صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > نیش زدن طبیعتی اهالی آغیل (قریه) نیست و نه گژدم نژاداند!

نیش زدن طبیعتی اهالی آغیل (قریه) نیست و نه گژدم نژاداند!

به بهانۀ ( ای آغیل پر ازگژدم الیجو )
حفیظ الله خرمی خُرّم
پنج شنبه 26 فبروری 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

نیش زدن طبیعتی اهالی آغیل (قریه) نیست و نه گژدم نژاداند!

الهه عزیز!

نیش زدن طبیعتی اهالی آغیل نیست و نه گژدم نژادند، قرنهاست که مردم آغیل خود قربانی این فاجعۀ حسرت زا هستند، سالهاست که گژدمهای نژادی و مذهبی نیشهای زهراگین شان را در جسم نحیف و قلب مهربان اهل آغیل فرو برده اند، چنانچه زخمهای عمیق هنوز هم بر پیکر خستۀ آغیل خود نمایی میکنند و درد عمیقی نیشهای زهراگین در چهره های بی رنگ اهالی آن آشکارا به مشاهده میرسد.

الهه گرامی!

داستان نیش زدن و نیش خوردن حادثهء تلخ امروز نیست، که قلب نازک شما را رنجانده است، بلکه داستان کهنه تاریخ است که ریشه در نظامهای قبیلوی، سنتهای خرافاتی و مذاهب روایتی دارد. این آغیلی را که من و تو و یا قلم کشان مثل بودا به آسانی قاصر مینامیم بدون اینکه تقصیر کرده باشند. چنان نیش باران شده اند که تا کنون آثار آن مثل خنجرهای برهنه بر بدن مردمش روح آزاری میکنند، پس طبیعی خواهد بود که اگرجریانی در شریان آغیل به حرکت آید، خنجرهای نیش دار، دردش را به پزیرایی و زهرش را به باز داری خواهند گماشت، تا جریان را خشک و حرکت را نابود و یا حداقل از سرعت و رنگ آن بکاهد.
درد و دریغ شما و الهه های امثال شما، زبان دل دردی و دل شکنی حال نیست بلکه ریشه در رنج و حسرت نسلهای دیروز و دیروزها دارند، نسلهای که کوله بارهای امید، عشق و آرزوهایشان را باز نکرده با خود به گور بردند.

آهی سرد توو هنرمندان امثال تو که ازآزارها و تهدیدات عدۀ افراد احساس مرده و هنر ناشناس حکایت دارند، نوای روز نیست، درد و سوزی دلهای نسل سوخته هست که سی سال، سوخت و رنج جنگ و خشونت را در سینه تحمُل کردند و یا بشکل فجیع قربانی تقدیر شومشان گردیدند. در زمان و مکان که نباید تولد و جوان میشدند، آثار و بلوغ جوانی در زندگی شان هزار عشق و افسانه کاشت، هزار امید و آروزو آورد و هزاران شور و شوق آفرید و لی دریغا! همه یخ بستند و ابر سیاهی جهل و ظلمت همچنان نور زدای میکند و سردی و تاریکی می گسترد تا صدای گیرای که به هزینۀ قرن بغض سکوت را شکسته در گلوی الهه ها بخشکد و کامبخش و کامبخشهای حیات در زنداهای جهل دینی به فال ریش خرافات پرستان، یخزدن و مرگ تدریجی را در انتظار باشند.
من و ما نظاره گران بیش نخواهیم بود، که مرگ هستی را مصلوب کند و تاریکی روشنایی را گردن زند و رنج خوشی راناکام کند و نفرت دوستی را در بند کشد و من و ما...!

دخترخوش رنگ وطن!

نه آغیل زن ستیزاست ونه اهالی آن هنر گریز! و نه مشکل تو زن بودن در جامعۀ هزاره و نه جرم تو هزاره بودن در افغانستان. خسته شده ییم از این همه نسبت دادن ها و رنگ زدنهای بی مورید قومی.
چرا روی هر تکهء سفید باید شعار نژادی را با ذهنیت منفی نوشت؟

چرا باید خوشی و غم رابه هم آمیخت؟ وعاطفه و خشم را به نام این قوم و آن قوم به تقلا نشست؟

تا بکی جرم افراد شرور با عث تهمت زدنهای قومی و جنگهای اجتماعی گردد؟

قلم بدستانی که هنرو برنامه جالب ستاره افغان را در سایهُ سیاست با تیر قومی نیشانه گرفتند ودر محراق این بازی، دختری خوش آواز و معصوم را که فقط میخواست خودش باشد و برای هم وطنانش خوش بخواند و نیک بسراید، خلاف میلش او را وارد میدان تفرقه و اتهام ساختند، تا عُقده های درونی خودشان را با صدای کیبورد بر روی شیشه صفحهُ کامپیوتر بریزند.

چرا باید خودرا کفاش جاه زد، بدون آنکه چیزی از آن دانست و کفشهای نا مورد را در فصل مورد برای مردم چرم گیری نموده با رنگ هنر و بورس سیاست به آن جلای تزویر داد!

مردم آغیل همه کفشهای دلخواه خودشان را با اندازه، شکل ودیزاین مشخص دارند که هرکدام را مسیری در پیش هست، با چه منطق میتوان همه این کفشها را به دنبال کفش کهنۀ که در مسیر تکراری و اشتباه در حرکت هست به قطارچید و سنگ گران وزن حق را بر سینه کوبید و انگشت سخت انتقاد را نیشانهء جمع به خاطر جرم فرد کرد!؟

قلم های احساساتی !

الهه جان خوب میخواند، بگزارید استعدادش را به نمائش بگزارد و صدای زیبایش گوشها را نوازیش کند، چنانچه از اکثرنغمه هایش بوی وصل می آید، نه فریاد فصل. هنر از برای وصل کردن آمده است، نه برای فصل کردن.
پس نه هزاره زن ستیز هست و نه دیگر هزاره بودن جرم و نه همه اقوام ساکن در کشور هزاره گریز. شاید بعضی ها به مرض انسان ستیزی مبتلا باشند ولی حساب افراد از مردم جداست. دیگرنباید به هر بهانهُ سرزمین مشترک را شخم زد و بزر فاصله کاشت.

آیا درست هست هر گپ خرد و کوچک را رنگ قومی داد؟ نام یک ملییت بزرگ را وسیله ساخت و به تقلا نشست؟ و میلیونها انسان اقوام دیگر را به باد ناسزاگوی گرفت وبه تهمت بست؟
اگر یک دختر جوان بااحساس پشتون و یا یک پسر دل پاک ازبک و یا یک جوان سرشار تاجک به الهه رای داده باشند باز!؟ زیاد هم نه، فقط سه نفر! آیا در حق احساس آنان ظلم نشده؟
بهتر خواهد بود که شهامت وصداقت هزاره های صلح پسند و علم دوست و هنر پرور را نباید زیر سوال برد، چون آنان سر فراز زندگی کردند,در و قت نیاز شجاعانه مبارزه کردند وفعلا میدانند چگونه با صلح و صفا در کنار اقوام دیگر زندگی کنند.

برادر زیبا قلم با احساس!

یادت باشه که قضاوت کور کورانه و پشتبانی آمیخته با تعصب نتیجۀ معکوس دارد، شاید بعد از خواندن جمله بندی های زیبای شما همان سه نفر غیر هزاره به الهه رای نه داده با شند.
آیادرست و عاقلانه هست که جامعهء چند میلیونی هزاره را زن ستیز نامید؟ و سی میلیون افغانستانی را به تهمت بست؟ چون الهه رای زیاد کسب نکردند؟
دوست گرامی! ما گدا نیستیم که نام هزاره را وسیلهء گدای ساخته دنبال رای عاطفی
با شیم. )SYMPATHY VOTE)

دختر نوربند قوم!

شاید هزاران الهه ها, آرزو و استعداد مثل تو دارند و یا داشته بوده اند ولی یا شهامت نکردند و یا بخاطر هم سرنوشت بودن با تو قربانی شدند، ولی فقط تو توانیستی" من" را در وجودت درک کنید و خواستی به این" من" هویت گرفته شده و یا گم شده اش را باز گردانی، خواستی این "من" خودش باشد نه کسی دیگرو یا، ما و من ها میخواهند باشد.

روح مصاحبه تان این بود که "میخواهم این مریم باشم که خودم میخواهم نه آن مریم که میخواهند باشم".
من در ترس این نیستم که درجشنوارهُ ستاره افغان نفر چندم خواهی شد چون نه استاد موسیقی ام و نه قاضی امور، برای من وشاید برای خیلی کسانی مثل من اقدام واولین اواز که از حنجره شما به گوشها وزید وقفل سکوت تحمیلی از دهان قشر محروم جامعه شکست، ستاره تولد شد, الهه ستاره شد, ستاره "من"، "من" که سالیان سال در وجود الهه ها محکوم و کوبیده شده بودند،حا لا این "من" ستاره شده است و هزاران "من" دیگررا به دنبال خواهد کشاند. پس اول باید اعتماد به نفست و گستاخی و حرکتت را تائید و تقدیر کرد بعد صدا و آهنگت را.

الهه عزیز!

آغاز سخنم از شرح گویی روی آهنگ آخرت شروع شد که از نیش زدن های آغیل پر گژدم شکایت را حکایت میکرد. نخواستم از خرافات واز زیاده روی های آغیل دفاع کنم وفقط خواستم قدم در گذ شته ها بگزارم و از واقعییتهای پر درد دیروز، بی مهری روزگارو بدبختی های که بر اهالی آغیل گذ شته، دریچهُ سخن بگشایم، و پردۀ اسرار بدرم، چرا که این نیش زدن ها ریشه در گذ شته های پر غم دارد، که هم خوانی با خوشی و شادی ندارد و یا گوشها و چشمهای بعضی از مردم آمادگی شنیدند و دیدند را هنوز ندارند.
مردمی که لبخند را فراموش وشادی را از یاد برده، زندگی شان بی رنگ و آغیل شان مخروبۀ بیش نیست, تا کجا باید توقع کرد؟

باید وقت را هزینه کرد و به مردم آغیل فرصت داد تا بجای گریه لبخند را بیاموزند و بجای ماتم از شادی و خوشی بهره مند شوند و با شد تا زندگی سیاه و سفید شان رنگ گیرد.
این مردم قرنهاست که سیاهپوش و عزادارند و آغیل شان به ماتمکدهُ بیش نمیماند، پس آغیل که سال به تمام سوگوار باشد، مردم که دوازده ماه مصیبت بار و مصیبت زده باشند و گوشهای که چهارده قرن از خون و قتل و سر بریدن ها روایات و داستان ها شینده اند و در پای منبر مداحان سیر گریه کرده ان. چشمهای که سالیان سال مرگ را پیروز و زنده گی را مصلوب دیده اند.
بدنهای که قرنها شکنجه، عزاب، بی حرمتی و مرگ را نصیب شده اند. دلهای که قبرستان هزاران امید، شور و عشق و زنده گی خود بوده اند. زبانهای که سخت و سنگنی قرنهای سکوت را هنوز احساس میکنند و هزاران داستان از روزگار، هزاران حکایت از زنده گی و هزاران راز در قصه خانه دل دارند!؟ آیا میتوان با خوشی و لبخند یک شبه و آهنگ یک برنامه آغیل رویایی ساخت؟
در آ غیلی که لبخند محکوم شود و رنگ جرم باشد، خوشی و شادی خلاف شرع قرار داده شود و غم و ناله و ماتم تقدیر گردد، آیا میشود انتظار بیش داشت؟

الهه ها و طاهر شوقی های عزیز!

الهه ها و طاهر شوقی های آغیل مرکزی و آغیل های شمالی وغربی کشور، احتمالاً با مشکلات زیاد روبرو باشند ولی نسبت به الهه ها و طاهر شوقی های آغیل غربی کشور خوشبخت، سر زنده، آزاد و صاحب حق، اراده و زنده گی خویش هستند. بد بختانه که الهه های آغیل غربی نه تنها خوشبخت بلکه از ابتدایی ترین حقوق و ارزشهای انسانی محروم، هویت انسانی شان بخاطر زن بودن لگد مال، از علم و دانش بی نصیب و رفتن به مکتب گناهی کبیره شمرده میشود. در زاندانهای سنت قبیلوی زیر سنگ آسیاب جهل، بنام و برای دین خرافاتی قربانی میشوند. واگر الهه ها شهامت مکتب رفتن را کرد، باید بهای سنگین زیبای، بینای و...را در بدل تیزاب زهراگین و سوزناک پرداخت ویا زنده گی را با همه خوبی ها، قشنگی ها و امید هایش هزینۀ " الف ب ت ث" یاد گرفتن کرد.
طاهر شوقی های آغیل غرب سرنوشت بد تر از الهه های هم آغیلش دارند، الهه ها خوشبختند یا در کنج زندان خانگی میپوسند، یا تکبیر گویان سنگسار میشوند، یا تیزاب باران میشوند و بعد یک شکم سیر گریه و یک تنورسوزش و سوخت برای ابد از" الف ب ت ث" یاد گرفتن محروم میشوند، ویا بطور فجیع تحت شکنجه و ظلم مردان، همچون نادیه انجمن ها گلهای زندگی شان زیر چکمه های مرگ نابود میشوند. در هر حال قربانی اهداف والای انسانی، حق و ازادی و هویت بر باد رفته ئی شان میگردند. جان میدهند ولی جان نمی گیرند.
ولی طاهر شوقی های آغیل غربی کشور یا کشته شوند و یا بد تر از همه به انسانهای وحشی صفت تربیه و تبدیل شوند که هرجا روند کتاب و مکتب بسوزانند و کتاب خوان و قلم بدست را بکشند و مرگ و تباهی ارزانی دارند.
به وحشی ترین و خون اشام ترین خفا شان تاریخ تبدیل شوند که هر روز زیر لوای دین ریش و لنگی، انسان و انسانیت را حیوان مانند سر ببرند (ضبح کنند) واز جهش خون گرم زندگی از شریان های گردن هم نوعانشان لذت را در دنیا نصیب گردند و به خاطر وآرزوی بهشت رفتن به قصاب خانه ها بیفزایند.
کاش عاطفه از انسانیت و بوی از بشریت میبردند، ول دریغ و افسوس که فقط چگون مکتب سوزاندن، چگونه گردن زدن و جان گرفتن، چگونه وحشت آ فریدن وچگونه مرگ گسترانیدن میدانند و بس!

دخترشجاع هزاره زمین!

میتوان شکیبا بود و صبر را پیشه ساخت و با اندک و کم مردم امروزساخت و امید بیشتری به کرم نسل فردا بست، تا زمان فرصتهای مناسب و فضای بازتر را آماده سازد، چرا که شرائط و زمان تغییر دهنده و تاُثیر گذار است.
حتما با سر نوشت خار و خاشاک که مزاحم هر محرک و عابر میشوند و خواسته نا خواسته آزار داده و سوزندگی بجای میگزارند آشنایید.
آیا میدانید؟ همین خار و خا شاکی که امروزمنفور همه اند، روزی گلها، علفچر و سبزه زارهای قشنگ، تازه، خوشبو و دلنیشن بودند که به دلها چنگ میزدند و ازمرغوبترین رنگها و طراوت و طننازی خاص بر خوردار بودند. هر بیننده راعاشق رنگ و بوی خود میکردند و لی گذشت زمان و بی مهری روزگار زندگی راچنان تغییرداده که از گل و سبزهای خوش رنگ و نرم، خار های سخت و خشین ساختند وهمه از هم بیگانه و یا حتی به خارهای زهردارو سوزنده تبدیل شدند. در آغیل هم شاید خارهای رویئده باشد یا رویانده باشند و شاید اذهان گژدمی و زبان نیشدار زیاد باشد و لی بدان که قلبهای میلیونی همچون بهار سر سبز و همچون باران شفاف و شاداب با جریان الهه ها و شوقی ها همراست. پس با همان همت و شهامت که راه را انتخاب کردید و تصمیم به شناخت و بودن این مریم را دارید، نه آن مریم تحمیلی، با ید امیدوار، مصمم پر رنگ و با لبخند حرکت رابا آوازی آهنگین و زیبا یت ادامه داد.
اگر امسال بخت یاری نکرد خیر است سال دیگه.

الهه ها و طاهر شوقی ها آغاز خوب و حرکت نیک اند، شا ید مورد کم لطفی عدهُ قرار بگیرند و مشکلات و خستگی پیش رو داشته باشند ولی باید جریان را روان نگهداشت و همچنان رنگریز و لبخند آفرین باشند.

حفیظ ا لله خُرّم

از قلب اقیانوس اطلس ( انگلستان )

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • با عرض سلام محترم حفیظ الله خرم

    الهه جـان در ستیژ ستاره افغان یک آهنگ هزارگی را اجرا کرد که او هم از فرهاد دریا بود و شما هزاران( او دو) در پشتش کشیدید بسیار جـای شرم است. وای با این مفکوره های پوچ و مزخرف شما . اگر شما واقعآ دوست دار صدا و هنر الهه جـان استید نباید دیگر این چنین مفکوره های شوم و غرض آلود خویش را از طریق نام الهه جـان به نشر بسپارید. و از شما دوستانه خواهش میکنم دیگر از نام الهه جـان سوی استفاده نکرده و حلقه شهرت و محبوبیت وی را با این سخنان کینه توزانه خویش تنگ نسازید. بااحترام

    محمد رحیم آخندزاده

  • جای بسیار خوشی است که الهه سرور از طریق برنامه ستاره افغان خود را به مردم معرفی کرد. افرین به این دختر و شجاعت و خانواده و همکارانش.
    اما آقای خرم! شما یگانه کسی نیستید که در تلاش استفاده سیاسی از نام یک انسان استید. هموطنان پشتون و تاجیک زیادی داریم که به این تکلیف مبتلا استند. ممکن است برای شما الهه سرور یک نام و یک عکس باشد، برای من الهه سرور یک هنرمند جوان است. من او را تا زمانی پشتیبانی خواهم کرد و دوست خواهم داشت، که مورد استفاده شما قرار نگیرد. اما وقتی همه چیز مستقیم یا غیرمستقیم با اشاره و کنایه و مقاله و شعر بوی و رنگ قومی بخود گرفت، خوش دیگران نمیاید بلکه خدای ناخاسته به یک شخصیت ناخوشایند هم مبدل میگردد. ببینید، الهه سرور تا جاییکه توانست به پیش رفت، یا به تعبیر دیگری به تعداد رأی که گرفته بود به مقام خود رسید. این ستاره افغان شدن چی است که این همه آه و فغان سوزناک شما را به هوا بلند کرده است؟ بگذارید الهه سرور به راهی که انتخاب کرده است با صداقت پیش برود. لطفن به روی هنر و موسیقی رنگ قوم و قبیله نمالید. استعداد و توانایی هنری این جوانان در آینده روشن میشود. اگر الهه سرور آهنگ های خوب بخواند که دارای کمپوز و شعر خوب باشد، او برای همیشه ستاره مردم خواهد شد، نه ستاره افغان. آیا داود سرخوش ستاره افغان شده بود؟ شما یک بار به البوم سیاه و سپید از داود سرخوش به آرامی گوش بدهید، ببینید که شما را به کجا ها میبرد... او امروز برای من تاجیک ستاره است. هر کسی شوق و ذوق هنری خود را دارد. اما، اگر فردا بیایم و ببینم که در انترنت جناب حفیظ خرم به تن داود سرخوش لباس یک قوم را پوشانیده است و هاو و هوی اش به هوا بلند شده است، دیدگاهم به آن هنرمند با گذشت زمان تغییر خواهد کرد.
    بگذارید الهه سرور از مردم باشد. بگذارید دیگران تعریفش کنند - آن زمانی که البوم های رنگارنگ و سرود های دلنشینش قلب ها را تسخیر کند. مولاداد

  • دوستان گرامی آخند زاده و مولا داد!

    من مقاله زیبای اقای خرم را خواندم و خوشم آمد، وقتی نظرات شما را خواندم برایم خیلی جالب تمام شد،و با لای خودم شک کردم که شاید متن را به درستی نگرفته باشم، بار دوم خواندم، بازهم آنچه بار اول خوانده و فهمیده بودم نصیبم شد.

    دوستان عزیز شما با حفیظ الله خرم هم نظر هستید،او خودش افراد دیگر را به خاطر همین رنگ و قوم قوم گفتن نقد زده، و بحثی که از گذشته تاریخی کرده،به نظرم منظورش جنگ اقوام با اقوام نیست، بلکه او نظام استبدادی گذشته و دین خرافاتی لنگی و ریش را و مذهب گریه و ماتم را نقد زده و علت هنر ستیزی را هم در فرهنگ سنتی و دین خرافاتی قرار داده.

    منظور آقای خرم به نظرم این استکه، همهء مردم قربانی سنت قبیلوی و دین خرافاتی و مذهب احساساتی شدند و بخصوص مردم شیعه که چهارده صد سال است که مصیبت زده و عزادار اند.

    لطفا یک بار دیگر مقاله ایشان را بخوانید سوءتفاهم دور خواهد شد.

    تشکر

    خلیل ا لرحمن پروانی از دانمارک

  • من نمیدانم این الهه به کابل پرس? چقدر پول داده که چندین هفته است باموضوعات مختلیف تصویر این دختر درکابل پرس نشر میشه یک جنجال سیاسی هم اینقدر در رسانه ها نشر نمیشه که این مطلب را کابل پرس مکرا" نشر میکنه

    آنلاین : وبلاگ های هزارگی

    • محمد لالا

      آلی تو را چه غرز به پول دادن، چه قه لوده آدما، هر گپه پول خوری فکر میکنند.
      تو نوشته را نا خوانده سری کابل پرس? چرا قار استی؟ نوشته را کسی دیگه کده و ده کابل پرس فقط نشر شده، کابل پرس جای نقد و آزاد گفتن است.

      آلی تو چرا وبسابت خودت را پوست خانه جور کده و خودت پوست چی وری 24 سات ادرس تقسیم میکنی، ده لینگ دادن بسیار شوق داری که هر کس ره هزاره گفته لینک میتی. بان هر کس ده کارش برسه. و تو برو پشت پوست چی گری و لینگ دادنت.

      برو خدا یارت بادار

    • سلام—افرین به بانو سرور-او با این اقدام تابو شکنانه خود به جنگ تاریکی ووحشت رفته است.
      واژه اغل یا اغیل در بسیاری از مناطق شمال وشمال شرق به معنای جای بودباش حیوانات بکار میرود.اما در بسایری از ترانه های هزارگی اغل را به معنای ده یا روستا ویاخانه بکار میبرند.اینرا نوشتم نه از برای توهین یاکدام مرض وغرض دیگربلکه میخواهم دوستان در این مورد وبرای روشن شدن بیشتر معنای این واژه چیزی بگویند .

  • دوستان سلام بازم الهه:چه عجب خوب است که آدمابه فکرجور کردن و ساختن است .نوسنده امی مقاله خوب مطلب رابه نقد گرفته به نظر من که آدم بایدازخودو خانواده خودشروع کنه خوب است که آقای خرم از آقای خرمی بگویه بعد گناه ره د جان مردم بپوشانه اگه خرمی یک مقاله بنویسه زیر عنوان (سوگ نشینی های ناشی از.....)ویاریشه رشوه ستانی درسوگ مردم .خوب منظوری ندارم خوب است که زن ستیزی و زن باوری باهم برادراندشاید من هم ماتم تاریخ خویش باشم و شرمنده ای زمان خویش .آه چه زمانه ای پدر می کوبد و پسر می ستایدنه از کوبیدن پدر بلگه از شرایط زمان.چه دردی دربستر زمان خوابیده که الهه راامروزدرجان مردم می پیچانه .وای الهه هابیدار شوید.میگه دنیا را ماتم گرفته که همجنس تو چون ناجی شده برای آدما در رهای از اسارت خویشتن . محلقا جاغوری کانادا

  • برادر عزیزم خرم!
    ببین چقدر دردناک است وقتی ترا به جرم همفکر بودن وهمنظر بودن با ایشان محکوم میکنند.
    ازین جامعه بیشتر ازین امید نمیتوان داشت. ولی یقین دارم ضرورت بیشتر نوشتن تانرا درک کرده و باز هم خواهید نوشت.زیرا ما بار ها دریافته ایم که شکار سو تفاهم که ناشی از عدم درک ماست شده ایم.
    برادرم!
    به وجود تو فخر میکنم که کمر بسته یی دیوار کور دلی و کوته نگری را بشکنی. با تو همگام خواهیم بود...
    اگر هزاره هستی من پشتون میباشم
    اگرپشتون هستی من تاجک میباشم
    و اگر ازبیک هستی من هزاره میباشم
    ... اما با تو همرزم و همزبان.

  • قابل توجه محمد و رحیم آخند زاده!

    آدم وقتی می بیند که هموطنانش با مسائل تا این حد سطحی برخورد می کنند، واقعا نا امید میشه. اول اینکه شما اصلا مقاله را نخوانده و بی خلطه فیر کرده و به قضاوت می نشینید.
    دوم اینکه طرح این بحث به نظر شما یک امر ساده و پیش پا افتاده میاید. البته طرح چنین بحثهایی ارتباط به ظرفیت و توانایی فکری هر انسان دارد. بحث حق زن و آن مادری که تو ازش زاده شدی، خیلی یک مساله ساده است؟ زنان که سالها زیر شلاقها و دشنام های ما مردان ساکت بوده اند. حتی شاید خودت گاهی برایت حق می دهی که با مادرت، همسر و خواهرت با زبان که در این جا بکار بردی گپ بزنی.
    بحث غم زدگی و ماتم زدگی مردمان یک سرزمین بحث ساده ای نیست.
    اتقاقا در این بحث نویسنده مردمان و اقوام این سرزمین را به همزیستی و میهنی اندیشیدن دعوت نموده است نه به قبیله گرایی.
    یادت باشه که انسانهای که نسبت به سرنوشت شان احساس مسئولیت می کنند، طرح این مطالب برایشان خیلی اهمیت دارد. خواهش می کنم این متن را دقیق بخوان، مفهوم کلانی برایت ارائه می کنه. نه بحث از قوم است، نه بحث از سیاست، بلکه نشان دهنده بیداری مردمان این سرزمین نسبت به سرنوشت و محیط زندگی شان است. البته این حرف ها شاید برای خودت خنده آور باشه ولی خواهش می کنم کمی زیادتر رویش تامل کن.

  • Dear Hafiz Khurram!
    i couldent help but to lough when i read your article. we Afghans seem to be very keen in giving lectures to others when it comes to political issues and love to politicise every thing we come accross, for some wierd reason we all have started a political career of being political critics .you have advised us all to refrain from tribal way of living or thinking or acting.but it is very sad that you yourself have fallen the victim of the same tragedy which has brought Afghanistan to its knees .we accpet your idea of womens freedom .but while you crticise others for being backword and not able to adjust in this new civilised world it is also very clear that you relate all these attrocities to certian people .isnt that racism by itself.isnt that thinking the same way a TRIBESMAN THINK.why do you have to relate killing and insecurities in afghanistan to certain people .are Hazaras the victims of one particular people ..havent we forgotten how hazaras were used by SAYEDS ansd Aghas ..why do you contradect yourself in your articals
    any ways nice try....keep it up ,but dont let us down again buddy take care i hope my my message is broadcasted this time as it wasnet last time for some reason

  • آقاخرم قلم بدست احساساتی دیگربااحساسات جوانان افغان بازی نکن شرم است ازنام یک جوان که درداخل افغانستان هیچ کس نگفته که توهزاره هستی دوستدارانی دربین تمام ملیت هاداردهیچ برادرپشتون ویاتاجیک نگفته که الهه یک دخترهزاره است به ای خاطربریش ری نداده باشه بلکه گفته الهه یک دخترافغان است توهستی دوست نازنین که هویت افغان بودن خوده به قول خودت ازاقیانوس زیبا که توزندگی میکنی فراموش کدی میخواهی بااحساسات جوانان افغان بازی کنی شرم است به توانسان که ازنام یکجوان استفادغلط میکنی به خاطراهداف شوم که داری تویک روانی هستی نه کسی الهه وامثال الهه هاراتشویق بکنی جوانان افغان خودشان میفهمن که چه بکنن.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس