صفحه نخست > دیدگاه > دلایل و عوامل حقیقی جنگ های حزب وحدتِ شاخۀ استاد مزاری

دلایل و عوامل حقیقی جنگ های حزب وحدتِ شاخۀ استاد مزاری

پاسخ به نوشته: من از پشتون نمی نالم که تاجیک ناجوان مرد است!
حسین پرویزیان
دوشنبه 18 نوامبر 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

حسین پرویزیان

درک این نکته برای همه آسان است که:
« هرکس طالب عدالت است، لاجرم خود به عدالت ایمان داشته باشد.»

سیر تحول «جنگهاى استاد مزاری» که در نهایت به هزارهکشى انجامید، چنین بود :

1. ابتدا جنگ میان پشتونها و هزارهها بود.
2. مرحلهى دوم، به جنگ میان تاجیکها و هزارهها تغییر ماهیت داد.
3. سرانجام به جنگ هزاره با هزاره مبدل شد.

منطق مزاری این بود که : «آنقدر باید جنگید تا مشهور شد». آخرین جنگ آقاى مزارى با هزاره بود. این جنگ شیشهى عمر نامبرده شد و او بعد از این جنگ، مدت زیادى زنده نماند. من فکر مىکنم این از مهارتهاى گُلبُ الدّین حکمتیار بود که توانست بهسهولت و سرعت، تضاد تاریخى هزاره و پشتون را ابتدا بهتضاد هزاره با تاجیک و سپس بهتضاد هزاره با هزاره مبدل سازد .

در اینجا دلایل و عوامل حقیقی جنگ های پشتون با هزاره ، تاجیک با هزاره و هزاره با هزاره را مختصراً بررسی می کنیم.

یکی از برکات و حسناتِ پرشمار این جنگ !

اگر آماری از تلفات، خسارات، جنایات و تجاوزات این خونریزی های دنباله دار تهیه می گردید و در کنار اعترافات فوق، قرار داده می شد، آنوقت می توانستیم به میزان حماقت رهبران جنگ طلب پی ببریم. متأسفانه چنین آماری در دست نیست. فقط به یک نمونه بسیار کوچک از دستاوردهای این جنگ ها برای مردم کابل توجه کنید: نشریه «پیام زن» ارگان جمعیت انقلابی زنان افغانستان می نویسد:

«در سال 1373 در اثر جنگ های وحشیانه حزب وحدت و سیاف در منطقه افشار، پرورشگاهی در "خوشحال خان مینه" صدمه شدید دید. در این پرورشگاه حدود 5000 یتیم وجود داشت که از آن جمله صرف 40 نفرشان بدست دولت افتاد و متباقی همه را جنگویان وحشی حزب وحدت به قتل رساندند و یا اختطاف نموده و برای خوشگذرانی و تجاوز جنسی به قرارگاه خویش بردند.»

در میان اهالی کابل چنین شایع بود که سنگرداران عزت و شرف! حزب وحدت پس از مدت ها استفاده جنسی از این کودکان معصوم و یتیم، آن ها و پرورشگاه را به پسرخاله های گلیم جم شان یعنی نیروهای دوستم فروختند تا محفل خوشگذرانی بوله ها هم گرم باشد.
امروزه در بسیاری از نقاط جهان مانند یوگسلاوی سابق، اوگاندا، و ... کسانی را که دست به چنین جنایات ضد بشری آلوده اند و خود هم اعتراف می کنند که هیچ دلیل معقولی برای این خونریزی وجواد نداشته است؛ به اتهام "جنایت علیه بشریت" و "ارتکاب جنایت جنگی" به پای میز عدالت در دادگاه-های جنایات جنگی می کشانند؛ اما در کشور بلازدۀ ما تلاش می شود تا از این عناصر، موجودات مقدس و قابل ستایش تراشیده شود و تاریخ ملت افغانستان به بت خانۀ این جرثومه های فتنه و فساد مبدل گردد.
متاسفانه سیما سمر که خود عضویت حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری را داشته و دارد، رئیس کمیسیون حقوق بشر افغانستان می باشد، در تهیه گزارش نقض حقوق بشر در جنگ های داخلی افغانستان تحت عنوان پرژوه عدالت انتقالی از موخذ و منابع ، به شکل غیر عادلانه كار گرفته است، مثلاً در مستند سازی وقایع نقض حقوق بشری بیشتر از آرشیف حزب وحدت اسلامی به رهبری عبدالعلی مزاری استفاده شده است كه این حزب خود در زمان جنگ های كابل بیشترین وقایع نقض حقوق بشری را سبب شده و یكی از اطراف مهم و همیشه دخیل و فعال درجنگ بوده است. مستند سازی به اساس آرشیف این یك چنین حزب سیاسی با این اوصاف تا چی حد میتواند ممثل عدالت باشد سوالیست كه نیاز به پاسخ دارد.

در این اسناد از استاد عبدالعلی مزاری كه رهبری حزب وحدت در زمان جنگ را به عهده داشت نامی برده نشده است، ولی در عوض مسوولیت جنگ و صدها نقض حقوق بشر توسط حزب وحدت اسلامی به عهده شخصی بنام شفیع دیوانه که یکی از قومندان های استاد مزاری می باشد گذاشته شده است. بناً تمام اسناد این كمیسیون با اساس جعل و تذویر متكی بوده با بشریت خیانت بزرگی صورت گرفته است و ضرورت دیده میشود كه دولت اسلامی افغانستان مسئولانه به تحقیق در این مورد بپردازد.

جنگ علیه حزب اتحاد چگونه "مقاومت عدالتخواهانه" بود؟

اینک جا دارد که از مشتاقان و مبلغّان رهبر شهید قوم و جبهه عدالت خواهی پرسیده شود که با وجود تصریحات استاد مزاری و نیز نماینده حزب وحدت در مذاکرات صلح مبنی بر اینکه هیچ موضوعِ مورد اختلاف میان وحدت و اتحاد وجود نداشته است؛ با این وجود شما چگونه جنگ های جنون آمیز علیه جریانه مذکور را جبهه عدالت خواهی و مقاومت عادلانه سیاسی می نامید؟ به تصریح استاد مزاری، اتحاد اسلامی و سیّاف، نه حکومت بود که حقوق هزاره ها را غصب کرده باشد و نه کدام سابقه ی عداوت و خصومتی میان وحدت و اتحاد وجود داشت. با اینحال، جنگ بی دلیل و جنون آمیز علیه چنین جریانی چگونه «مقاومت عادلانه سیاسی» نامیده می شود؟

آیا تهاجم به یتیم خانه و تعرض جنسی به کودکان یتیم و بینوا، «جبهه عدالت خواهی و سنگرهای عزت و شرف مردم» نام دارد؟ اتحاد اسلامی و آقای سیّاف چه چیزی را در انحصار خود گرفته بود تا جنگ علیه او «جبهه ضد انحصار» و مبارزه با فاشیزم نامیده شود؟

آنکه اندیشه انحصار و تمامت خواهی را در سر و پرچم آن را رسماً به دوش داشت (حکمتیار و حزب اسلامی بود)، شما و پیامبر بی جبرئیل تان از مریدان آن «قائد انقلاب» بودید؛ اما اتحاد که مانند حزب وحدت، سهم و جایگاه خود را در قدرت مطالبه می کرد (نه انحصار تمام قدرت را) شما علیه او جبهه عدالت خواهی و ضد انحصار بر پا کردید! حالا شما در جبهه فاشیزم و انحصار و پیش مرگ فاشیست ها و تمامت خواهان بودید یا در جبهه ضد فاشیزم و انحصار؟

جنگ با شورای نظار و جمعیت اسلامی

وحدت و اتحاد هنوز شمشیر نفاق و عناد را غلاف نکرده بودند که اینبار تفنگداران شیفته جنگ استاد مزاری، علیه متحد دیرین و پیشین خود، جمعیت اسلامی- شورای نظار، داخل معرکه و زور آزمائی گردیدند. این بزکشی مانند مورد قبلی، به خصومت دنباله دار و جنون آمیزی مبدل گشت و تا واپسین لحظات حیات استاد مزاری، هر از چند گاهی آتش جنگ میان طرفین زبانه می کشید.

علت بروز جنگ به روایت استاد مزاری

حال دلایل و انگیزه های این خونریزی چه بوده است، باز به سخن استاد مزاری رجوع میکنیم و نحوه آغاز اولین جنگ را از زبان ایشان می شنویم:
« قبلاً ما با جمعیت اسلامی هیچگونه روابط خصمانه نداشتیم، ولی متأسفانه در یک سال گذشته وقتی که شورای نظار با فرقه 80 [نیروی فرقه اسماعیلیه] درگیر شد، در جریان آمدن سید منصور که تعدادی از نیروهای فرقه 80 در میدان هوایی رفته بودند، در برگشت وقتی شورای نظار با آنها درگیر شد، از اینکه پیروان سید منصور آقا از ملیت هزاره بودند و حزب وحدت هم اکثریت شان از ملیت هزاره است، این درگیری فرقه 80 کشانده شد به درگیری میان حزب وحدت و شورای نظار ...»

این سخنان استاد مزاری، انسان را به یاد فکاهی معروفی می اندازد که می گوید: «دو نفر مشغول درگیری و زد و خورد بودند که شخص سومی از دور آن ها را دید و فوراً ندا داد: "جنگ را تمام نکنید که من هم برسم". دوان دوان خود را به صحنه درگیری رساند و بی خبر از علت دعوا، آستین ها را بالا زد و داخل معرکه گردید». در جنگ مورد بحث ما ، حزب وحدت، حالت آن شخص سوم را داشته است.
بررسی دلایل و عوامل حقیقی جنگ های دولت ربانی و شورای نظار با استاد مزاری از موضوع این نوشتار خارج است؛ ولی در عین حال تذکر نکته ای در این خصوص بسیار ضروری به نظر می رسد:

مطالبات شیعیان و موقف دولت استاد ربانی

استاد مزاری و رهروانش، پیوسته و مصرانه این ادعا را عنوان می کردند و می کنند که حکومت ربانی یک دستگاه فاشیستی و انحصار طلب است و حاضر نیست حقوق شیعیان و جایگاه آنان را در منظومه قدرت در نظر بگیرد. بنابراین، جنگ حزب وحدت با این دولت، جنگی حق طلبانه و عدالت خواهانه است و به همین خاطر این بزکشی های بیهوده را «مقاومت عادلانه سیاسی» و «جبهه عدالت خواهی و ضد انحصار» نامیدند. این داعیه و ادعا، چقدر از حقیقت بهره داشت؟ آیا واقعاً ربانی در پی حذف و طرد دیگران بود یا این ادعا، لفافۀ موهوم و توجیه مذموم برای ستیزه جویی ها و رقابت های کور حزبی و تباری بود؟
برای یافتن پاسخ این سئوال نخست باید ببینیم و بدانیم که خواسته ها و مطالبات شیعیان و هزاره ها چه بود و موقف دولت ربانی در برابر آن ها چگونه بود؟

استاد مزاری در یکی از سخنرانی های خود، مطالبات جامعه هزاره و شیعه را چنین بر می شمارد:
«ما ... سه چیز در این مملکت در آینده می خواهیم : یکی رسمیت مذهب ما و دیگر اینکه تشکیلات [اداری] گذشته ظالمانه بوده و باید تغییر کند. سوم اینکه شیعه در تصمیم گیری شریک باشد».

1- سهم گیری متناسب در قدرت و حکومت:
بر اساس گفته فوق از استاد مزاری، یکی از خواسته ها و مطالبات مهم شیعیان، سهم گیری متناسب و متوازن در ساختار سیاسی و حکومتی بود. در این خصوص، فقط به رویه و موقف حکومت ربانی در یک مقطع زمانی نظر می اندازیم:

خوب به یاد داریم که اوایل روی کار آمدن استاد ربانی، حزب وحدت جهت اشتراک در دولت با ایشان به توافق دست یافت. بر اساس این موافقه، قرار بود سه وزارتخانه به حزب وحدت سپرده شود. در همین زمان، سه وزارتخانه دیگر در اختیار حرکت اسلامی بود. دو نفر دیگر از شخصیت های جامعۀ شیعه (آقای لولنجی و ... ) وزیر مشاور بودند. حاجی سلیمان یاری از شخصیت های جامعۀ شیعه و هزاره از طرف جبهه نجات، سمت وزارت (مواد غذایی و صنایع خفیفه) داشت که مجموع اینها می شود 9 وزیر. یک معاونت ریاست جمهوری، معاونت صدارت عظمی، دو معاونت وزارت دفاع (ستر جنرال سید حسن معاون اول و تورنجنرال سید اشراق حسینی معاونت سیاسی) ریاست بانک مرکزی و ریاست دانشگاه کابل نیز به شیعیان تعلق داشت.

توافقنامۀ مذکور میان طرفین به امضا رسید و حزب وحدت هم وزرای خود را معرفی کرد؛ اما بنا به دلایلی که جای بحث آن نیست این توافق نامه عملی نگردید.
حال باید پرسید: آیا 9 وزارتخانه به اضافۀ پست های مهم دیگر در یک کابینه بیست و چند نفری، مگر سهم مناسبی نیست؟ ما همیشه فریاد کرده ایم که یک چهارم جمعیت افغانستان هستیم و به همین میزان سهم می خواهیم. آیا آنچه را استاد ربانی برای ما قائل شده بود مگر یک چهارم نبود؟ این در حالی بود که استاد مزاری در کابینه حکمتیار که قرار بود بر اساس توافقنامه جلال آباد تشکیل شود به دو وزارت مالیه و تجارت بسنده کرده بود.

البته هیچگاه مدعی نیستیم که دولت ربانی مصباح عدالت در شبستان بی عدالتی ها و حق کشی های افغانستان بود و حقوق جامعه شیعه و مردم هزاره را به طور کامل و شایسته در نظر می گرفت؛ ولی این ادعا را داریم که دولت های مجددی و ربانی، معتدل ترین مجموعه ها وگزینه ها در میان مجموعه های مدعی قدرت و حکومت بودند و مشکلات جامعه شیعه با آنان از طریق مفاهمه و مدارا قابل حل بود و نیازی به آنهمه خصومت و خونریزی نبود.

2ـ رسمیت مذهب جعفری :

خواستۀ دیگر شیعیان، رسمیت یافتن مذهب جعفری در قانون اساسی افغانستان بود که در این رابطه نیز در توافقنامه حزب وحدت و جمعیت اسلامی، آقای ربانی پذیرفت که از نظر تنظیم جمعیت اسلامی، فقه جعفری رسمیت دارد و تعهد سپرد که در تدوین قانون اساسی نیز جمعیت اسلامی از این موضوع حمایت کند. استاد مزاری در این رابطه می گوید:
«آقای ربانی، با ما توافق کرد که از نظر تنظیم جمعیت، فقه جعفری رسمیت دارد و در قانون اساسی هم از این موضوع، جمعیت اسلامی حمایت کند».

3ـ تعدیل و اصلاح واحدهای اداری:

از دیگر خواسته های شیعیان، اصلاح ساختار اداری و تقسیمات ملکی سابق ولایات و ولسوالی ها و تنظیم و تعدیل آنها بر اساس معیار نفوس بود. در این خصوص نیز دولت ربانی این خواستۀ شیعیان را در شعار و عمل برآورده ساخت. اولاً این موضوع در توافقنامه هشت ماده ای حزب وحدت و جمعیت به صراحت آمده بود؛ ثانیاً در عمل نیز شخص سید محمدهادی مسئول کمیسیون سیاسی حرکت اسلامی، فرمان اصلاح ساختار اداری هزاره جات و تقسیمات جدید ملکی آن را بر اساس هر 25 هزار نفوس یک ولسوالی، از شخص رئیس دولت (ربانی) گرفت و مراحل قانونی آن را در صدارت عظمی و وزارت داخله گذراند و برای تطبیق آن به هزاره جات رفت. ایشان (آقای هادی) اکنون، حیّ و حاضرند و جویندگان حقیقت می توانند این موضوع را از ایشان جویا شوند.

ا توجه به آنچه گفته آمدیم، داعیۀ حق طلبی، شکستن انحصار و مبارزه با فاشیزم پنجشیری ادعایی بیش نبود. اگر آقای ربانی کاخ ریاست جمهوری را هم برای استاد مزاری تخلیه می کرد، باز برای ایشان مزه نداشت؛ چون به زور تفنگ گرفته نشده بود و قهرمانی و حق طلبی او را انعکاس نمی داد و از ایشان چهره «اسطوره ای» و «افسانه ای» نمی ساخت. حتماً به ربانی می گفت: این قبول نیست، برو در کاخ سنگر بگیر تا من با قشون بیایم و آنجا را فتح کنم.

استاد مزاری در پی احقاق حقوق هزاره ها به معنای دقیق کلمه نبود؛ بلکه آن حقوقی را می خواست که خودش گرفته باشد و از طریق جنگ و زورآزمایی هم گرفته باشد؛ تا او را به حیث چهره حق خواه و مدافع حقوق هزاره ها جلوه دهد. او بیش از اینکه در پی «حقوق» و احیای «هویت» هزاره ها باشد، در پی «اسطوره ساختن» و «بابه تراشیدن» خود بود.

جنگ با فرقه 70 جنرال مؤمن (وابسته به حزب جنبش)

در حالی که فضای خصومت و حالت جنگی و آماده باش همچنان میان قوت های حزب وحدت از یکسو و شورای نظار و اتحاد اسلامی از جانب دیگر برقرار بود و هر از گاهی شعله های جنگ از گوشه و کنار پایتخت زبانه می کشید؛ استاد مزاری جبهه سومی را در مقابل خود گشود و این بار علیه نیروهای فرقه 70 ژنرال مؤمن وابسته به جنبش شمال، وارد جنگ گردید. در این درگیری حزب وحدت پیروزی های چشم گیری هم به دست آورد و دارالامان، حوزه پنج و مناطق دیگری را از چنگ طرف مقابل بیرون آورد.
حال، حزب وحدت و فرقه هفتاد چه چیزی ناتقسیم داشت و فرقه مذکور کدام حقی را بلعیده بود و چه چیزی را در انحصار گرفته بود تا جنگ علیه او «مقاومت عادلانه سیاسی» نامیده شود، معلوم نیست. از معدود مواردی که استاد مزاری خود اعتراف می کند که جنگ را ما آغاز کردیم، یکی همین مورد است و دیگری غائله 23 سنبله. به سخنان استاد مزاری توجه کنید:
«اینجا بود که تنها جنگی را که ما تصمیم گرفته بودیم وارد عمل شویم، جنگ دارالامان بود و هیچ راه دیگری برای ما نبود».

جنگ با حرکت اسلامی

در تداوم سیاست مشت آهنین و تاکتیک جنگ و تفنگ، نیروهای حزب وحدت که لباس همۀ بیگانگان را آلوده به خون کرده بود، این بار علیه نیروهای حزبِ هم مذهب، هم خون و هم کوچه ی خود یعنی حرکت اسلامی نیز وارد جنگ گردیدند و در یک تهاجم غافلگیرانه، اکثر مراکز این حزب را در غرب کابل به تصرف در آوردند. برای اولین بار محلات شیعه نشین و کوچه های خونبار غرب کابل، شاهد خونریزی بی رحمانه و جنگ خانه به خانۀ قوت های شیعی گردید. سخن بیشتر پیرامون این حادثه خونبار در فصل جداگانه ای تحت عنوان «کالبد شکافی یک غائله» خواهد آمد.

جنگ با رقبای درون حزبی

سیاست ستیزه جویانه و منطق جنگ و آتش زمانی به نقطه اوج خود دست یافت که استاد مزاری، پای جنگ را به درون خانه ی خود کشید و علیه رقبای درون حزبی خود نیز دست به نیزه و برچه برد و اختلاف سلیقه وتفاوت نگرش را که در درون هر مجموعه و سازمان اجتناب ناپذیر است، با توپ و تانک پیوند داد و برای حل آن ها سیل خون جاری ساخت. جنگ علیه دو جریان اخیر (حرکت اسلامی و رقبای درون حزبی) که از نابخشودنی ترین خطاهای استاد مزاری بود، به طور ناگهانی و همزمان در 23 سنبله 73 اتفاق افتاد که تفصیل آن خواهد آمد.

برخورد با مخالفان تز جنگ

گواه دیگر بر اتخاذ تاکتیک تضاد و ستیز توسط استاد مزاری، موقف و برخورد ایشان با مخالفان تز جنگ در درون حزب وحدت بود. او چنان به خط مشی تفنگ سالارانه و ملیتاریستی باورمند و پایبند بود که هر گونه شعار ضد جنگ به سرعت فشار خونش را بالا می برد. هر کسی که در درون تشکیلات حزب وحدت از این همه بزکشی بیهوده و عبث، لب به شکوه و شکایت گشود و آن را ضایعۀ ملی، اسباب تباهی و خلاف صلح و صلاح کشور دانست؛ بلافاصله از سوی استاد مزاری و تروریست های فرهنگی ـ تبلیغی اش برچسب خیانت، مزدوری، جاسوسی، درباری، معامله گر و خائن ملی زده شد.

اصولاً یکی از عوامل عمده ای فروپاشی حزب وحدت و تقسیم آن به دو شاخه ای جداگانه، ریشه در همین دو نوع نگرش جنگ سالاری و جنگ ستیزی داشت. گروهی از رهبران و کادرهای حزب وحدت با آن همه تاخت و تاز بی لجام و ترک تازی بی مهار استاد مزاری مخالفت می نمودند. این گروه بر این نظر و باور بودند که جنگ به طور کلی و مخصوصاً با دولت استاد ربانی به مصلحت ما نیست؛ زیرا اولاً این دولت متعلق به ملیت های محکوم است؛ و ثانیاً بر فرض هم استاد مزاری و متحدانش موفق شوند و این دولت را سرنگون کنند، آنوقت نوبت حکومت و اِعمال قدرت به ما نمی-رسد؛ بلکه این چوگان بدست کسانی خواهد افتاد که خواهان انحصار قبیلوی و جامعه یک قطبی در افغانستان هستند و اصلاً برای ما حق حیات و زندگی قائل نیستند.

برخورد و پاسخ استاد مزاری و یارانش در برابر این تذکرات مشفقانه، حواله کردن خروارها اتهام، افترا، جنگ تبلیغی و ترور شخصیت آنها بود. این سخن که «با دولت نجنگیم، این دولت از ملیت های محروم است و انحصار قومی چند قرنه را شکسته است» در نظر استاد مزاری و یاران شیفته جنگ او مساوی بود با خیانت و همدستی با دشمن و بلافاصله توفان مهیبی از جنگ روانی و شبیخون تبلیغی را در پی داشت. ضدیت با جنگ آنقدر فشار خون استاد مزاری را بالا می برد و آن قدر به تز حق گیری از راه لوله تفنگ، پایدار و استوار بود که سرانجام علیه همین مخالفان جنگ در درون حزب وحدت، به توپ و تانک متوسل شد و برای بریدن گلوی آنان خنجر به دست گرفت و حزب وحدت را دو پارچه کرد.

گواهی مردِ شماره دوی حزب وحدت

بیایید در این مورد، شهادت کسی را بشنویم که وقتی فریاد «مزاری رهبر» را از زبان رهروانش در غرب کابل شنیده است، در حالی که به آرامی اشک شوق می ریخته، اینطور گفته است: «اکنون اگر بمیرم دیگر آرزویی ندارم». این هم گواهی ایشان:

«من می خواهم اینجا یک شهادت تاریخی بدهم. آقای استاد اکبری صادق ترین و نزدیک ترین دوست و یاور آقای شهید مزاری بود. در سال 1370 که کنگره حزب وحدت دایر شد، آقای استاد اکبری می-گفت: باید ریاست حزب به استاد مزاری سپرده شود ... با اصرار و کوشش آقای استاد اکبری، شهید مزاری به ریاست شورای مرکزی حزب وحدت انتخاب گردید ... آیا دشمنی شان به خاطر ریاست بود؟ آقای استاد اکبری ریاست نمی خواست و می گفت من به معاونت استاد مزاری افتخار می کنم، با بودن مزاری خود را کاندید نمی کنم. پس اختلاف بر سر چه مسأله پیش آمد؟ من به عنوان کسی که با هر دو طرف ارتباط داشتم و هر دو طرف، من را قبول داشتند، برای شما می گویم: اختلاف بر سر موضع گیری بود. اختلاف بر سر این مسئله بود که با کدام حزب دوست باشیم و با کدام حزب دشمن باشیم.

آقای استاد مزاری می گفت: باید با حزب اسلامی، دوست و متحد بود و با جمعیت اسلامی جنگید. دلیلش هم این بود که جمعیت اسلامی، آقای ربانی و مسعود برای ما حق کامل نمی دهد. آقای استاد اکبری می گفت: ما باید با جمعیت اسلامی و حزب اسلامی با هر دو جنگ نداشته باشیم، ما باید در بین حزب اسلامی و جمعیت اسلامی خیرخواهی کنیم. استاد اکبری می گفت: جنگ با جمعیت اسلامی به نفع حزب وحدت، به نفع شیعه و هزاره نیست. اگر دولت آقای ربانی سقوط کند، ما جایش را نمی گیریم ... ».

اشتراک دزدانه در جنگ !

گواه دیگر بر اشتیاق مفرط استاد مزاری به جنگ و انتخاب تاکتیک توپ و تفنگ، شرکت مخفیانۀ برخی از نیروهای ایشان در کودتای دوستم ـ حکمتیار علیه برهان الدین ربانی بود.

آقایان حکمتیار، دوستم و مزاری به طور سّری، تبانی و توافق کرده بودند که در یک اقدام هماهنگ و همزمان، حکومت آقای ربانی را براندازند. چند روز قبل از آغاز کودتا، همایون جریر از حزب اسلامی و ژنرال همایون فوزی از جنبش شمال به مقر استاد مزاری آمده، پلان کودتا و جزئیات طرح را با ایشان مورد بحث و رایزنی قرار داده بودند؛ بدون اینکه دیگر مسئولان حزب وحدت و اعضای شورای مرکزی از محتوای مذاکرات و توافقات و پلان کودتا مطلع شوند. بنابر برخی گفته ها، توافقنامه ای هم میان سه جانب به امضاء رسیده بود که بر اساس آن، پست ریاست جمهوری در دولت کودتایی آینده به حزب اسلامی، صدارت عظمی به حزب وحدت و وزارت دفاع به جنبش ملی ـ اسلامی می رسید.

استاد مزاری در برابر شورای مرکزی

هنگامی که شعله های جنگ در 11 جدی 72 زبانه کشید، شورای مرکزی حزب وحدت بلافاصله، جلسه اضطراری تشکیل داد. در اجلاس مذکور، بحث های فشرده و پرتنشی پیرامون اشتراک و عدم اشتراک حزب وحدت در جنگ 11 جدی به میان کشیده شد. استاد مزاری و حواریون سازمانی اش که خواستار بی بهره نماندن از فیض عظیم! جنگ بودند، برای اشتراک در جنگ به موافقت نامه حزب وحدت و حزب اسلامی استناد می کردند که در آن به «دفاع مشترک بر اساس تصامیم مشترک» تأکیده شده بود. ولی بسیاری از اعضای واقع بین و خیراندیش شورای مرکزی، خواستار پرهیز از جنگ و بی-طرفی حزب وحدت بودند. اینان در مقابل دسته اول، استدلال می کردند که:

اولا ً: این جنگ دفاع نیست، بلکه تجاوز است.

ثانیا : ما ملزم به «دفاع بر اساس تصامیم مشترک» هستیم؛ در حالی که در اینجا، تصمیم یک جانبه حزب اسلامی است و با حزب وحدت مشورت نشده است؛ اگر احیاناً مشورت شده است با چه کسی ؟ و چرا شورای مرکزی در جریان امر قرار داده نشده است؟

ثالثاً: اگر ما موافقت نامه با حزب اسلامی داریم، از آن طرف توافق نامه با جمعیت اسلامی هم داریم که در آن به قطع خصومت و اجتناب از جنگ میان طرفین، تأکیده شده است.

پس از بحث های داغ و حاد، سرانجام شورای مرکزی با اکثریت قاطع آراء، بی طرفی حزب وحدت را تصویب و اعلام نمود. با این تصمیم شایسته و بایسته، غرب کابل که تا آن زمان نامش تداعی کننده جنگ، مرگ و آتش بود، به آشیانه ی صلح و مؤدت تبدیل شد. علاوه بر اینکه منطقۀ غرب کابل از فتنه جنگ در آن زمستان سوزان در امان ماند، این منطقه به مأمن و پناهگاه مردم جنگ زده سایر نواحی کابل نیز مبدل گردید.

ترک عادت موجب مرض است !

اما از آنجا که بر اساس یک ضرب المثل عامیانه «بچه ی خاکخور را اگر دستش را بگیری، با دهان حمله می کند» و «ترک عادت موجب مرض است» ؛ آقای مزاری نیز وقتی از اشتراک علنی و رسمی در جنگ محروم شد، برخی از نیروهایش را به صورت مخفیانه در صفوف نیروهای دوستم و حکمتیار فرستاد تا از فیض عظیم! جنگ و خونریزی محروم نشود و از دور هم که شده، دستی بر آتش داشته باشد. 230 نفر به قوماندانی ابوذر شولگر از فرقه 97 حزب وحدت و 70 نفر از غند پیاده شفیع، جمعا 300 نفر از نیروهای حزب وحدت در مناطق بالاحصار، تپه مرنجان تا شوربازار، وارد جنگ به نفع حکمتیار شدند.

عجبا که بسیاری از این نیروهای انصار و پیشمرگ حکمتیار، هنگام بازگشت توسط قوماندان زرداد یکی از راهزنان معروف حزب اسلامی، کشته شدند.
با اینکه حزب وحدت به طور رسمی و علنی اعلام بی طرفی کرده بود و بناءً هر گونه فتح و ظفر هم به نام حکمتیار و دوستم ختم می شد، باز هم استاد مزاری جوانان هزاره را هیزم این آتش و قربانی مطامع قدرت طلبانه قائد انقلاب! (حکمتیار) ساخت.

استفاده از مردم به عنوان سپر انسانی در جنگ ها

به دلیل درگیری های مکرّر و پایان ناپذیر حزب وحدت با احزاب و اقوام گوناگون و محاصره منطقه غرب کابل از چهار طرف، عرصه آنچنان بر مردم رنجدیده و جنگ زده آن سامان تنگ گردید که به ناچار گروه گروه دست به مهاجرت و ترک دار و دیار خود زدند. هزاره های کابل ناگزیر گردیدند تا با پرداخت مبالغ زیاد به قاچاق بران و عبور پرخطر از پسته های احزاب مختلف، خود را به میدان شهر برسانند و از آنجا رهسپار هزاره جات، شمال و یا خارج از کشور گردند.

در این گیر و دار، استاد مزاری و حزب وحدت که این حرکتِ از روی استیصال و درماندگی مردم را مساوی با تعطیل شدن دکان حزب داری و سیاست بازی و کساد شدن سوپر مارکت هزاره فروشی و هزاره سواری خود تلقی می کردند؛ با توسل به ابزارهای گوناگون تلاش کردند تا مانع مهاجرت مردم شوند و از آنان به عنوان سپر انسانی استفاده نمایند. در این خصوص به بخشی از سخنان استاد مزاری توجه کنید:
«صلاح تان نیست که کابل را ترک کنید... نه، سرنوشت تان اینجا گره خورده، خانه تان اینجاست، ناموس تان اینجاست. باید باشید. هر کس هم در این راه پول مصرف می کند یا قاچاق بری می کند، بلافاصله در کمیسیون های امنیت خبر دهید که مصمم است حزب وحدت دستگیر بکند».

«برای شما مردم می گویم، یک بار دیگر هم گفتم کابل خانه شماست. غیر از کابل شما جایی ندارید که بروید. با تبلیغات دشمن، کابل را تخلیه نکنید. این خواست دشمن است».

جنگ تا آخرین لحظات

در آخرین روزهای حیات استاد مزاری و در آن لحظات خطیر و سرنوشت ساز نیز همین سیاست فولادین و منطق آهنین با شدت و جدیّت مضاعف دنبال شد. در حالی که نیروهای فاتح طالبان با شمشیرهای برهنه از یک سو و نیروهای دولت و متحدانش از سوی دیگر، غرب کابل را تنگ در محاصره داشتند و بر سر تصرف آن با هم رقابت می کردند، و از جانب سوم، متحد نظامی حزب وحدت یعنی حزب اسلامی نیز صحنه را به نفع طالبان خالی کرده بود؛ استاد مزاری همه تلاش ها و رایزنی ها به منظور آشتی دادن او و دولت را عقیم گذاشت و همچنان بر منطق رقابت و خصومت، پای می فشرد. او با دست تهی و تفنگ خالی با دو طرف قدرتمند در ستیز بود و یک تنه و بدون پشتوانه خارجی و متحد داخلی، با همه طرف های متخاصم می جنگید، در حالی که خود نیز باور کامل داشت که در این جنگ بازنده خواهد بود.

تلاش های سران جناح استاد اکبری، شخص برهان الدین ربانی و احمد شاه مسعود، صورت گرفت تا استاد مزاری را متقاعد به ائتلاف و همکاری با دولت سازد و یا حداقل زمینۀ خروج او از کابل و زنده ماندنش را فراهم سازند. بنابر اظهار برخی از افراد حاضر در صحنه، احمد شاه مسعود تعهد سپرده بود که اگر مزاری و نیروهایش بخواهند از کابل خارج شوند، امنیت آنان را تضمین کند و مسیر خروج در اختیارشان قرار دهد. پاسخ استاد مزاری در برابر چنین تعهدی این بود که او هیچ اعتمادی به مسعود ندارد. آقای مسعود گفته بود: برای سپردن هر نوع تعهدی که بخواهید آماده ام.

با همه ی این تلاش ها، استاد مزاری هر دو پا را در یک کفش کرده بود که در غرب کابل خواهد ماند و تا آخرین قطره خون مقاومت خواهد کرد. در حالی که هیچ امیدی به نجات از مخمصه نداشت و اکثر مسئولان حزب وحدت که امروزه روضه غرب کابل را می خوانند، سر از قم و پیشاور در آورده بودند.
در حساس ترین لحظات که دیگر استاد مزاری دستش از آسمان و پایش از زمین کنده شده بود و مصرّانه از دوستم می خواست که با موشک هایش از مزار شریف به داد او برسد.

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود؛ رهبر کسی است که مردمش را در موقعیت های مختلف و شرایط گوناگون رهبری کند و تا سرمنزل مقصود، قافله سالاری مردم را به عهده داشته باشد؛ نه اینکه مثل تند باد بنیاد کن، ناگهان فرود آید، چند روزی بی مهار و بی مهابا جولان کند و بعد برای همیشه از نفس بیفتد و به زاویه تاریخ بخزد. استاد مزاری وقتی می دید که مقاومت در کابل بی فایده است، اگر واقعاً به آینده و سرنوشت مردم خود علاقه مند بود، باید مانند مسعود و سایر مبارزان دوراندیش، مواضع خود را ترک کرده، مبارزه را از نقطۀ دیگر ادامه می داد. او (مسعود) هنگامی که مقاومت در کابل را بیهوده یافت، بدون اینکه نیروهایش را بی جهت در مقابل سیلاب طالبان تار و مار سازد، با تمام نیروها و امکانات، کابل را تخلیه کرد و امروز پرتوان تر از گذشته مبارزه را ادامه می دهد.
اگر نبود آن روحیۀ انعطاف ناپذیر و سیاست مشت آهنین استاد مزاری، امروز هم تسلیحات، امکانات و نیروهای غرب کابل در اختیار هزاره ها بود و هم کسی که پیشوا و سرخیل این مردم محسوب می شد، زیر برچه و نیزۀ بیگانگان نمی افتاد.

آنچه از آغاز تا اینجا ـ اعم از ریز و درشت ـ فرا روی شما قرار دادیم، شواهد و دلایلی بود که مبین و نشانگر اتخاذ منطق جنگ و ستیز توسط استاد مزاری و یاران همفکرش بود. عمل و اقدام گویاتر و رساتر از هر سخن و برهانی، می تواند بیانگر طرزتفکر، جهان بینی و خط مشی سیاسی و فکری یک شخص یا یک جریان باشد. آنچه ما در مقابل شما ردیف کرده ایم از متن حوادث و واقعیت ها سربرآورده و برگرفته از رفتار و سلوک شخص استاد مزاری است؛ نه ادعاست و نه تأویل و تأمل.

در پرتو انتخاب چنین تاکتیکی بود که مردم خوش ذوق کابل به حزب وحدت لقب «بٌزِ مندی» داده بودند؛ یعنی بزِ بدون شاخ و شروری که با هیچ یک از همقطاران خود سرِ سازگاری ندارد و با همه درگیر است:

«بی جهت نیست که مردم کابل در گوشه و کنار زمزمه می نمایند و این جمله بسیار معنادار را با خودشان تکرار می کنند که" هفت خر با یک بز بدون شاخ تان را ببرید و یک گاو ما را پس بدهید" و باز بی جهت نیست که برای هر کدام از این مدعیان رهبری یک نام ویژه گذاشته اند».

حزب وحدت بر سر هیچ و پوچ با همۀ احزاب درگیر شد و هزاره ها با همۀ اقوام. در طول اقامت 32 ماهه استاد مزاری در کابل، تاریخی آفریده شد که اضلاع مثلث آن را خون، خشونت و ویرانی تشکیل می داد. و محصول این تاریخ، خلق خصومت و عداوت پایدار میان اقوام ساکن در خانۀ مشترک و تبدیل برادران همکیش و هموطن به دشمنان تشنه به خون همدیگر بود.

جنگ، خشونت و خصومت به حیث یک سنت، قاعده، هنجار و حتی افتخار، پذیرفته شد و آن را «جبهه عدالتخواهی» «سنگرهای دفاع از عزت و شرف مردم» و «مقاومت عادلانه سیاسی» نامیدند. یکی از اسفبارترین تراژدی های انسانی در جهان و یکی از غم انگیزترین فاجعه ها وضایعه های قرن را، مقاومت کبیر و تاریخ ساز هزاره ها در غرب کابل لقب دادند و خالق این فاجعه را پیشوای کبیر خلق!

هر آنکه از سر درد و درک، فریاد برآورد و از این همه ستیزه جویی، کینه توزی و سیه کاری، لب به شکوه و شکایت گشود، فوراً دشنه دشنام و شلاق ملامت بر پشت و پهلویش فرود آمد و طوماری از ناسزا، دشنام و اتهام تحویلش گردید.

بسیاری از قوماندان ها و تفنگ به دستان استاد مزاری، چنان با غرّش آتشبارها و سرفه مسلسل ها خو گرفته بودند که بدون آتش و باروت به سردرد شدید مبتلا می شدند. وقتی تنور جنگ حسابی شعله می کشید و آتشبارها در کوچه و بازار انفجار می کاشت و شیون زنان و کودکان، فضا را پر می کرد، برخی از این تفنگداران شیفته جنگ، چنان به وجد و شور می آمدند که خود را برهنه ساخته به مصاف حریف می-رفتند.

این جملۀ مثله شده از مرحوم دکتر شریعتی که «اگر می توانی بمیران و اگر نمی توانی بمیر» به صورت تابلوی بزرگ در چوک دهمزنگ نصب شده بود که به خواننده می فهماند که در این منطقه چه فرهنگ و بینشی حاکم است. این تابلو آشکارا اعلام می کرد که در اینجا قانون جنگل و قاعدۀ تنازع بقا حاکم است؛ اگر پنجه های قوی داری، دیگران را پاره کن و ببلع وگرنه خودت پاره خواهی شد. شاید از تبعات همین فرهنگ و اندیشه بود که برخی از تفنگداران در کابل، تفنگ خود را «خدا» خطاب می کردند و جنگ را «کاسبی» و «غریبی».

و چه زیبا و گویا سرود آن شاعر مدیحه گو و دغل سرا:
جنگ و جنون، نامۀ خونین ماست
ارث پدر، سر خـــــــط آئین ماست


من از پشتون نمی نالم که تاجیک ناجوان مرد است!
چهار شنبه 13 نوامبر 2013, بوسيله‌ى سردار محمد علیزاده

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • مشکلات استاد ربانی در این بود که مثل چوب دو سر نجس، یک سرش به استخبارات پاکستان و ممالک عربی بسته بود و در طرف دیگرش به استخبارات ایران. استاد ربانی دست آخر با طالب های وحشی بیعت کرده آنها را تا دروازه های کابل سلاح داده رساند و بعد به دست فرشته های نجات کشته شد.

  • سگ جنگی، آشتی، سگ جنگی، آشتی، سگ جنگی باز ....

  • درود به نويسنده مبارز مقاله هذا و ايكاش اصف دادگر اين مقاله را تا اخر مطالعه مينمود تا مگر از خواب بيدار شده انگاه خجالت ميكشيد در مورد مزاري و قبر ان شياد چيزي در اين سايت وزين بنويسد... اصف جان نويسنده مقاله مقبره غريب مزاري كبير ببخش كه از چهره ات انسان عاقل به نظر نميرسي.

  • احتمال یکی از مبارزان اخوان است این اغای نویسنده. اگر ربانی زنده بود شاید فردا به ماتحت خود بم بسته میکرد تا شورای صلح و کبوتران سپید ظاهر شوند.

  • جناب حسین پرویزیان یا همان پرویز بهمن !

    افغانستان را بزک پنجشیری و ربانی با سیاست های انحصارگرایانه شان به باد داد و باعث بربادی و خرابی کابل گردید، حالا برای اینکه دیگران را مقصر جور کنید به دیگران اتهام بسته می کنید تا شاید جنایات بزک پنجشیری را پنهان کنید. ولی کور خواندید.

  • جناب حسین پرویزیان. من طرفدار هیچ گروه نستم اما این را یاد آور میشوم که مقاله شما کاملا یکترفه بود و اگر مگین نه؟ پس چرا نگفتین کیها مردم افشاررا کشتن؟ چرا ربانی عهدش را شکست؟ خودیت گوفتی ۳ وزیر از وحدت را قبول نکرد چرا زیری قولیش زد؟ چرا ربانی به چوکی چسپیده بود ؟ نگفتی چرا؟ مردم را شورایی نزار قتلی عام کرد همه شاهید هست .اما ما صلح می خاهیم تاجیک برادری ماست همونطور که مزاری بزرگ میگفت و دیگراقوام هم برادرانی ماست .جناب حسین پرویزیان شما از آب گیل آلود می خاهید ماهی بیگیرید مواظب باشید جایی ماهی مار نسیبی تان نشود. با احترام آزاد.eshqazad gmail.ceshqazad gmail.comom

  • غرب کابل هنوز تکه تکه است!!!! چرا استاد ربانی اگر امروزه فرشته صلح است ان روزها به سربازانش نمیگفت خیر است شما جنگ نکنید؟ چرا غرب کابل را و مردمش را زیر حملات قرار داد؟ برادران همزبان ما با تمسخر تا امروز مردم ما را جوالی گفته ناسازا میگویند. چرا؟ ایا زورتان میدهد که هزار ه ها پشت درس و علم هستند؟ در سوگواری مسعود هر ساله لوچکهایتان قیامت به پا میکنند. چرا؟ اینها فرزندان همان ربانی و مسعود هستند که به جز ازار و اذیت مردم چیزه دیگری را نمیشناسند. پدران اینها کسانی بودند و هستند که جنگهای کابل را بر پا کردند.هر سوی مردمان تاجک سلاح در دست دارند. غیر نظامی و نظامیش. این خود نشان دهنده صلح طلبیست؟اما بیا برو هر جای که درس است و ببین که فرزندان مزاری چه کارها میکنند. لوچکی یا درس؟ هزاره ها اولین کسانی بودند که سلاح خود را زمین ماندند. این به همه مردم افغانستان معلوم است. از وزیر تحصیلات عال بپرسید . از چوکرهایش که هر طرف پیش پای جوانان هزاره سنگ میاندازند. اما هزاره خود را انتحار نمیکند و لوچکی نمیکند. به طور صلح امیز حقش را میگیرد.
    و گلبدین اگر گرگ است لااقل لباس گوسفندان را به تن نمیکند. مثل گرگهای وحشی به هر کس حمله میکند. و ادم میداند که با یک وحشی سر و کار دارد. اما ربانی در زبان دیگر بود و در عمل دیگر. در افغانستان شعار ها مذهبیند و عملکردها نژادی!!!!

    باز هم خانه کبل پرس اباد که به شما ها که این سایت را هر روز هزارگی گفته فحش میدهید اجاز داده ضد هزاره ها بنویسید. این خود نشانه بردباری هزاره است و انسانیتش. موفق باشید.

  • درود وسلام .
    مسوولین محترم سایت غنیمت کابل پرس? وافغانستان پرس لطفا در رابطه ای تشدد واختلافات خواسته وبا ناخواسته سهم نگیرید اول چرندیات دایفولادی دوم موضوع فوق شاید درست وشاید هم نادرست .نتیجه ای را بدست نمیدهد این دلسوزی به مردم نیست اما بهترین موقع برای ایجاد اختلافات است.مردم مظلوم بخاطر خوشی ویا تاثر افراد واشخاص بسیار پرداخته اند که خود میدانید بس نیست . بدرود

  • من به عنوان یک هزاره واقعیت ها و حقایقی در این مقاله می بینم. اما به نظر من نظامی گری مسعود هم بسیار خطرناکتر از نظامی گری مزاری بود. او هم با ازبک ها و پشتون ها و هزاره ها جنگید.

    یک نکته ای دیگر را بگویم و ان این است که نویسنده از جنایات نیروهای مسعود و اتحاد در حق مردم عادی هزاره اصلا یادی نکرده است. این نه تنها یک بی انصافی بلکه همراهی با جنایت است.

    خوب است که ما اعمال همه را قضاوت کنیم و از قربانیان بی گناه همه اقوام یاد اوری کنیم. قضاوت های یک طرف سودی ندارد.

  • نوشته این مردوزک جاسوس فاشیست های ایرانی نشان می دهد که شورای دزدان وچپاول گران واوباشان شورای نظار نه تنها از عمکرد های وحشیانه وجنایت کارانه خویش پشیمان نیست بلکه خودرا طرف بر حق نیز می داند.این مسپله در گفتار اسماءیل هراتی جنگ سالار دیگر شان نیز به خوبی قابل مشاهده بود.ولی آگاهان مساءل می دانند که در سه جنگ اول کابل نیز این قهرمان مولی بزک پنجشیری ودزدان چپاولگر اش بودند که جنگرا شروع کردند وبنام حزب اتحاد ختم کردند.نیرو های این روباه مکاروجنایت کار قدرت طلب بود که دو هاوان را پشت در پشت هم قرار داده بود وبه هردو طرف سنگر وحدت واتحاد هم زمان فیر می کرد.
    بزک پنجشیر وروباه کابل یگانه حریف خود هزاره ها وحزب وحدت را میدانست.چون نیروهای پشتون وها ومخصوصاٌ نیوروهای حکمتیار وحزب اسلامی را توسط خادیست های پرچمی وکمونیست های جنرال مومن جلو اشرا گرفته بودند.ویگانه مزاحم در کابل برای اعاده قدرت انحصاری خویش را در وجود هزاره ها وحزب وحدت می دیدند.چون نیرو های محسنی شیاد وخبیث ضد هزاره خو تابع بدون چون وچرای هم نژادان خویش بودند.ومحسنی دین فروش وشیادحتی با فتوا وسوءاستفاده ازدین ومذهب جلو نیروهای با احساس هزاره را گرفته بودند تا وارد جنگ با فاشیستان تازه بدوران رسیده وهم نژاد شان نشود تا معادله تغیر نکند.
    بلی علت شروع جنگ ها معلوم است که فاشیستک تازه بدوران رسیده خیال می کرد می تواند قدرت را انحصار کند.وحضور گسترده هزاره ها را در قلب پایتخت کشور تحمل کرده نمی توانست.ولی این پروزیزیان ودیگر پرویزیان های مستعار نویس باید بدانند که با این جفنگ نویسی ها نمی توانند واقعیت ها را وارونه جلوه بدهند.وجنایات مسعود جنایت کار وعامل اجیر شده روس ها وایرانی ها را تبرءه کنند.مسعود جنایت کار وآدم کش وانحصار طلب یکی از عاملین اصلی جنگ .جنایات وچورچپاول مردم کابل است وباید روزی حتی مرده اش نیز محاکمه شود وبه سزای عمل خویش در پیشگاه تاریخ برسد.این بر همه مبارزان وعدالت خواهان فرض است که از قهرمان شدن یک جانی سادیست وآدم کش دیوانه قدرت جلو گیری کنند وچهره واقعی این خبیث انحصار طلب را افشا کنند.
    این هم سند جنایات این قهرمان مولی جنایت کار که رژیم فاسد وفاشیست ایرانی برایش ده ها کتاب نوشته وده ها فیلم ساخته وبه افسانه بافی ودروغ های شاخدار از یک جنایت کار آدم کش وخبیث یک قهرمان وهیرو می خواهد نمایش بدهد.ولی شتر در خواب بیند پنبه دانه مردم بی جهت نام شورای نظار را به شورای دزدان ونام این بزک را به روباه کابل مسما نکرده اند.

  • به يقين نويسنده اين مقاله پشتون است. بخاطر خيت نمودن آب ميان تاجيك هزاره اين مطلب را نوشته است. جدى نگيريد. مرگ بر اوغان، تيم عبدالله پيروز است!

  • مزاری و حزب وحدت به معنای همه هزاره ها نیست.

    مسعود و شورای نظار به معنای همه تاجیک ها نیست.

    مردم تاجیک و هزاره هم زبان و هم فرهنگ استند. بی تجربگی و تندی و کوته بینی رهبران شان باعث جنگ ها و کدورت هایی شد. اما از فرهنگ و زبان مشتر گریزی نیست.

    من با یک تاجیک فارسی زبان خیلی راحتم و اصلا احساس بیگانگی نمی کنم. من در تاجیکستان احساس می کنم در کشور خودم هستم. به تمام مناطق تاجیک نشین رفت و امد می کنم و همه را هم زبان و هم فرهنگ و برادر خود می دانم.

    تاجیک ها و هزاره ها یک مردم استند. حتی ارتباط خونی بین شان بسیار زیاد بوده است در گذشته. مثلا هزاره های سنی همه خود را تاجیک می گویند. حتی هزاره های اسماعیلی خود را تاجیک می گویند. این به دلیلی است که مرز میان تاجیک و هزاره بسیار کم است. من دوستان خیلی صمیمی و دوست داشتنی در میان مردم شریف تاجیک دارم. همه دانشجویان هزاره با دانشجویان تاجیک ها نزدیک استند چون هم زبان استند. پس تلاش عده ای برای ایجاد خصومت میان این دو مردم فارسی زبان و شریف ناکام می شود انشا الله.

  • مقاله بسیار عالی و واقعبینانه! تشکر از حسین پرویزیان. مقاله تان بسیار زیبا، با دقت و با ارایه اسناد و جزيیات نوشته شده بود که هر خواننده را مجذوب خود می سازد. من که از این جزيبات و جریانات آگاهی کامل نداشتم بسیار آموختم و بیشتر به عمق موضوع پی بردم. امید دنباله روان مزاری و ملی گرایان افراطی هزاره با خواندن این متن کمی به خود بیایند و در آینده قضاوت های کور کورانه نکنند.

  • دیروز و امروز دزدان شورای نظار که تمام ثروت افغانستان را خورند (قومندان فهیم)

  • کامران میر هز ار.........................متوجه شدیم که توکه استی..............

  • جناب نویسنده من قصد توهین به شما و به هیچ کسی دیگری را ندارم. اما چند نکته به ذهنم رسید که برای شما بیان می کنم.
    برای وجدان هر انسانی سکوت و یا گذشتن از فاجعه افشار ناممکن است. در افشار انسانهای مظلوم، بی دفاع، بی گناه به شمول زنان و اطفال و سالخوردگان به وحشیانه ترین وجه ممکن سلاخی شدند. دختران و زنان مظلوم افشاری مورد تجاوز قرار گرفتند و خانه های مردم بر سر شان خراب شد و ساکنان آن بی آنکه گناه و تقصیری داشته باشند زنده بگور شدند. گذارشهای مستند و عینی از این واقعه را خبرنگاران خارجی که به هیچ حزب و باند و جناح سیاسی وابسته نبودند - تا شائبه طرفداری این و آن مطرح باشد - تهیه کرده و منتشر کردند. قربانیان حادثه نیز هنوز هم زنده اند و ساکنان کنونی محله افشار در دست رس اند. شاید یادگاری گل آغا با خون قربانیان افشار بر دیوارهای آن هنوز باقی باشد.

    جناب نویسنه مقاله در این حادثه مردم مظلوم و بی دفاع افشار از هر قوم و نژاد و تبار و آئینی که بودند قربانی شدند. بی آنکه سرباز یا جنگجوی حزب و باند خاصی بوده باشند. اطفال، زنان، سالخوردگانی که در برابر دیدگان اقارب شان مورد تجاوز قرار می گیرند و سلاخی می شوند و سرشان بریده می شود نه وحدتی اند، نه حرکتی، نه جمعیتی، نه جنبشی، نه هیچ حزب و گروهی دیگر. فقط انسانهای مظلوم و بی دفاع ساکن این محله کابل اند. پس در افشار جنایت بزرگ رخ داده است شما به هیچ عنوان نمی توانید عاملین این جنایت هولناک را چه مسعود و ربانی باشد یا گماشتگان انانرا از این جنایت مبرا کنی.

    جنگ های حزب وحدت ناگذیر بود زیرا برای دفاع از مردم مظلوم غرب کابل در برابر عاملین جنایت های افشار چاره ی جز ایستادگی و دفاع نداشتند شما بودید چه کار می کردید؟ اجازه میدادید جنایت های آن چنانی تکرار شود؟ غیرت و وجدان انسانی تان کجاست؟ تمامی جنگ های هزاره ها دفاع از خود در برابر متجاوزان بوده است برای این مسئله خوشبحتانه دلایل روشن و شواهد کافی در دست رس است. نمونه های روشنی زیادی را خود نیز ناخواسته معترف هستید.

    جبهه عدالت خواهی برای همه مردم افغانستان عدالت را می خواهد. خوب است خودت می گویی غیر از یک جنگ که حزب وحدت ناچار بود دیگر جنگی را شروع نکرد. خوب است خود معترفی که ربانی قولهای می داد اما بعد به قول خودت بنا به دلایلی که نمی خواهی بگویی عمل نمی کرد. ربانی هیچگاهی مذهب جعفری را به رسمیت نشناخت. حزب وحدت فقط چند مورد دفاع از مردم بی دفاع غرب کابل را علیه شورای نظار و اتحاد را متحمل شد و از مردم غرب کابل دفاع کردند. اما مسعود با همه جنگید عزیز می شود همه بد باشد فقط مسعود خوب باشد؟ عزیز خیلی غیر منصفانه و یک طرفه به قاضی رفته ای. وجدان انسانی ات کجا رفته؟ لا اقل اگر مسلمان نیستی ازاده مرد باش.

    مرگ سرخ به از زندگی رنگین است. مزاری تن به فنا داد تا مردمش زنده باشد. امروز خون مزاری است که در سراسر جهان برای مردمش اکسیر می کند و آنانر ا به شور دوباره می آورد. نسل امروزی که از مزاری تجلیل می کند و به بهانه ی سالگردهای او به مشکلات و چالش های امروز خود و کشورشان می اندیشیند را باید به فال نیک گرفت. این نسل نه حزبی اند و نه قومی فکر می کنند نسل فرهیحته و دردمندی است که برای برون رفت از مشکلات کنونی دنبال چاره اند. این نسل دشمن هیچ قوم و گروهی نیست به تفاهم ملی و برادری و برابری اقوام می اندیشد.

    اما بیاد داشته باش! هرکسی که با عاملین جنایت هولناک افشار همراهی کند در این جنایت سهیم است و هر کسی از انسانهای مظلوم و بی دفاعی این محله کابل دفاع می کند دفاع از انسانیت، عدالت، اخلاق و عمل به حکم وجدان انسانی است. انکار فاجععه افشار ناممکن است.

  • با درود
    من نمي فهمم هر كسي يك تا بيگ خريد و دو روز مكتب يا دانشگاه رفت چرا اين قدر خود خواه مي شود و خود را در مسند قضاوت مي نشاند و هر گو يي كه از دهنش برامد نصيب مردم مي كند
    من فكر مي كنم بهترين دعا در حق آقاي پرويزيان اين است كه : خد هدايتت كند بي عقل و حشي
    خدا انسان را عقل داده و به استفاده از آن امر كرده است حيف يك ثانيه وقتم كه صرف اين نوشته گند و بي مورد شد
    آقاي پرويزيان خوشت مي آيد وقت مردم را ضايع كني ؟؟؟؟؟؟
    بي شعور احمق

  • من نیز مطالعهء این مقالهء زیبا را به همهء حقپرستان وآنانیکه میخواهند تاریخ چند دهه پیش این سرزمین را با دید انتقادی مورد بازبینی قرار دهند توصیه می نمایم. من خودم ازطریق فیس بوک برای چندتن از دوستانم لینک این مقاله را فرستاده ام.
    جالب این است که یکی از پیامگذاران افراطی ؛ آقای حسین پرویزیان را بجای بنده به اشتباه گرفته است. زهی افتخار اگر من حسین پرویزیان باشم واینچنین قلم رسا می داشتم. اما افسوس که من حسین پرویزیان نیستم ودرضمن میتوانم بگویم این مقاله در تشریح وتصویر پردازی حوادث آنروزگار ونقد سرتمبگی های شهید سعید مزاری شهکار ادبی می باشد.
    دوستان سینه چاک شهید سعید مزاری ؛ فکر کرده اند که هرقدر به مسعود وشورای نظار وقت ؛ دشنام بزنند به همان اندازه درمیان فارسی زبانان وشیعیان طرفدار پیدا میکنند وجنایات وخیانت های شهید سعید را از انظار پنهان می نمایند. درحالیکه نویسندهء مقاله وهمچنان نویسنده گان دیگری از این دست درآینده ازخود مربوطین سابق حزب وحدت نشان داده اند ونشان خواهند داد که با اسناد وشواهد انکار ناپذیر درمورد جنایات شهید سعید افشا گری میکنند. امروز ما درعصری زنده گی میکنیم که مقالات دشنامگونه وبی سر وته وبدون سند را کسی زیاد جدی نمیگیرد. دشنام دادن وعقده گشایی از نوع پیروان افراطی شهید سعید مزاری وهمچنان گروه های ازنوع انجنییر خلیل الله معروفی ودوستانش وهمچنان سازمان راوا وگلبدینی دیگر درمیان خواننده گان خریدار ندارد. زیرا؛ از روزیکه وسایل تاری در دنیای مجازی انکشاف کرده است بحد کافی آنها دشنام داده اند وعقده های شان را حل کرده اند. دیگر جایی برای دشنام بازی باقی نمانده است.
    امروز مردم به اسناد وشواهد ومدارک زیاد ارج قایل می باشند.
    نظر این بنده خدا دربارهء نقد ونقدگری خودی این است که :تا وقتیکه اقوام غیر پشتون بخصوص هزاره ها وازبکها از شخصیت پرستی وقهرمان تراشی وپدر خواندن این رهبر وآن رهبر بیرون نشوند وخودشان با عقل وخرد انسانی اشخاص ورهبران خودرا مورد باز پرس وملامتی قرار ندهند هرگز طلسم سیطرهء سه صدسالهء قبیلوی پشتونی را شکستانده نمیتوانند. فاشیسم را هرگز با فاشیسم مضاد مهار کرده نمیتوانیم. عصر امروز عصر فاشیسم نیست. جهان امروز به فاشیستان وبر غباوت آنها می خندد. آنانیکه مانند آصف داد گر وامثال او مزاری را پدر گفته تجلیل میکنند درعصر خودشان زیست ندارند. امروز عصر بابه پرستی وبابا گفتن گذشته است. هرکس بابای خود باید باشد وبه پای خود باید بایستد. چه خاصا اینکه همچو یک بابهء بی عقل وبی خردی که بخاطر در انحصار نگهداشتن کرسی رهبری؛ بدون درنظر داشت منافع جمعی خود ودیگران ؛ دست به چنین جنایات ضد بشری بزند هرگز قابل ستایش نیست. کسیکه جنگ کردن وکشتن وکشته شدن را برای کشتن وکشته شدن وبرای جنگ کردن دوست داشته باشد او هرگز درقرن بیست ویک رهبر بوده نمیتواند .
    پیروان سیه چاک شهید سعید باید این مطلب را درنظر داشته باشند که هیچکسی از طرفداران مسعود؛ مسعود را بابه ویا پدر نمیخوانند وهیچکسی هم ادعا ندارد که مسعود اشتباهی را مرتکب نشده است. اما اسناد وقراین از قول اشخاص زنده؛ نشان میدهد که مسعود با تمام اشتباهاتش هرگز به شکل عمدی ؛ خود ویاران خودرا به تهلکه نه انداخته است. بلکه برعکس تا جای که امکان داشته است به مذاکرات وگفتگوارج قایل بوده در برابر زورگویی های قبیله سر خم نکرده است . گره را که با دست باز میشده هرگز آنرا به دندان باز نکرده است. این قول من نیست. بلکه قول اشخاص وافرادی است که درهمان سالها درمیان مسعود ومزاری دراوج بدبختی های مردم کابل در رفت وآمد بوده اند وهمین اکنون به سر زنده استند وامروز ویا فردا اسناد شان خدمت خواننده گان سایتها قرار میگیرد. مسعود بالاخره آنقدر آگاهی داشت که بداند کی ها ازنظر ساختار قومی متحدان استراتیژیک او ملیت او هستند. این چیزیست که اسناد وشواهد آنرا بما میگوید.
    من از پیروان سینه چاک شهید سعید که بعضی های شان حتی اصلا به اسلام وقرآن ومقدسات اسلامی وپیامبر اسلام نیز درسایت کابل پرس? لعن فرستاده اند می پرسم که آیا مسعود کدام هیئت مذاکره کنندهء دشمن ویا مخالف خود را کشته است؟ کشتن یک هیئت مذاکره کننده ولو ازطرف دشمن هم باشد درهیچ آئین وقانون بشری ویا دینی جواز ندارد ولی آقای مزاری این کار را کرده است.
    اگر میگوئید نه پس آیا سربه نیست کردن بیرحمانهء زنده یاد نجم الدین مصلح یکی از تاجیکان بدخشانی که هیچ پیوند فکری با جمعیت وشورای نظار هم نداشت مطابق کدام معیار جوانمردی وعیاری هزاره گی وهموطنی صورت گرفته است؟ آیا منکر این هستید؟ یک شاگرد مکتب فکری زنده یاد محمد طاهر بدخشی که با دل باز وقلب پاک و آگنده از عشق وانسانیت به هموطنان هزاره اش در روز یازده هم جدی یعنی همان روز کودتای شورای هماهنگی بالای کابل ؛نزد شهید سعید تان میرود تا اورا ازمکر وحیله های شیطانی گلبدینی آگاه سازد چه گناهی داشت وبراساس کدام معیار انسانی به شکل فجیع وغیر انسانی سربه نیست گردید؟ چه گناهی آن مرحومی داشت؟ مگر میخواهید که فقط تاجیکان آستان بوسان درگاه شما باشند واز شما اتحاد وبرادری را گدایی کنند؟ چه فکر میکنید که مگر درین ماتمکده جز شما دیگر هیچ مظلومی از اقوام وملیتهای دیگر وجود ندارد؟

  • پهلوان یحیی یکی از هزاره های درهء ترکمن می باشد . او از جمله اشخاص میانجی است که همراه با مرحوم سلیمان یاری ؛ سید محمد علیشاه توکلی متولی سابق قایمیهء افشار که بعدا به امر مزاری از آنجا خلع گردید ؛شهید سید مصطفی کاظمی ؛ داکتر محی الدین مهدی ؛ سید عبدالکریم هاشمی ؛ مرحوم داکتر عبدالرحمن واستاد محمد اکبری همیشه بخاطر قطع جنگ میان حزب وحدت ودولت برهان الدین ربانی در همان سالها در رفت وآمد بوده است. او چشمدیدش را ازیک ملاقات مزاری ومسعود چنین بیان میکند: خرابی روابط آمرصاحب وشهید مزاری از روزی آغاز شد که درروالپندی آمرصاحب بحیث وزیر دفاع تعین شد وبه اساس فیصلهء رهبران جهادی باید هیچ نیروی جهادی بصورت مستقل وارد کابل نگردد درحالیکه مسعود درقرار داد جبل السراج با مزاری وجنرال مومن وجنرال دوستم ائتلاف تشکیل داده بود ولی سقوط ولایت پروان بعدا میدان هوایی بگرام تمام معادلات را برهم زد.
    آمرصاحب اینک ازموضع قدرت خواست بارژیم درحال سقوط مذاکره کند. درحالیکه گلبدین نماینده اش نیز درشورای روالپندی به فیصله های رهبران جهادی متعهد گردیده بود ولی اطلاعات که به آمرصاحب میرسید حاکی از داخل شدن قوتهای حکمتیار به شهر کابل بود
    آمرصاحب بخاطراینکه بهانهء بدست حکمتیارندهد از داخل نمودن قوایش به کابل تا آخرین لحظه امتناع می ورزید. روی همین علت وی به قوتهای جنرال مومن امر کرد که درچوک ارغنده از داخل شدن قوای احزاب مجاهدین ممانعت بعمل آورد.
    این درحالیست که قوتهای حزب وحدت اسلامی بعداز سقوط مزارشریف خودشان را مستحق میدانند تا بدون چون وچرا وارد کابل شوند. اما این ممانعت باعث ایجاد عقده در وجود شهید مزاری گردید.
    بعداز داخل شدن ما به کابل نیز قوتهای حزب وحدت اسلامی را ما درجریان قرار ندادیم بعداز گذشت چندین روز بالاخره آمرصاحب موافقت نمود تا رهبران حزب وحدت اسلامی را ذریعهء چرخ بال از بامیان به کابل منتقل نمایند. بعداز ورود رهبران حزب وحدت اسلامی به کابل اولین جلسهء رهبران جهادی درقرغه دایر گردید. قبل ازآن یک سلسله درگیریهای پراگنده میان حزب اسلامی وحزب سیاف ازیکسو وحزب وحدت ازسوی دیگر درغرب کابل بوقوع پیوسته بود. ولی بهرحال درجلسهء قرغه برای اولین بار مسعود ومزاری باهم روبرو شدند. مسعود طبق روال معمولی بسوی شهید مزاری رفت تا با وی مصافحه کند ولی شهید مزاری آمرصاحب را درحضور تمام رهبران جهادی به عقب زد ودستش را نیز زد وبرایش گفت:
    تو مرد نیستی!
    مرد باید بامرد قول بدهد نه باتو!

    مسعود بخاطریکه بتواند ازین روش خشن مزاری به نحو دیپلوماتیک درحضور رقبایش بکاهد با شوخی وخنده که گویا مزاری را ازقدیم الایام میشناسد وچنین مزاقها میان هردو یک امر عادی است خیلی کوشید تا این را رنگ مزاق جلوه دهد ولی گپ ازگپ گذشته بود. حاجی دین محمد نمایندهء مولوی خالص به ریشخندی گفت: راشه آمرصاحب دیخواته مزاری اوس دیر په قار دی
    معنای سخن سمبولیک حاجی دین محمد برای شهید مسعود خیلی روشن بودیعنی اینکه این طرف بیا ترا به هزاره چه کار؟

    با این پیشامد شاید مسعود در حضور آن جمع خیلی خودش را حقیر احساس کرد. خدا داند که در دلش چه میگذشت. وبا خودش چه فکر میکرد ولی از سر وسیمایش خجالتی وشرم می بارید . اصلا نمیدانست که وی چه میگوید . ولی ما که به عادت وی آشنا بودیم درک کردیم که تمام معادلات برهم خورد. ازهمان روز دیگر مسعود دربرابر حزب وحدت وشخص مزاری موضعگیری دوستانه نداشت تا بالاخره باعث جنگها وانشعابات داخلی حزب وحدت اسلامی گردید

  • من نمیدانم شما طرفداران مسعود اوف وربانی چرا اینقدر احمق وبی شعور استید.شما هزاره ها را منع میکنید از اینکه مزاری را رهبر وبابا بگویند.ولی خود با حماقت غیر قابل باور کوشش دارید یک جنایت کار بی عقل وشعور را که همه دست آورد های اقوام محروم را به باد فنا داد به عنوان قهرمان ملی معرفی کنید.در حالیکه در افغانستان حتی به گفته خودتان ملتی هنوز وجود ندارد که قهرمان اش وجود داشته باشد.این خود نشان بی شعوری وکودن بودن تان است.اما آن آمرک دزد وپیمان شکن تان اگر احمق وسر تمبه نمی بود هزاره ها واوزبیک ها ریاست ربانی وحتی وزیر دفاع بودن این ابله را پذیرفته بودندفقط خواستار شرکت شان به طور اساسی در ساختار نظام وقدرت بودند.ولی چون این آدم تازه بدوران رسیده می خواست همه چیز را تحت سیطره خود داشته باشد حاضر نشد با دیگران کنار بیاید.این بی شعور حتی از رهبر خود ربانی نیز اطاعت نمی کرد همانطور که بعد از سقوط طالبان ودر کنفرانس بن آن احمق دیگر اش قانونی نیز به حرف های رهبر شان گوش نکردند ووطن را دودستی در بدل چند ملیون دالر وسه چوکی به اصطلاح کلیدی به آمریکایی ها وخلیل زاد واگزار کردند.وحالا که باد شان رفته وای وای میکنند.من به شما وارثین آن بی مغز می گویم اگر خودتانرا اصلاح نکنید همین راه را که تاحال رفته اید دوباره خواهید رفت ودوباره به همین جایی میرسید که همین اکنون ایتاده اید.وبه دست وپای هزاره ها افتاده اید تا یکی از جهره های اصلی هزاره با شما اءتلاف کند.ولی مطمءن باشید که محقق بی شعور که فریب فاشیست های جنایت کار ایرانی را خورده وبه توصیه وشاید با گرفتن پول از آن فاشیست ها با شما یکجا شده ومردم خودرا فروخنه موفق نخواهد شد ومردم ما به این تیم ساخته وپرداخته فاشیست های جنایت کار ایرانی رای نخواهد داد.
    شما باید خودتانرا اصلاح کنید واز سرنوشت آن انحصار طلب مفلوک وبه جهنم رفته درس عبرت بگیرید وگرنه شما هم مانند او آرزو های فاشیستی وتمامیت خواهی تانرا به گور خواهید برد.شفیع غازی بنازم بنام نامی ات که هیچ سگ وشغال وروباه مکاری نتوانست از خد مدافعه ات بگذرد.فقط این دست خیانت بود که باعث شکست ما شد.ما امروز این دست های خیانت را قطع کرده ایم وقطع خواهیم کرد اگر هنوز وجود داشته باشد.

  • محترم بهمن،

    من طرفدار مزاری نیستم. کارهایش را نقد می کنم و خوشحال هم می شوم اگر کسی از اقوام دیگر هم به صورت منصفانه اعمال ایشان را نقد کند.
    اما به نظر من شما انصاف را رعایت نکرده اید. من به نکاتی اشاره می کنم.

    1. قتل عام مردم عادی افشار به دست نیروهای سیاف و مسعود شما چطور توجیه می کنید؟

    2. مسعود زمینه ای پامال شدن شمالی را فراهم کرد و این ضربه ای است به طرفداران خودش در نتیجه ای تندروی هایش وارد شد.

    3. تاجیک ها را تمامیت خواه و بی انصاف معرفی کرد که تا امروز از این ناحیه ضرر می بینند.

    4. حتی در میان تاجیک ها اکثریت کرسی ها و مقامهای دولتی را به پنجشیری ها داد و تاجیک های زیادی هستند که از دست تمامیت خواهی پنجشیری ها خسته اند. نمونه اش داکتر سپنتا و استاد جلال که جرات حرف زدن را دارند.

    5. مردم عادی کابل حتی مردم عادی تاجیک از دست نیروهای مسعود ظلم دیده اند و این ظلم ها در تحقیقات بی طرف ملل متحد هم ثبت شده است.

    6. اکثر کسانی که مسعود به اسم هزاره به آنها کرسی و مقام داده بود سید بودند و شما بهتر می دانید که هزاره و سید دو هویت قومی جداگانه است. من مخالف سیدهای هزاره به هیچ عنوان نیستم اما نمایندگی تام شان از مردم هزاره را به هیچ عنوان عادلانه نمی دانم.

    7. همین که مزاری به مسعود در آن جلسه ( اگر واقعیت داشته باشد ) چنان غیر مسوولانه برخورد کرده باشد و بعد مسعود آن بر خورد را مبنای دشمنی خود با حزب وحدت و هزاره ها قرار داده باشد خود نشان می دهد که این دو مرد تا چه اندازه خودخواه و خود محور بوده اند و منافع مردم در مقابل غرور شخصی شان اصلا اهمیت نداشته است.

    8. همین که مسعود از یک طرف با مزاری پیمان کرده است و از طرف دیگر بدون مشوره با او از ورود نیروهایش به کابل جلوگیری کرده است نشان می دهد که مسعود درک درستی از دیپلوماسی و شناخت عمیق از سراسر افغانستان نداشته است. ایشان بیشترین شناخت را از دره های شمال شرق کشور داشت و از بقیه نقاط افغانستان و ساختار اجتماعی این مناطق شناخت بسیار ضعیفی داشته است.

    9. مسعود تا اخر از سیاف حمایت کرد. اما ما دیدیم که سیاف چطور زمینه ای ترور وی را فراهم کرد و بعد از سقوط طالبان هم با تمام نیرو در کنار کرزی و تیم افغان ملت قرار داشته است.

    10. من باور دارم که مزاری به وسیله گلبدین فریب خورد و مسعود هم فریب سیاف را خورد. این دو بزرگوار تجربه ای بسیار ناچیزی برای سیاست کردن در صحنه ای ملی داشتند. اینها اصلا مردان جنگ بودند و مردان سیاست نبودند. به همین دلیل دست اورد هر دو برای مردم شان بیچارگی بود.

    11. شما قهرمان خواندن و پرستش مسعود از سوی طرفداران وی را کاملا نادیده می گیرید. طرفداران مسعود از وی نه پرد بلکه یک قدیس ساخته اند و دروغهای بسیاری را به وی نسبت می دهند که ریشه در واقعیت ندارد.

    12. وقتی دیگران یک ادم خود محور را که هیچ دست اورد مثبتی حتی برای مردم خود نداشته است قهرمان بگویند و او را پرستش کنند چرا دیگران این حق را نداشته باشند؟

    13. مسعود آن قدر خود محور و بی تدبیر بود که در چهار سال از آن موقعیت درخشانی که برایت پیش امده بود دوباره به همان کو دره ها پناه برد و در همانجا هم با بی سادگی تمام فریب سیاف را خورد و تروریستان را در کنارش راه داد تا او را ترور کردند.

    14. مرگ مزاری و مسعود و مصیبت هایی را که برای مردم هزاره و تاجیک خلق کردند باید به عبرت تبدیل شود. اما افسوس که نه در میان طرفداران مسعود و نه در میان طرفداران مزاری انصاف و واقع بینی و دور اندیشی جایی دارد.

    15. از شما بعید است که تا این حد یک طرفه قضاوت کنید. وقتی انصاف را رعایت نکیند مردم سخنان دیگر تان را هم باور نخواهند کرد. اگر شما به این فکر باشید که طرفداران مزاری و دوستم دست از دوستم پرستی و مزاری پرستی بر دارند و بیایند قهرمانی مسعود را قبول کنند، اشتباه می کنید. یگانه راه پایین کردن اینها از خر پرستش این و آن ، ان است که شما هم بت خود را نقد کنید و کارهای زیانبخش و منفی اش را فاش بگویید تا دیگران بدانند که انصاف دارید.

    16. شما می گویید که طرفداران مزاری به دین و مذهب باور ندارند. این به نظر من حرف درست نیست. درست است که یک تعدادی سکولار هم در میان طرفداران ایشان وجود دارد اما اکثریت شان جهادی ها هستند. در میان طرفداران مسعود هم ادمهای سکولار کم نیست. حتی از کمونیست های سایق هم فراوان یافت می شود. برای کوبیدن طرف ادم نباید به هر وسیله دست بزند. این کار حرف شما را بی اعتبار می کند.

    وانگهی، آیا قرار است در افغانستان هر کسی که به دین و مذهب باور نداشت، از تمام حقوق و جایگاه انسانی اش محروم شود؟ آیا به نظر شما کسی که به دین باور ندارد انسان نیست؟ آیا هندوهای افغانستان حق شهروند، ابراز نظر و برخورداری از حقوق شهروندی را ندارند؟

    17. اگر شما حقوق شهروندی را به دینداری ادمها ربط می دهید پس فرق شما با طالبان در چیست؟ من خودم یک ادم مذهبی استم مگر باورمندم که باید تمام اتباع افغانستان اعم از دیندار و بی دین و مسلمان و غیر مسلمان و از هر قوم و نژاد و منطقه در پیشگاه قانون و در برخورداری از حقوق برابر باشند.

  • آقای پرویزیان،

    نوشته تان هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ املا و انشا بی همتاست. قلمت رساتر باد. رهبران را باید دد مواقع حساس، و برخورد و رویه شان خصوصن هنگام قدرت باید شناخت. به همین خاطر می خواهم واقعه ای را که از زبان یکی از استادان انستیتیوت سابق علوم اجتماعی واقع افشار در مورد ملاقات استادان آن انستیتیوت با شهید مزاری در همان سال ها شنیده بودم بازگو کنم. امیدوارم بیان این واقعه دلیل مخالفتم با شهید مزاری و موافقتم با رهبران یا فرماندهان مخالف وی تلقی نگردد. همچنان می خواهم اضافه کنم با شناختی که من از شخصیت آن استاد دارم بعید می پندارم آن واقعه را بخاطر بدنامی شهید مزاری از خود ساخته باشد یا در آنچه اتفاق افتاده تحریف روا داشته باشد.
    واقعه از این قرار است که حین گرفتن کنترول افشار توسط نیروی های شهید مزاری، از ساکنان بلاک های رهایشی انستیتیوت علوم اجتماعی که استادان همان انستیتیوت بودند "که حالا به نام دانشگاه استاد ربانی مشهور است" خواسته شده بود تا خانه هایشان ترک کرده ومنطقه را به حزب وحدت واگذار کنند تا از طرف حزب وحدت منحیث مقر فرماندهی نظامی و سیاسی مورد استفاده قرار بگیرد. چون موضوع جدی تر شده بود. استادان علوم اجتماعی خواهان دیدار با شهید مزاری شده بودند تا اگر شود او را از این تصمیم منصرف سازند یا حداقل مهلتی بخواهند تا در وقت مناسب از آن جا نقل مکان نمایند. یکی از استادان که از خویشان نزدیک ما بود پس از دیدار با شهید مزاری چنان برآشفته بود که تا روز های روز از آن واقعه به تلخی یاد می کرد. او قصه کرد وقتی استادان داخل اتاقی شدیم که قرار بود با مزاری دیدار کنند با تعجب دریافتیم که او با بوت های پس قات روی دوشک نشسته و نه اینکه کوچکترین تکانی بخود نداده بود بلکه حتی پاسخ سلام استادان را نیز نداد بوده و همانطور که یک بغله نشسته بگلود برای شان جواب رد داده و گفته که باید خانه هارا تخلیه کنند! خشم استادان از این نبود که خانه هایشان را باید ترک میکردند چون خانه دولتی بود ولی از پیشامد مزاری سخت برآشفته بودند می گفتند اصلن چنین انسان متکبر و خارج از دایره آداب معاشرت در عمر خود ندیده بودند. من به این باورم که چنین نخوت و تکبر اساس تمام تصامیم غلط است.

  • مزاری یک لچک و بد اخلاق بود. یک بابه گک لوده بود و یک قومندانک خود خواه که میخواست با روش های خشن و ضد مردمی از خود یک رهبر بسازد. مزاری یک جا طلب بود که از ریختن خون مردم خود نیز دریغ نمی کرد. دید وسیع سیاسی نداشت. برنامه ملی نداشت. تنها به خود و خود خواهی های خود می اندیشید. او هیچ خدمتی به مردم هزاره نکرده است. به جز اینکه باعث مرگ و بیجا شدن شان شده. ائتلاف ها و کودتا های ناموفق وی با زشت ترین چهره های تاریخ کشور یعنی حکمتیار خاین، و شرکت نمودن در راکت پرانی هایی که باعث مرگ هزار ها شهروند کابل شد، خود بیانگر شخصیت زشت مزاری می باشد.

  • خدمت محترم غزنوی عرض ادب واحترام دارم!
    از ‍ کاربرد ادبیات عالمانهء شان حظ بردم واستفادهء علمی نمودم. اما چه کنم که دیگران بتهای شانرا قبلا شکستانده اند ویا لا اقل آنرا ازمنظر نقد می نگرند ودعوای پیامبری ومعصومیت را به آنها نسبت نداده اند وهیچکسی حاضر نیست که در قرن بیست ویک برای خودش ازیک مرده بابه درست کند ولی این شما استید که درین قرن بیست ویک آنقدر احمق ولاشعور باقی مانده اید که هنوز هم دنبال بابه وپدر استید که باید دست تانرا بگیرد وبرای تان راه رفتن را بیاموزد. خیلی معذت میخواهم که بگویم که این عمل نماد خامی شماست. شما بحدی در قعر مرداب قوم وهزاره بودن گیر مانده اید که حتی افراد خودتان را نیز دفع میکنید وحاضر نیستید که کسی بگوید سازمان نصر بانی جنگهای داخلی میان شیعه های افغانستان است.
    آقای حسین پرویزیان خودش یک شیعه مذهب وهزاره است ولی گرایشات وتمایلات افراطی راسیستی تان بحدی غلیان کرده است که حتی سیدهای هزاره را هم درجملهء هزاره حساب نکرده وهمه را از دایرهء هزاره بودن خارج ساخته اید. شما بفرمائید بگوئید که فرق میان وشما وهتلر واسمعیل یون وروستار تره کی چیست؟
    آقای غزنوی!
    آنکه ازگذشت روزگار نیاموزد از هیچ آموزگاری نمی آموزد. شما عکس قهرمان ملی شفیع هزاره را اینجا به نمایش گذاشته اید. برای من دیدن این عکس هیچ تاثیر منفی ندارد. زیرا نه او پدرم را کشته ونه بابه کلان ونه هم کدام اقارب ونزدیکانم را ونه هم به ناموس خانواده ام تعرض کرده است ولی شما که از عدالت وعدالت خواهی وانسانیت داد میزنید بفرمائيد بگوئید که آیا این انسان یک قاتل سادیست نبود؟ آیا عدالتخواهی شما این است که قاتلان سادیستی که درمورد آنها مستند اسناد وجود دارد آنها را بخاطر هزاره بودن برائت دهیم وتنها دنبال قوماندانهای پنجشیری شویم که چرا در افشار علیه مزاری جنگیده اند؟ اگر نمیجنگیدند مگر آن شهید سعید شما به مردم پنجشیری وشمال کابل ومنطقهء خیرخانه رحم میکرد؟ دوست عزیز ! این را بدانید که امروز هستند کابلی ها ولوگریها و تاجیکان وپنجشیریها وبدخشانیهای که خود شاهد تعرض جنسی این قهرمان شما در پیش چشمان مردم بوده اند.
    حال مشت نمونهء خروار به چندتا از شهکاریهای قهرمان ملی هزاره ها محترم شفیع توجه کنید!
    کسیکه خود شاهد تعرض جنسی بالای یک مرد اسیر چون نجم الدین خان مصلح بوده است هنوز هم درقید حیات است . من با شما با سند ومدرک حرف میزنم. بی سند با شما میدان دشنام بازی را گرم نمیکنم. لطفا شما نیز با من از روی سند ومدرک حرف بزنید.
    ۱ استاد کریم دریور برهان الدین ربانی؛ همان کسیکه نجم الدین مصلح را برای مذاکره نزد شهید سعید برده بود؛ خودش جریان تعرض جنسی شفیع را بالای نجم الدین مصلح درهمان روزیکه ایشان نزد شهید سعید رفتند بیاد دارد که پیش چشمانش این عمل شنیع صورت گرفته است . این شخص بعداز مدتی بندیگری به وساطت جنرال حمیدگل پاکستانی از اسارت شهید سعید آزاد شد ولی نجم الدین مصلح بدون هیچگونه جرم وگناه ازطرف همین قهرمان ایده آلی تان یعنی مجاهد نستوه شفیع جان اول مورد تعرض جنسی قرار گرفته وبعد با شکنجه ازبین رفته است. آیا همین است عیاری ومردانگی وصداقت وشجاعت وشهامت یک قهرمان هزاره؟ به یقین که همهء هزاره ها درین قهرمانی شریک نیستند از آنجائیکه خودتان نیز هزاره ها به سید وغیر سید تقسیم کرده اید حاضر نیستید که درین افتخارات دیگران را با خودتان سهیم سازید. ولی قدر مسلم این است که این شما استید که دست اقوام دیگر را به گریبان هزاره ها انداخته اید وخودتانرا نماینده گان تام الاختیار هزاره ها در آورده اید. باهمه حال من بحث را با شما زیاد طویل نمی سازم.
    به سند دیگر توجه کنید!
    ۲ یوسف جان نثار کمره مین پنجشیری مربوط مجاهدان شورای نظار همین حالا زنده است. او برادری داشت بنام عبدالله جان نثار یکی از مجاهدان سابق مربوط شورای نظار.
    زمانیکه جنگ نیروهای گلبدین ودوستم علیه دولت ربانی آغاز گردید. او در ریاست امنیت ملی حوزهء اول شهر کابل کارمند امنیت دولتی بود.
    آخرین دیدار یوسف جان نثار با برادرش درمنطقهء قلعهء نجارهای خیرخانه صورت گرفته است. درست درهمین روز است که عبدالله جان نثار توسط افراد مزاری که خودشان را درلباس افراد فرقهء ۷۰ مربوط اسمعیله درچهار راه تایمنی جابجا کرده بودند وپنجشیری شکار میکردند هنگام رسیدن موتر تاکسی حامل عبدالله جان نثار نزدیک جماعت خانهء اسماعیلیه تاکسی توسط افراد مسلح توقف داده میشود. عبدالله جان نثار که ملبس به لباس رسمی شورای نظاری بود واز فاصلهء دور سیمای یک شورای نظاری در چهره اش هویدا بود به مجرد توقف موتر افراد مسلح ؛ که خودشان را درظاهر مربوط فرقهء اسمعیلیه معرفی کرده بودند به تاکسی هجوم آورده وبا زور عبدالله جان نثار را از موتر پائین وبعد از آن تا به امروز ناپدید می باشد.
    ولی یک تعداد افراد مزاری که بعدا به شاهخهء استاد اکبری پیوستند واز ادامهء جنگها خسته شده بودند اعترافاتی خیلی جالب دارند یکی از آنها به اسم غلام علی مسکونه وزیر آباد کابل میگویدکه عبدالله جان نثار را شفیع دیوانه قبل ازکشتن چنان شکنجه داده میداد که فغانش به آسمانها میرسید واز شدت درد خودش فریاد میزد که به لحاظ خدا وبه لحاظ امام حسین وامام علی وبه لحاظ هرچه که شما به آن اعتقاد دارید لطفا مرا بکشید. تفصیل شکنجه عبدالله جان نثار توسط زنده یاد شفیع قهرمان کاملا از توان این قلم بیرون است . ولی روزی میشود که آنرا با تفصیل بیان نمایم.
    ۳ احسان یکی ازهنرمندان معروف که خودش از تاجکهای لوگر می باشد در زمان جنگهای کابل در منطقهء ده دانای دارلامان سکونت داشت. اوچشمدید خودش را از یک روز تاریخی که روز شهکاریهای قهرمانی های شفیع قهرمان بود اینچنین بیان میکند.
    درموتری مینی بوس شهری نشسته بودیم که ناگاه نزدییکهای سفارت شوروی موتر توقف داده شد. تفنگداران مزاری به موتر بالا شده درمیان تمام راکبین یک دختر جوان نیز توجه شان را بخود جلب کرد. قوماندان امر تخلیهء تمام مینی بوس را بما صادر کرد ولی زمانیکه آن دخترک نیز میخواست از موتر پائین شود اورا ی‍ک مرد مسلح به امر قوماندانش دوباره به زوربه موتر بالا کرد. خلاصهء سخن اینکه قوماندان صاحب دخترک را در داخل همان موتر مورد تعرض جنسی قرار داده وغلیان شهوتش را خالی کرد وبعد همه را دوباره امر کرد که به موتر بالا شوند وآنگاه اجازهء حرکت را داد. درمسیر راه همهء راکبان می گریستیم وآن دخترک نیز از بسکه به این آسانی همهء آبرو وعزت اش را از دست داده بود میگریست . من بعداز همان روز همهء اعضای فامیلم را ازطریق چهلستون وبعد چهار آسیاب به لوگر بردم.
    ۴ به گواهی یکی دیگر از اعضای سابق حزب وحدت . محترم شفیع قهرمان درقرار گاه خودش دو جسد مرده را نگهداری کرده بود ونمیگذاشت که آنها دفن گردند. یکی آن پنجشیری بود ودیگرش هم کدام پغمانی. معلوم نبود که آنها کی بودند. ولی محترم شفیع قهرمان هر صبح ‍ عادت داشت که آنها را بوی کند. هر وقتیکه بوی آن دو جسد گندهء مرده به مشام محترم شفیع قهرمان میخورد او تازه میشد وسرحال میگردید وآنگاه کارهای خودش را خوب انجام میداد. شفیع قهرمان همیشه میگفت که مرا دیوانه بگوئید زیرا درد تاریخی هزاره ها مرا چنین ساخته است. آری من دیوانه هستم ودیوانه باقی می مانم.
    افتخار به چنین قهرمان ملی !!!!!!!!!! محترم غزنوی صاحب!
    این را بدانید که افغانستان کشور چند قومی است. هیچ قومی درین کشور نسبت به دیگری برتری ندارد. اقوام این کشور بدرجات مختلف مورد بدترین استبدادها وتبعیض های خانواده های حاکم که عمدتا پشتون بوده اند قرار گرفته اند اما همهء این بدبختیها وتبعیض ها به قول محترم جعفر رضایی هرگز مجوزی بدست هیچ یک از اقوام ساکن این کشور نمیدهد تا چنین جنایات ضد بشری را مرتکب شود.
    این را بیاد داشته باشید که اگر شما به این باور استید که شفیع دیوانه را بیعدالتی های تاریخی علیه هزاره ها بوجود آورده بود دیگران نیز حق دارند تا ادعا کنند ملاعمر را نیز همین جنایات سادیستی اقلیتهای عقده ایی غیر پشتون بوجود آورده است. اگر شما شفیع را قهرمان تان میدانید. بدیگران نیز حق بدهید که عبدالرحمن وملاعمر را قهرمان شان برگزینند وبعداز گذشت هر دورهء تاریخی یک شفیع دیوانه وبعدا یک ملا عمر ظهور کند وقرنها هزاره ها وازبکها وتاجیکها از کاروان تمدن بشری عقب بیفتند آیا این کار عقلانی است؟
    اگر قرار باشد که هرقوم وملتی که سالها قربانی استبداد وظلم بوده اند دست به چنین جنایات سادیستی بزند امروز باید تمام قارهء افریقا وامریکا را خون سفید پوست ها بگیرد که در برده سازی سیاه پوستها ازنظر تاریخی پدران شان دست داشته اند.
    غزنوی صاحب!
    من شخصا طرفدار قهرمان سازی هیچکسی نیستم. اگر شما بحثهای مرا با مخالفان من درسایت کابل پرس? تعقیب نموده باشید من هم باطرفداران افراطی احمدشاه مسعود وهم باطرفدران دوستم وهم با شما همیشه از در منطق وعقلانیت حرف زده ام. ولی یک موضع اینجا قابل یاد آوری است که:
    آنانیکه از مسعود بحیث قهرمان ملی شان دفاع میکنند لا اقل منطق دفاع را خیلی درست وحسابی براساس تمام نورمهای قبول شدهء عصری وانسانی هم برای خودشان وهم برای دیگران ارائه میدارند ولی شما خیلی احمقانه در تار عصبیتهای قومی گیر مانده اید واز بی پدری یک جنایتکار را پدر میخوانید وازبی قهرمانی یک جانی سادیست را مانند شفیع قهرمان خوانده اید.
    دفاع ازجنایت جنایت است. این شما استید که دیگران را تحریک به قهرمان تراشی میکنید. زمانیکه شما ازچنین شخصی بحیث قهرمان تجلیل بعمل می آورید از پیروان ملاعمر چه گله دارید؟

  • جناب آقای بهمن با سلام خدمت شما!
    اگر شما بعنوان قلم بدست قوم محترم تاجک، انتقادی از مرحوم احمد شاه مسعود داشته باشید و اشتباهات ایشان را بیان کنید برای همه جالب تر است تا اینکه مخالفانش این کار را بکنند. آیا شما از عهده چنین کاری بر میآیید؟
    همانطور قلم بدستان هزاره اشتباهات مرحوم مزاری را زیر ذره بین بگیرند و تحلیل کنند.
    به نظر من این روش هم اقوام همزبان را به هم نزدیک میکند و هم قهرمان سازی های بیهوده را از فرهنگ سیاسی همه دور میسازد.
    نزدیکی اقوام تاجک و هزاره باید از طریق قلم بدستان این اقوام به اجرا گذاشته شود و نه توسط تفنگ بدستان انها. از گذشته باید زیاد بیاموزیم، ولی آموختن وقتی میسر است که حقایق را بدون کدام مشکلی به یکدیگر بیان کنیم. اما به یکدیگر اجازه سخن و دلیل آوردن را بدهیم. به خدا قسم که اگر با یکدیگر یک رو باشیم هیچکس بین هزاره و تاجک جنگ انداخته نمی تواند.
    با درود به شما
    یکی از علاقه مندان نوشتهای شما از قوم هزاره

  • تمام مشکلات و چنگها بخاطر امریکا و انکلیس بود.
    امریکا وانگلیس بنا به مشورتهای آی اس آی و مشاورین پشتون داخل امریکا مانند -خلیلزاد -اشرفغنی وچلالی وبرخی دیگر شان حکومت ربانی را قبول نداشتند و بهمین علت ایران نیز با حکومت ربانی مخالفت نمود-چون ایران میدانست که از یکسو روسها در حال زوال اند و از سویی هم امریکا وغرب بنا به مشوره پاکستان خواستار احیای دوباره حکومت قبیلوی پشتونی اند- بنابران ایران مزاری را وادار نمود -تا از ربانی بریده و چایی پایی در حکومت پشتونی باز نماید و یکانه راهش پیوستن با گل بی دین بود- که پاکستان نیز درین رابطه با ایران کار نموده بود.

  • نوشته از بخمن شنگري زاده سقا زاد است ،يكطرفه است،حقايق و دلايل وعلل وعوامل اصلي را ذكر نكرده. بحق كه مزاري ادم خود خواه و كينه جو مثل مسهود بود اما صد فيصد بار ملامتي را مثل فهيم كودامني سقا وي از دوش سياف وهابي و مسعود ماويست بر داشتن و بر بار مزاري افزودن كاريست نا انصافانه و سمت گرايانه و بي خدايي و بي وجداني .

  • سلام بر دوستان باز دید کننده! در گام نخست از جناب میر هزار یک جهان سپاسگذارم تا با همه پذیری، چنین فضای دیالوگ و گفتمان را به وجود آورده است! به حتم میتوان گفت که در تاریخ رسانه های افغانستان این عمل نیک و انسانی به فراموشی گرفته نخواهدشد!
    در ثانی بنده سخت معتقدم تا در یک فضا باز و انسانی گذشته ها به نقد و برسی گرفته شود. گذشته ها یی ان هم از جنس گذشته های جامعه استبداد زده و ارتجاعی افغانستان ما، که از درو دیوار ان فاجعه میبارد! دیالوگ و گفتمان سالم، در نهایت فضای سالمی را در پی خواهد داشت. که چنین فضا، بدون شک ضمینه ساز رشد و پرورش اندیشه و عمل کرد های سالم در درون جامعه ما خواهد بود! من معتقد هستم که ملت فارس در افغانستان، در محوریت خویش دیگر ستم دیده گان تاریخی این سرزمین را متحد و منسجم نموده، و زمینه عبور به یک جامعه سالم و عاری از استبداد را پی ریزی باید بنمایند! این امر به هیچ عنوان در ضدیت به برادران افغان ما نبوده، بلکه ایجاد جامعه، کشور، و حاکمیت سالم و انسانی را منظور میباشد! برای ایجاد چنین فضا، جامعه فرهنگی و بخصوص لایه قلم بدست و متعهد مردم هزاره و تاجیک باید پیشگام گردند! میدانم این امر در فضا مملو از غبار سم استبداد، و خود خواهی های کاذب دیروز و امروز، کار ساده و بسیط نخواهد بود! هر چند در این امر، دوستان هزاره ما بیشتر در یک دنده گی خویش پا فشاری دارند...! از دید گاه حقیر هزاره و تاجیک در نهایت یک ریشه را دارا میباشند! چه از نگاه بافت چهره، و چه از لحاظ فرهنگ و گفتار!گویش در تعیین هویت و اصالت نقش بس حیاتی و کلیدی را دارا میباشد! من امسال در دهه عاشورا در مراسم عزاداری اشتراک داشتم که درآن عرب لبنانی، سوری، عراقی و فارس ایرانی، و ترک های آذربایجانی باهم اشتراک داشتند! این مجموعه « ترک و عرب و فارس ایرانی » از لحاظ بافت چهره ها، هیچ نوع تفاوتی با هم نداشتند. اما همین لب به سخن باز مینمودند، اصالت ها فهم میگردید!
    بحث بالا بحث جالب ی هست! ایکاش چنین بحث هایی بیشتر و اکادمیک تر راه اندازی گردد! و ایکاش دوستان به جای فحش و دشنام با منطق و درایت از ایده و ارمان شان به دفاع بر خیزند! هستند دوستان که سخت معتقد به سانسور نمودن و به خفه بردن هر نوع صدای مخالف میباشند! دوستان سانسور و استبداد و قلدری و نیرنگ دوام و بقا تاریخی نخواهد داشت! « درود و سلام بر آنان که آزاد اند و به آزادی ایمان دارند» البته که آزادی بیان نیز جز لاینفک آزادی میباشد!
    در مقایسه میان شهید عبدالعلی مزاری و شهید احمد شاه مسعود همین قدر باید عرض بنمایم که، احمدشاه مسعود ملت منسجم، تاثیر گذار و افتخار برانگیز تاجیک را زا خود به یاد گار گذاشته است! در تمام ساحات فعالیت های گوناگون، تاجیک ها به گونه قریب به اتفاق منسجم و متحد عمل نمودهاند. بازو و یاور هم بوده اندو... اما هزاره ها بیش از هزاران نفر را درسخت ترین شرایط ها در جنگ داخلی میان خود از دست دادند! در تمام شرایط حساس و تعیین کننده منسجم و متحد نبوده اند سخت ترین فتنه ها را در درون خویش تجربه نموده اند. بهترین فرزندان خویش را را ترور نموده اند و ... خوب معلوم است که طرفداران مرحوم مزاری همه این کاسه و کوزه را بر سر چندتا سید و... میکشنند. که این بدور از واقعیت میباشد! در مجموع نفوس مردم هزاره، نفوس جناب سادات بدان پیمانه نیستند تا بدین حد تاثیر گذار عمل بنمایند! و گذشته از ان بهترین یاران شهید مزاری را نیز سادات تشکیل میداده است. مانند شهید سید سجادی و... دوستان نقد و برسی سالم تان را میستایم و دست تانرا میفشارم. به امید همدلی هرچه بیشتر یاران هم زبان من!!!

  • محترم بهمن،

    جواب شما به نکات که من مطرح کردم به خوبی نشان می دهد که شما قومی می اندیشید. با زبان تند و شیوه ای نادرست شما، نمی شود به گفتگو پرداخت.

    موفق باشید.

  • جناب میر احمد لومانی !
    تو خو یک تاجیک زاده استی گناهت نیست. تو از اختلافات بین هزاره ها گفتی، در جنگ های داخلی همین بزک پنجشیری بود که فکر و ذکرش اختلاف بین هزاره ها بود. و همچنان چند بار تلاش کرد تا بوسیله عناصر خود فروخته ازبک مانند عبدالملک بین ازبک ها اختلاف بیندازد که خوشبختانه موفق نشد.
    اگر می خواهی یکی از آن عناصر خود فروخته را بشناسی یکی خودت هستی.
    از پشتون خوشم می آید اگر دشمنی هم می کند مردانه وار دشمنی می کند نه مثل تاجیک روباه صفت که در پیش روی یک چیز می گوید در پشت سر علیه آدم دسیسه چینی می کند.

  • جناب هزاره عزیز از گفتار حسادت آمیز و حقیرانه به خداوند پناه میبرم! دوست عزیز من سن و تجارب زنده گی ام ان قدر قد میکشد تا دروغ های شاخدار و بدور از ایمان و عقلانیت شما را فهم بنمایم! برعکس در دوران جهاد در مناطق هزاره نشین حزب اسلامی اقای حکمتیار دفاتر و گماشته گانی در میان مردم هزاره داشتند؛ اما جمعیت هیچ نوع نفوذی در مناطق جنگ زده زمان جهاد نداشت! تو که اوغان را می پسندی، این بستگی به علایق خود دت دارد! و دلایل جناب شما یک دروغ و شعار میان تهی بیش نیست! اما دلایل بنده یک فاکت و عینیت اجتماعی تاریخی میباشد! ما و تاریخ افغانستان کنونی و مصیبت های موجود در درون ان شاهدان زنده ادعا شما میباشیم! انفجار، انتحار، قتل، گردن بریدون و... همه و همه گویا کدام اصل میباشد دوست من! خداوند همه ما و شما را به رانیک هدایت بفرماید...آمین!

  • مسعود هم رفت ربانی هم رفت مزاری هم رفت کلشان را هم طالب کشت من نمیفامم این همه جنجال سر چی است واقعیت این است که کلشان فعلا خودشان میفامند واعمالشان ده او دنیا ما و شما غم آینده را داشته باشیم و آینده وطن مشترک را بسازیم ما و شما برخلاف دیگرا به این نتیجه رسیده ایم که دیگر قوم و قوم بازی هیچ دردی را دوا نمیکند غیر از بدبختی دیگه چی پشتش بگردیم

  • حسین پرویزیان مادر خر بگاید پنجشیری ها وبز ریشک زنجو مسعود و چکره هایش خو گایده بود با این دروغبافی و ورق سیه نمودن ات .

  • حسین پرویزیان مادرترا خر بگاید پنجشیری ها وبز ریشک زنجو مسعود و چکره هایش خو گایده بود با این دروغبافی و ورق سیه نمودن ات .

  • بیایید از هیچکس بت نسازیم، هم مسعود در وقتش اشتباه کرد و هم مزاری و نتایجشرا ه همین حالا همه ما میبینیم. بسیار خوب است که اعمال همه نقد شود تا در آینده از تکرار اشتباهات جلوگیری گردد، و هر قدر درین موارد بحث و مشاجره شود بهتر است، البته با دوسشنام زدن هم بجای نمیرسیم

  • اولتر ازهمه خدمت جناب محترم جمعه ودوست عزیزم میراحمد لومانی وهمچنان دوست عزیز فیس بوکی ام جناب ( شنگری پنجشیری ) که درفیس بوک بنام حقیقی شان تشریف دارند عرض ادب واحترام دارم. اولا خدمت محترم جمعه باید عرض نمایم که بنده به هیچ صورتی وکیل مدافع شخصی هیچ کدام ازرهبران دیروزی ویا امروزی نیستم آنانیکه مرده اند حساب شان بخداوند میگذارم وانانیکه زنده اند آنها را خداوند براه خیر هدایت شان نموده وما را ازشر دیکتاتور شدن شان در امان نگهدارد. اما این موضوع را فراموش نکنید که این حرف هرگز به معنای اغماض وچشم پوشی از عملکرد این رهبر وآن رهبر خصوصا در طول چند دههء پسین نیست.
    من طرفدار نقد آزاد هستم. شما مواردی را که شماره وار برشمرده اید نه با محتوای مضمون حسین پرویزیان ربط منطقی دارد ونه با محتوای پیام بنده لطفا یکبار دیگر محتوای مقالهء حسین پرویزیان را درنظر بگیرید که ایشان چه نوشته اند. بعد جواب مرا هم دوباره بخوانید که من چه نوشته ام وبعد به لیست طویلی از نظریات بی ربط خودتان نیز دوباره مراجعه کنید که چندتای آن با مقالهء جناب پرویزیان سر میخورد وچندتای آن با پیامهای بنده¨ من خودم یک انتی فاشیست ویک انتی هیپوکراتیست هستم وآنهم ازنوع انتی فاشیست های قبیلوی پشتونی آن که سه صد سال باشنده گان این سرزمین را این جریان متحجر وعقبگرا به کاسهء سر آب داده است ولی درعین حال به هیچ صورتی طرفدار این نیستم که یک فردی ویا گروه قومی به بهانهء عدالتخواهی وشعارهای کاذبانه دست به جنایات هولناکتر از فاشیستان پشتون بزند خودش ورهبرش را در هاله ای از کلمات مقدس پنهان نماید وبه دیگران طعن ولعن بفرستد. ازنظر بنده بعداز شهادت امام حسین ادبیات کربلایی در دنیای عرب وعجم مود شد ولی حالا شاهد یک حرکت دیگر بنام ادبیات افشاری نیز باید باشیم که به هیچ صورتی من چنین حرکتهای طفلانه را قابل تحمل نمیدانم واز دوستان ومخالفانم نیز میخواهم که با عقل ومنطق انسانی بامن برخورد نمایند. اما این موضوع را فراموش نکنید که :
    این مساله اظهرمن الشمس است که درسخنگاه آزاد کابل پرس? بیشتر افراد هویت قومی وسیاسی شان معلوم نیست. کسی زیر نام پنجشیری داخل میشود به هزاره ها وآقای مزاری توهین میکند وبار دیگر زیر نام هزاره وغزنوی داخل گردیده وبه احمدشاه مسعود وپنجشیریها وشمالی والها دو ودشنام میزند. یکی ازین افراد همین پیامگذار گرانقدر رفیق شنگری پنجشیری می باشد که کمی بعدتر دربارهء آن مفصلتر می نویسم . ولی قبل از آن باید خدمت شما عرض نمایم که من حرف خودم را در چوکات ادب واخلاق انسانی خدمت همهء موافقان ومخالفان تقدم میدارم. من هرگز طرفدار دشنام پراگنی نیستم وهرگز دشنام دادن را راه حل نمیدانم . اگر مشکل افغانستان با دشنامهای زیر نافی حل میشد باید اولتر ازهمه سازمان راوا سر قافله سالار دشنامزنان عقده ایی باید در افغانستان زمام امور را بدست میگرفت ودرهرکوچه وبسکوچهء کابل شاهد اعدام جنگ سالاران شمال می بودیم. ولی برعکس؛ هرقدر آنها به میزان دشنامزنی شان افزودند برعکس؛ برای خودشان دشمن آفریدند وخودشان را منزوی ساختند ومخالفان شانرا چند برابر ازگذشته قوی ساختند. طرفداران افراطی شهید سعید عبدالعلی مزاری نیز ازنوع همین جزم اندیشان ودگماتیستان قرون وسطا می باشد که هرگز تاب شنیدن وخواندن نظریات مخالفان شانرا ندارند. همیشه با احساسات مردم هزاره بازی میکنند ؛ خودشانرا مقدس می شمارند ودیگران را به نامهای سید وبیات وقزلباش وغیره از دایرهء حق طلبی محروم می نمایند. دقیقا مانند پیروان گلبدین که خودشان را مسلمانان ناب وخالص دانسته ودیگران را همه کافر ومزدور بیگانه ونوکران شرق وغرب قلمداد میکنند. راوایی ها وشعله ایی های بی لجام نیز تا هنوز از اسپ جهالت شان پائین نشده اند. خودشان را کمونستان راستین ودیگران را ریزیونیست ونوکران حلقه بگوش دنیای سرمایه می خوانند. اما این بندهء حقیر فقیر بدون توسل به دشنام پراگنی؛ خیلی صریح نظر وعقیده ام را بیان میدارم. جنبه های مثبت ومنفی هررهبر وشخصیت سیاسی ونظامی را در روشنایی افکار ونظریات خودم مورد سبک وسنگین قرار میدهم. نه ازکسی ترس ندارم ونه به پول ومقام وجاه تطمیع میگردم .
    خلص نظریات بنده این است که :
    افغانستان یک کشور چند قومی است. اینجا هیچ قومی در اکثریت مطلق قرار ندارد. بناء نام این کشور هرگز نمیتواند هویت تاریخی تمام باشنده گان این سرزمین را بازتاب دهد. بناء تعمیم بخشیدن هویت کاذب ودروغین ودرعین حال کثیف افغان وافغانیت بر احاد مردم شریف غیرپشتون این سرزمین جز تشدید نفاق وشقاقهای قومی ومذهبی چیز دیگری حاصل نمیدهد همچنان درمورد مسالهء قدرت سیاسی و حاکمیت دولتی نیز نظر بنده این است که داشتن قدرت سیاسی مال پدر وپدر کلانهای شخصی هیچ یک از گروه های قومی موجود در افغانستان نیست . اما بازهم تکرار میکنم که هدف بنده توجیه جنایت نیست. همین اکنون من با شمار زیادی ازطرفداران وراهیان احمدشاه مسعود درفیس بوک مشکل ودرگییری فکری دارم . اما آنها مرا بخاطر انتقاداتم از خودشان نمی رانند. وبمن توهین وتحقیر روا نمیدارند. لا اقل ظرفیت وتحمل شنیدن نظریات مخالف را دارا می باشند. اما درکابل پرس معلوم نیست که چه کسی پیرو واقعی عبدالعلی مزاری است وچه کسی پیرو واقعی احمدشاه مسعود.

    مثلا ازجملهء دوستان یکی هم همین پیامگذار محترم بنام شنگری پنجشیری است که در یک بخش دیگر این سایت با محترم عیار نیز درگیر شد ولی فرار را برقرار ترجیح داد. اینجا بار دیگر از مخفیگاهش سر بدر آورده وبدشنام بازی پراخته است تا فضای دیالوگ وگفتمان را هرچه بیشتر میان نظر دهنده گان مکدر سازد وخودش ماهی دلخواه خودش را صید نماید من خدمت این پیام گذار مودب وبا وقار رفیق فیسبوکی خودم جناب (شنگری پنجشیری) نیز ادای احترام دارم ولی یک مطلب را خدمت شان باید عرض کنم که من مناظرهء شانرا با جناب عیار نیز مطالعه کرده ام وخوب میدانم که ایشان کی استند اگر ایشان صد بار خودشانرا زیر نامهای مختلف هم بیپچانند من از سبک نوشتاری شان ایشان وهمچنان از نفرت قلبی شان نسبت به مردم پنجشیر ایشان را می شناسم. اما بحیث یک دوست فیس بوکی پیشنهاد من به ایشان این است که لطفا ازین بازیهای طفلانه دست بردار شوند. درآن بخش سخنگاه که من مطالعه نمودم جناب عیار بخاطر این بازیهای کثیف شما حتی به زنده یاد ببرک کارمل نیز تاخت وتاز نموده است بدون شک اگر شما به زنده یاد ببرک کارمل وفادار باشید هرگز خودتان را زیز چنین نامهای توهین آمیز داخل ننموده وفضای دشنام بازی را علیه یک شخصیت تاریخی یعنی زنده یاد ببرک کارمل مساعد نمی سازید. من خوب ترا می شناسم. درفیس بوک بامن ار ارتباط استی. این بار برایت اخطار میدهم واگر اصلاح نشدی رسوایت می سازم.

  • محتوي مقاله فوق الذكر أكثرا ديدگاه شخصي يك فرد را بيان ميكرد و امروز انسانهاي با چنين انگيزه تو أنستند وظايف استخباراتي خود را انجام داده و بخاطر دفاع از أنديشه هاي خود مرزا قلم هايي همچو " بهمن " را نيز استخدام نمايند ، واقعا ابتكار مي كنند و شهكاري ها مي افرينند .
    نويسنده متن با انتخاب نام بنام حسين پرويزيان اهريمني بودن چهره خود را ثابت ساخته است ، انتخاب همچو نام هاى مستعار و جعلي ، فقط كار أفراد موظف ، استخدام شده، پول گير و حلقه بگوش مي باشد كه جناب حسين پرويزيان اين خصلت را دارا ميباشند .
    نقد ،هويت ،شهيد مزاري ، عمل كرد هاي شهيد مزاري ، شجاعت و متانت شهيد مزاري كار هر جاهل و نادان نمي باشد . پرويزيان و أمثال أيشان از موجوديت مليون ها مزاري زنده در جامعه ما بيخبر اند ، امروز مردم هزاره ، رهروان و پيروان شهيد مزاري بيك كتله خيلي نيرومند ، قوي ، شكست ناپذير با انگيزه ، أنديشه و أفكار ،عالي و روشن در صحنه هاي سياسي ، فرهنگي ،نظامي و اجتماعي افغانستان ظهور ووارد صحنه گرديدند .
    ناگزيرم جواب كوتاهي به سفسطه گويي هاي سرباز استخدام شده پرويزيان يعني بهمن نيز آرائه بدارم !
    ادعا هاي بهمن در مورد شهيد شفيع كاملا بي أساس و بي مورد است ، هر كسي كه با ادم نما هاي شورا نظار در گرد يك دسترخوان غذا خورده و اب نوشيده باشند ، هچو بهتان زدن ها براي ان شخص مثل انجام دادن وظائف خانه گي يك طفل خورد سال مكتب ميباشد ، كه بهمن نيز از همان قماش است .
    داستان نجم الدين مصلح ، اين نوكر جمعيت إسلامي و شورا نظار كاملا چيز ديگري است ، نجم الدين مصلح به دستور رهبران جمعيت إسلامي و شورا نظار موظب مي شود تا در قلمرو ،حاكميت، جنبش ملي تحت رهبري جنرال دوستم نفوذ نموده و قوماندان هاي جنبش را با مليون ها دالر اختصاص ياقته توسط جمعيتي ها خريد آري نمايد و اين عمل نجم الدين مصلح در ساحه تحت كنترول حزب وحدت افشا گرديده به جزا أعمال خود ميرسد .
    قصه عبدالله جان نثار ، هم كاملا روشن و اشكار است كه با كارت عضويت شورا نظار با أمضا قسيم فهيم مسؤول استخباراتي شورا نظار دستگير گرديده بعداز محاكمه به جزا خود نائل مي شود ، جزا يك جاسوس طبعا كه مرگ است .

    افسانه ،دختر داخل أتوبوس ممكن از افسانه هاى كهنه زمان بچه سقا بوده باشد ، كه براي شهيد شفيع نسبت مي دهيد .

    مي خواهم يك نقطه را براي تأكيد نمايم ، ما قدرت حق گيرى را از لحاظ فكري و فزيكى بدست او رديم و حق خود را به اين و يا به أن شكل خواهيم گرفت ، ما عادت غيبت را نداريم ، خنجر زدن از عقب هم عادت ما نيست .

  • جناب پرویزیان!گرجه دروقت بسیارحساس وظیفه خوبی راگر فته اید،حتمادرامدی خوبی هم داشته باشد گرجه من نمیخواستم وقت خودرا به جفند شما بیجا ضایع نمایم مگرمسئو لیت آگاهی دهی نوجوانان و جوانان مراوادارمیسازد تاکمی دررابط تماس بگیرم.
    1-شما ا ول ازخود جناب سیاف سوال نمائید که جنگ را درماه اسد 1371ازکجا آغاز کرد ؟ وچرا آغاز کرد ، درحالیکه همه شهریان کابل میدانند که درچارراهی ده بوری، کوته سنگی،سرای هراتی سرک سیلو وخوشحال خان افراد تفنگدار استاد سیاف قرارداشت که نفرهای عصمت مسلم که قبلا پروتوکولی داکتر نجیب الله بود نیز باآنها شامل بودند وهمین تفنگداران هزاره گیری را ازروی سرکها وپس کوچه ها آغاز نمودند ودرمکتب رحمن با با محل تجمع هزاره های اسیر شده بودند. شما همین فعلا ازدگروال محمد اسحاق پیمان معاون ظاهر عظیمی سخنگوی وزارت محترم دفاع سوال کنید که چرا شما را با کالای ملکی ازگردنه باغ بالاگرفتار کرد وبه کجا حبس بودید وجگونه رها شدید وشما ازقوماندانان سیاف که هزاره های شیخ علی پروان میباشد سوال نمائید که شمارا چرا ازگردنه باغ بالا ازموتر پائین نموده باخود برد یک قوماندان اسیر شده ای هزاه شیخعلی خود دربگرام برایم گفت که: من اسناد خودرا نشان دادم که من خودم یکی ازقوماندانهای سیاف بودم وهستم برایم جواب داده شد که من به قوماندانی ات کاری ندارم هزاره هستی پائین شو! حتی یکی ازافراد عصمت مسلم که درجمع تفنگ داران روی سرک استاد سیاف برای مسئولین سیاف شاید برای خود جناب استاد گفته بودند که درکمتر از24ساعت هزاره هارا ازکابل خارج مینمائیم .
    2- شما ازمسئولین دولت وقت سوال نمائید که دولت مردان تازه به قدرت رسیده بودید بجای اینکه میانجیگری نموده شرارت را مهار میگردید درموتر نان سیلو که برای تفنگداران سیاف درقرغه نان خشک می بردند سلاح ومهمات را درزیرنان سیلو پنهان نموده منتقل می نمودند که استاد مزاری این حرف را خودر درجلسه رسمی به قرغه به روخ مسئولین اشتراک کننده کشیدند.
    3-همه روزه ازشرق کابل یعنی ازمیان دریاخانه کابل واقع مکروریان کهنه یک الی دوجنازه فرزندان بی گناه هزاره کارگران روی بازار بودند توسط افراد جنبش ازراه جهارآسیاب به غرب کابل برای دفن منتقل میساختند درمکروریانها وشرق کابل مکمل نظامیان دولت مستقربودند نه کسان دیگر
    4-ازبالا کوه علی آباد ،گردنه کارته سخی ازبالای کوه شیردروازه غرب کابل ساحه هزاره نشین را که زیر رکبار مرمی های زیوو،ده شکه وهاوان قرارداده بودند .درطول تاریخ کسی درجهان ندیده که نصف ازشهرخود دولت که پای تخت شان هم باشد زیر بمبارد طیارات جیت بابمب های 500 قرارداده شود ویا بمب خوشه ای استعمال گردد که درغرب کابل به کوته سنگی ،کارته ا وچهل ستون ستعمال شدند قضیه ای افشار سرجایش که که بیش از 900 نفرهنوزهم لادرک اند درهنگام براورد خسارات افشار شخص محترم سید مصطفی کاظمی که یکی ازاعضای هیئت دولت همراه انجینران براورد کننده خسارات بودند وبه دیوارهای عمومی نوشته بود خانه شمالی وال است خراب نکنید ،خانه تاجک است خراب نکنید ،خانه پغمانی است تاراج نکنید. آقای پرویزیان این مشت نمونه خروار است جنرال موئمین درابتدا جنبشی بود بعداازکترول جنبش خارج شده با تبارخود(دولت )پیوست.که آخر خودش درحادثه سرخود راخورد.

  • پرویز نام کون خودرا به پنجشیری ها و چوکره های مسعود زنجو و بزک کوهی پنجشیری داده و دروغ و درم را سر هم نموده فکر میکند افتاب به دو انگشت پنهان میشود.چرا مسعود خلاف تعهدوقول که با حزب وحدت و جنبش ملی کرده بود سیاف را بمام پشتون تحریک کرد علیه حزب وحدت و ربانی زن مانند و فرمانبردار مسعود زنجو جهاد را علیه جنبش و ازبک ها اعلان کرد و این مسعود زنچو خرسید ها را از بین هزاره ها به مزدوری گرفته و فاجعه افشار را خلق کرد ودر عین زمان بر ضد حزب اسلامی و پشتون ها در جنوب سگ جنگی میکرد و به هر طرف دهن میانداخت و بالاخره باعث بوجود اوردن طالبان شد و انهارا فرشته های صلح نامید بیچاره مسعود زنچو نه سیاست بلد بود نه نظامیگری فقط شیطنت و قتل وویرانگری میکرد بالاخره چوب فرشته های صلح به کون خود مسعود زنچو رفت .

  • ادعا هاي بهمن در مورد شهيد شفيع كاملا بي أساس و بي مورد است ، هر كسي كه با ادم نما هاي شورا نظار در گرد يك دسترخوان غذا خورده و اب نوشيده باشند ، هچو بهتان زدن ها براي ان شخص مثل انجام دادن وظائف خانه گي يك طفل خورد سال مكتب ميباشد ، كه بهمن نيز از همان قماش است .

    (داستان نجم الدين مصلح ، اين نوكر جمعيت إسلامي و شورا نظار كاملا چيز ديگري است ، نجم الدين مصلح به دستور رهبران جمعيت إسلامي و شورا نظار موظب مي شود تا در قلمرو ،حاكميت، جنبش ملي تحت رهبري جنرال دوستم نفوذ نموده و قوماندان هاي جنبش را با مليون ها دالر اختصاص ياقته توسط جمعيتي ها خريد آري نمايد و اين عمل نجم الدين مصلح در ساحه تحت كنترول حزب وحدت افشا گرديده به جزا أعمال خود ميرسد .
    قصه عبدالله جان نثار ، هم كاملا روشن و اشكار است كه با كارت عضويت شورا نظار با أمضا قسيم فهيم مسؤول استخباراتي شورا نظار دستگير گرديده بعداز محاكمه به جزا خود نائل مي شود ، جزا يك جاسوس طبعا كه مرگ است .

    افسانه ،دختر داخل أتوبوس ممكن از افسانه هاى كهنه زمان بچه سقا بوده باشد ، كه براي شهيد شفيع نسبت مي دهيد .

    مي خواهم يك نقطه را براي تأكيد نمايم ، ما قدرت حق گيرى را از لحاظ فكري و فزيكى بدست او رديم و حق خود را به اين و يا به أن شكل خواهيم گرفت ، ما عادت غيبت را نداريم ، خنجر زدن از عقب هم عادت ما نيست) .
    جناب محترم بامیانی صاحب ویا همان غزنوی صاحب بزرگوار!

    عرض ام حضور تان که تمام جهان دربرابر شما دروغ میگویند. همهء اسناد ومدارک دربارهء حزب وحدت شاخهء مزاری دروغ وجعل می باشد عبدالله جان نثار به عقیده شما باید اعدام میشد و آنهم بحدی که حتی حیوان حیوان دیگر را معذب نمیکند ولی یک هزاره حق د ارند تا یک جاسوس پنجشیری را همچنان معذب نماید. زیرا کارت شورای نظار درجیب اش بود . نجم الدین مصلح هم خیلی عادلانه ازنظر شما کشته شده است. عرض ام حضورتان اگر شما ادعا بفرمائید که شیر سیاه است ما بیچاره ها هیچ حرفی وهیچ دلیلی برای رد ادعاهای شما نداریم زیرا شما همهء مارا شناخته اید که ما مزدور هستیم وتمام این دعاهای ما ازسر پول پرستی و شخصیت پرستی است تنها شما کلید حقیقت در جیب دارید. شما عین واقعیت وحقیقت را میگوئید هم من مزد بگیر شورای نظار شده ام وهم حسین پرویزیان . ولی حضرت والا مقام شهید مزاری به اندازهء یک تار موی اشتباه نکرده اند وازبطن مادر معصوم وپاک بدنیا آمده بودند. خیلی معذرت میخواهم که دربارهء شفیع بزرگوار تان گستاخی روا داشته ام . ازنظر همهء خواننده گان پشتون وتاجیک وهزاره وپنجشیری شفیع نماد اخلاق وانسانیت ومثل اعلی رحم وشفقت ومردم دوستی بود ازسیما وچهره اش نور الهی می بارید . مارا ببخشید که خیلی گستاخی نموده ایم. از خداوند طلب آمرزش میخواهیم.

  • عبدالعلی مزاری اگر احمق و خرکس و پوچ مغز بی معنی نمیبود خودش را به طالبان تسلیم نمیکرد- طالبان هم اول خوب اورا یک کون سخت کردند بعد مردارش کردند- پیش ازین عبدالعلی مزاری خرکس به گلبدین کون میداد و زنهایش را برای گلبدین میفرستاد- این پشت کونی مفعول کس ده زن از تاجکها میگریخت و زیر کیر پشتونها میخوابید.

  • آقای بهمن خان من به شرف انسانی شوگند می خورم که من با نام بامیانی مطلبی ننوشته ام!
    ولی شما را به وجدان انسانی تان سوگند در مقابل مفعول های حرام زاده یی مانند این سه نفر آخری که صد در صد نام مستعار است آدم چی جوابی می تواند بنویسد.؟؟؟؟؟در ثانی هیچ کس ادعای معصوم بودن مزاری را نکرده مزاری نیز مانند همه هنسان های دیگر بود وحتماٌسهو وخطا داشت.ولی این جا بحث روی سرنوشت اقوام محروم خراسان قدیم وافغانستان فعلی است.مزاری اولین رهبر هزاره بود بعد از شهید حاجی نادر الله داد ترکمنی که هیءت واولین هیءت را نزد مسعود وشمالی وار ها روان کرد ومی خواست به ستم های چند قرنه بر همه مردم افغانستان واز جمله هزاره ها پایان دهد.ولی اینآقای مسعود بود که با پاگذاشتن روی قول وقرار خود مناسبات را خراب کرد.در جنگ های کابل نیز حزب وحدت ونیرو های تحت امر شهید مزاری غیر از یک جنگ برای جلو گیری از کودتای مشترکمزدوران هجیر شده فاشیست های ایرانی اکبری وسید انوری ومحسنی شیاد ودین فروش ضد هزار در هیچ جنگ دیگر تهاجم نکرده بود وهمیشه مدافع مردم ومنطقه اش بود.من نمی خواهم نوشته را طولانی کنم.مصل معروف بارسی است که جلو ضرر را از هر جایی که بگیری فایده است.اگر شما از همین حال نیز صادقانه عمل کنید هزاره ها واوزبیک ها از دل وجان با شما هم سنگر خواهند شد نه بر علیه پشتون ها بلکه برای شکستاندن انحصار چند قرنه همانطور که شهید مزاری نیز در یکی از سخنرانی هایش گفته بود.
    بنا بر این شما باید در فکر بازی دادن دیگران نباشد کاری که بارها وبار ها کرده اید.آینده همه چیز را نشان خواهد داد که شما چقدر در وقول ووعده های تان صادق استید.مزاریآن بزرگ مردی بود که سرنوشت مردم خود را تغیر داد وهزاره ها را بعد از بیش از دوصد سال غیبت دوباره وارد تاریخ این کشور ومنطقه کرد.آثار برکات فداکاری های شهید مزاری هنوز هم بطور کامل آشکار نشده است.خود باوری ورشد هزاره ها امروز مدیون دلاور مردی های همین مرد لزرگ وتاریخ ساز است.

  • من پیشترهم گفتم که تاجک جماعت مردم روباه صفت هستند. این هم ثبوتش این کوس مادرکه بنام قیوم کرزی، غنی احمدزی و شاهد احمدزی همه یک تاجیک مفلس کوس مادر هست (جواب دو زدن دو زدن هست) که می خواهد بین هزاره و پشتون جنگ بیاندازند.

  • جناب هزاره؟؟؟؟
    آیا بین اوغان « پشتون» و هزاره تا حالا گل و کلذار بوده است که هالا کدام تاجیک میخواهد شما را به جنگ بیندازد؟! مگر همین مزاری مرحوم را اوغان نکشت؟! تو دیگه چقدر احمق هستی بابا!

  • جناب غزنوی، مزاری هزاره ها را چندین پارچه کرد. خدمت کشتمند نسبت به مزاری به هزاره ها زیاد تر است. با انتقاد گزشته میتوان از اشتباهات در آینده جلوگیری کرد.نباید هر انتقاد را دشمنی تلقی کرد

  • بخمنک پنجشیری شنگری زاده ؛ من دوست فس بوکی تان هستم نه هم بنام هزاره و غزنوی اماده ام من هر جلاد و ادمکش و متجاز را از هر قوم تبار منجمله مسعود و مزاری ........... قاتل دین و دنیا میدانم , من بنام هزاره نیز نیامده ام این تو استی که زیر دها نام ملیت مذهب سمت ولایت یا تر و خشک را به یک چوب میزنی در واقع خودت پاچه گیر استی در حالیکه بایانی را تو و رفقا یت به همین نام یاد میکردین, چنان عاشق مسعود و پنجشیر تان استی که مثل سگ دهان می اندازی تو تمام کابل را دشنام دادی بدو رد گفتی در حالیکه اقرار به شنگری هموطنانت کردی من ازخودت زیر نام عیار فرار نکرده ام دوباره انرا پیدا و جوابت را مفصل تر حواهم نوشت, من قطب دیگری فاشیستان هزاره , تاجکنما ها, اوغان ............... استم تاجک یهنی کابل هرات بلخ شمالی............... نه پنجشیر دزد , تاجک چشمان من تاجک سر من دماغ من بمانند تاجک شریف نجیب خدا شناس عادل کمتر پیدا شود اما چار تا مخلوطی از مغل , یونانی و تاجک(بنام پنجشیری) نمی تواند نماینده تاجک ها باشند . اگر زحمت نباشد جای بحث خودت زیر نام عیار با این غریب را بگو تا دوباره سری انجا بزنم .

  • وقتی که ما حقیر میشویم!

    یک = سال های پار؛ در یک گرد همایی سنتی- قبیله یی ( لویه جرگه ) جناب کرزی با غرور و اعتماد به نفس کامل از شیر بودن " خود و ملت افغان " داد سخن به میان آورده بود...! خوب یادم هست که تعداد زیادی از دوستان در دنیای مجازی و رسانه ها، چنین ادعا از جانب آقای کرزی را به استهزا گرفته و بر وی بر تابیده بودند... همان گونه که از قدیم ها گفته اند،« اش مرد ها دیر پخته میشود و... که در صورت باژ گون شدن قافله، نا مردان و نا مردمان دهر نیز گاه چه آش های دهن سوزی برای خلق الله که تدارک نه میبینند..» حال بعد از گذشت قریب به دو سال جناب کرزی و حامیان قبیله یی وی در بدنه حاکمیت کابل، در پروسه انتخابات ریاست جمهوری سال 2014 به انسان های دور و نزدیک، به خودی و بیگانه ها، و در یک کلام " به همگان " عملا به اثبات رساندند که قبایل حاکمیت ساز « افغان ها » در این سرزمین همچنان ( شیران؟؟) بلا وقفه، در این بادیه نا مردم، و نامرد پسند میباشند..
    از دیگر مسایل و معاد لات یکه تازی ها و استبداد قوم غالب و حاکمیت ساز « افاغنه» در این سرزمین، بنا بر عدم گنجایش این مقاله اگر بگذریم، در ثنا ریوی مضحک، تلخ، و شرم آور تاریخی انتخابات ریاست جمهوری سال آینده اگر به دقت نظر بیندازیم، دیده میشود که در حقیقت، این ایل و تبار جناب کرزی هستند که همچون شیران در میدان کارزار انتخاباتی قد علم نموده اند. دیگران همچون خس و خاشاک ی اند، آویخته بر یال و کوپال این شیران، که در نماد از معاونیت های سمبلیک، خود و خلقی را به حقارت تاریخی بر کشیده اند! در پروسه انتخابات سال 2014 میلادی، ( افغان ی ) در جلو، هزاره و تاجیکی ریشش در دم این افغان گره خورده، تصویر از پروسه انتخابات مضحک و از پیش مشخص شده یی را به ترسیم گرفته اند..هر.گاه اگر در ترکیب اولیه کاندید های ریاست جمهوری سال 2014 دقت گردد؛ دیده میشود که از تبار آقای کرزی کی؛ و کی ها نیستند که شوق پوشیدن ردای سلطنت در این سرزمین را در سر نه میپرورانند؟! با چنین وضعیت؛ آیا نباید چنین پرسش تاریخی را مطرح کرد!:« آیا در سرزمین افغانستان انسان و انسانیت به سلاخی گرفته نه شده است.؟!» گیریم تمام نامزدان« افغان تبار» کاندیتاتوری سال 2014 در افغانستان انسان های شریف و مستعدی میباشند...!« آیا استعداد و شرافت رئیس جمهور شدن و... تنها در دامن قبایل افغان ممکن، مقدور و عملی میباشد؟»

    ( کدام پتانسیل و قوه بالفعل، حتی به شترچران قبیله افغان شهامت ادعای رهبریت جامعه و ملت افغانستانی را تا به سر حد ادعای ریاست جمهوری در این کشور و سرزمین را به افاده میگرد؟!)

    دو= در عصر کنونی، که گویی میراث داران تمدن و فرهنگ تاریخی ملت فارس در سرزمین افغانستان « بخصوص لایه های دانش آموخته و روشنفکر آن » به آگاهی و خودباوری تاریخی نایل گردیده اند. در گفتگو ها و دیالوگ، همگان اعمال ستم و استبداد تاریخی از جانب امیر عبدالرحمن خان، نادر خان و.. را به نقد گرفته و محکوم مینمایند. قیام و مبارزه خونین ملت فارس، بخصوص هزاره ها، در قبال استبداد قاطع و بی رحم حکام افغانی را یک امر بر حق و داد خواهانه تاریخی به می پندارند..! اما در عمل همین جامعه و لایه های به خود باوری رسیده امروزی « ملت فارس» کاملا در راستای تامین آیدیای تاریخی پدر استبداد افغانی عبدالرحمن خان، نادر خان و... اقدام های موثر، کار ساز، و مانده گار تاریخی را در راستای پی ریزی سنگ بنای افغانیزه سازی این ملت و جامعه به فعلیت بر میتابند... مگر امیر عبدالرحمن خان، نادر خان، ظاهر خان و داود خان و... از ساکنان بومی غیر افغان این سرزمین چه چیزی را خواهان بوده اند؟! تلاش و قتل عام های شاهان افغانی مگر ماسوای هدف ایجاد و شکل گیری حاکمیت افاغنه، و ملت سازی افغانی در این سرزمین بوده است؟! ملت« فارس» در قبال کدام خواستگاه استبداد تاریخی امیر عبدالرحمن خان ( نه ) بزرگ و خونین تاریخی را به فریاد بر گرفته بوده اند؟ آیا نسل کنونی ما به خود باوری دست یازیده اند؟ یا این که در یک خود کشی، و اصالت کشی خفت بار تاریخی، در تبانی با تحقق اهداف و آرمان های امیر عبدالرحمن خان در تکاپو و تلاش میباشند! آیا خاستگاه امیر عبدالرحمن خان، ماسوای تحکیم حاکمیت افغانی، و ایجاد جامعه و ملت افغانی در سرزمین خراسان بزرگ و ایران تاریخی بوده است؟! «... آری! روشنفکران تاریک اندیش و ارتجاعی، فرصت طلب و ابن الوقت، چو تار و معامله گر، و... درد بزرگ تاریخی ملت، جامعه، و عصر مان به حساب میروند..! چنین روشنفکران؛ این در حقیقت همان روبهان جلو دار گرگ اند، که نقش تاریخی خویش را در راستای به اسارت وا داشتن خلق و ملتی ایفا مینمایند... ایکاش مادران مان چنین پارازیت های اجتماعی- تاریخی را کمتر و کمتر به زایش بگیرند...!»

    سه = جغرافیای استبداد؛ این در حقیقت همان سرزمین و محدوده مرگ میباشد! مرگ انسان و انسانیت، این همانا اصلی ترین پیامد استبداد، در جامعه اسیر در چنگال استبداد میباشد. و افغانستان؛ سرزمین وا مانده در اسارت استبداد« قبیله و مذهب! » پیامد بیداد بیش از چندین سده استبداد قبیله و مذهب؛ افغانستان امروزی را به ارمغان آورده است! و افغانستان؛ این سرزمین که در ان انسانیت به سلاخی گرفته شده، و محیط آن جغرافیای گورستان تاریخی را به تصویر بر کشیده است... افغانستان سرزمین رنج، سرزمین آواره گی ها، سرزمین تریاک و ترور و......و؛ افغانستان عقیم و عزا دار در سوگ عدم موجودیت مردان و زنان تاریخ ساز..! افغانستان سرزمین و محیط مرده گان!
    محیط مرده گان،این در حقیقت همان محیط گورستان بوده، که تلاقی این دو امر « مرده و گورستان» بازتاب از سکون و مرگ میباشد. وقتی انسان و انسانیت میمیرد، محیط دستخوش زایش و نمو هرزه گونه ها گردیده، و در نهایت این خس و خاشاک اند که از سینه مکان سر بر تابیده در بستر زمان به جلوه گری بر میتابند..! محیط مرده گان را تحرکی نیست؛ امیدی نیست و شوقی برای زنده بودن و زنده گی کردن در نهاد و بطن ان به چشم نه میخورد.
    وقتی ملتی حقیر میگردد، غرور و شرافت انسانی در نهاد جمعی ان رو به مردن میگذارد. و آن گاه، بادیه، جولانگه روبهان اندو و مرغ دزدان و معامله گران حقیر و دون صفت، که از نهاد جمع در تجسم از قهرمانان تاریخی، « رهبر، بابا و..» به ظهور بر میتابند... در پیوسته گی مستدام لبه های خشن و بی رحم استبداد، این انسانیت است که به قربانی گرفته میشود!
    وقتی انسانیت میمیرد؛ این خیل از کفتار و شغال اند که بر مسند حاکمیت (مطلق) و تغیر ناپذیر، تکیه میزنند. آنگاه حاکمیت، قانون و ضابطه ها، همه و همه کفتار گونه و " شغال ی " تبلور یافته، و حاکمیت ی در سطح منطقه و جهان در/ فساد و تبه کاری/ خویش در مقام نخست، به ظهور مینشیند.! استبداد پیوسته، بی رحم ، و نفس گیر« مذهب و قبیله،» خرد و عقلانیت را به اندرون جامعه افغانستانی به فنا برده است! جامعه ماسوای خرد و عقلانیت، کتله انسان های « حقیر» و مرده یی بیش نبوده، که در پوسیده گی خویش، گاه حتی محیط و فضا جهان ماحول خویش را به گندیده گی و سکون باز میدارند..!
    « ...و این چنین ما حقیر میشویم! و حقارت مان در سطح و ابعاد ملی و بین المللی بر حیات و زنده گی مان بیداد مینماید... و چنین است که زنده گی ، حیات، حیثیت و وقار تاریخی و ملی مان در " چنبره « دست » شترچران " ها رقم میخورد!

    چهار = وقتی که ما حقیر میشویم، در پرتو از حاکمیت فاسد ترین ها تن به زبونی و ذلت میسپاریم. استبداد را با تمام تعفن و گندیده گی مرگ بار آن پذیرا گردیده، و همچون دسته های تهی از/ شعور و شرف/ در برابر ان به زانو در افتاده، و سر به تسلیم بر میتابیم... وقتی ما حقیر میشویم؛ حقارت مان در کوچک بودن مان، و در کوچک اندیشیدن مان، و در پروریدن روح دریوزه گی در جان و تن، و روح و روان مان به تبارز مینشیند! حقارت مان در پیوستگی از واقف نبودن های ما است! واقف نبودن از موقعیت و جایگاه تاریخی« خلق و ملت» مان...! در پرتو از چنین حقارت ها است، که حمار گونه، سر بر استان استبداد تاریخی فرود آورده، و در رقابت های مضحک،برای سواری دادن به ارباب ستم اعلان آماده گی مینماییم!...و استبداد سوار بر گرده ها مان، همچنان بر فراخنای تاریخ ملت و جامعه مان میتازند! شرم و ننگ تاریخی نثار ما و نسل مان باد...!!! « در امر سواری دادن؛ این همان حمار گونه ها هستند که بار قصور خویش را بر دوش میکشند> زیرا؛ هر گاهی آنان، اگر در چهره و نماد از انسان بودن به درون جمع ظاهر گردند، کسی را یارای سواری گرفتن از ان ها نه خواهد بود!!»

    پنج = امر تحقق عدالت در جامعه استبداد زده افغانی این نیست که ستم دیده گان در موقعیت های همچون " معاونیت " به گونه سمبلیک، تشریفاتی، و نا کار آمد آن در کنار " سردم داران افغان " این بانیان و میراث داران حاکمیت استبدادی در افغانستان قرار بگیرند! بلکه عدالت آن گاهی بر پیکره فرسوده و تشنه به عدالت جامعه افغانستانی جاری خواهد گردید، که ارباب ستم و بانیان آن از اریکه قدرت استبدادی تک محوری و مملو از نیرنگ تاریخی به زیر آمده، و در کنار عدالت پیشه گان بومی این دیار صادقانه در امر شریف مرهم گذاری بر زخم های تاریخی این ملت رنجدیده همت بگمارند!
    امر تحقق عدالت اجتماعی در این نیست تا در برنامه های خیمه شب بازی امر انتخابات ریاست جمهوری، ریش مان در پست های " معاونیت " بر دم فلان « زی » گره زده شود..! امر تحقق عدالت در این است تا ملت و جامعه افغانستانی افتخار و عزت و اقتدار تاریخی خویش را باز پس یابند..! و این امر ممکن و مقدور نخواهد بود؛ مگر آن که روشنفکران متعهد و مسئولیت پذیر تاریخی این خطه، لوا و درفش کاویانی دیگر بر فراخنای تاریخ این دیار بر افرازند!

    ...و سخن پایانی! =
    ایجاد و تشکل جبهه یی از روشنفکران متعهد و باور مند به امر مبارزه در راستای زدودن غبار ستم و استبداد تاریخی از فضا میهن، سرزمین، و رخسار خلق مان، و باز ستانی هویت و اقتدار تاریخی ملت فارس، پدیده اساسی نیاز مندی تاریخی عصر و زمان مان میباشد! ایجاد فضای نقد، تحلیل و گفتمان در قالب نشریات، تار نما و رخ نما، به عنوان پتانسیل و آلترناتیو، همچون زبان گویای جبهه روشنگری نسل ما ، و ایجاد فضای باور، و " حس نیاز مند ی به همدلی " میان ملت فارس در افغانستان "،ماسوای مذهب، قبیله و منطقه، از اولویت های دیگر تاریخی نسل مان محسوب میگردد! تشکل و همسویی در راستای زدودن درد های تاریخی ملت و جامعه ما، و راه اندازی حرکات مدنی و ایجاد حلقات روشنگری و... در نهایت سعی در روند پرورش کیش شخصیتی رهبر، و رهبر سازی از میان نخبه گان و سیاست پیشه گان " متعهد " آزموده شده " و دلسوز " گزینه دیگری از مسئولیت های تاریخی روشنفکران عصر کنونی مان میباشد... در راستای ایجاد همدلی و باور در میان ملت فارس، صادقانه باید گام برداشت. با تمام سنگ اندازی ها ی دشمنان آگاه و هوشمند تاریخی، و دوستان نا اهل و چموش، و یا فروخته شده گان خودی، با توکل و توسل به خداوند بزرگ، به مبارزه پیگیر و هدف مند ادامه داده و ان را توصعه باید بخشید....!
    اگرتاچیکهاشهروندی درچه دوم را بعداز پشتونها قبول نمایند و خود رابعداز پشتونهاقوم دوم حساب نمایند وخواستار عدالت و حقوق مساوی نشوند-قبول نمایید که هزاره ها به دوران ظاهرشاهی وداودشاهی برخواهندگشت وحتی بدتر ازآن-همین حالا نیزکوچیکری و طالب سازی درمناطق وردک وغزنی ظلم را علیه هزاره روا میدارد- ولی این نویسنده -که چندمقدار پولی را از کرزی و اشرفغنی کوچی اخذ نموده-میخواهدبرای کوچیها تبلیغات انتخاباتی براه اندازد- و علیه ایتلاف عبدالله با محقق قرار گرفته.

    18 نوامبر, 15:11, بوسيله‌ى کابلی

    به گفته نویسنده - پنچهزار هزراه در چنگهای کابل کشته شده - ولی نویسنده ننوشته که - در کابل به گفته اغلب شصت وپنچهزار نفر کشته شده- آیا شست هزارکابلی که اکثریت تاچیک اند - بواسطه کیها کشته شده اند.
    آیا شست هزار دیکر همه ظالم بودند- که همه باید کشته میشدند و هزاره مظلوم بود.
    یهود لعنتی
    افغان ویا اوغان در قاموس انگلیسی -به سک تازی گفته شده.
    واقعآ شما اوغانا از همان سکهای وفادار انگلیس هستید-که حتی با نامگذاری یک کشور قبلآ متمدن آریایی -وبعد خراسان آنرا به نام سک انگلیسها تغییر دادید و امروزه کشور را به میدان سگ جنگی تبدیل نمودید.
    هزاره چان
    تاچیک چی ناچوانمردی دارد___
    پشتون زمین -خانه -وحتی گورستانت را ازتو میگیرد- ارزگان -هلمند وهزاره چات را بیاد بیاور-
    ولی تو میآیی در مناطق تاچیک نشین مثل کابل-مزار-هرات -سمنگان ودیگر ولایات زنده گی میکنی و ادعای -آنرا داری که تاچیک ناچوانمرد است-

  • سلام بر پيروان و شيفتگان ابر مرد تاريخ شهيد عدالت استاد عبد العلي مزاري رهبر دلسوز و شجاع
    مثل معروف است كه ميگه از قو قو سك دريا مردار نميشه

  • ابر مرد تاریخ؟؟؟ شهید عدالت؟ ها ها ها...
    مزاری را بیرون از کوته سنگی کسی نمی شناسد.
    مزاری شهید حماقت های خود و خیانت های مرتکب شده اش است.
    سعی دارید از آن خاین فرشته کوه قاف و رستم زمان بسازید که امکان ندارد.

  • جناب "بهمن " من براى تان توصيه مي كنم ، با اين ظرفيت فكرى و فزيكى خود وارد بحث هاي بزرگ نشويد ، من از نام خود مي نويسم هيچ گاهي در سايه كسي قرار گرفتن عادت من نبود . ببينيد با بهتان زدن هاى تان مي خواستيد ،خود را در جمع ،تحليل گران ، صاحب نظران، حتي وطنپرستان جا بزنيد ، چون از حقايق دور بوديد ، منبعد بايد به مقابل يك و ديگر احترام داشته باشيم ، وقتيكه ما شما را با چشمان أبي تان منحيث هموطن قبول نماييم ،شما هم با بيني هاي پخش ما را ،منحيث هموطن قبول نماييد .
    همه عليه برتري جويي ، ستم ، ظلم و بيعدالتي مبارزه مي كنيم ، پس چرا در كنار هم قرار نگيريم .
    عشق ،مزاري ،در تار و پود من ،هزاره ريشه نموده ، با همچو جفنگ سرايي ها هيچ كس نميتواند ازعشق هزاره،(عشق مزاري ) محروم ، مظلوم و ستم كشيده بكاهد .

  • نوشته هاه بهمن و تحلیل هایش بی نزیر اند. جناب بهمن، قلمت رسا تر باد و چشم حسودان کور.

  • سلام به همگی من همین جوری این وب رو دیدم به نظرمن در گذشته هر اتفاقی روخ داده رافراموش کرده وبه اینده نگاه کرد من میدانم ما هزاره هادر سالهای گذشته از جانب دیگر اقوام کشور مورد ظلم وستم قرار گرفتیم ولی امروزبرایمان درس شده است بیاید گذشتهارا فراموش کنیم وبه عنوان افغان در کشور در کنار هم متحد سربلند وبااقتدار زندگی کنیم ودیگر در کشورهای بیگانه اواره وبد بخت نباشیم تا روزی که مااین اختلافات راداریم وضع ما ازاین بد تر خواهد شد تابکی دیگر کشور ها از ما سوئ استفاده کنند تا بکی چرا ما افغان نمیشوم چرا وطن دارا امروز افغانستان بحدی ضعیف شده که پاکستان به طور اشکار در امور کشور ما دخالت مکنند ودیگر کشورهای همسایه خاک بر سر ما

  • هزاره ها شوونیست بخاطر رشد ناسیونالیزم هزاره گی و بابه تراشی از مزاری موضوع افشار را دامن می زنند!

    چرا هزاره‌ های شوونیست هر سال در جریان انتخابات حادثه افشار را دامن می‌‌زنند؟
    آیا این شرم و ننگ نیست که از خون انسان‌ های بیگانه سو استفاده کرد؟
    آیا مردم می‌‌داند که کی ها در افشار کشته شدند و کی‌‌ها امروز خود را به عنوان قربانی این حادثه می‌‌نامند؟

    کشته شده‌ های این جنگ اکثرا مردم بومی افشار بود که شیعه‌های فارسی زبان هستند، نه هزاره ها.

    در ارتباط به کشته شدن مردم در افشار عبدالعلی مزاری در این ویدیو می گوید مردم قزلباش کشته شده اند،گرچه فرق نمی کند در جنگ چه کسی کشته شده است، هزاره یا قزلباش فرق نمی کند، اما تبلیغات دوستان ما به نام کشته شدن و قتل عام هزاره ها در افشار، یک سوء استفاده نادرست از دردهایی است که مردم ما در برههء از تاریخ کشیده اند، و این ها می خواهند با سرهم کردن راست و دروغ با آن تجارت سیاسی کنند. این کار خوب نیست.

    چیزی را که شما در بالا می خوانید مستندی است از جنگ های مزاری!

  • نکتۀ بس مهمی که هیچکس متوجه آن نشد !
    نکتۀ اساسی که هیچکس متوجه آن نشد !
    تمام این مقاله از کتاب "اسطورۀ شکسته" در "نقد و بررسی کارنامۀ استاد مزاری در غرب کابل" نوشتۀ "غلام حسین آزادی" گلچین شده است. شخصی موسوم به حسین پرویزیان اصلاً وجود خارجی ندارد و صرفاً یک نام مستعار است. این شخص آنقدر کم تجربه بوده که به درستی نمی دانسته نوشته های شخص دیگر را چگونه گلچین کند و چگونه آنها را در بغل همدیگر قرار دهد ! اینجانب کتاب مذکور را را در اختیار دارم و می توانم برای شما بگویم که مقاله هذا از کدام فصل ها و صفحات آن کتاب برگزیده است. بخش عمدۀ مقاله هذا از فصل اول کتاب به نام "جنگ و جنون" کپی ـ پیست شده است. تمام کامنت ها را خواندم و دیدم که هیچکس متوجۀ این نکتۀ آشکار نشده است. این وضعیت نشانۀ چه چیزی بوده می تواند؟ نشانۀ اینکه مردم ما یک مردم کتابخوان و اهل مطالعه نیست. کتاب مذکور به تیراژ سه هزار جلد در کابل چاپ شده است.

  • برادر محترم جناب نوسینده
    من در زمان جنگ استاد مزاری واحمدشاه مسعود به سن بلوغ نرسیده بودم که درباره ان قضاوت نمایم اما من بحث دوستان خواندم خواستم بنده هم شرکت نمایم
    من طرفداری از کسی نمینمایم همه رهبران بدون استثا اشتباهات خودرا داشت .اما یک مسئله را باید یاد اور شوم که جنانب شما به این اندازه از جمیت و شورای نظار حمایت و سطح رهبری این جریان را به دادن حق هزاره ها متعهد میدانید به شما میگویم یک بار به مزار شریف بیاید ومشاهده نماید عدالت جنانب استاد عطا را قیبال هزاره ها بترتب زیر می نویسم بلای هرکدام اعتراض داشتید اسناد ارسال می نمایم
    1 غضب 2200 جریب زمین مربوط هزاره ها درشمال مزار شریف وساختن ان به نام شهرک ازادی دارای فرمان داود خان تائید شورای وزیران داکتر نجیب الله وقباله شریعی
    2 شهرک ایتظار در قدم به هزاره ها فروخته شد بعدا توسط شخصی استاد کنده از ریاست زراعت گرفته شد وزمین مذکور دوباره بالای دیگر اشخاص فروخته شد بدون هزاره ها سند وشواهد موجود است
    3 یاد کردن این که در شهرک خالد بن ولید به هزاره ها جای حویلی داده نشود توسط خود استاد عطا
    4 کشیدن دوکان داران مندوی ترکاری از دوکاکین شان ودادن دوکاکین به افراد دیگر
    وبه همین قسم صد ها واقعه دیگر که در شهر مزار شریف اتفاق افتیده است .اگر حق دادن استاد ربانی هم به حق دادن استاد عطا بوده استاد مزاری چاره جز جنگ گردن نداشته . اگر امروزهم کسی همانند مزاری بخاطر حق مردمش بجنگد مردم حاضر است که در پهلوی وی ایستاد شود
    اگر ما در گذشته پشتون ها را ملامت نمایم در مزار جز جمیت اسلامی کسی دیگر در این اواخر حکومت نکرد . پس انجانب این حق رابه محفوظ میدانم که به شما بگویم که لطفا از قضاوت یک طرفه دست برداریت . abdullah786 yahoo.com

  • خیلی خیلی متاسفم برای انانیکه از جریان های سیاسی و اقتصادی افغانستان در 5 دهه اخیر اطلاعی ندارند و به نظریه پردازی شروع میکنند، مانند: حسین پرویزیان، عبدالقیوم کرزی ( که خیلی بی ادب هم به نظر میرسد)، شیر مرد، کابلی، پرویز بهمن و شنگری و چند تن دیگر.... این ها چرا یک جانبه قضاوت میکند و فقط به گفتن یکی دو صحنه جنگ و یا گفتگو میان دو رهبر اکتفا میکند..... چرا اصل قضیه را دنبال نمی کند یا بهتر بگویم مفعول را گذاشته به جان فاعل بل می دهد.
    لطفا کمی اطلاعات خود را اضافه کنید بعد تحلیلگر شوید.
    ... بهتر اینست که ابتدا زنده نامه تمام رهبران جهادی را مطالعه کنید، با اینکه کتاب پنج قرن اخیر در افغانستان از مرحوم غبار هست؛ را مطالعه کرده و بعدا به تحلیل پبردازید...
    ... ثانیا. کتاب های مزید یکه روشنی انداز باشد مانند ( تاریخ سیاسی افغانستان، سراالتواریخ، اقوام سدوزائی ها و بارکزائی ها در افغانستان، سیر تاریخ اقوام افغانستان....) را مطالعه فرمائید.
    .. ان وقت اگر در علوم روانشناسی یا جامعه شناسی دسترسی داشته باشید، میدانید که خلائ کار در کجا بوده.

    با احترام
    داراب علی دارا معروف به داریوش دارا

  • با سلام خدمت تک تک هزاره ها و هزاره دوستا!
    ازقدیم گفته اند:"
    گذشته را صلوات ......... آینده را احتیاط!"
    حالا ما بجای آن که بر سر صفت تاجیک یا پشتون یا سادات ویا ... بحث کنیم،باید از این پس با سلاحی محکمتر و چشمی بازتر عمل کنیم که از تاجیک ها و پشتون ها ودیگر اقوام نارو نخوریم.ومنظور بنده از سلاحی محکمتر این است که با تربیت و دانش آموختن به نسل آینده وحفظ آرمانها وارزش ها(گذشته سرخ وآینده ای سبز)به مبارزاتی در سطح وسیعتر بپردازیم مانند داعش،القاعده،طالبان،فوج پاکستان،اسرائیل وجبهات دیگر ضد اسلام وضد شیعی.

    ...والسلام علی من اتبع الهدی....

    آنلاین : به فکر آینده باشید

  • گناه از مزاری بوده من زیاد تحقیق کرده ام مطالعات بنده اینرا میرساند که عبدالعلی مزاری بخاطر نام کشیدن وقهرمان شدن در بین اهل تشیع افغانستان صدهاجوان هزاره را به خاک وخون کشید چون تنها این مزاری هزاره نبود در بین مجاهدین ده ها مجاهد هزاره وجود داشت که در کنار فرمانده مسعود قرار داشتند.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس