صفحه نخست > دیدگاه > غث و سمین های هزاره گرایی

غث و سمین های هزاره گرایی

حفیظ انگوری
شنبه 22 مارچ 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

پیشگفتار: این مطلب با توجه به اوضاع و احوال هزاره ها در کشور زیبای استرالیا نگاریده شده است. بنا براین از ارجمندان بیرون از این بلاد خواهشمندم در اظهار نظرهای شان، این مهم را در نظر بگیرند.

تقریبا یک و نیم ده هه از مهاجرت جمعی هزاره ها به استرالیا می گذرد. مطابق خصلت بشری این ها نیز همانند هر شخص دیگری که از کشور خراب و جنگ زده ای مثل افغانستان به کشوری امن، پیشرفته و متمدنی مثل استرالیا وارد می شوند؛ اولین چیزی که این ها را به وجد می آورد و کاملا تحت تأثیر خود قرار می دهد، آسمان خراش ها، پل های عظیم، فروشگاه های مجلل، پارک ها، ساحل های زیبا و گردشگاه های متنوع کشور میزبان است. به خصوص که در هنگام گشت و گذار و تفرج در این محیط های آرام و زیبا دیگر کسی تو را "نجس"، رافضی"، " هزاره قلفک چپات"، " افغانی کثافت" و یا " اوغوستانی پر اشپش" نگفته و حال و روزت را زار نمی کند. یعنی که علاوه بر مزایای فوق نوعی "نگاه انسانی" هم نمک این برخوردها و معاشرت ها می شود. اما اندک اندک این فکر در ذهنت راه می یابد که عوامل پیشرفت این ها چه و چه هایند؟ و بعد در صدد یافتن جایگاه اجتماعی خویش و وضعیت کشور و مردم خود در این دنیای نابرابر می شوی. آن وقت ناخود آگاه این حس شما را وسوسه می کند که اعمال و رفتار و فرهنگ مردم خود را زیر ذره بین بگیری و در آن به جد بیندیشی.

در نخستین نگاه متوجه می شوی آنچه بر ما حکومت می کند تضاد و تقابل است. به این معنی که فرهنگ اجتماعی این مردم بر صراحت و صداقت استوار است و از ما بر خیانت و دروغ. نظام اجتماعی این جا بر فردگرایی تکیه دارد و از ما ریشه در نوعی ارباب رعیّتی، قوم گرایی و منطقه گرایی. مردم این کشورها در روابط اجتماعی شان بسیار شفاف، ساده و آزادند و ما در گفتارها، رفتارها و برخوردها با یک دیگر دچار دورویی و تظاهریم. این ها هرگز قولی نمی دهند مگر آنکه به آن عمل کنند اما فرهنگ گفتاری و رفتاری ما مصداق بارز این گفته است که:"صد سر را تر می کنیم و یکی را هم نمی تراشیم". و این نشان می دهد که ظاهر و باطن ما همواره در تضاد است.
نمونه دیگر این تضادها نبود فرهنگ نقد و نقد پذیری است. ما در محافل و برخوردهای مان به جای نقد موضوع و یافتن راه حل معقول؛ مشغول غیبت، گله گزاری و بستن تهمت های روا و ناروا به خویش و همسایه و آشناهاییم. در همه حال گفتار و حرکات دیگران را به اصطلاح تجزیه و تحلیل می کنیم بدون اینکه به سرچشمه های روشنگری و عقلانیت دست یافته باشیم و یا به فرهنگ نقد و نقد پذیری ایمان داشته باشیم. می بینیم که در برخوردها ضمن تملق، دروغگویی و چاپلوسی، در باره هر موضوعی بسیار اغراق آمیز صحبت کرده و برای قبولاندنش از قسم و آیه و حدیثی که دیگر خود هم باورشان نداریم، استفاده می کنیم. از کاه دیگران کوه می سازیم ولی هیچ وقت نه خود را نقد می کنیم و نه مجال نقد خود را به دیگران می دهیم.

بر این باورم که این نوع خصلت ها و نگرش ها باعث از میان رفتن اعتمادی شده که پایه واساس زندگی اجتماعی است. و در نتیجه می بینیم که شالوده ی فرهنگ اجتماعی ما از ریشه و اساس بر حس بی اعتمادی، چاپلوسی، دروغگویی و تملق بنا شده و آن چه در این فرهنگ نایاب است عنصر نقد و نقد پذیری است.

حالا این همه ناهنجاری های اجتماعی در دیگر جوامع ممکن است دلایل خاص خود را داشته باشد ولی دلیل آن در بین مردم هزاره از نظر این قلم همانا فقر شدید فرهنگی و سرگردانی پراکندگی همین اندک تحصیل کرده های ماست. سطح دانش و آگاهی جامعه ی ما ارتباط مستقیم دارد با نوع برخورد و بینش مردم ما نسبت به همدیگر. زندگی ای که بر اساس خرد و عقلانیت و باالتبع قانونمداری و بالاتر از همه تحمل همدیگر بنا نشده باشد محصول مستقیم آن همین جامعه انحطاط یافته ای است که ما در آن زندگی می کنیم. اگر محدود قشر تحصیل کرده و آگاه هم در میان ما باشند، به دلیل عدم پذیرش از سوی جامعه، هر روز منزوی و منزوی تر می شوند. مردم در یک جامعه نا آگاه می خواهند دانایان مطیع و مجری خواسته های آنان باشد.

اگر فرهنگ را "مجموعه ای از زبان، سنت ها، آداب و رسوم، دین و مذهب، هنر، اندیشه، اخلاق فردی و جمعی یک قوم بدانیم که در طول تاریخ شکل گرفته و نسل به نسل انتقال پیدا می کند؛ و همین ها هم شیوه زندگی است که هر قومی به آن پایبندند و این پایبندی باعث تمایز آن ها از دیگران می گردد" بدانید که متأسفانه مردم ما به چنین نقطه ی تمایزبخشی نرسیده است.

برداشت من از زندگی اجتماعی در استرالیا این است که در این جا فرهنگ ها معمولا به نام کشورها گره خورده است. مثلا فرهنگ ایتالیایی، یونانی، روسی، آمریکایی، جاپانی، چینی و... که این ملیت ها به صورت جمعی و در سایه ی وحدت ملی زندگی می کنند. اما وقتی که به قوم ما می رسیم - آن گونه که من از گذشته های دور ناظربوده ام- مسأله این است که ما به طور عموم در مورد چیزی به نام فرهنگ و یا هویت ملی که همه باید به آن پایبند باشند، ذهنا و عملا توافق نظر نداریم. البته دلیل این امر را در افغانستان خیلی ها فرهنگ مسلط یک قوم خاص یعنی "افغان" می دانستند. قومی که می خواستند و می خواهند بر اساس نظریه ی "پشتونیزم" فرهنگ قبیلوی "اوغو" را بر تمامی اقوام ساکن در افغانستان تحمیل کنند. وضعیت فعلی کشور حاکی است که در این کار شان موفق هم بوده اند.

واما دراسترالیا آن علت از میان برداشته شده اما معلول هنوزهم پا برجاست. به این صورت که از دید ملی عملا ما به نام های اوغان، هزاره، تاجیک، سید، قزلباش و ... پراکنده شده و در درون خود نیز به گروه های رقیبی همانند هزاره های کویته، وطنی، دایزنگی، کابلی، جاغوری، ارزگانی و حتی بهسودی ... پارچه پارچه شده ایم. واین تقسیم بندی ها نیز تقریبا نهادینه شده است. آن قدر که حتی مردم برای شرکت در مراسم مذهبی و قومی این گرایش ها را در نظر می گیرند.

این تشتت و نا همگونی با مهاجرت های سه دهه ی گذشته عمیق تر شده است. به گونه ای که نوع لباس هزاره ها متأثر از کشورهایی است که از آنجا آمده اند. یعنی به لحاظ پوشش در یک مراسم اجتماعی شما هزاره ها را با لباس های نا متجانس هندی، پاکستانی، ایرانی، عربی و ... می بینید در حالی که پوشش بومی هزاره ها همان پیراهن و چادر قشنگ هزارگی با رنگ های سرخ، سبز، آبی آسمانی ویا سفید خامک دوزی شده است.

ملیت

ناگفته پیداست که در این اواخر هزاره ها -آگاهانه یا نا آگاهانه- شدیداً شیفته "ناسیونالیزم کورهزارگی" شده اند. البته نگفته پیداست که این امر آن ها را به شدت آسیب پذیر و شکننده ساخته است . به گونه ای که در کشتارهای غیر انسانی هزاره ها به ویژه در کویته، مشاهده می شود که هیچ غیر هزاره ای با ما حتی همدردی لفظی هم نمی کند. دلیل آن نیز روشن است و آن اتکا ما به ناسیونالیزم کور و درگیری با سایر اقوام تا سرحد دشمنی است. از این آتشی که ما به نام "قوم" و "هزاره" روشن کرده ایم دودش تنها به چشم خود ما می رود. زیرا ما در جهانی زندگی می کنیم که ارزش های انسانی و کمال گرا جای ارزش های خرد و حقیری مثل قوم و منطقه و نژاد را می گیرد. دنیا به سمت جهان وطنی به پیش می رود.

اگر ما تغیرموضع ندهیم و معیارهای سازنده ای همانند تفاهم با اقوام دیگر را در خود ایجاد نکنیم، نابودی کامل فرهنگی ما قطعی خواهد بود. منطقی نیست که ما همه را خائن، دشمن و ستون پنجم ... بخوانیم، آنگاه از آن ها توقع همدردی وهمدلی و یا همکاری در عرصه های مختلف را نیز داشته باشیم. برای بیرون رفت از این بینش خانمان سوز، کمترین و اساسی ترین کار بیرون رفتن از "هزاره گرایی کور" و گراییدن به "منافع معقول هزاره" به عنوان یک انسان است. زیرا باور مطلق به حقانیت هر امری که هیچ جای شکی را باقی نگذارد، باور نیست؛ جزم اندیشی محض است. جزم اندیشی در هر حالت خرافه است و محکوم به بطلان.

البته بیشتر افرادی که در هویت تاریخی، فرهنگی و فکری خود چیزی برای افتخار ندارند، معمولاً علمبردار چنین غائله هایی می شوند والاّ کسانی که هویت انسانی و آموزه های اخلاقی، فرهنگی و ارزشی برای خود داشته باشد هرگز خود را مقید به مقوله هایی از این نوع نمی کند. بی تردید چنین فردی می تواند کمبودها و خطا های مردم خود را واضح تر از دیگران ببیند و راحت تر آن ها را به چالش نقد گرفته و برایش راه حل تکاپو کند.
همچنین عده ای از افراد سودجو، از این بازار مکاره بطور ماهرانه ای بهره برداری کرده و با آبروی فرهنگی قوم و ملتی دارند کماییگری می کنند. به دیگر سخن این عده ی سودجو و فرصت طلب می خواهند از این طریق در بین مردم جایگاه و پایگاه اجتماعی برای خودشان دست و پا کنند. اگر از حق نگذریم این طیف در کار گل آلود کردن آب و گرفتن ماهی مقصود موفق ترین قشر جامعه ما به حساب می آیند. این ها با تبلیغات مفرط در جامعه می توانند جمعیت کثیری را به سادگی اغفال کنند. رمز موفقیت این گروه این است که در وحله اول زمینه سازی می کنند و در واقع به عوام الناس نمی گویند که شماها نفهم هستید. قدرت تشخیص و تفکر ندارید بنا بر این باید پیرو باشید بلکه برعکس گفتارهای مذهبی شان را با عربی پر طمطراق به متخصصین خودساخته راجع می کنند. به همین دلیل همه در گفتارهای شان نمی گویند که این سخن من است بل "قال تبارک و تعالی فی قرآن الکریم" و یا "قال علی فی نهج البلاغه" ویا "فلان نخبه هزاره" این گونه فرموده است. وقتی این زمینه مساعد شد شروع به کشت و برداشت می کنند.
استفاده از برچسپ هایی نظیر سید، تاجیک، اوغان، قزلباش، کمونیست، چپی، عقده یی، منفی گرا، کم سواد و غیره که در سال های اخیر کم هم مورد سو استفاده قرار نگرفته، و بسیار هم کارساز اند و مؤثر؛ بارها از سوی این قشر علیه رقیبان به کار برده شده و می شود. این امر باعث شده که آن هایی که چیزفهم اند، زمینه را مساعد ندانسته و ترجیح می دهند که گوشه گیری کنند و کاری نکنند که زیانش بیشتر از سودش باشد.

اینجا است که هم مردم عادی و هم منورین ما حالت انفعالی پیدا کرده و تبدیل به موجودات بی خاصیتی شده اند که هر کس به سادگی می توانند از آنها استفاده ابزاری کنند. این بی تفاوتی در برابر سرنوشت جمعی و تن به تقدیر سپردن، تبدیل به یک سنت بویناک شده که نسل ما در آن گیر افتاده است. نسلی که نه قدرت عصیان دارد و نه تحمل پوسیدن.
راه بیرون رفت از این معضلات به نظر این قلم تغییر در باورها وطرز نگرش بر اساس ضرورت های زمانی ومکانی است. همچنین اعتراف درباب قصور و کوتاهی هایی که انجام می دهیم و یا عیوبی که داریم و کارکردن برای رفع یا بهبود آن ها. ارتقای سطح آگاهی عامه برای تغییر در معیارهای اجتماعی مثلاً از شیخ و ملا و حاجی وزوار به درست اندیشیدن و درست برگزیدن. تعدیل در فرهنگ فاتحه یا مرده داری و ارج گذاشتن زنده ها. ایجاد رابطه منطقی با سایر وطندارها براساس احترام متقابل. قدردانی از شخصیت های فرهنگی و ادبی بر اساس اهلیت نه قومیت. بررسی کمبودها و ایجاد برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت برای اهداف متذکره و جذب افراد مربوطه. تمرکز به کارهایی که مربوط به ماست نه دست اندازی در حل و فصل مسائل جهانی و افغانستانی.

به گفته خواجه عبدالله انصاری عیب ما در آن است که از وقت پیش می خواهیم و از حق بیش. ما نیاز داریم که به زبان مردم سخن گفته، اهداف و مقاصدی را برای آن ها پیشنهاد کنیم که با ضرورت ها و نیازهای آنان منطبق بوده وبرای آن ها هم قابل قبول و هم قابل درک باشد. این کار از عهده ی هرکسی ساخته نیست. در این زمینه ما باید افراد متفکر وآگاه و دلسوز خود را شناسایی کرده و زمام امور را به آنان بسپاریم و از آن ها حمایت کنیم. این گونه افراد در جامعه ما محدود نیست اما بادریغ، به علت سهل انگاری ما هر کدام در گوشه و کنار گوشه ی عزلت اختیار کرده اند.

هرگاه تنها از نظر اقتصادی موضوع را حلاجی کنیم قضیه به خوبی روشن خواهد شد. در کشوری مثل استرالیا تعداد هزاره ها را اگر شصت هزار نفر در نظر بگیریم که البته هر روز -الحمدالله- در حال افزایش اند، و هر کدام هم هر روز یک دلار به آدرس اهل فرهنگ و هزینه های فرهنگی جامعه ی ما در نظر بگیرند؛ روزانه شصت هزار دلار خواهد شد و سالانه تقریباً بیست و یک میلیون دلار خواهد شد. اگر روزانه پنجاه سنت در نظر بگیرند سالانه تقریباً بیش از ده میلیون دلار خواهد شد که هزینه های صدها شخصیت علمی، ادبی، هنری و بنیادها و مؤسسه های ادبی و علمی را تأمین خواهد کرد. هزاران کتاب و رساله را چاپ خواهد کرد.حتی زمینه ارتباط بیشتر روشنفکران و اهل فکر ما را با مردم بیشتر و نزدیک تر خواهد کرد. این البته که تنها وظیفه مردم هم نیست. هنرمندانی که دست شان به دهان شان می رسند نیز می توانند در این امور اجتماعی و فرهنگی پیش قدم شوند و کنسرت های شان را در خدمت اهداف ملی و فرهنگی ولو در حیطه ی یک قوم جهت دهند و از شخصیت های ادبی و روشنفکر ما به حمایت برخیزند.

مشکل اساسی جامعه ما در چنین شرایطی عدم درک کار و آثار فرهنگی اهل فکر و فرهنگ ماست. مردم ما درست به همین دلیل از درک ارزش یک اثر فکری مثل کتاب یا یک مجله فرهنگی و علمی یا ادبی و هنری با بلیط کنسرت یک خواننده بازاری عاجز اند. این مشکل هم راهکار دیگری ندارد مگر کار فرهنگی که آن هم تنها به دست فرهنگ مداران، اهل فکر و فرزانگان ما حل شدنی است. به هر طریقی که شده باید این احساس به وجود آورده شود. در غیر این صورت، استعدادهای فکری جامعه ی ما یا باید منزوی شده و استعداد های شان ضایع گردد و یا برای زنده ماندن و نفقه ی اهل وعیال بالاجبار در خدمت نگرش های متحجرانه و قبیله ای قرار بگیرند.

کلام آخر این که اگر ما نتوانیم مردم خود را به آن سطح آگاهی برسانیم که به طور نمونه شخصیت هایی چون واصف باختری، جواد خاوری، عسکر موسوی، سیما ثمر، اسدالله شفایی، بصیر احمد دولت آبادی، سلطانعلی کشتمند، لطیف پدرام، کاظم کاظمی، ابوطالب مظفری، سید نادر احمدی، شکریه عرفانی، شفیقه حبیبی، فرهاد دریا، داوود سرخوش، هارون یوسفی، اسد بودا، معلم عزیز و غیره را بدون در نظر داشت قومیت، ایدیولوژی و جنسیتی از خود ندانسته و از آن ها آگاهانه حمایت نکنیم، در واقع به دعوت بت سازان و تحمیق گران سیاسی لبیک گفته ایم و همراه با آنان باید به کسانی شخصیت بگوییم -آن گونه که حالا می گوییم- که برای ما چیزی به جز فاجعه نیافریده اند.
سید بزرگوار ما آقای مظفری احساس درونی من و امثال من را از قول شاعر زنده یاد عماد خراسانی چه زیبا بیان کرده است:

ما عاشقيم و خوشتر ازاين كار كار نيست
يعني به كارهاي دگر اعتبار نيست
داني بهشت چيست كه داريم انتظار
جز ماهتاب و باده و آغوش يار نيست
بر خيز دلبرا! كه در آغوش هم شويم
كان يار يار نيست كه اندر كنار نيست
اما دریغا که همین مفاهیم بلند و سودمند و همین بینش انسانی این عزیزان در جامعه ی ما با جمله ساده ی: "این آقا شعرمی گوید" نادیده انگاشته می شود.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • چقدر عالی نوشتی، اما در آخر تمام اعتبارت را با نوشتن نام های افراد
    دلخواهت، برباد دادی.
    یک جهان افسوس!

  • اقاي محترم حفيظ جان ببخش از اينكه بخش هاي از تحرير شما را به فكر خودم اصلاح نموده مجددا تحرير داشتم!
    ٩٠ فيصد مذهب دينم تظاهر يا تقيه است چگونه ميتوانم در گفتارها، رفتارها و برخوردها با یک دیگر دچار دورویی و تظاهر نباشم
    غلات هستيم و در باره هر موضوعی بسیار اغراق آمیز صحبت کرده و برای قبولاندنش از قسم و آیه و حدیثی كه مصرف داخلي مذهب دارد استفاده مينماييم
    به نظر من این همه ناهنجاری های اجتماعی منشا در تضاد باور هاي ما داشته به طور مثال باور داريم علي يك سلحشور است و در عين زمان به صورت غير مستقيم مي پذيريم او يك بي غيرت و سيل بيني است چگونه به شكم زنش بزنند و او باغيرت تمام نظاره گر باشد، در نهج البلاغه از علي داريم اينكه علي را همان شوراي قبلي مسلمين براي خدمت به امت اسلامي تعيين نموده ولي تعيين خدمت اورا خدايي ميدانيم، در نهج البلاغه از علي داريم اينكه علي ميگويد ايكاش خلق نمي شد (تا چنين مسول نمي گرديد) ولي در عين حال اورا معصوم (به دور از هر نوع گناه ) ميدانيم، در تاريخ اگر خوانده باشيد علي من كاملا معتقد به عصمت را بعد از جنگ صفين زنده سوختاند ولي من امروز تسليم عقيده عصمت براي اويم،
    از اعماق قلبم از شما متشكرم وقتي بخش تحرير شما (ناگفته پیداست که در این اواخر هزاره ها -آگاهانه یا نا آگاهانه- شدیداً شیفته "ناسیونالیزم کورهزارگی" شده اند. البته نگفته پیداست که این امر آن ها را به شدت آسیب پذیر و شکننده ساخته است . به گونه ای که در کشتارهای غیر انسانی هزاره ها به ویژه در کویته، مشاهده می شود که هیچ غیر هزاره ای با ما حتی همدردی لفظی هم نمی کند. دلیل آن نیز روشن است و آن اتکا ما به ناسیونالیزم کور و درگیری با سایر اقوام تا سرحد دشمنی است. از این آتشی که ما به نام "قوم" و "هزاره" روشن کرده ایم دودش تنها به چشم خود ما می رود.) را خواندم
    اگر ما عقل گرايي و تغیر مذهب را در خود راه ندهیم و ان سبب گردد معیارهای سازنده ای همانند تفاهم با اقوام دیگر را در خود ایجاد نماييم، دوام كامل فرهنگی ما قطعی خواهد بود. منطقی نیست که ما همه را خائن، دشمن و ستون پنجم ... بخوانیم، آنگاه از آن ها توقع همدردی وهمدلی و یا همکاری در عرصه های مختلف را نیز داشته باشیم. برای بیرون رفت از این بینش خانمان سوز، کمترین و اساسی ترین کار بیرون رفتن از "هزاره گرایی کور" و گراییدن به "منافع معقول همه انسان ها از جمله هزاره" به عنوان یک انسان است.
    اينكه نوشتي (البته بیشتر افرادی که در هویت تاریخی، فرهنگی و فکری خود چیزی برای افتخار ندارند، معمولاً علمبردار چنین غائله هایی می شوند والاّ کسانی که هویت انسانی و آموزه های اخلاقی، فرهنگی و ارزشی برای خود داشته باشد هرگز خود را مقید به مقوله هایی از این نوع نمی کند...) مني كه معتقدم هر گناهي در حق هر انساني نمايم كافيست براي بخشش خود در دهه عاشورا يك قطره اشك از روي تظاهر هم كه شده براي امام حسين بريزم، گناهانم بخشيده خواهد شد، چگونه ميتوانم در جستجوي انسان بودن سالم از جمله ضرر نرسان باشم؟
    با احترام زياد به شما محترم و تشكر از اينكه تحرير داشتي (راه بیرون رفت از این معضلات به نظر این قلم تغییر در باورها وطرز نگرش بر اساس ضرورت های زمانی ومکانی است. همچنین اعتراف درباب قصور و کوتاهی هایی که انجام می دهیم و یا عیوبی که داریم و کارکردن برای رفع یا بهبود آن ها. ارتقای سطح آگاهی عامه برای تغییر در معیارهای اجتماعی مثلاً از شیخ و ملا و حاجی وزوار به درست اندیشیدن و درست برگزیدن. تعدیل در فرهنگ فاتحه یا مرده داری و ارج گذاشتن زنده ها. ایجاد رابطه منطقی با سایر وطندارها براساس احترام متقابل. قدردانی از شخصیت های فرهنگی و ادبی بر اساس اهلیت نه قومیت. بررسی کمبودها و ایجاد برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت برای اهداف متذکره.)
    با احترام
    انسان عقل گراي هزاره

  • اقايان حفيظ جان انگوري و عقل گرا ي ارجمند درود به شما ! نوشته هاي شمار خواندم ، ازاينكه از وضعيت كنوني ناراضي هستيد مايهء دلگرمي است ، مگر ازاينكه در ريشه يابي اين ناهنجاريها وسردر گمي ها و همچنان در جست وجوي راه برون رفت از ان دچار توهمات وكل گويي هستيد از يكسو كاملا طبيعي واز سوي ديگر نگران كننده است ، شما متاسفانه در نوشته هايتان از يك عنصر ديگر كه در شكل گيري فرهنگ جامه نقش مؤثر و به سزايي دارد هيچ يادي نكرده ايد وان عبادت است از تفاوت هاي اقتصادي ومنافع مادي انسانها وجدال مستمر انسانها به خاطر تأمين اين منافع وتقاربي كه اين منافع ميتواند ميان اسانها إيجاد كند ، منظورم البته همان چيزي است كه در ادبيات سياسي به نام. مبارزهء طبقاتي شناخته ميشود ، بسيار دلم ميخواهد نظر شما عزيزان را در اين زمينه بدانم!
    در ضمن بايد عرض شود كه واژهء ( سمين ) به معني فربه و روغن دار به كار ميرود وبرأي افادهء معني ارزشمند بايد ( ثمين ) بنويسيم،
    با سپاس يبكر ان از شما عزيزان چشم به راه توضيحات بعديتان هستم !

  • با سلام مجدد وبا معذرت از اينكه بعدا متوجه شدم ، قابل ياد أوري ميدانم كه چون منظور شما از عنوان مقاله افادهء. لا غر وفربه بوده است ونه بي ارزش وبا ارزش لذا من إيراد خود را منتفي پنداشته و پوزش ميخواهم ، موفق باشيد

  • حفیظ انگوری یک دزد پول مسجد است ایشان با تمام بی حیایی پول های کمک برای مسجد ساختن و کمک برای سه نفر معلول در انگوری خورد.کاشکی جای مقاله نوشته کردن میرفتی پول مردم را میدادی بخدا برایت مرگ است .ازین کرده که سر زنت را پیش سیاه پوستا بگیری برایت ارزان تر تمام میشه انجنیر صاحب

  • امان انگوری تو همرای این حرفایت زن مارا گایدید.من هروقت که نام کثیف ترا میشنوم کونم مورجک مورجک میشود.برو گم شو خر مادرگای زن قوم خر ترا همه چیز کنند انشالله و تعالی

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس