صفحه نخست > دیدگاه > و چنین ما به حقارت رفته ایم!

و چنین ما به حقارت رفته ایم!

برگ از تاریخ نبشته یازدهم
میراحمد لومانی
يكشنبه 7 جون 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

از آن جامعه پرغرور و عزت مند که رُم و یو نان به فتح می گیرند و منشور کوروش بزرگ « کیومرث» بر لوح تمدن تاریخ بشریت همچون افتخار ابدی حک می نمایند، و اندیشه های ناب، انسان دوستانه وسترگ زردشت، مانی و مزدک در پهنه گیتی برای انسان و سعادت و رستگاری وی به ودیعه میگذارند و...در پسا هجمه اعراب چه چیزی در بستر تاریخ به یاد گار میماند... ملت زبون و وامانده.. بیش از هزاران سال این ملت پامال رنج و ستم بوده اند و اغیار بر گرده آنان به حاکمیت نشسته و بر آنها و تاریخ آنان تعیین تکلیف نموده اند. بیش از هزاران سال این اعراب، اتراک و افاغنه بوده اند که بر این ملت حکم رانده اند. اغیار کرگدن وار بر شهر، دیار، برزن و مملکت آنان هجوم آورده، قتل عام شان نموده، زنان و کودکان شان را به برده گی بر کشیده و به حراج گذاشته اند و.. چه دیری است یل سرفراز و گردن کش قامت رسا تاریخ ساز از درون و بطن این ملت و جامعه قامت راست ننموده است. چه دیری است که مادران این سرزمین در سایه رنج ستم عقیم بوده اند و نازا...
بنیاد ساختار ملت و تمدن وی در هم فرو می ریزد، و جامعه یی در اسارت استبداد و در پیامد از رنج تاراج و عصبیت های پیوسته تاریخی در ذلت در هم می شکند. همدلی، دوستی، همسویی و دست گیری که شیوه از اعلی ترین اسلوب زنده گی آدمیت محسوب می گردد، از روان جامعه رخت بر می بندد؛ و در بدل آن خدعه، کشتار، نیرنگ؛ اشغال و فریب بر آن جای گزین می گردد. پدر پسر را برای بقا حاکمیت کور مینماید؛ و پسر، پدر را به شقی ترین دشمن وی به معامله میگیرد. قتل عام، تاراج، اسارت و انسان خواره گی در نماد از عقیده و ایدیالوژی مذهبی کنش توام با قداست بر امر جهاد، امیر و غازی بودن در سرشت و سرنوشت جامعه و حکام این سرزمین تعمیم میابد. و چنین است که شاه اسماعیل صفوی در نماد از مُرشد و پیشوا، انسان خواره گی پیشه مینماید، و سلطان محمود غزنوی که دستانش به خون هزاران انسان بیگناه و عوام الناس اغشته است، غازی و جهاد گر بر گرده تاریخ تحمیل میگردد.غزنه که مرکز تاراج، غارت و انسان به مسلخ بر کشیدن در قمومیت سلسله غزنویان بوده است به مرکز تمدن فرهنگی جهان اسلام ظهور تاریخی میابد...و چنین است که تمدنی به حقارت فرو می رود..
افغانستان امروزی که میراث دار تمدن ایران تاریخی است، در ذلت خویش جهانی را به تکلیف واداشته است. انسان افغانستانی نه تنها خود در رنج ذلت خویش وامانده تمدن و تاریخ بشریت میباشند، بلکه این رنج و ذلت را در گونه هایی از نا جوان مردانه ترین شیوه های" ترور و تریاک " بر جهانیان به تحمیل گرفته اند. " انسان افغانستانی رنج تلخ جهانی است؛ رنج که هر گاه به مداوا گرفته نه شود، همچون زخمه خونین بر پیکره جامعه جهانی باز تولید رنج خواهند نمود." انسان افغانستانی گاه خود منبع بی پایان رنج برای خود و همتباران خویش بوده اند، و گاه در فرار مدام از این رنج « سرزمین فغان» گوشه و اکناف جهان را در رنج تلخ غربت و آواره گی خویش به تجربه نشسته اند...؛ و اما انسان افغانستانی هرگز نگاه ژرف و واقع بینانه بر ریشه های درد تاریخی خویش نداشته اند. زیرا لایه یی از روشنفکران درد مند و صادق دردرون این جامعه هنوزشکل نه گرفته است...
در وضعیت بحرانی کنونی سرزمین افغانستان، هر ان که شعور و شرفی در نهان دارد، بدون شک در تب درد می سوزد. زیرا انسان، آمال و ارزوهای وی در این بادیه انسان سوز، به تاراج رفته است. انسان و آمال وی؛ انسان، خواهش و آرزو های وی؛ زنده گی، بود و نبود و کیش شخصیت وی تنها ترین پدیده هایی اند که در افغانستان و کشور های همانند آن به پشیزی ارزش گذاری نه میگردند. انسان و تمام ابعاد وجود و هستی وی هجمه تاراج ستم تاریخی در سرزمین افغانستان بوده اند. ان هایی که شعور و شرفی دارند، آن هایی که درد و درکی دارند، آنها باید علل و علت ها را در یابند. انسان ها در اصالت خویش خواهان تعالی و تکامل میباشند. انسان ها همواره در پی کسب معرفت و کیمیا نیکی و پاشیدن بذر خیر بوده و هستند و... و این که یک جایی و در یک گوشه یی از جهان آدمیت میمیرد، این امر پدیده تصادفی نبوده، بلکه عوامل بسا در این امر دخیل بوده و هستند. پس باید علل و علت ها را به جستجو نشست. برای این امر بدون شک تحقیق و برسی عالمانه و بدور از حب و بغض ایدیالوژیکی تاریخ، بسا امر مهم و تعیین کننده یی در راستای درک حقایق میباشد... باید پرسیده شود: در سرزمین همچون افغانستان چرا شخصیت هایی از جنس ملا عمرها همواره اسطوره تاریخ در آن بوده اند...
اقتدار اعراب، در نماد از ایدیالوژی مذهبی " اهل سنت " برتوده های سرزمین ایران تاریخی، تداوم تاریخی داشته است. خشن ترین و نا انسانی ترین کنش های تاریخی از همین راستا، و بر مبنای شعار و توجیه ایدیالوژیکی - مذهبی بر گرده فقیر ترین قشر از توده های سرزمین ایران تاریخی و کشور های همسایه آن به تحمیل گرفته شده است. کشتار خشن اعراب، پیامد کشتار و غارت غزنویان را در پی داشته است. تداوم آن قتل، غارت و کله منار ساختن های امیر تیمور، و تسلسل شیبانیان و سلاجقه، و در نهایت در نماد از مذهب تشیع به وسیله دود مان صفوی، قاجار و افاغنه مرتبط به اهل سنت، پیوستهگی ستم ایدیالوژیکی اعراب را به تداوم تاریخی گرفته اند. غیر انسانی ترین قتل ها وکشتارایرانیان در نماد ازمذهب و ایدیالوژی مذهبی چند گانه در بستر زمانی بیش از پانصد سال بنیان همبستگی ملی و پیوسته فرهنگی - تباری توده های این سرزمین را از بنیان به ویرانی بر کشیده است. فاجعه ظهور امیر تیمور و بخصوص عصبیت های مذهبی خشن و جبران ناشدنی شیبانیان در بخش های شمال و شمال شرق سرزمین ایران تاریخی، و ظهور سلسله صفوی در غرب و شما ل غرب این دیار به گونه عینی و عملی زمینه های تجزیه سرزمین ایران تاریخی را پی ریزی نمو و به اجرا گذاشته اند.
بنیان و شالوده همسویی و همبستگی ملی توده های سرزمین ایران تاریخی در عصبیت های خونین وقتل عام های مکرر، وسیع و جبران ناشدنی عقیدتی - مذهبی به تباهی برکشیده شده است. تقابل نظامی فرهنگی ایرانیان با اعراب، در " نبرد قادسیه " نبرد دو اندیشه، دو ملت، و د و ایدیالوژی متفاوت و مجزا از هم بوده است. اما نبرد و کشتار اتراک، قتل عام های محمود غزنوی، کله منار ساختن های امیر تیمور گرکانی، و لشکر کشی های خشن شیبانی ها و .. همه و همه کنش هایی مبتنی بر عصبیت های درونی « ملی- مذهبی » توده های ایرانی بوده اند که در نماد از آیین اسلام و اسلام خواهی بر گرده این ملت به تحمیل گرفته شده است. و همین امر در پیامد ظهور سلسله صفوی پروسه تجزیه و فروپاشی سرزمین ایران تاریخی را به امر حتمی مبدل نموده است. در پسا نزدیک به هزار سال حضور پیوسته و نفس گیر ایدیالوژیکی اعراب، و تاختن های توام با غارت گری و کله منار ساختن های اتراک، سرزمین ایران تاریخی در پروسه نبرد های خونین دود مان صفوی و شیبانی ها به ویرانی بر کشیده شده، و در همین مقطع از تاریخ است که بادیه تاریخی به گونه عینی تجزیه خویش را شاهد بوده است. شیبانی ها و دود مان صفوی بر بخش های مشخص از سرزمین ایران تاریخی به حاکمیت پرداخته، کشتار و غارت های ویران کننده در تبانی با شعار های مبتنی بر دیدگاه دینی - مذهبی از جانب آنان بر جامعه ایرانی و تاریخ آنان به تحمیل گرفته شده است. فجیع ترین جنایت های غیر انسانی در نماد دین و مذهب از جانب شیبانی ها و صفوی بر توده های سرزمین ایران تاریخی به تحمیل گرفته شده است. هرات، نیشابور، طبس، یزد، کرمان، اصفهان، فیروز کوه، مرو و...؛ ..و در یک کلام بخش بخش دیار و سرزمین من شاهد قتل و کشتار فرزندان خویش بوده است. شیبک خان ازبک تحت شعار سنی و سنی خواهی شیعه به قتل عام می گرفته است و شاه اسماعیل صفوی در نماد از شیعه گری. و در حقیقت ملت و مردم سرزمین ایران بوده اند که قربانی یک توطئه شوم و ننگین تاریخ گردیده، و در پیامد آن بذر کین و دشمنی در میان آنان به پاشیدن گرفته شده است. بذر کین و دشمنی که پیامد تخریب آن تا هم اکنون امتداد یافته است.
لازم به یاد آوری میدانم تا نکته تاریخی از لشکر کشی شیبک خان« مرتبط به تبار ازبک» بر ضد مردم هزاره را در رد ادعای تُرک و مُغُل بودن « هزاره ها» این قشر اصیل از جامعه پارس تبار ایرانی در این جا نقل بنمایم. احمد قمی، صفحه 109 و کتاب روضة الصفا جلد 7 صفحه 1349 چنین حکایت دارند: «.. شیبک خان که مصمم به جنگ با شاه اسماعیل بود چون نگران مزاحمتهای مردم هزاره که اکثر قریب به اتفاق آنان شیعه هستند و در مناطق کوهستانی غور و غرجستان زندگی دارند و در همسایه گی وی زنده گی دارند گردیده و قبل از یورش بر شاه اسماعیل بر آنان لشکر کشید. شیبک خان سنی مصلحت خود نمی دید که شیعیان زیادی در همسایه گی قلمرو او متمرکز باشند و او نیز با شاه اسماعیل شیعه بنای مخالفت گذارد. او نگران آن بود که شیعیان هزاره در موقع حمله او به ایران و شاه اسماعیل، برای او دشواریها ایجاد بنماید. شیبک خان در 916 هجری به هزارستان حمله کرد ولی در کوهستانهای محل سکونت مردم هزاره با پایداری سخت آنان روبه رو شد. او پس از شکستهای موضعی با دشواری خود را زا آن مهلکه بیرون کشید و با دادن تلفات سنگین به هرات بازگشت..
با ظهور و پیدایش شاه اسماعیل صفوی که بنیان گذار سلسله حاکمیت صفوی نیز محسوب میگردد، سرزمین ایران تاریخی به قسمت های مجزا و متفاوت به قسمت گرفته میشود. حاکمیت های چندگانه در بستر آن به ظهور بر میتابد. در آن مقطع از تاریخ، شیبک خان ازبک بر بخش های شمالی این سرزمین حاکم بوده است، و نواده گان امیر تیمور بر بخش های دیگر این سرزمین حکم رانده؛ و شاه اسماعیل صفوی نیز بر بخش های این سرزمین حاکمیت خویش را تحکیم می بخشد. جنگ های خونین و کشمکش های تباه کننده میان شیبک خان و شاه اسماعیل صفوی در نماد از مذهب تسنن و تشیع دمار از روزگار مردم و جامعه ایرانی در میاورد. هزاران انسان ایرانی از دم تیغ بر کشیده میشوند، شهر و دیار آنان به ویرانه تبدیل میگردد. وجب به وجب سرزمین ایران تاریخی شاهد قتل و کشتار فجیع انسان این دیار بوده است. جنگ، کشتن و کشته شدن در راه اهداف مذهبی، و خرسندی مرشد و امیر لازمه نماد کیش شخصیتی انسان ایرانی محسوب می گردیده است. مولف جهان گشای خاقان می نویسد: در نبرد های روزانه « با ازبکان» در بیرون قلعه مرو، قزلباشان در راه ولینعمت گوی سبقت به چوگان جرات از یک دیگر می ربودند، علل خصوص میرزامحمد تالش که دست از آستین مردی بیرون کرده...میرزامحمد تا کمر برهنه شد..آن ششصد کس تالش تمام تا کمر برهنه شده قلب ازبک را شکافتند وخود را بر سر تخته پل رساندند و راه را از آن طرف گرفتند.
دکتر منوچهر پارسا دوست در کتاب شاه اسماعیل اول به نقل از فضل الله روزبهان خنجی « مهمان نامه بخارا صفحه 327» چنین می نویسد: شیبک خان که تازه از جنک با مردم هزاره باز گشته و بسیاری از سپاهیان خود را از دست داده بود در خود تاب پایداری ندید و در اواخر رجب 961 هجری به مرو گریخت. او ایلچیانی نزد عبید خان حاکم بخارا و تیمور سلطان حاکم سمرقند فرستاد و از آنان کمک خواست. شاه اسماعیل بدون جنگ دامغان و گرگان را تصرف کرد و وارد مشهد شد و پس از زیارت آرامگاه امام هشتم شعیان، چون آگاه شد که شیبک خان به مرو رفته و در قلعه ان پناه گرفته است به سرخس رفت. شاه اسماعیل یکی از سرداران خود بنام دانه محمد را به عنوان پیشقراول سپاه بسوی مرو فرستاد. شیبک خان نیز دو نفر از سردارن خود به نام جان وفا میرزا و قنبر بیک را به دفع او گماشت. دو نیرو در روستای طاهر اباد در چها فرسنگی مرو با یگدیگر روبرو شدند. با ان که دانه محمد در ان جنگ کشته شد ازبکان شکست یافتند و به داخل قلعه مرو گریختند. شاه اسماعیل قلعه مرو را در 20 شعبان 916 هجری محاصره کرد هر روز گروهی از ازبکان از قلعه بیرون میامدند و با قزلباشان به جنگ می پرداختند. آنان نیز حمله های ازبکان را شجاعانه دفع می نمودند.....شاه اسماعیل با توجه به خود داری شیبک خان از جنگ روزانه و با توجه به استحکام بارو ها و برج های قلعه، چون گشودن قلعه را دشوار دید و از طرفی مایل بود به هر نحو هست با نیرو های شیبک خان به به جنگ بپردازد به نیرنگ متوسل گردید و در چهار شنبه 28 شعبان 916هجری از محاصره قلعه دست کشید و به سوی محمود آباد در سه فرسنگی مرو حرکت کرد....از بخت بلند شاه اسماعیل و از نادانی شیبک خان نیرنگ شاه اسماعیل موثر افتاد. شیبک خان که غرور شخصی و غرور پیروزی های گذشته اورا از دور اندیشی باز داشته بود، ترک محاصره و عقب نشینی شاه اسماعیل را نشانه ترس و ضعف او دانسته و در صدد بر آمد که به تعاقب نیروی شاه اسماعیل بپردازد. سرداران ازبک جان وفا میزا و قنبر بیک اقدام شاه اسماعیل را نیرنگ جنگی دانستند و از خان ازبک تقاضا کردند چند روز دیگر که نیرو عبید خان و تیمور سلطان خواهند رسید در قلعه بماند و آن را ترک نکند...شیبک خان پیشنهاد سرداران خودرا نه پذیرفت و آنان را مورد پرخاش قرار داد و گفت که از قزلباشان می هراسند." مغول خانم زن شیبک خان نیز جانب اورا گرفت و پس از سرزنش سرداران گفت شما با نامه خود شاه اسماعیل را به جنگ طلب کردید. « او از راه دور به مرو آمد و شما خاک بی ناموسی بر سر خود پاشیده از شهر بیرون نرفتید» شیبک خان که از گفته زن خود تحریک شده بود روز جمعه 30 شعبان 916 با نیرو های خود از قلعه بیرون آمد. امیر خان موصلو با مشاهده هجوم ازبکان طبق دستور شاه اسماعیل تظاهر به فرار نموده و به اردوی شاهی پیوست. شیبک خان که از فرار نیروی اندک امیر خان در گمان خود در باره ضعف و ترس قزلباشان پابرجا شده بود به سرعت به دنبال آنان شتافت. او پس از عبور از پل محمود آباد، با عمده قوای قزلباشان روبه رو گردید و دانست که به دام افتاده است.... با وجود آنکه شاه اسماعیل خود در کنار سیاه آب[ باتلاق] به شکار بلدرچین مشغول گردید، دو نیرو در محمود آباد مرو به نبرد آغاز نمودند. ازبکان در آغاز شجاعانه جنگیدند. جان وفا میرزا و قنبر بیک میمنه و میسره قزلباشان را در هم فرو ریختند. شاه اسماعیل که وضعیت را وخیم یافت شکار بلدرچین را متوقف کرد و « شاهینی که در دست داشت و شکار می نمود ان را از دست انداخته- خود بر مخالفان حمله نمود... قزلباشان با مشاهده او در میدان جنگ جسورانه به سپاه ازبکان حمله نمودند و آن را درهم شکستند. قنبربیک و جان وفا میرزا دستگیر و به دستور شاه اسماعیل به قتل رسیدند. شیبک خان با 500 نفر از همراهانش به محلی که چهار طرف آن دیوار بود پناه برد. برون سلطان تکلو با افراد خود ان را محاصره کرد. سرانجام به علت کثرت تعداد ازبکان و تنگی جا، بسیاری از آنان زیر دست و پای یکدیگر و اسپان مردند، و بقیه نیز به دست قزلباشان کشته شدند. جسد شیبک خان را که زیر هجوم ازبکان خفه شده بود بدون آنکه زخمی و یا جراحتی داشته باشد در میان آنان یافتند. قزلباشان سر اورا بریدند ونزد شاه اسماعیل آوردند. به دستور شاه اسماعیل سر شیبک خان را پوست کندند و پوست را پر از کاه کردند و برای سلطان بایزید دوم سلطان عثمانی فرستادند.
" شاه اسماعیل که سخت دل و وجودش از زهر کینه توزی مالامال بود دستور داد جسد شیبک خان را به حضور او اوردند. هنگامی که جسد بی سر امیر ازبکان را به نزدش آودند « پادشا کینه خواه سه ضربت از شمشیر خونریز زولفقار آسا بر شکمش زدند و دو دست اورا قطع نمودند و به لفظ گهربار ادا فرمودند که هر که سر مرا دوست دارد از گوشت دشمن طعمه سازد..[ ازمردم] صحیح القول خصوصا خواجه محمود ساغر چی ( وزیر شیبک خان) نقل کرده اند که به مجرد استماع این فرمان کوشش و ازدحام جهت اکل گوشت میته گوشت شیبک خان به مرتبه ای رسید که صوفیان تیغ ها کشیدند و قصد یک دیگر کردند و آن گوشت متعفن با خاک و خون آغشته را به نحوی از یک دیگر ربودند که جرغان « مرغان » شکاری در حال گرسنه گی آهو را بدان رغبت از یک دیگر بربایند.."
حسن روملو مینویسد: .... شاه اسماعیل پس از صدور این فرمان دستور داد کاسه سر شیبک خان را قدح سازند« استادان زرگر به موجب فرمان شاه والا گهر سر شیبک خان را در طلای احمر گرفته به جواهر گرانماه زینت دادند. و قدح را « ساغر زرین مجلس بهشت آیین» نام نهادند شاه اسماعیل مجلس بزم و عیش ترتیب فرمودند و با امرا و ارکان دولت به عیش و کامرانی مشغول شدند. در آن بزمگاه قدح را به گردش در آوردند و به باده نوشی پرداختند..

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس