صفحه نخست > دیدگاه > تأملی مختصر پیرامون روشنفکر و قدرت

تأملی مختصر پیرامون روشنفکر و قدرت

آقای سپنتا که خود عضویت "سبزها" را داشته است، با نسخه برداری از همین طرح و به نقل قول ِ ایمانویل کانت وارد کابینۀ کرزی شد و در مصاحبه ها خود را «شاگرد مکتب انتقادی» معرفی کرد و اما...
صدیق الکوزی
شنبه 6 فبروری 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

در این اواخر بحثی بین دو روشنفکر افغانی ، آقایان حکیم نعیم و سرور کبریت، پیرامون سهم روشنفکران در "قدرت دولتی" و درهمین راستا مســــئلۀ "خدمت و خیانت روشنفکران" در سایت آسمایی مطرح شده است.

نگارندۀ این جستار ایدیولوژی ِ را که آقای سرور کبریت در نوشته اش به تبلیغ آن می پردازد، به نقد خواهد کشاند. در ضمن باید گفت که آقای سرور کبریت افکار "عامیانۀ" دیگران رابه تمسخر می گیرد و از " علم" و از " تباهی در روش" سخن میگوید. به همین دلیل اشارات مختصر به این موضوع نیز خواهم داشت.


یازده سپتامبر بمثابۀ تختۀ پرش

بعد از رخداد یازده سپتامبر عده ای از روشنفکران چپ که سالیان زیادی در غرب رویای مشارکت در قدرت دولتی را در سر می پروراندند، موقع را مناسب دانسته و دست به تبلیغ ایدیولوژی مشارکت در قدرت دولتی زدند. اکثریت این روشنفکران مربوط به جبهۀ مقاومت در دورۀ اشغال افغانستان توسط قوای سرخ بودند که در دهۀ نود در " شورای دیموکراسی برای افغانستان" گرد آمده بودند. یکی از مبلغین مشارکت در قدرت دولتی آقای رنگین سپنتا بود. از این رو برای ما شخص آقای سپنتا و رفقایش هرگز مطرح نیستند، چراکه افراد در حوزۀ سیاست عملی ماسک هایی ِ بیش نیستند، بلکه باید ایدیولوژی ِ را که این آقایان دامن میزنند، به نقد کشاند. این نخستین پاسخ به آقای سرور کبریت است، زیرا که ایشان با تعجب میپرسند که چرا تنها سپنتا " سوژۀ جذاب" برای نقد می باشد. و اما بگذارید که حال به موضوع مشارکت در قدرت دولتی بپردازم.


تغییر ساختار ها از " بالا" و هژمونی

"چپ سنتی" در افغانستان، چه آنهایی که از شوروی سابق پیروی میکردند و چه آنهایی که هوادار خط پکن بودند، همواره در غیابت اندیشه عمل کرده است. کند و کاو در این موضوع بحث همه جانبه و مجال دیگر میطلبد. در اینجا همین کافیست بگوییم که چپ سنتی در افغانستان مقلدی بیش نبوده است که هرگاه خواسته است "دموکرات" نیز شود، باز هم نتوانسته از چنگال ایدیولوژی فرار نماید. واین باعث شده است که در یک دورۀ تاریخی نظر به مود روز ازلینن، استالین و مائو نقل قول کرده اند. و در دورۀ دیگر تاریخی، بازهم نظر به مود روز از آدورنو، مارکوزه و بنیامین نقل قول کند. به سخن دیگر چپ ِ بلی گوی ِ که اندیشه را مرخص نموده و نظر به گرایش قدرت، جامه عوض کرده است. اینگونه " چپ" "چپ ِ اندیشمند" نیست که بتواند با ذخایر مطالعاتی به شناخت جهان و جامعۀ افغانستان رود. شِگرد ِِ اصلی اینگونه "چپ" این است که نظریۀ " محاصرۀ شهر ها از طریق دهات" را دور افگند و بجای آن چشم بسته و " دگم وار" "وطن پرستی قانون اساسی" و «شهروند جهان» را، که یورگن هابرماس برای جوامع سرمایه داری پسا صنعتی مطرح میکند، برگزیند و با این نسخۀ پیش پرداخته شده آنرا بر جامعۀ افغانستان تحمیل کند.

با این مقدمه به مســــئلۀ مشارکت در قدرت دولتی و تغییر ساختار ها از "بالا" میپردازم که مدافعیین این ایدیولوژی ـ از آنجمله آقای کبریت ـ به تبلیغ آن میپردازد و دیگران را به بیکاره گی متهم می کند؛ افرادی که به قول ایشان به نویسنده گی و نقد "پناه" برده اند.

ایدیولوژی مشارکت در قدرت دولتی و تغییر ساختار ها از "بالا" یک سرمۀ آزموده در کشور های سرمایه داری است. بر عکس انتونیی گرامشی ، متفکر ایتالیایی، که نظریۀ تغییر ساختار ها را به عنوان یک امر فرهنگی از "پایین" مطرح کرد، ایین نیکوس پولانزس متفکر یونانی بود که در بررسی های خویش در زمینۀ "دولت" به این نتیجه رسید که دولت تنها انحصار قدرت فزیکی نیست، بلکه گستره ای برای رقابت ها و مناظره برای نمایندگان طبقات اجتماعی است. به این اساس اوبه کمونیست ها و چپ ها توصیه می کرد که در قدرت دولتی شرکت ورزند. صرفنظر از اینکه این نظریه تا چه حد درست است، باید توجه داشت که پولانزاس نظریه اش را برای جوامع سرمایه داری، که در آن حوزۀ عمومی شکل گرفته است و طبقات اجتماعی به مفهوم واقعی آن وجود دارد، پی می ریزد.

به پیروی از همین نظریه بود که بخشی از حزب "سبزها" در آلمان وارد پارلمان شدند و امروزه جناح رادیکال به حاشیه رانده شده است و جناح قدرت طلب آن در ساختارهای دولتی آمادۀ هرگونه خدمت به قدرت و سرمایه اند.

آقای سپنتا که خود عضویت "سبزها" را داشته است، با نسخه برداری از همین طرح و به نقل قول ِ ایمانویل کانت وارد کابینۀ کرزی شد و در مصاحبه ها خود را «شاگرد مکتب انتقادی» معرفی کرد و اما، در روند ِ سیاسی ای شریک شد که اینک «طالبان معتدل» را به کرسی قدرت می نشاند. باید پرسید که چگونه می توان آدرنو، بنیامین و کانت را با روند ِ سیاسی حاکم در افغانستان آشتی داد؟ آیا اینگونه تقلید ها، بدون در نظر داشت شرایط سیاسی در افغانستان، "تباهی در روش" نیست؟ آقای کبریت دیگران را به تباهی در روش متهم میکنند، ولی آیا خود تجسمی از تباهی در روش نیستند؟

«تباهی در روش»؟!

در روش علمی شیوۀ مقایسه در بعضی از بخش ها ، مانند ادبیات تطبیقی و یا بررسی اندیشه ها، امر مشروع است. ولی در علوم اجتماعی باید هر پدیده را در درون آن شگافت. به سخن دیگر نتایج بدست آمده باید از درون متنی باشد که فاعــل به سراغ آن میرود. در اینجا مثال می آوریم: امکان ناپذیر خواهد بود که «قانون ارزش» را با مقایسه با جوامع فــئودالی استنتاج کرد. «قانون ارزش» را فقط و فقط می توان از روابط حاکم در جوامع سرمایه داری استنتاج کرد و بس. آقای سرور کبریت با « علم نمایی» و مقایسه کردن ها به دام سطحی نگری می افتد. به عبارۀ دیگر مقایسۀ جوامع ایکه از نظر تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از بیخ و بن با هم تفاوت دارند، نه تنها اشتباه است، بلکه خنده دار و تباهی مطلق در روش.

آقای کبریت آلمان بعد از جنگ دوم جهانی را که پس از ختم جنگ ـ به قیمت میلیونها کارگر اجباری و برده ـ یکی از ثروتمندترین کشورهای اروپایی بود با افغانستان فقیر و درمانده که رگ رگ ِ آن وابسته به امداد های جهانی است، مقایسه میکند.

دنیای گلوبالیزه شده، دنیای وابستگی های متقابل اقتصادی و سیاسی است، که خود مختاری های سیاسی و اقتصادی را به هیچوجه کاملاءً از میان برنمیدارد. دور از تصور است که افغانستان بتواند در دهــه های آینده استقلال نسبی سیاسی و اقتصادی بدست آورد. ولی سوال در اینجاست که روشنفکران در چه زمینه و درکدام روند ِ سیاسی شرکت ورزند؟ روند سیاسی که قصد سرکوب دگر اندیشان را دارد و " طالبان معتدل" را بر گردۀ مردم سوار میکند؟

منافع «ما» و «منافع غرب»

هدف اساسی قوای ناتو در افغانستان، پس از رخداد یازدۀ سپتامبر، براندازی نیروهای ضد امریکایی و غربی در افغانستان است که نظم حاکم بر جهان را زیر سوال میبرند. در این نبرد نظامی سلطه بر مناطق مهم جیوپولیتیک یکی از اهداف دیگر آنهاست که نقش جانبی دارد.

هجوم قوای ناتو در افغانستان با هلهـله هایی چون " ملت سازی" و "جامعۀ مدنی" آغاز شد که امروز با طرح جدید اوباما برای افغانستان از پرچم ژولیدۀ آن چیزی برجا نمانده است. به همین دلیل میتوان گفت که این طرح ها به عنوان ِ ابزار و ایدیولوژی بدون بررسی شرایط عینی و ذهنی افغانستان به کار رفته اند که طرح جدید اوباما نقاب از چهرۀ آن برمیدارد. اکنون هدف اصلی غرب تحکیم امنیت و براندازی «طالبان سازش ناپذیر» است. که باید مردم افغانستان برای آن بهای گزاف بپردازند.

آنعده از طالبان که با «ما» میسازند، « طالبان ِ معتدل» اند و شایستۀ مشارکت در قدرت و آنانیکه تا هنوز به قدرت گردن نمی نهند«شورشی و طالب ِ رادیکال» و از اینرو شایستۀ مرگ.

پس از رخداد یازدۀ سپتامبر 2001 عده ای از روشنفکران چپ به این نتیجه رسیدند که منافع «ما» و «منافع غرب» همدیگر را در یک نقطۀ مشترک قطع میکند و به همین دلیل در جریان سیاسی پدیده آمده در افغانستان شرکت ورزیدند. انهم با این امید ِ واهی که ساختار ها را از«بالا» تغییر دهند و «هژمونی» بدست آورند. و اما بیخبر از اینکه سهیم شدن درچنین روندی از بنیاد نادرست، « ما» را مبدل به ابزار و ماسک میکند. و تعویض پذیری خصیصۀ اصلی ماسک است.

روند سیاسی حاکم در افغانستان با بازگشت طالبان خواهد انجامید و اکنون آنعده از «روشنفکران» که در این روند شرکت ورزیدند، باید با ایدیولوژی بافی خود را توجیه کنند.


واما موضوع «واقع گرایی»:

واقعیت های اجتماعی همواره پدیده های تاریخی و محصول قدرت اند. آقای کبریت «واقع گرایی» را مبدل به ابزار می کند تا علیه منتـقدین خویش بکار برد. و اما واقعیت ها متغییر اند و آنچه که امروز
« واقعیت اجتماعی» است ، «فردا» میتواند اعتبار خودرا از دست دهد. پای آقای کبریت در واقعیت های اجتماعی در افغانستان می لغزد، زیرا که از یک سو خود را هوا دار اصلاحات، پارلمان ودولت قانون، که از ویژه گی های جوامع پیش رفته است، میداند و از سوی دیگر با ادعای «واقع گرایی» واقعیت های ارتجاعی حاکم در افغانستان را مشروعیت میبخشد.

شاعر بزرگ زبان فارسی«احمدشاملو» درشعر (ضیافت) سروده است:

«تومیباید خاموشی بگزینی

به جز دروغت اگرپیامی

نمی تواند بود

اما اگرت مجال آن هست

که به آزادی

ناله یی کنی

فریادی در افگن

و جانت را به تمامی

پشتوانۀ پرتاب آن کن!»

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • نمیدانم چه طور شما احمد شاملو را شاعر بزرگ زبان فارسی می شمارید؟ آیا این توهینی به ادبیات غنامند فارسی نیست؟ به قول یکی از ادب شناسان:

    « به نظر من اخوان به مراتب از شاملو والاتر و نجیب‌تر و استوارتر و میهن‌دوست‌تر و ادب آموخته‌تر بود. اگر اخوان قله است شاملو تپه‌ای بیش نیست. شاملویی که به فردوسی حمله می‌کند! فردوسی کسی است که اگر نبود، معلوم نبود شاملو به چه زبانی شعر می‌سرود. شاملویی که حافظ را نمی‌شناسد و مبنای کارش برای تصحیح دیوان حافظ، نسخه‌های چاپی کتاب‌فروشی‌های شاه‌آباد تهران بود! شاملویی که هیچ آشنایی با ادب پارسی و ادبیات پارسی نداشت».

    لطفا کمی در به کار بردن جمله ها دقت کنید.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس