید افغانستان باثبات را در اختیار داشته باشید باید این کشور را غیر حزبی نگهدارید. (مرجع: سیف الرحمن قتیل ضیایی دیپلومات سابق وزارت خارجه).
تاثیرات این نصحیت مخرب وعقبگرایانهء بنیانگذار معاصر افغانستان را یک ونیم قرن بعداز مرگ این هیولای وحشت وبربریت نه تنها جامعهء قبیلوی پشتون بلکه همهء گروه های قومی این سرزمین باگوشت وپوست خود لمس کرده اند و حتی تا حالا تجربه میکنند. در دههء دموکراسی تاجدار افغانستان درزمان پادشاهی محمد ظاهر که اجازهء یک سلسله فعالیتها برای بعضی از جمعیت ها واتحادیه ها به شکل نیمه رسمی آن داده شده بود؛ بازهم از فعالیت حزبی خبری نبود وپارلمان آنروز افغانستان از وجود احزاب سیاسی رسمی خالی بود.
بعدا با کودتای مشهور بیست وششم سرطان برهبری سردار محمد داوود، پسر عم شاه سابق؛ جلو تمام فعالیتهای حزبی گرفته شد وافغانستان بطرف دیکتاتوری مطلق العنان گام برداشت. وقوع کودتای ثور برهبری نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین نیز چیزی جز دست بدست شدن قدرت ازیک قبیلهء پشتونی به قبیلهء دیگر آن؛ دیگر هیچ تعریف علمی ندارد.
ازین ها که بگذریم تاثیرات این نصحیت مخرب وعقده مندانهء بنیانگذار افغانستان معاصررا همین اکنون درقلم ونوشتارهای بعضی از مدعیان وحدت ملی کاذب وتیوری پردازان اکثریت واقلیت قومی بوضاحت وصراحت آن می بنیم که افغانستان غیر حزبی ولی با ثبات را تبلیغ میکنند. اشخاصی چون روستار تره کی، ولی احمد نوری وعارف عباسی وسید عبدالله کاظم ومسعود فارانی وسید خلیل الله هاشمیان وغیره اراذل واوباش سالخوردهء بدنام وفرتوتی که در کبوترخانه های پورتال افغان جرمن و سایت دعوت وبینوا وتول افغان چون مور وملخ خانه کرده اند وهنوزهم بر اسپ خیالات چندین دههء پیش خویش قمچین میزنند؛ همیشه از رشد وپرورش احزاب و افکار جوان وتحول طلب هراس دارند.
این بازمانده گان فرتوت نظامهای قرون وسطایی شاهی خاندانی ؛ باوجودیکه چندین دهه در متمدن ترین کشورهای غربی زنده گی کرده اند ولی هنوز هم افکار مالیخولیایی شان از دایرهء منافع خاندانهای سنتی حاکم گذشته ؛ وحاکمیت برادر بزرگ بر برادران کوچک وصغیر فراتر رشد نکرده است. با دریغ ودرد باید اظهار داشت که این عزیزان ما گاه گاهی مانند گله های سگ یکی در دفاع از شاه امان الله ودیگری از ظاهر شاه ودیگری از سردار داوود بجان هم می افتند ومضامین یکدیگر خویش سانسور میکنند ولی درنهایت همه از یخن هواخواهان حاکمیتهای تگ فردی وتگ قومی وتگ قبیلوی سر بیرون می آورند. سانسور نمودن مضامین ومقالات هرچند ضعیف وبیسوادانهء یک خانم بیسوادی بنام ملالی موسی نظام در نقد عملکردهای کودتای سردار داوود واظهارات گمراه کنندهء حسن شرق درتلویزیون آریانا که ازطرف تیم نشراتی پورتال اوغان جرمن سانسور گردیده یک نمونهء کوچک ثبوت این مدعاست که چنین اشخاص وافراد علی رغم تظاهر شان به دموکراسی وتحمل آرای مخالف چقدر از نقد و انتقاد می ترسند. طبیعی است که چنین جوامع که درآن فرهنگ تحزب وحزب گرایی مشروع به قوام نرسد؛ درآن جامعه قومگرایی وقبیله گرایی رشد میکند وهمه چیز بر محور منافع اقوام وگروه های قبیلوی وقومی میچرخد. درمقابل، فعالیتهای احزاب سیاسی شکل مخفی وزیر زمینی را بخود گرفته ومانند آتش زیر خاکستر روزی درقالب یک کودتای نظامی خونین چهرهء خشن خود را به نمایش میگذارد.
تحزب وحزب گرایی مشروع وانسانی چیزی نیست جز جمع نمودن مجموع ازافراد همفکر وهم عقیده برای تطبیق یک برنامهء حزبی ومدون به صلاح وبهروزی جامعه.
اما نباید فراموش کرد که گاه گاهی همین دموکراسی حزبی منجر به ایجاد یک حاکمیت دیکتاتوری مطلق العنان میگردد. چنانچه آدولف هتلر نیز از راه انتخابات برکرسی قدرت تکیه زد ولی بعدا همهء اروپا را به آتش کشید. حزب بلشویک در روسیه نیز در ابتدا ازطریق انتخابات برسر قدرت رسید ولی بعدا به حاکمیت تگ حزبی توسط حزب کمونیست شوروی و دیکتاتوری پرولتاریا انجامید.
دربرنامهء مناظرهء تلویزنی طلوع، آقای گیلانی، استدلالش بر این پایه استوار بود که : تنها احزاب مربوط برادران هزاره وازبیک افغانستان اند که ازمحدودهء قوم ومذهب پا فراتر نگذاشته اند ؛ دیگر احزاب خصوصا حزبی که او خودرا به آن متعلق میداند یعنی حزب محاذ ملی همیشه فرا قومی اندیشیده وفرا قومی عمل کرده است. اما درین جا ژورنالیست نه چندان آگاه تلویزیون طلوع از آقای سید اسحق گیلانی نپرسید که تعداد هزاره ها وازبیکهای حزب محاذ ملی شما ازسطح رهبری تا پائین ترین عضو آن به چند نفر میرسد.
بهرحال ؛ پرسشی که حالا مطرح میگردد این است که ترس آقای سید اسحق گیلانی ازشکل گیری احزاب وگروه های عمدتا غیر پشتونی ازکجا ناشی میشود؟ چه چیزی آقای سید اسحق گیلانی را وادار میسازد تا مانند علی احمد جلالی همچو اظهارات ابلهانه ای را دریک برنامهء مناظرهء مستقیم تلویزیونی بر زبان آرد؟ به نظر بنده ؛ هدف آقای گیلانی ازین سخنان بیشتر بدست آوردن دل پشتونها بود که درین روزها ازشکل گیری ائتلافهای حزبی وگروهی برهبری شخصیتهای مطرح غیر پشتون افغانستان سخت مضطرب وپریشان گردیده اند.
پریشانی ونگرانی ودلهرهء پشتونها خصوصا قومگرایان پشتون درین شب ها وروزها زیاد فزونی گرفته است وبرای آنانیکه حوادث ورویداد های افغانستان را تعقیب میکنند کاملا قابل درک است. حتی کسانی مانند عصمت قانع ماکسیم گورکی پشتونها مجبور شده است تا قلم را بدشنام وفحش وناسزا گویی به اقوام وملیتهای غیر پشتون افغانستان بیالاید وهمه را درجمع دشنام ناموسی بدهد.
افغانستان که بطور سنتی درطول دوصد وهفتاد سال توسط زمامداران پشتونتبار اداره گردیده است، اکنون درحال گذار بسوی مرحلهء خودشناسی هویتی است که درآن باید همهء شهروندان کشور حق کاندید شدن وحق رأی دادن را دارا باشند. اما پشتونها بطور عام وناسیونالیستان پشتون بطور خاص از چنین خود آگاهی سخت نگران اند. پشتونها افغانستان را تنها کشور افغانها که نام دومی پشتونهاست میدانند وسایر گروه های قومی را مطابق تیوری کتاب سقاوی دوم شایستهء رهبری وزعامت درکشور نمیدانند. تعبیر پشتونها از اصطلاحات (ملی) و (ملی گرایی) همانا کسب رضایت پشتونها خصوصا خانهای قبایل درقدم اول می باشد. درحال حاضر تعبیر پشتونها از رهبران ملی وزعمای ملی و شخصیت های ملی بدرجات متفاوت تقسیم میگردد:
اول پشتونها به کسی رهبر ملی ویا زعیم ملی میگویند که آن شخص از پدر ومادر پشتون بوده و ازنظر قبیلوی نیز مربوط یکی ازشاخه های پرقدرت وپرنفوذ قبایل غلجایی که نسبت به درانی ها در اکثریت قرار دارند بوده وبزبان پشتو مانند نورمحمد تره کی وملاعمر تکلم کرده بتواند.
دوم اگر چنین شخصیتی پیدا نشود کفایت میکند که مربوط یکی ازخانواده های حاکم محمد زایی گذشته باشد که لا اقل نام پشتون بالایش اطلاق گردد.
سوم اگر چنین شخصیتی هم پیدا نشود؛ یکی از شخصیتهای که قلادهء غلامی اوغانیت را مانند محترم عبدالستار سیرت برگردن آویخته باشد ودرین راه ازهیچ پستی ودنائتی دریغ ننموده باشد میتواند برای چند روزی موقتا زمام امور را بدست گرفته و چند روزی بحیث شخصیت ملی وفرا قومی ازطرف پشتونها تبلیغ شود.
چهارم: اگر چنین شخصی هم پیدا نشود کفایت میکند که یکی ازاعضای خاندانهای روحانی مشهور ومطرح مانند خاندانهای مجددی وگیلانی درین میدان گام بردارد تا به نحوی از ورود شخصیتهای مستقل غیر پشتون در ارگ ریاست جمهوری جلوگیری نماید.
درین چهار کتگوری چنانچه معلوم گردید نقش جناب سید اسحق گیلانی بحیث یک شخصیت مطرح وبرخاسته از یک خاندان روحانی عرب تبار در درجهء چهارم تقرب میکند. شانس رسیدن به قدرت محترم سید اسحاق گیلانی ویا یکی ازاعضای اناثیهء خاندان شان مانند فتانه گیلانی وفاطمه گیلانی همیشه مرهون تشدید تضادهای قومی بین پشتونها وغیر پشتونها می باشد.
اما پرسش دیگری که مطرح میشود این است که نقش خاندان گیلانی ها درشرایط حاضر درمیان پشتونها درکدام درجه است؟ قبل از آنکه به این پرسش پاسخ بدهم لازم بیاد آوری میدانم که :درین جای شک وشبهه ای وجود ندارد که گیلانی ها ریشهء قومی پشتونی ندارند بلکه آنها خودرا از سلسلهء اولاد واحفاد شیخ عبدالفادر گیلانی یکی از بزرگان طریقهء صوفیه قادریه که مرقد مبارکش در عراق امروزی است می دانند. شیخ عبدالقادر گیلانی ، بنیانگذار طریقهء قادریه بدون شک ازبزرگان جهان اسلام بشمار میرود. میراث فرهنگی این مرد بزرگ جهان اسلام بیشتر از آن است که درین مقالهء کوچک بگنجد.
اما اینکه گیلانی های افغانستان وپاکستان چگونه وبه چه ترتیب میتوانند رشتهء نسبی خویش را با شیخ عبدالقادر گیلانی ثابت کنند محل بحث ومناقشه دارد.
بنده دراینجا درصدد اتهامزنی به خاندان محترم گیلانی نیستم ولی خوب بیاد دارم که :در زمان حاکمیت جنرال نجیب الله احمدزی درکابل ؛ درمنزل یکی از همسایه های ما درشهرنو که خود یکی از کارمندان سابقهء وزارت خارجه بود؛ روزی در خلال دید وبازدیدهای عیدی درخانهء او چشمانم به البوم عکس های یادگاری او افتید. زمانیکه خواستم البوم عکس ها را به اجازهء صاحب خانه باز نمایم ؛ بعداز بازکردن البوم مذکور؛ بنده بعضی از فوتوها وعکس های نیمه برهنهء قشر زنانهء خاندان گیلانی را با محمد موسی شفیق آخرین نخست وزیر زمان شاه دیدم که برایم اصلا باور نکردنی بود.
آن عکس ها؛ نخست وزیر موسی شفیق را درحال سکر ونشه درتفریحگاه قرغهء آن زمان درحالیکه دستانش را به گردن یکی از اناثیه های نیمه برهنهء خاندان گیلانی آویخته بود نشان میداد.
علاوه برآن از قول یکی ازترجمانان درسفارت عراق که حالا نیز شاید در قید حیات باشد بگوش خودم داستان تجلیل از روز تولد شیخ عبدالقادر گیلانی را درسفارت عراق درکابل شنیدم که بازهم برایم باور نکردنی بود.
راوی میگوید: درزمان ریاست جمهوری سردار داوود؛ من که درسفارت عراق ترجمان بودم روزی از روزها جمعی از کارمندان وزارت خارجه وتعدادی از روحانیون وملاها وپیروان طریقهء قادریه که دربین شان اعضای خانوادهء گیلانی ها نیز حضور داشتند به سفارت عراق دعوت شدند. بعداز ختم مراسم دینی ودعا ونعتیه وغیره؛ نان چاشت آماده شد ومهمانان به صرف طعام دعوت گردیدند. راوی چون خودش نیز اهل بزم وشراب وکباب بوده درادامه میگوید: < هنگامیکه میخواستم به سوی میز نان بروم؛ یکی از دوستانم مرا گوشه کرد وگفت نان ما وشما بعدا آماده میشود، بگذار که اول مهمانان رخصت شوند. من که قبلا نیز با این اشاره ها آشنا بودم، مطلب را درک کردم که منظور از آماده ساختن سفرهء دیگر چیست؛ باخودم گفتم: عجب است که ما را به محفل دینی دعوت کرده اند ولی حالا ما را به شراب وکباب دعوت میکنند. بهرترتیب بعداز رخصت شدن مهمانان نوبت مهمانی خاصان رسید که درآن من نیز شرکت داشتم، بوتل های رنگارنگ شراب آماده شد وسفرهء جدید غذاهای متنوع آماده گردید. دربحبوحهء سرکشیدن ونوشیدن ومستی وپیک جنگاندن ها یکبار از زبان من به شکل ناخود آگاه یک دشنام به خانوادهء گیلانی های افغانستان بیرون شد که این چه قسم تقوا داری است که درظاهر امر، مردم را به پاکی ودوری از فسق وفجور دعوت میکنید ولی خودتان بوتل های شراب را نوش جان میکنید؟ دیدم که یک عضو این خانواده بطرفم نزدیک شد وبالای شانه هایم دستانش را گذاشت وگفت: آغا جان! شنیدم که ما را دشنام دادی ولی ما هیچ گناهی نداریم اگر قبول نداری پس فردا در فلان آدرس که خانهء ما درآنجا موقعیت دارد بیا وخود به چشم خودت وضعیت را مشاهده کن . بعد اگر ما مقصر بودیم میتوانی بما دشنام بزنی
راوی میگوید: من به روز موعود به آدرسی که آن جوان خانوادهء گیلانی برایم داده بود رفتم؛ در بیرون دروازه به صدها تن زن ومرد را با گوسفندهای چاق وچاری و هدایای دیگر میدیدم که عمدتا ازمناطق دور دست جنوب وشرق افغانستان خودشان را بکابل رسانده بودند و درپیش روی خانهء پیر؛ همه چون مسافران راه های دور ودراز کعبه، اتراق کرده بودند وانتظار ملاقات پسر جوان مرشد معنوی شان را می کشیدند. هرکسی حاجتی داشت، هرکسی برای برآورده شدن حاجات شان وگرفتن دعای پیرو مرشد معنوی به این درگاه از چند شبانه روز به اینطرف انتظار ملاقات را می کشیدیدند. اما من بدون نوبت ازمیان صدهاتن مرید وپیروان جان بکف پیر گذشتم وتوسط یکی از رهنمایان خاص که صرف برای استقبال ازمن بیرون آمده بود به اطاق این جوان رهنمون شدم . جوان مذکور ازمن استقبال خوبی کرد وگفت که من حالا پیش روی خودت تمام مسوولیتم را ادا میکنم.
نبود یک مرید کمربستهء مخلص ازبین صدهاتن مراجعین بیرون دروازه وارد اطاق شد: جوان مذکور خیلی مهربانانه و با زبان پشتوی فصیح برایش گفت:
کاکا جان! ازکجا آمده ایی؟ او گفت ازپکتیا؛
— - خوب! برای چی آمده ایی؟
حاجتی دارم
— چه حاجتی؟
 مرید چیزی که میخواست بگوید گفت؛ بعداز ختم گفته های مرید این جوان خانوادهء گیلانی به مرید گفت: کاکا جان!
 حاجت تورا من برآورده ساخته نمیتوانم؛ این فقط خدای متعال است که برآورنده حاجات است؛ چرا خودرا اینقدر زحمت داده ایی؟ بالاخره من نیز مانند تو انسان استم؛ خودم بسیار مشکلات عدیده ای دارم که از برآورده ساختن آنها عاجزم . من به تو بیچاره چه کمکی میتوانم بکنم .
با این سخنان دیدم که رنگ مرید سفید گشت وخودش را باخت وبه یکباره گی شروع به گریه وناله کرد که به لحاظ خدا ای پیر بزرگوار ! بالاخره این سخنان چیست که بمن میگویی؟
چرا ازما چنین رنجیده خاطر گشته ایی مگر ازطرف ما مخلصان وارادتمندان چه کمی وکاستی درحق شما صورت گرفته است؟
حتما دل پیر بزرگ ما ازچیزی رنج دیده است؛ ما که از پدر وپدر کلان نمک خور معنوی دسترخوان خانوادهء شما هستیم وازبرکت شما زنده استیم چه کوتاهی نموده ایم که حالا به ما این چنین جواب رد میدهی؟
بالاخره در اثر الحاح وزاری مرید؛ جوان خانوادهء گیلانی؛ بطرف من اشاره کرد وگفت که حالا دیدی؟
راوی میگوید بعداز دیدن این منظره به آن جوان گفتم که بلی! من غلط کرده بودم واز دشنامی که درحق شما درحالت بیهوشی درآنروز داده بودم سخت شرمنده ام وازشما عذر میخواهم. شما حق دارید که بالای چنین مردمی فخر بفروشید؛ زیرا اینها خودشان را خر ساخته اند پس شما چرا سوار شان نشوید؟ ختم >
اما درحال حاضر اگر خانوادهء گیلانی ها ومجددی ها هردو؛ نقش کلاسیک وتاریخی شانرا در متحد ساختن ویا بهم اندازی مردم افغانستان از دست نداده باشند لا اقل این نقش کمرنگ گردیده است.
پشتونها درشرایط حاضر خواهان احیای هویت قومی شان می باشند. درسال 98 میلادی رحمت الله ساپی یکی ازجنرالان سابق ارتش شاهی ومسؤول حفظ ومراقبت سگهای دربار؛ که از همکاران ومریدان نزیک پیر سید احمد گیلانی درپشاور بود، بعداز تسلط طالبان به کابل ضمن ارسال نامهء سرگشاده ای عنوانی صبغت الله مجددی وپیر سید احمد گیلانی درجریدهء دعوت نوشت:
بعدازین من بحیث یک پشتون ویک مرید اخلاصمند که سالها دستان شما را بوسیده ام؛ از حلقهء ارادتمندان شما خارج گردیده وبه صف مخالفان تان پیوستم، زیرا شما پیرها؛ ما پشتونها را مانند خر استعمال کردید وهر وقت که پشتونها باهم متحد شده اند شما از پشت بما خنجر زده اید؛ حالا که طالبان پشتون قدرت را ازدست جنگ سالاران شمال قبضه کرده اند؛ این اعضای خاندان محترم شما پیرهای گرامی اند که هر روز برضد طالبان صدا بالا میکنند. درلندن مصاحبه های دخترتان فاطمه گیلانی برضد پشتونها گوشهای ما را کر کرده ودر پشاور از دست سید اسحاق گیلانی وفتانه گیلانی وصبغت الله مجددی روز نداریم . دیگر ما پشتونها شما را بخداوند می سپاریم، آن اخلاص وارادت ما واین نمک نشناسی شما هرگز باهم جوش نمیخورند. شما را راهی ومارا راهی .
علاوه برآن؛ یک سلسله اظهارات محترم سید اسحاق گیلانی دریکی ازمیزهای گرد تلویزیونی طلوع درین اواخر درمورد خط دیورند نیز احساسات قومی پشتونها را تحریک کرده است. پیرسید اسحاق گیلانی درمورد خط دیورند مانند دیگر نخبه گان غیر پشتون نظرش این است که مناطق پشتون نشین سرحدی میان افغانستان وپاکستان هرگز به افغانستان تعلق ندارد ونمیتواند مانند دیگر مناطق مورد منازعهء بین المللی از راه قانونی حل گردد؛ بخاطریکه خود مردم این مناطق هرگز خواهان الحاق مناطق شان به افغانستان نیستند. آقای سید اسحاق گیلانی علاوه میکند: که بلند پروازیهای خیال پردازنهء سردار داوود درمورد پشتونستان زخم خونینی در روابط دوستانه میان افغانستان وپاکستان برجا گذاشته است. البته اینگونه اظهارات واقعبینانه آنهم اززبان کسی که همیشه مریدان واخلاص مندان پشتون داشته است قطعا به مذاق عظمت طلبان وناسیونالیستان پشتون خوش نمیخورد وآنها ازهمان روز به بعد پیر سید اسحاق گیلانی را جاسوس آی اس آی میخوانند.
با آنچه تاکنون گفته آمدیم؛ پرسش اصلی این است که ملی گرایی از نظر پیر سید اسحاق گیلانی در افغانستان چه تعریفی دارد؟ آیا ملی گرایی همین است که باید حتما یک رئیس جمهور ریشهء پشتونی داشته باشد؟ ویا اینکه کدام غیر پشتونی که حلقهء غلامی پشتون را بگردن آویخته باشد رئیس جمهور شود؟ ویا اینکه رئیس جمهور کشور نه پشتون باشد ونه تاجیک ونه ازبیک ونه هزاره نه هم کدام ملیت دیگر؟ ویا اینکه برعکس یک رئیس جمهور درعین زمان هم پشتون باشد وهم تاجیک وهم ازبیک وهم هزاره وهم بلوچ وهم نورستانی؟
ازنظر بنده تا وقتیکه ما برسر تعاریف ملت واحد ومنافع مشترک ملی وسرزمین مشترک به توافق نرسیده ایم، چنین مشکلات ؛ خواهی نخواهی پیش روی ما قد برمی افرازد.
اگر افغانستان، کشور افغانان است این افغانان کیها استند؟ زبان شان چیست؟ دارای چه وجایب ومکلفیت های قانونی اند؟ سرزمین شان ازکدام نقطه شروع وبکدام نقطه ختم میشود؟ تاهنگامی که این موضوعات به شکل شفاف وصادقانه برای مردم تعریف نشده است ؛ هرنوع انتخابات وتعدد کاندیدها چه براساس لیاقت وشایستگی وچه هم براساس تعلقات قومی هیچ دردی از دردهای مردم افغانستان را دوا نمیکند. اینکه جناب سید اسحاق گیلانی حالا برآقای خلیلزاد می تازند که اولین خشت جلسهء بن را براساس قومیت؛ کج نهاده است ورنه آقای سیرت برندهء انتخابات شورای بن بود؛ یک استدلال طفلانه وکودکانه است. زیرا اگر عوض آقای خلیلزاد خود آقای سید اسحاق گیلانی هم می بودند به همین طرح عمل میکردند؛ زیرا پشتونها در برابر طالبان الترناتیف مناسب نداشتند وازجانب دیگر برای بقدرت رسیدن دوبارهء احزاب عمدتا غیر پشتونی شمال نیز مقامات سازمان ملل متحد خصوصا لخصر ابراهیمی را اخطار داده بودند که درصورت بقدرت رسیدن دوبارهء گروه های قومی غیر پشتون آنها ترجیح میدهند تا به پاکستان ملحق گردند.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس