صفحه نخست > دیدگاه > بررسی ادعاهای مخالفین شهید احمد شاه مسعود در روشنائی حقایق تاریخی

بررسی ادعاهای مخالفین شهید احمد شاه مسعود در روشنائی حقایق تاریخی

تقیم به استاد شبیر کاکر/ اگرتکنوکراتهای ملی گرای پشتون که قوماندانهای مجاهد را عامل بدبختی افغانستان ونوکران پاکستان میدانند چرا قبل ازهمه دربارهء مولوی جلال الدین حقانی که بعداز تسخیر شهرخوست تمام تانکها وتوپهای رژیم قبلی را به قیمت ناچیز به آی اس آی فروخت لب به سخن نمی گشایند؟
گوربز خان "عطاخیل "
شنبه 20 مارچ 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اصولا مضمون نویسی علمی ومقاله نگاری که باتحقیقات وپژوهش همراه باشد با عربده وبهتان زنی واشاعهء فرهنگ منحط قبیله ای منافات دارد. مقاله نویس، علی الخصوس مقاله نویسان متعهد، که باتاریخ سر وکاردارند همیشه درپی یافته های تاریخی اند نویسندهء مسؤول وباجدان همیشه خودرا دربرابرحق وحقیقت پاسخگومیداند. این شرط نیست که نویسنده ، مسلمان باشد یاهندو یا گبر ویاترسا ویاهم یک انسان لائیک وبی عقیده. بسا اوقات دیده شده است انسانهای بی دین ولائیک بهترازدیگران درخشیده اند وبخاطر اظهار حق وحقیقت زندان وتبعید را بجان خریده اند.

بهترین نمونه از انسانهای باوجدان به یادی مایکی هم اندری سخاروف فیریک دان معروف اتحاد جماهیرشوروی سابق بود که دو بار تبعید درسایبریا را بخاطرمخالفتش با حضور نظامی قوای شوروی سابق درافغانستان به جان قبول کرد اما ازحرف حویش نگذشت.برای آخرین بار، وی در زمان گرباچف بار دیگر حرف خودرا تکرار کرد که همان سخنرانی سرآغاز فروپاشی شوروی سابق وبالاخره تمام بلوک وارسا گردید.نمونهء دیگر این انسانهای باوجدان یکی هم ویننو مرده خای فزیکدان اسرائیلی است که بیست ودوسال سال قبل درایتالیا از اسراراتومی اسرائیل پرده برداشت که به تعقیب آن، سازمان موساد وی را علی الفور اختطاف نموده وبه اسرائیل برگشتاند دوسال قبل وی زمانیکه دوره حبس خویش را پشت سرگذاشته واززندان رهائی یافت انگشتان خودرا به رسم پیروزی بلند کرده ومقابل دوربین خبرنگاران جهان ازظلم وشکنجه ایکه درحقش شده بود به جرآت سخن گفت حکومت اسرائیل را یک حکومت اختطاف چی وتروریست خواند وصهیونیزم را معادل با فاشیسم اعلان کرد و بار دیگرراهی زندان شد.

درحقیقت میتوان گفت که اینگونه رجال، مردان تاریخ اند تاجهان باقیست یاد این مردان نیزدرحافظه های ابنای بشرازهرقوم وقبیل ونژاد ودین که باشند باقیست.

تاریخ ومردم همیشه یاد انسانهای حق گو وحق نویس را گرامی میدارند.

اما برعکس انسانهای هم وجود دارند که ازدایرهء منافع شخصی، قومی وقبیلوی خویش یک انچ عدول نمیکنند بخاطر پنهان نمودن حقایق از هیچ رذالت وپستی اجتناب نمی ورزند اینگونه افراد بخاطرتامین منافع شخصی خویش حاضر به هرمعامله وترفند باهرکسی میباشند نزد چنین اشخاص چیزی بنام ارزش ومعنویت یا وجدان معنی ومفهوم ندارد. اگر چنین انسانها مضمون می نویسند باید عربده کنند بهتان بزنند پرده های شرم وحیای خودرا خود بدرند واخلاق خانواده گی وتربیهء فامیلی خویش را به دیگران به نمایش بگذارند. چنین نوشته های اصلا ارزش پاسخگوئی را ندارد اما گاه گاهی انسان بخاطر حق وحقیقت مجبور میشود که چند دقیقه وقت را تلف کرده وبالای اعصاب خویش فشار آورده وبه چرندیات وخزعلیات تعدادی ازانسانهای بظاهرنویسنده ومحقق چیزی بنویسد. زیرا نزد چنین انسان نماها نوشتن،نه به منزلهء یک پدیدهء مقدس که غرض آموختن وآموختاندن و اظهارحقایق بکارمیرود بلکه وسیله ای است برای رسیدن به مقصود که همانا خالی کردن عقده های حقارت وکم بینی، حفظ منافع تنگ قومی وقبیلوی وهزاران پلیدی ورذالت دیگری که قلم ازبیان آن عاجز است.

افراد اینچنینی کسانی اند که به نرخ روزنان میخورند به نرخ روز می نویسند وبه نرخ روز با مردم دوستی یادشمنی میکنند ومطابق زمانه لباس می پوشند. یک روز خلقی دو آتشه اند وبخاطر تطبیق نظام سوسیالیزم تنها به یک ملیون انسان کفایت میکنند وبقیه را سزاوار زنده گی کردن نمیدانند روز دیگر زیر شعار تطبیق شریعت غرای محمدی یک مترریش گذاشته وشلاق به دست دنبال عاصیان شهر، میگردند. وروز دیگر بازهم همین ها پیش قراولان نظام لیبرال غربی گشته وبرای جدائی دین ازسیاست گلو پاره کرده رئاکارانه ومزورانه ازتامین وحدت ملی خیالی حرف زده ودرعین زمان برکارروائی های آبا واجداد خدا نیامرز، که ازکشته های مردم مظلوم این سرزمین پشته ها ساخته اند با افتخار ومباهات یاد نموده و قلم فرسائی میکنند نکتائی ودریشی به تن کرده تلویزیونهای شخصی وخصوصی شب وروز اندرباب فضایل دموکراسی افغانی وجرگه ، محاکمهء جنایتکاران جنگی درفشانی میکنند درحالیکه خود، جانیان جنگی اند خود گرداننده گان اصلی ماشین جنگی زورمندان وحاکمان قبیله ای حداقل درطول سه دههء اخیربوده اند وهنوزهم بخاطراستمرار وادامهء حکومت تگ قومی شب وروز،کار میکنند دروغ می بافند بهتان میزنند تظاهرمیکنند وبه هزاران توطئه ودسیسه درپی بدنامسازی نویسنده های حق نویس وبا وجدان میباشند تا اگربتوانند موفق شوند که کسی صدای خودرا به رسم اعتراض بلند نکند. آنچه که خود میکنند دیگران را ازانجام آن هوشدارمیدهند هرقدر امیرعبدالرحمن ونادر محمدگل خان مهمند تعریف شود درحقیقت هویت فرهنگ ملی افغانی تقویه شده است اما گرکوچکترین حرفی دربارهء شخصیت های مطرح غیرپشتون رفت وای به حال آن نویسنده بیچاره که ازتجزیه طلب وخاین گرفته تا نوکرایران وروس درجبین اش برچسپ میخورد. اگردروغ است پس صرف برای یک هفته با حوصله مندی برنامه های سیاسی مختلف چون: سخنان عریان، درلابلای واقعیت ها، نگاه، ازگپ گپ میخزد، وغیره را بشنوید ومیزان تحمل وانتقاد پذیری وروحیهء همدیگرفهمی دوستان را به چشم سرمشاهده کنید. چه نامهای پرزرق وبرق که دلهارا می رباید اما برای یک لحظه هم که شده به مخالفین خویش مجال گفتن رانمیدهند علی الفور تیلفون را قطع نموده وچنان حرفهای رکیک به آدرس مخالف می زنند تا فرد مذکوربرای ابد جرأت تیلفون کردن را ازدست بدهد. برعکس معتادان مواد مخدر والکولیست های که به ثنا وصفت آنها لب بازمی کنند تاوقتی خود آن چرسی وشرابی سخن راقطع نکرده گردانندهء محترم حاضربه قطع نمودن کلامش نیست.

درچنین آشفته بازار، ضمن اینکه بنده، ازظهور اشخاص بزرگی که دربالا ذکرشان رفت دربین این طایفه مأیوس می باشم حداقل یک انصاف را نیز ازچنین قلم بدستان قبیله اندیش، ندارم. شخصا هیچ نمیدانم که بالای چنین اشخاصی چه نام بگذارم صفت مشخص که بتواند بیانگر حال واحوال حقیقی این گروه باشد تاکنون نیافتم اگرلقب فاشیست را انتخاب کنم شاید برفاشیستان جهان توهین شود، اگر ابن الوقت وقدرت طلب وجاه طلب خطابشان کنم درحقیقت بازهم بر خودخواهان وجاه طلبان جهان توهین روا داشته ام زیرا در دیگرکشورها هرخودخواه، خواهی نخواهی برعلاوه منافع شخصی خودش درفکر مردمش نیزمیباشد. پس چه میتوان به این افراد خطاب کرد؟ اگرقبیله گرا بگویم بازهم به قبیله گرایان افریقا وعرب توهین میشود که باتمام گرایشات قبیلوی حداقل برمعایر وضوابط قبیلوی خود پایبند هستند.

بهرترتیب روی سخن بنده درین مقاله بیشتر متوجه جناب استاد شبیر کاکر است که چند روز پیش با حواس پریشان دومقاله خویش را زینت بخش صفحه انترنتی کابل پرس ساخت ونیز با پیامگذاران موافق ایشان که واقعا ازدایرهء حیا وعفت واخلاق خارج شده اند.

قبل ازهمه خدمت این عزیران عرض کنم که بنده عملکردهای فرمانده شهید بزرگوار، قهرمان احمدشاه مسعود را بعدازسقوط حکومت دکتورنجیب الله قابل نقد میدانم اما نقد طوریکه بارها عرض کرده ام با کینه توزی وعداوتهای شخصی وقبیلوی وهتاکی وبی حیائی وجعل نمودن تاریخ کاملا فرق دارد.

آنچه که جناب استاد کاکر وپیام گذاران موافق شان تحریر داشته اند درست اصلیت خویش را به نمایش گذاشته اند هیچ ضرری برای بازمانده گان آن شهید بزرگوار متوجه نشده است بلکه برعکس مواضع آنهارا تقویه هم کرده اند.

پرسش من ازجناب استاد کاکر وچکچکی های جناب شان این است که چرا ازین حقیقت چشم پوشی میکنید که مخالفت دشمنان احمدشاه مسعود به بهانهء مخالفت، ازتمام جناح های فکری وسیاسی پشتون، هیچگاهی اساس ایدیالوژیک وعقیده ای ندارد جزنفرت قومی وایتنکی وتباری.

اگرانکارمیکنید پس مراجعه کنید به سایتهای پشتو زبان ازتمام اطیاف فکری علی الرغم مخالفتهای داخلی که میان خویش دارند دریک مورد همه باهم متفق النظرهستند که همانا دشمنی با احمدشاه مسعود است. این جناح ها طوریکه قبلا عرض شد از تکنوکرات های اروپا نشین وامریکا نشین گرفته تا حزب اسلامی گلبدین حکمتیارازهواداران طالب گرفته تا طرفداران دکتورنجیب الله ازشاگران حفیظ الله امین وتره کی گرفته تامائویست های دو آتشهء پشتون تبارهمه را دربرمیگیرد. این گروه ها هرکدام بالنوبه دربدنامسازی ودشمنی هنوز با قبرمسعود درنبرد وپیکاراند. گلبدینی ها ادعای ماتوویست بودن مسعود را دارند برعکس ماتوویست های پشتون اورا شاگرد مکتب اخوان میدانند، امریکائی مشربان اورا نوکرروس میدانند برعکس خلقی ها و پرچمی های هوادار نجیب اورا نوکر سی آی ایه میخوانند طالبان اورا نوکرهند وایران میدانند برعکس تکنوکراتهای نکتائی دار، اورا جاسوس پاکستان میخوانند تعداد دیگری ازموساد اسرائیل وفرانسه نیزسخن گفته اند که همه درج تاریخ گردیده است.
ممکن است که مسعود مرتکب بسا اشتباهات وخبط های سیاسی شده باشد اما تا به این اندازه دشمنی نمودن وسعی وتلاش بخرج دادن برای بدنامسازی اوچگونه میتواند تفسیر وتوجیه شود؟

اگرتکنوکراتهای ملی گرای پشتون که قوماندانهای مجاهد را عامل بدبختی افغانستان ونوکران پاکستان میدانند چرا قبل ازهمه دربارهء مولوی جلال الدین حقانی که بعداز تسخیر شهرخوست تمام تانکها وتوپهای رژیم قبلی را به قیمت ناچیز به آی اس آی فروخت لب به سخن نمی گشایند؟ چرا این ملی گرایان ازداشتن خانم عرب تبار وی که تاکنون درامارات زنده گی میکند پرده بر نمی دارند؟ آیا دیده شده است که خیانت های حقانی ویا حکمتیار درکدام سایت پشتو به رخ مردم کشیده شده باشد؟ آقای بنام رحمت الله آریا که اکنون مصروف جمع آوری اسناد درباره اجساد نظامیان طالب درشمال است حد اقل بخاطرانسانیت و هموطن بودن حرفی راجع به قتل عام مردم شمالی وسوختاندن مزارع وباغ وباغستان مردم آن ولا توسط طالبان چیزی نوشته است؟ اگرواقعا هدف بیان اظهار حقایق باشد چرا ازقتل عام مردم یکاولنگ ، مردم مزار وبامیان توسط طالبان سخن بمیان نمی اید؟

اگرمسعود درآوردن امنیت درکابل در زمان حاکمیت مجاهدین عاجزماند علت وعامل آن چه بود؟ چرا به علل وعوامل این ناکامی پرداخته نمیشود که برعکس به علل وعوامل ناکامی حاکمیت طالبان پرداخته میشود؟ آیا مسعود قبل ازرسیدن به کابل تجربهء حکومت داری را حداقل درسطح یک ولایت دارانبود؟ آیا ولایت تخارنمونهء خوبی ازیک حکومت معتدل مجاهدین به شمارنمی آمد؟چرا مسعود آنجا موفق بود؟ مسعود درولایت تخار اساس یک حکومت معتدل جهادی را بنیاد گذاشت. کدام گروه قومی درآنوقت توسط افراد شورای نظار وقت قتل عام گردید؟ مگر همین پشتونهای شمال مانند انجنییر عمر وقوماندان باقی، قوماندان امیر چوغه ای ازبهترین متحدان مسعود نبودند؟ چرا همه این متحدان بارسیدن پای طالب درشمال همه یکسره ازمسعود بریده وبه امیرالمومنین بیعت نمودند؟

مسعود در چهارسال آخرحاکمیت داکترنجیب الله بعدازجمع نمودن بساط حزب گلبدین درتمام ولایت تخار امنیت وقانون را حکم فرما ساخت علت آن موفقیت درآنجا وناکامی اش درکابل درچه بود ؟ بنده خود شاهد زندهء آن دوران هستم که مسعود بعداز حلق آویزنمودن سه تن ازفرماندهان حزب گلبدین بنامهای سید جمال ولید، ایشان میرزا وفخرالدین، به جرم قتل قوماندانانش، درتنگی فرخار، ازساحهء خواجه غار تا درقد وینگی قلعه وچاه آب ورستاق، کلگفان، فرخار، ورسج همه را درکنترول خویش درآورده ونظم وامنیت وقانون را جاری ساخت مکاتب دخترانه به روی مردم بازبودهیچکسی جلو رفتن دختران را بمکتب نمیگرفت مسابقات فوتبال بین لیسه های ولایت تخاربرپامیشد دوکاندار دردوکانداری وزمین دار بالای زمین خود همه مشغول کار وفعالیت روزمرهء خود بودند چرا آنجا مسعود به بنیانگذار انارشیزم به قول جناب استاد کاکر تبدیل نشد؟ چه کسی شاهد اختطاف دختر ویا پسرجوان مردم درزیرسایهء حاکمیت مسعود بوده است؟ چرا درولسوالیهای حومه ولایت تخارچون خوست وفرنگ واشکمش ونهرین وازهمه مهمتر درولایت پروان ولسوالی وقت پنجشیر بعداز خروج قوای شوروی مردم به زنده گی عادی خود بازهم درزیر سایهء حاکمیت مسعود یا شورای نظار برگشتند؟ شخصیتهای چون عبدالحمید محتاط که درعین زمان معاون رئیس جمهور وقت بود توانست از زادگاهش پنجشیر دیدن کند با مسعود ملاقات نماید پسر شخصیتی بحث انگیزی چون دستگیرپنجشیری که ازظلم وتبعیض حاکمیت نجیب الله علیه جوانان غیرپشتون درکابل زنده گی اش درخطربود به پنجشیرپناه آورد ومسعود شهید نامش را ازجیحون به هدایت الله تغیرداد چرا این حوادث مطمع نظرجناب استاد کاکر قرارنگرفته است؟ آیا جلال الدین حقانی به حیث یگانه شخصت مطرح جهادی چقدر سعه صدر مسعود را دارا بود که فیض محمد منگل را که غرض مذاکره باحقانی رفته بود بدون درنظرداشت کوچکترین معایراسلامی وشرعی اعدام کرد این عمل جناب ایشان برچه دلالت میکند خوبی حقانی ویا وحشیگری قبیله ای وی. چرا این نکات درنوشته های نویسنده های عزیزما تاکنون به زبان پشتو منعکس نگردیده است؟

اگرمسعود درفن ادارهء ملکی نافهم بود پس ایجاد کمیته های مانند کمیتهء صحی، کمیته تعلیم وتربیه، کمیته مالی کمیتهء فرهنگی ، کمیته، قضا درآنزمان به چه معنی بود؟ ایجاد قوتهای نظامی وتقسیمات آن به قطعات متحرک وقطعات مرکزی ومحلی دلالت برچه چیزی داشت؟ داشتن یونیفورم خاص به نام اردوی شورای نظار که دربین مردم مشهور به نظمی ها بودند دلالت برکاردانی مسعود میکرد یابه بی تجربه گی وی؟

واضح است که اوهم ازرمز و راز چگونگی ادارهء نظامی آگاه بود وهم ازملکی. اوهم توانائی اداره را داشت هم با سواد بود وهم مومن ومسلمان وازهمه گذشته، کسیکه بامردم ووطن خود عشق داشت با مردم خویش می نشست یکجا با آنها نان میخورد وازنزدیک بادرد ورنج مردم آشنا بود. اما جرم وی نزد انحصارطلبان قبیله گرا چه بود؟ چرا اوبرشانه های آنان سنگینی میکند؟ مگرحقیقت غیرازین است که جامعهء پشتونی نتوانست چنین شخصیتی را از درون حوادث غمبارکشورتقدیم تاریخ کند؟ مگرغیرازین دیگرچه چیزی میتواند خشم وقهرقبایل را با مسعود توجیه نماید؟

جالب است زمانیکه دوستان به ابعاد منفی مسعود می پردازند ازقیام مسعود در زمان سردار داوود یاد میکنند که گویا آن حادثه به دستور مقامات پاکستانی صورت گرفته اما این را انکارمیکنند که عین قضیه درولایت لغمان با همان استراتیژی توسط مولوی حبیب الرحمن هم صورت گرفت وازهمه مهم تراین رانیز نمیتوانند اظهارکنند که فرد اصلی واساسی درین ماجرا که نقش رهبری کننده راداشت. آقای گلبدین بود نه مسعود. گلبدین که خود درمصاحبه های خویش با افتخارازکشته شدن حیات شیرپاو درپاکستان وکمکهای بوتو برای خودش وجوانان سرگردان آنوقت سخن میگوید اما دوستان فقط مسعود را می بینند. مسعودیکه فقط درآنوقت تحت امربود این عمل مسعود، به اصطلاح ملی گرایان پشتون را آشفته ساخته که گویا دربرابرداوود قیام کرده وآنهم با حمایت نظامی پاکستان توگوئی که در زیروک پکتیا ولغمان وکنر هیچ آبی از آب تکان نخورده همهء گناه بگردن مسعود است. اما دوستان عزیزما فراموش میکنند که مردم شاهد بندی شدن مسعود درزندان آی اس آی درزمان بوتونیزهستند هنوز تاریخ حافظهء خودرا ازدست نداده است. اوبعداز یک دورهء کوتاه بندی شدن درپشاورپاکستان که حتی یک دوست خودرا بنام انجییر جان محمد ازدست میدهد دوباره به سرزمین آبائی خود برمیگردد وزنده گی مخفی میداشته باشد او بعداز پیروزی کودتای ثور حتی برای یکمرتبه هم به پاکستان سفرنمی کند به استثنای همان یک سفریکه جناب استاد کاکربه آن اشاره کرده اند که اولین وآخرین سفر مسعود بود.

سوال اینجاست که این چگونه نوکر زرخرید قدرتهای بین المللی ومنطقوی بود که بعدازسقوط کابل به دست طالبان حتی سقوط ولایات شمال به هیچ کشوری پناهنده نشد؟ درحالیکه مشت نمونهء خروار،جاسوسان معلوم الحال چون مجید زابلی وحسن شرق نتوانستند که بعدازافتیدن ازسکوی قدرت به کشوراصلی خود بمانند ومانند سایرمردم عادی زنده گی کنند درحالیکه ده ها عضوکابینهء حکومت داوودی وخلقی وپرچمی که دست شان بصورت مسقیم به خون مردم آلوده نبود درکابل زنده گی کردند ومیکنند بازهم مشت نمودنهء خروار ازغوث الدین فایق وعبدالرشید آرین میتوان نام برد. ازین اشخاص که بگذریم پرسش دیگر این است که همین اکنون گلبدین وملاعمر بحیث دوقطب مخالف مسعود درکجاتشریف دارند و مورد حمایت مالی ولوژیستکی کدام کشورها قرار دارند؟ این دو فرد به اصطلاح مطرح درسیاست های کنونی امروزی افغانستان چه آجندا وپروگرام که حد اقل براساسات منافع ملت ومردم پشتون استوار وخاستگاه خارجی نداشته باشد درنظردارند؟ چرا چیغ وفغان خود پشتونها چون آقای بسمل علیه طالبان بالاگرفته وجنبش طالبانرا جنبش ملی نمیداند؟ آیا کسی ازین ملی گرایان پشتون موفق به ملاقات ملاعمر شده است؟ بهرترتیب تمام این پرسشها بی پاسخ باقی خواهند ماند اما یک حقیقت ثابت میگردد که پشتون بودن دو فرد یاد شده وپشتون نبودن احمدشاه مسعود خودش معیارقضاوت ودوستی ویا دشمنی برای مخالفان وموافقان مسعود بوده وهست موافقان مسعود نیززمانیکه اینچنین بی موازنگی را حس میکنند اگر پرچمی لائیک هم باشند به قول استاد کاکر به پرچمی سکتاریست تبدیل میشوند

نکتهء جالب دیگریکه درانتقاد دوستان ازمسعود به چشم میخورد قومی سازی حوادث ازطرف مسعود وچشم پوشی ازجنایات دشمنانش درعین حوادث میباشد. ازنظراین دوستان هرقدر مخالفت وجنگ، که مسعود با گلبدین کرده درحقیقت مخالفت و جنگ با کل پشتونهاکرده است.یعنی اینکه هرقدر طالب که درجنگ با قوای مسعود کشته شده درحقیقت پشتونها کشته شده اند اما هرقدر پنجشیری وپروانی وازبک وترکمن وهزاره قتل عام شده است جبر زمانه بوده و ضرورت بوده که بخاطرایجاد امنیت، حفظ تمامیت ارضی وجلوگیری ازتجزیهء افغانستان این مردم به قتل میرسیده اند. به عقیدهء این دوستان این اقوام خصوصا تاجکان درحقیقت نظامی های طرفداران مسعود بودند نه تاجک های غیرمسلح ، به همین ترتیب نه هم ازبک ونه هم ترکمن صرف گروه های جنگی بوده اند که نماینده گی ازاقوام خودرا کرده نمیتوانستند برعکس طالبان به صورت مستقیم ویاغیرمستقیم میتوانند بحساب همهء پشتونها محاسبه گردند.

زمانیکه کاملا سخیف بودن این منطق دربحثها برملا میگردد دوستان چنین ارشاد می فرمایند: بیائید که بخاطر تامین وحدت ملی ازهمهء این رهبران جنگی دست بشوئیم نه ملاعمر وگلبدین از پشتون نماینده گی کند ونه هم بازمانده های مسعود ازتاجک ونه هم دوستم ومحقق ازهزاره وازبک. درظاهرامر این طرح خیلی منطقی وحق بجانب جلوه میکند. امااین طرح همان قصهء علی ومعاویه رضی الله عنهما را بیاد می آورد که بعداز قرار داد آتش بس میان طرفین ، گروه دیگری بنام خوارج ظهور کرد. قصه ازین قرار بود زمانیکه کشت وکشتار میان اصحاب پیامبرشدت یافت مسلمانان باهم نشستند وفیصله کردند که باید راه حلی برای ختم این منازعه دریابند. سرانجام فیصله شد که هم حضرت علی وهم حضرت معاویه برای حل اختلافات وکلای را تعین کنند که وکلای مذکور صلاحیت گرفتن تصمیم راهم داشته باشد فیصلهء هردو نماینده باید مرعی الاجرا باشد. درینجا گروه که بعدها به خوارج مسمی گردید درهمان آغاز برای حضرت علی گوشزد کردند که طرف مقابل قصد فریب را دارد نباید به این فیصله راضی شد. اما حضرت علی بخاطر اینکه بیشترازآن خون مسلمانان نریزد به این فیصله تن داد وازجانب خویش ابوموسی اشعری را به حیت وکیل بالتوکیل انتخاب نمود. معاویه نیز ازجانب خویش عمروبن عاص را تعین کرد. نماینده گان درمجلس سری باهم به مذاکره پرداختند. عمروبن عاص که نمایندهء حضرت معاویه بود به ابوموسی اشعری پنشنهاد کرد که: ازآنجائکه علی ومعاویه هردو عامل خون ریزی میان مسلمانان شده اند من وتو باید به این فیصله برسیم که هرد وطرف را ازولایت خلغ نموده .وشخص سومی باید براساس انتخاب اهل شوری تعین شده وزمام امور مسلمین را به عهده گیرند. طرفین موافقه کردند بیرون مجلس که همهء مردم واهل خبره منتظربودند هردو نماینده درجایگاه مخصوص قرارگرفته واول ابوموسی اشعری قیصله را قرائت کرد واعلان نمود که او به نیابت ازحضرت علی اعلان میکند که او دیگر خلیفهء مسلمین نیست. نوبت به عمروبن عاص رسید او چنین اعلام کرد: ای مردم! شما شنیدید که وکیل علی ازموکل خویش سلب صلاحیت کرد اما من که وکیل معاویه هستم موکل خویش راسزاوار خلافت میدانم. حضرت علی علی الفور هیچ عکس العمل درزمینه نشان نداد اما این موضوع باعث بروز یک فرقهء جدید دراسلام شد که خوارج نام گرفت خوارج باعقاید عجیب وغریبی در دشمنی وتقابل باهردو طرف هم علی وهم معاویه قرار گرفت که حالا صدای این دوستان بخاطر حفظ وحدت ملی وخلع صلاحیت امیرالمومنین ملاعمر به همین قصه بالا شباهت دارد چگونه میشود که کسی ازملای فروخته شده ای بنام امیرالمومنین بخاطر مشترکات قبیلوی نگذرد اما این توقع را ازدیگران داشته باشد که ازقهرمان واقعی شان صرف نظرکنند؟

همه میدانند که چنین طرح واهی با واقعیت های موجود افغانستان سازگاری ندارد. طالب هرقدر خیانت ورزد انتحارکند بازهم مربوط یک خیل ویک عشیرهء پشتونی است که یا درافغانستان ویاهم درپاکستان ازخود حامی وپشتیبان دارد. اما دیگر اقوام بخاطریکه سالها قبل ازمرزگرایشهای قبیله ای گذشته اند زود میتوانند چنین طرح را بپذیرند اما در دراز مدت بار دیگرمشکلات بروزمیکند. بار دیگر مخالفت اقوام بخاطر عدم مشارکت درساختارقدرت به شکل دیگری بروزمیکند. پس نباید به طرحهای خام وموقتی دل بست. دیگرزمان آن گذشته است که به کسی برچسپ خیانت وتجزیه طلبی را زد همهء اقوام خواهان زنده گی باهمی درکشورآبائی خویش اند. اگرجناب استاد کاکر ویا هم شخصی بنام بابر با جعل کاری، تاجکان را مهاجران تازه وارد بعدازاستیلای روسیه تزاری به آسیای میانه میداند کارخیلی اشتباه کرده اند.

موضوع سمرقند وخاستگاه تاجکان درپیام دوست دشنامزن ما بنام بابر به حدی طفلانه ومسخره است که ابتدائی ترین شاگردان مکتب را نیز به خنده وا میدارد. آقای بابر زمرد شاه را پدرکلان مسعود معرفی کرده واورا ازمهاجران زمان امان الله خان به درهء پنجشیرمیداند. درحالیکه تاریخ شفاهی مردم پنجشیر نام زمرد شاه را مقارن با دورهء حاکمیت احمد خان ابدالی میداند که وی (زمرد شاه) درآن وقت، علم بغاوت را علیه حکومت احمدخان ابدالی برافراشت که سرانجام ازطرف مردم دهات وقریه جات پنجشیرگرفتارگردیده و به پادشاه وقت تحویل داده شد وسپس زیرصم اسپ پادشاه لگدمال گردیده وجان باخت. علت این بغاوت تاهنوز معلوم نیست بعضی اطلاق کلمهء اوغان ویا افغانستان را بالای تمام ساحات تحت تسلط پادشاه وقت دلیل این سرکشی وبغاوت میدانند اما هیچ اثرمکتوب درین باره ازکسی ندیده ام صرف سخنان واقاویل بزرگان بوده که سینه به سینه نقل گردیده است.. بعدا تیمورشاه پسراحمدخان ابدالی بخاطرجلوگیری ازانتقام گیری پسران زمردشاه هریکی را به حیث خان منطقه درمناطق مختلف پنجشیرمنصوب نمود. درزمان جنگ های استقلال نه زمردشاه بلکه یحیی خان پدر دوست محمدخان درصفوف آزادیخواهان وطن قرارداشت.

موضوع دیگر به ارتباط مرحوم رحیم خان شاه غاسی است که قبیله گرای عزیزما هرچرند وپرندیکه از دم قلم شان آمده است دریغ نفرموده اند اما خوب شد که زمینهء بحث را درمورد آن شخصیت ارجمند مهیا ساخت. خدمت آن جناب باید عرض کنم که رحیم شاه غاسی یتیم بچه ای یک غازی جنگ استقلال بود که درجنگ افغان انگلیس، جام شهادت را نوشیده بود. قبل ازآن پدرکلان شاه غاسی ازافسران برجستهء قوای امیرعبدالرحمن بود که درسرکوب بغاوت شینوار نقش اساسی داشت. چنانچه دراقوال بزرگان آمده است: برای پدرکلان رحیم شاغاسی در زمان امیرعبدالرحمن چنین تلقین شده بود که گویا شینواریها نیم قرآن را قبول کرده ونیم دیگر آنرا نمی پذیرند. ازاینکه امر امیرواجب الطاعه است باید سرباغیان را ازتنهء شان جدا کرد. شاید این بهانهء بود در دست امیرخونخوار برای قتل عام مردم. بهرترتیب پدرکلان رحیم شاه غاسی درجنگ شینوار شهید میشود وامیرعبدالرحمن به تربیه واعاشهء اولادهای وی متعهد میگردد. بهمین ترتیب پدررحیم شاه غاسی درجنگ استقلال شهید میشود ورحیم شاغاسی در دربار،همراه بادیگرشهزاده گان یکجا بزرگ میشود. بعدازسقوط سلطنت امانیه، رحیم شاه غاسی نقش کلیدی واساسی را درپیروزی قوای نادری علیه حبیب الله کلکانی ایفا میکند او ازدرون خانهء بازمانده گان خانوادهء سلطنتی که بیشترزنان واطفال بودند احوال وراپور را به نادر که درآن وقت مصروف جنگ با قوای حبیب الله کلکانی بود منتقل ساخته ودو باره احوال نادررا به زنان که درحبس خانگی بسرمی بردند میاورد.

اما امروز نام آن بزرگمرد باچه بی انصافی وبی حیائی برده میشود این است نمونهء ازاخلاق قبیله گرایان باهم سفره گان غیرقبیله ای شان. آیا با چنین پریشان حالی میشود وحدت ملی را تامین کرد؟آیا با بدنامسازی اشخاص وبزرگان مربوط اقوام دیگر وپوشاندن جنایات تاریخی هم تباران خودی میتوان زمینهء اتحاد وتساند را به وجود آورد؟آیا حداقل همین صد سال اخیرسلطهء انحصاری که تا آخرین درجه برای محو آثار واسناد تاریخی هویتی دیگران کوشش شده است کفایت نمیکند که مارا قانع سازد که دیگر مردمان غیرپشتون باور خویش را به شعارهای میان تهی چون وحدت ملی یکپارچگی وغیره ازدست داده اند؟ آیا با این منطق میتوان وحدت ملی را بوجود آورد؟ جواب باشماست.

احمد شاه مسعود چه چیزی را ازخود به ارث گذاشت؟

يكشنبه 14 مارس 2010, نويسنده: شبیر "کاکر"

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • محترم كورخيل عطابز خيلى عالى نوشته ايد.همه حقايق را برملا ساخته ايد.خيلى مشت محكم به دهن فاشيستان قبيله كوبيده ايد.

  • این تمام حرفها را که زدی در اخیر یکبار سر در گریبان پایین کن وصرف نام مستعار یا چادری ات را ببین و باز اگر یک ذره هم عقل و انصاف داری خاموش باید باشی. میدانم که برای شما استادان گپ مفت چنین کاری ناممکن است ولی باز هم کوشش کن. و هم این فلم را ببین و فکر کن که چرا قهرمان دوزخی تان این قومندان گریخته گی اش را سر جایش نشانده. جالب هم این که خودش در جلو بادارش اقرار میکند که عیش کرده. داتسن سوارشده و هرچیز را دیده. (لعنت خدا به شما کور های خود و بینا های دیگران)
    http://www.youtube.com/watch?v...

  • هر انتقادی که نسبت به احمد شاه مسعود داشته باشیم ولی هنگامی که با مسایل به طور نسبی برخورد کنیم متوجه خواهیم شد که وی نسبت به دیگر کسانی که با حمایت بیگانگان به حیث رهبر بر مردم ما تحمیل شده بودند یک سروگردن بالاتر است. این حقیقت را هیچ گاه نمی توانیم انکار کنیم که مسعود همیشه مستقلانه می اندیشید و مستقلانه عمل می کرد بر خلاف رهبران ساختگی دیگر که هر کدامشان به استخبارات یکی از کشورهای همسایه عملگی می کردند. هر کسی این حقیقت را انکار کند در واقع آفتاب را به دو انگشت خود می خواهد پنهان کند.

  • به همه سلام،

    محترم عطاخیل صاحب سلام تقدیم است،
    ایا می توان به عملکرد دیگران یک شخص را بری الزامه شناخت و انرا قلمداد نمود؟
    شما در متن نوشتار تان از عملکراد بد دیگران یاداوری نموده اید و سعی کرده اید مسعود را برایت دهید.
    شما از اقوام یاد اوری نموده اید که گویا این قوم و ان قوم اگر کشته شود برای پشتون های باک ندارد، ایا این درست است؟
    ایا در کشتار مردم غیور هزاره در افشار و چندوال مسعود مسولیت درجه را به عهده نداشت؟
    اگر از قوم پرستی بگذارید و مقالات تانرا روی حقایق ملی استوار نماید بهتر خواهد بود.
    گاهی از کارمل طوری یاداوری می نماید که تاج سر تان انرا ساخته اید، و گاهی از اخوان، نمی دانم شما از کدام ان هستید؟
    به نظر شما مزدک، کاویانی، جنرال دلاور و امقال اینها خوب اند و انعده دیگر که به نجیب اند بدتر اند، به نظر شما خلقی ها بدتر و کارملی خوبتر است؟
    لیکن به نظر مردم افغانستان خلق و پرچم بدترین و فاسد ترین اشخاصی هستند که مسولیت همه تباهی کشور راه بدوش دارند و در کنار این باند های ادمکش اخوان های نیز برادر اینها اند که از اتیلاف هر دو جناح مردم ما اگاهی دارند/
    جناب عطاخیل مسایل قوم و قوم بازی از مود افتیده است و بازار گرم ندارد.
    و مردم هم از همچو مسایل نفرت دارند، شما ببنید همانا که دیروز به نام قوم استفاده می کردند امروز در کنار یک دیگر قرار دارند و این جنایت کاران را مردم معرفت دارند.
    بهتر است به مردم مراجعه شود.
    وحدت ملی را هیچ نیروی خدشه دار کرده نمی تواند و کدام اختلاف که دامن زده می شود ان هم مصنوعی است.
    احمدشاه مسعود کدام برنامه کاری نداشت و از خود کدام برنامه کاری و سیاسی را به میراث نگذاشته است،
    مسعود با هم رزمنان و هم پیکاریان خود نیز خیانت کرده است، کسانیکه در نبرد مستیقم علیه روسها در کنار وی قرار داشت دست و پاه بسته به طور دسته جمعی به دریا پنجشیر انداخته شده است و ناجوانمردانه به شهادت رسانیده شده اند.
    با اخون نیز چنین کرده که به رهبر خود که شما نیز از ان در این نوشتار تان یاد اوری نموده اید هم خیانیت کرده که همانا گلبدین است.
    در انزمان که روسها علیه ملت قهرمان ما بزدانه در سنگرها خشونت خود قرار داشتند مسعود به همه ملت خیانیت کرد و با دشمنان مردم خود اتش بس عقد نمود و تا اخر عمر خود با ان وفادار ماند.
    در وقت قواوی روسها که در پنجشیر و سالنک قرار داشتند بعد از اتش بس به ننگرهار این قواو وحشی سرازیر شدند و من شاهد حال هستم که در ان سال هزارن و هزارن مبارز و مجاهد در نبرد با روسها قهرمانانه جان فدا کردند و این مسعود شما در ان وقت با جنرال روسی در دید و باز دید قرار داشت، و مردم ما در ان زمان و بعد از ان نفرین به مسعود فرستادند.
    شما از شکم پور تان انرا قهرمان ساخته اید؟
    ایا قهرمان همن طور است؟
    این درست که فلانی چی کرد و یا چی نکرد و به این اعمال خود مسعود را بری شناخت این طور است جامعه ما.
    شما دیگران را ملامت نمده اید لیکن خودت نمی دانی چی می گویی؟
    شاد باشید
    جلال ابادی

    • دوستان عزيز سلام بر شما وسال نو را باهمه مزاياى خوبش به شما وفاميل هاى محترم شما تبريك ميكويم ويك سال صلح اشتى ملى ويك سال دور از عداوتها دور از بد بختى ها برايتان ارزومندم ازمحبت خار ها كل ميشود اغاز سال نو را با نوشته هاى مملو از محبت شروع نمايم خير وابادى را براى مردم ما خواهان باشيم دشمن شيطان شويم تا دشمن انسان بيايد به عملكرد خود ما نظرى باندازيم در اخر هرروز ميزان نمايم كه تاجه اندازه عمل خوب انجام داديم اغاز سال نو را از شكوه وشكايات شروع ننمايم تا باشد كه صفحات محبت واحترام متقابل بهمديكر داشته باشيم بيك ندا بكويم ما وحدت ملى ميخواهيم بهر رنك وبوست بهر طايفه وقبيله بهر لسان كه هستيم همه افغان هستيم براستى اكر ميخواهيم براى ميهن وملت ما خدمت بكنيم بايد همصدا شويم همنوا شويم به همه اقوام خويش ارج بداريم تا دست اجانب را كوتاه بسازيم بازهم سال باسعات بامحبت را ارزومندم ///رسا

    • چشمانم به دو پیام خیلی پریشان خورد. پیام اولی ازهموطنی به نام ولی که لینک خطابهء یک واعظ سیاسی را درسایت بوتوب گذاشته است وآنرا بهانه قرار داده چند دشنامی به ادرس بنده فرستاده که ازلطف شان خیلی ها ممنون وپیام دومی هم ازهموطنی دیگر به نام جلال آبادی که بنده را متهم به گرایشهای کارملیستی ویا اسلامیستی نموده اند. خدمت این دوهموطن عزیز باید عرض کنم که هردوی شان بخطا رفته اند.

      زیرا اگر ما بعدازین قدر جنگهای قلمی که تقریبا تمام عمر سایت کابل پرس? را تاکنون دربر میگیرد با این همه تنوعات فکری وعقیدتی نتوانسیم یکدیگر خودرا درک کنیم ونتوانستیم که درخود تغیری ایجاد کنیم باید متیقن شویم که ما به خلل دماغ دچارشده ایم . به نظربنده برداشتیکه هموطن جلال آبادی من ازایدیالوژی دارد خیلی سطحی وکودکانه است. به عقیدهء شان کسیکه یک ایدیالوژی را قبول کرد باید مانند اسپهای که برای کش کردن گادی استفاده میشوند چشمانش رابسته نموده وبه جزهمان خط مستقیم مقابل که گادی ران ارادهء رفتن به آن سو را دارد به چپ وراست نگاه نکند. چنانچه ایشان دریک پیام دیگرخویش لطف نموده وفرموده اند که هواخواهان ببرک کارمل وطرفداران شورای نظارفاقد ایدیالوژی معین ومشخص میباشند. طوریکه قبلاعرض کردم این نوع برداشت ازایدیالوژی درشرایط حاضر، خیلی دگم اندیشانه وسطحی است که در دنیای مدرن امروز هیچ خریدار ندارد. به عبارت دیگرمیتوان گفت که مرض ایدیالوژی زده گی مربوط دهه های جنگ سرد میان غرب وشرق میشود در آن دوران کشورهای چون مصر وعراق ویمن وپاکستان وهندوستان محل های خوبی برای سربازگیری ایدیالوژیهای تازه وارد بشمار میرفت. حتی جنبش اخوان المسلمین مصرباوجود رویکرد اسلامی بدون هیچ شک وشبهه درابتدای امر کاپی احزاب دموکرات مسیحی اروپائی بود که نتوانست خودرا با روند روزگار وفق دهد. شاید عوامل زیادی بتواند درناکامی اخوان موثرباشد اما عمده ترین عامل، ترور بنیانگذار آن جنبش، حسن البنا وسقوط نظام شاهی درمصر وبقدرت رسیدن ناسیونالیستهای چپگرای عرب برهبری ناصر بود. که به تعقیب آن، ظهور شخصیتی مانند سیدقطب این جنبش را کاملا ازمسیر قبلی آن منحرف ساخت. لیبرالیسم غربی وهم انترناسیونالیزم پرولتاریا بشمول اسلامیزم رادیکال، درپی یافتن سربازان دگم اندیش بودند که مانند محترم جلال آبادی حاضر به هرنوع قربانی بودند. بنده کسانی را سراغ دارم که بخاطر اختلافات ایدیالوژیکی بالای برادرخویش هم رحم نکرده اند. کسانی که حتی ازکشتن نزدیکان وبستگان خانواده گی خویش در راه تحقق آرمانهای انقلابی خویش فروگذاشت نکرده اند . این درحالیست که محترم جلال آبادی تاهنوزنتوانسته است ثابت کند که آیا جناب شان به واقعیت یک سرسپردهء جریان مائوویستی است یا اینکه خوش دارد با کلمات والفاظ بازی نموده وبا اکتها واداهای به ظاهرمائوویستی میخواهد به ریش مردم بخندد. هرچند بنده چنین انسانها را ایدیالوژی زده میداند اما درعین حال بنا به حکم احترام به نظریات مخالف و رعایت عرف واخلاق سیاسی اگرایشان واقعا یک سرسپرده ای جریان ایدیالوژیک باشند به ایشان ازصمیم قلب احترام میگذارم واین نکته را نیزخدمت شان عرض میکنم که مقالات بنده را درست مطالعه نموده وبعد به گذاشتن پیام مبادرت ورزند. این صدها بار بهتراست ازاینکه ناخوانده حکم صادر کنند.

      بنده دربررسی ادعاهای مخالفان مسعود شهید فقط ادعاهای آنهارا درمقایسه با اهداف درونی وغرض های باطنی شان سبک وسنگین نموده وعوامل آنرا ریشه یابی نموده ام . به نظرمن ریشه یابی عوامل چه قومی باشد یا دینی ویا مذهبی هیچ ربطی به باورهای شخصی من ندارد. برای درمان هرمرض قبل ازهمه تشخیص مرض مهم است. زمانیکه مرض تشخیص شد آنگاه میتوان نسخهء برای علاج صادرکرد. اما درد را پیش از تشخیص ، نسخه نوشتن حالت مریض را بدترنموده وبمرگ میرساند.

      اینکه جلال آبادی صاحب فرموده اند که مسعود تا اخیرعمریک روزهم درمقابل شوروی جهاد نکرده وبا جنرال های روسی شب وروزرا میگذشتاند به یک طنز شباهت دارد. زیرا هزاران یتیم وبیوه ای دوران حملات وحشیانهء روسها به دره های پنجشیر وخوست وفرنگ، نهرین اندراب ، فرخار واشکمش وخیلاب تاهنوززنده اند هزاران معیوب وبی دست وپا ومعلول تاهنوز یاد خاطرات تلخ حملات روسها را فراموش نکرده اند، خیلی تعجب برانگیز است که دربین این همه مخلوقات خدا تنها جناب شان ازجلال آباد کشف کردند که مسعود اصلا با روسها جنگ نکرده است وسراسرعمرخویش را درآتش بس با روسها گذشتانده است. حداقل خرابی ودربدری مردم پنجشیر در دههء شصت خورشیدی نیزنتوانست پیش چشم شانرا بگیرد.

      پرسش بنده ازایشان این است اگرحاقظهء خویش را ازدست نداد ه باشند : چه چیزباعث برانگیختن خشم مقامات دولت کارمل وروسها درکابل شد که شب هنگام به زور وجبر فامیلهای بی بضاعت پنجشیری تازه وارد به کابل را درسال شصت ودوی خورشیدی که به امرمسعود پنجشیررا ترک گفته بودند دیوانه وار ذریعهء هلیکوپترهای نظامی دوباره به قریه های خراب شده و ویران بازمی گشتاند؟شاید به نظرجنابعالی نه درپنجشیر خانه ای خراب شده ونه هم کسی درحملات روسها ازبین رفته است؟ اگر جنابعالی چنین عقیده دارند وآنهم از آدرس جلال آباد پس ایشان لطف کنند بفرمایند که انکار ازجهاد ومقاومت وپیکار بخشی ازمردم کشور میتواند زمینه ء وحدت ملی را که جناب عالی علم بردار آن هستند تضمین کند؟ پس وحدت باکی؟ با مردمیکه ازمسعود پشتیبانی نموده وتحت امر او پسران خودرا به قربانگاه ها فرستاده اند؟ اما امروز رهبرشان پروتوکولی دولت کارمل بشمار میرود؟ حتی بگذارید که بعنوان یک دشمن منکر باشما حرف بزنم واین پرسش را بعمل آورم که آیا تاهنوزجناب عالی کتاب همسفریها با مجاهدین نوشتهء ژورنالیست بی بی سی سندیگال را خوانده اند یانه؟ آیا سندیگل هم کی گی ببی بود؟ یا اینکه درهمان وقت ها انگلیس ها هم با روسها موضع مشترک داشتند؟ به نظربنده اگرایشان آن کتاب را مطالعه میفرمودند شاید مو بربدن شان راست میشد و آنگاه اینچنین سبکسرانه وبی باکانه براشکهای یتیمان وبیوه زنان آن دیار نمی تاختند.

      پرسش دیگر ازایشان این است که زماینکه جناب عالی نوشته اید که مسعود درآخرین مرحله به رهبرخویش یعنی گلبدین حکمتیارنیزخیانت ورزید اما نوع این خیانت را هم تشریح نکرده اید که آن خیانت چی بود؟ روی همین علت ویک سلسله قراین دیگر بنده حکم کردم که جناب عالی نه یک مائوویست بلکه یک گماشته ای شیخ گلبدین خان میباشید. ازاینکه آن مرحومی دربین مردم جای پای ندارد خواسته اید از آدرس نامشخص جریانهای مائوویستی به مسعود شهید حمله نموده وآب را گل آلود نموده وماهی بگیرید.بنا به قول معروف با یک تیر دو فاختک را شکارکنید. اما غافل ازآنکه نه تاریخ حاقظه ای خودرا ازدست داده ونه هم چنین مجال استفاده جوئی وفتنه انگیزی برای شما داده میشود.

      شاد او بریالی ووسی

    • جناب عطاخيل رااحترام تقديم است.ولي خان بااينكه ادم متفكريست گاهگاه تحت تاثير علايق ناسيوناليستي رفته پيام هايي ميگذارند كه شخصا من هم نمي پسندم.واما جلال ابادي ! از گماشتگان اي اس اي است كه پوست يدكي ماويستي به رخ كشيده هم ماويستان را زير ضربه قرار ميدهدوهم دشمنان چتلستان را ميكوبد... بااينكه بنده از مخالفين مسعود هستم اما بخاطر ضد پاكستاني بودنش او را احترام ميكنم.اينكه مسعود يا ديگران چه كردند حق داريم بدون اهانت به به بررسي بگيريم.. اما با درنظرداشت حساسيت زمان كه از ان دشمنان وطن مانندجلال ابادي بهره سوء نگيرد.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس