صفحه نخست > دیدگاه > رویداد ششم جدی به روایت دکتورصالح محمد زیری

رویداد ششم جدی به روایت دکتورصالح محمد زیری

گوربز خان "عطاخیل "
جمعه 7 جنوری 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

منبع: خاطرات نیم قرن

نویسنده: دکتور صالح محمد زیری

برگردان: گوربزخان عطاخیل

یاد داشت: فراموش نباید کرد که حادثهء کشته شدن حفیظ الله امین به روایت داکتر صالح محمد زیری از موثق ترین روایاتی است که تاکنون از آرشیف های مختلف روسی ویا افغانستانی بیرون آمده است. داکتر صالح محمد زیری که درزمان دیکتاتوری فاشیستی حفیظ الله امین وزیر صحت عامه بود برای تبریکی خانهء جدید حفیظ الله امین به قصر تاج بیک دعوت شده بود. او نیز ازآن شوربای زهری نوش جان کرده ودرکتاب خویش ازسرگیچ شدن واستفراغ نمودنش حکایت نموده است ولی خانم واولادهایش درقصر با دیگر خانمها واطفال حفیظ الله امین درقصر باقی مانند واز وقتیکه اولین صفیر گلولهء روسها به صدا درمیاید وبالاخره تاوقتیکه حفیظ الله امین راهی دیار عدم گردیده ، اولادهای داکتر زیری همراه اولادهای حفیظ الله امین زندانی میگرددد درین قصهء جالب که به قلم داکتر زیری نگاشته شده است نقل بالنقل ازعبارات پشتو به فارسی برگردان نموده و آنرا خدمت خواننده گان تقدیم میدارم. لازم بیاد آوری است که بعداز برقراری حکومت جدید بریاست زنده یاد ببرک کارمل، داکترزیری همراه با بقیهء اعضای کابینهء امین راهی زندان پلچرخی گردیده وبعداز یک هفته به وساطت رفقای خلقی اش چون سروری وگلاب زوی ومحمد اسلم وطنجار اززندان رهائی میابد قصه اززبان خانم هاجرهء شهید، خانم داکتر زیری است که با کلام خود داکتر زیری بعداز رهائی اش ازندان چنین آغاز میگردد

: قصهء زندانی شدن شب ششم جدی ازقول هاجره:

زیری: وقتی بخانه داخل می شدم، دختریازده ساله ام نجیبه در را برویم بازکرد. درحالیکه من او مرده تصور کرده بودم بادیدنش خوشی غیرقابل وصفی برایم دست داد از نجیبه پرسیدم که مادرش و هارون کجا استند؟
نجیبه گفت: همهء ما شکرزنده هستیم. بعد هاجره وهارون را دیدم فهمیدم که آنها نیز درعصر همان روز اززندان رهائی یافته اند. درهمان شب هاجره مختصرا ولی بعدا به تفصیل آنچه که بالای آنها گذشته بود گاهی با گریه وگاهی هم بخنده ماجرای آن شب هولناک را چنین بیان داشت:

ما همان روز، خانهء امین صاحب رفتیم مهمانها زیاد نبودند فقط یکتعداد محدود بستگان وخویشاوندان امین صاحب آمده بودند من وخانم داکتر شاولی هم درمیان آنها بودیم. خانهء جدید امین صاحب خیلی پاک و ومزین بارنگهای مرغوب بود دراطاقها چراغها وقندیل های بزرگی آویزان شده بودند. فامیل امین صاحب تمام اطافها را بما نشان دادند ومارا ازیک اطاق به اطاق دیگر می بردند، باهم خیلی خوش بودیم وحالت سرور حاکم بود خیلی ناوقت نان چاشت را بما سرویس کردند. ناگهان صدای یک انفجار مهیبی به گوش رسید. خورد وبزرگ به چیغ زدن شروع کردند که هله! اشرار آمد!. مادران درپی اطفال خویش شدند وهرکی طفل خورد سال خودرا دربغل گرفت. نجیبه به پشت خواب رفته بود اما فوری ازجایش تکان خورد وازترس خودرا به آغوشم تنگ فشار میداد او خیلی ترسیده بود ومیگفت مادر! مادر!( موری موری اشرار راغلی دی) (اشرار آمده)

هارون برادرش، بیهوش بیهوش میشد من فراموش کردم که ترا (زیری را) را میگفتم که بعدازاینکه شما رفتید خانم امین صاحب با وار خطائی وعجله ازشفاخانهء چهارصد بستر داکتررا طلب کرد که امین صاحب تسمم غذائی شده بود . داکتر(توره کی) آمد ومعدهء امین صاحب را شست وشو نمود. سرهای همهء ما گیچ گیچ میشد.

من درخلال این همه ناله ها وصدا ها وچیغ ها که اشرارآمده ، اشرار آمده واشرار آمده، دست های هارون ونجیبه را گرفتم وآیة الکرسی شریف را خوانده وبه وروی خود و آنها ( شف) پف کردم که دیدم امین صاحب با نیکر وزیرپیراهنی در دهلیز ایستاده است. او خانم خوددرا صدا زده وامر کرد که آن چیز هار بیاور(هفه شیان راوره) خانم امین صاحب به عجله رفت وتفنگ را با مرمیها ولوازم آن برایش داد. امین صاحب بطرف ما چپه چپه وقهر الود نگاه میکرد. من ازدستان اطفالم محکم گرفته بودم وآنهارا ازآنجا رد کردم. درهمین حال ازمسافه خیلی دور، خانم داکتر شاه ولی نظرم را بخود جلب کرد. آن بیچاره ازیکطرف به طرف دیگری بی هدف و وارخطا درحال رفت وآمد بود. زمین جایش نمیداد ما همه ازمنزل های فوقانی پائین شدیم بخاطریکه میگفتند آنجا احتمال اصابت (چره) مرمی ها وجود دارد.
اما من بار دیگر بالا رفتم وتمام اطاقها را یکایک معاینه کردم تا مگر یک اطاق مصؤون تر وامن تر برای خود واولاد خود بیابم. درهمین حال دیدم که یک پیشخدمت نیز درجستجوی مکان امن است. خیلی خوش شدم وبا خود گفتم که خوب شد تنها نماندم ویک همراه را پیدا کردم همراه با اطفالم داخل یک اطاق کوچک شدیم وآن پیشخدمت را صدا زدم که بیا همراه ما دروازه را ازعقب ببند. نجیبه را درآغوش وهارون را به زمین خواباندم

ازین طرف، دیگر چه صدا های وحشتناکی که بگوش میرسد وچه دودهای سیاه وغلیظ که فضارا پیچانده است یا خدا این چه حال است!

آن پیشخدمت گفت که آنها( مهاجمین) دیوارها را به توب می زنند اما دیوارها خیلی ضخامت دارد ومرمی توپ به آن تاثیر چندانی ندارد و(چره) یا پارچه های مرمی ازآن عبورکرده نمی تواند.

درهمین حال صدای (خرخر) آواز بینی هارون نیز بالا گرفت وچنان معلوم شد که او به خواب سنگین فرو رفته است من اورا بیدار میکردم و وبرایش میگفتم که خودرا بیداربگیرد واگر کدام چیزی واقع شد باید مطابق دستورات من عمل کند اما نجیبه خیلی تنگ خودرا به آغوشم میفشرد وگوشهای خودرا بسته میکرد.
آن پیشخدمت خودرا کمی به کلکین نزدیک ساخت من بالایش صدا زدم که نزدیک نشو که بالایت کدام چیزی اصابت نکند به زمین بنشین!

اما او همچنان ایستاده بود وسخن مرا بهائی نمیداد که نپرس ، که ناگهان، مطابق همان پیشگوئی من یکبار چیزی به دست پیشخدمت اصابت کرد وخون جاری شد. من با دستمال دستی خودم زود زود دستهایش را بسته کردم وشکر که خون ریزی اش قطع شد وخیلی آرام به زمین نشست.من این دعارا میکردم که خداوند بخیر مارا ازین حالت نجات دهد یک اولادم دربغل ودیگری به زمین افتاده ودستهای خودرا به سرهای هردوی شان گرفته بودم . ازطرف دیگر طفل هفت ماهه ام دربطن من نیز پا هارا شور میداد ونا آرامی میکرد.(همایون)

خلاصه که یک غم خدا بود وازخدا میخواهم که آن حالت را بالای هیچ کسی نیاورد اما شکر خداوند که بخیر گذشت.یکبار آن پیشخدمت صدا زد که این اشرارنیست من روسها را دیدم که فیر میکنند!

یک ساعت بعد تردروازه به شدت کوبیده شد. من اطفال را بلند کردم که دروازه چنان تکان میخورد که خدا نشان ندهد از آنطرف یک آواز فارسی غیر معمولی صدا میزد که دررا بازکنید ورنه دروازه را می شکنیم وهمه تان را می کشیم.
من با خود گفتم والله که زنده گی ما درینجا ختم میشود. من آن پیش خدمت را از پشت دروازه دور ساختم وخودم پیش شدم ودستانم را بالای اطفالم گرفتم وبه آواز بلند برای شان گفتم:

اشتوک اشتوک! ، زن ، زن!

با همین صدا ها ونامها دررا به روی عساکر مهاجم گشودم. دیدم که روسهای سرخ پوست میله های تفنگ وبرچه هارا بطرف ما نشانه گرفتند.. وقتی مارا دیدند میله های خویش را پائین کردند وامر کردند که بروید!
مارا پائین کردند درپائین چه حال بدی که خدا نشان ندهد. مرده ها، اجساد زخمی درمیان خونها وضجه ها وفریادها باهم مخلوط گردیده بود. مارا به زور داخل یک اطاق ساختند درآنجا خانم امین صاحب، دخترانش واطفال او بودند شکر الله را بجا آوردم وبا خود گفتم که عجالتا ازمرگ که رهائی یافتیم.

همه می گریستند، من نیز با انها می گریستم خانم امین صاحب گفت: شوهرم وپسربزرگم عبدالرحمن را کشتند. آن ( خوازک) بیچارهء خردسال را هم ظالمها کشتند او اول زخمی بود اما آنها اورا با خود بردند.
دراین اطاق فقط اطفال وزنان بودند مردها را در اطاق دیگری انداخته بودند درهمین لحظه یک مرد بلند قامت وچاق با دریشی عسکری داخل اطاق شد آنها گفتند که او سروری است. او سلاح بدست اش بود بعداز گذراندن یک یک ازنظر، رو به خانم امین صاحب کرده گفت: شوهرت را کشتم

خانم امین صاحب برایش گفت: دستانت بشکند، قصاص اش از اولادهایت براید. تباه شوی وبرباد گردی!
همین دعا ها وبدعاها وصداها بود که آن مرد بار دیگر یکایک همه را ازنظر گذراند وبا چشمان ازحدیقه برامده وقهرالود با دادن یک دشنام ازاطاق خارج شد.

صبح فردا، مارا فرستادند درعقب وجلو ما عساکر روسی روان بودند تفنگ هایشان را بطرف ما نشانه گرفته بودند ومارا ازخانه کشیدند به جیب ها سوار مان کردند وبطرف شهر درحرکت شدیم. بعدازرسیدن به مکان مطلوب ازموتر پائین شده و به یک اطاق داخل مان کردند. این تعمیر، اطاق های زیادی داشت کلکین هایش از بیرون رنگ شده بود ما هیچ چیزی را نمی توانستیم ببینیم.

آنها می گفتند که این جا بندیخانهء صدارت است.

درهمین اطاق من واطفالم با دختربزرگ امین صاحب (غوتی) وخانم امین صاحب وخوشوی امین صاحب قرار داشتیم. آن دو دختر دیگر امین صاحب زخمی بودند وبه شفاخانه انتقال داده شده بودند وقتی که ضرورت تشناب میشد در را ازدرون می زدیم تا دهلیزها بخاطر گذشتن ما تا تشناب خالی میگردید تا باکسی ملاقات نکنیم. کیفیت غذا بد نبود. خانم امین صاحب دربارهء شوهرش آنقدر غمگین نبود ومی گفت که چیزیکه بالای او آمد مستحق آن بود. اما دربارهء فرزندش عبدالرحمن که تازه عروسی کرده بود وخصوصا نواسه اش( خوازک) که خیلی کوچک بود بسیار بی طاقتی میکرد من خیلی برایش تسلی میدادم واز خدا ورسول برایش می گفتم ولی بازهم میدانستم که او یک مادر بود ودلش صبر نمی شد.

از دست (غوتی) دختر امین صاحب خیلی به عذاب بودم. او سخنان خیلی بد وگنده به زبان میراند. وقتی که ما ازگریه وناله فارغ میشدیم ومن خانم امین صاحب را تسلی میدادم غوتی بار دیگر یک سخن غم را درمیدان می انداخت و برایم می گفت: تو خو پدر وبرادرم را دیدی که روسها آنهارا کشتند احتمال دارد که وزیران را نیز کشته باشند.
هروقتی که یک صدای فیر شنیده میشد غوتی میگفت شنیدی؟ حتما یک وزیررا کشتند.
اما اودخترخورد سال بود هیچکس اورا چیزی گفته نمی توانست مادرش هرقدر ملامت اش میکرد اما غوتی ازسخنان خود دست بردار نبود.

خداوند خانم امین صاحب را صبر دل بدهد خداوند به دنیا وبه آخرت برایش اجر وپاداش بدهد خیلی خانم سنگین بود. با وجود این قدر غمها که بالایش آمد اما کوشش میکرد که بی صبری نکند وحد اقل بی صبری خویش را اظهار نکند. هرچیز را بالای خود تحمل میکرد. درتمام روزهای زندان من یک روز از او پیشانی ترشی را ندیدم وحس نکردم وکوچکترین سخن نامناسب از دهنش بیرون نشد.

درآنجا برای ما یک سرباز تاجیکی نان میاورد. سودای بازاررا هم بما می آورد با ما خیلی شفقت می نمود احوال شهررا بما میگفت روزی گفت: که تانکها درسرکها جابجا شده اند وروسها بالای آن سوار می باشند ولی مردم به رفت وآمد خویش ادامه میدهند وکسی به کسی کاری ندارد.

یکی دو روز درآنجا بودیم یک روز صبح وقت، مارا باز به موترها انداختند ودریک مسافه طولانی به راه افتیدیم. بعداز رسیدن به مکان مطلوب، برای ما گفته شد که اینجا زندان پلچرخی است. دریک بندیخانهء زنانه مارا انداختند آنجا خانم امین صاحب واولادهایش را ازما جدا ساختند. من واطفالم و خوشوی( مادرخانم) امین صاحب را دریک اطاق انداختند. ما که ازخانم امین صاحب جدا می شدیم فکر میکردیم که شاید رها شویم به همین نسبت با گریه باهم خدا حافظی کردیم نزد من آنچه پولی که موجود بود آن را به خانم امین صاحب دادم. چون با خود میگفتم که او شاید به پول ضرورت پیدا کند او برایم گفت: که راجع به آن خانه فکرکن که دیگر هیچ چیز ازما باقی نمانده است لا اقل یک سرپناه نیز حالا نداریم.

مارا به اطاق های ما بردند. من در اطاق تنها خوشحال بودم زیرا ازیکطرف با دیدن خانم امین صاحب خیلی افسرده میشدم که چه حال بدی بالای آن بیچاره آمده است وحتی هیچ نمی توانستم که به طرفش نگاه کنم وازطرف دیگر، سخنان گندهء غوتی هم مرا میازرد وشکنجهء روحی میشدم ،خوب شد که ازهردوی این مشکل رهائی یافتم.
دراطاق ، نجیبه وهارون باهم بازی میکردند یکی بالای شانهء دیگری سوار شده وازکلکین به بیرون نگاه میکردند وبیرون مردم را تماشا میکردند. شب برای ما شوربای شلغم آوردند. شکر خدا را بجا آوردیم به اطفالم گفتم که بخورید مثل اینکه همهء ما زکام وریزش شده باشیم. واین شغلم جوشانده چه کیفی میکند.

فردا چاشت ، گوشت نیز به غذای ما افزود گردید اما مثل اینکه گوشت ازشتر بوده باشد ویا ازکدام گاو پیر. هارون ازیکطرف گوش کش میکرد ونجیبه ازطرف دیگر آن، وهارون به نجیبه به زبان فارسی میگفت: این است سرنوشت انسان!!

بعداز شنیدن این سخن هارون، لبهای نجیبه بهم جمع میشد مثل اینکه گریان میکند وبمن صدا میزد: مادر! ببین که هارون چه حرفهای وحشتناک می زند مرا می ترساند ومیگوید که این گوشت انسان است، نه ازحیوان
هرگاه کدام صدای ازدهلیز بگوش میرسید فورا هارون به نجیبه کرده و به زبان فارسی میگفت: دلم گواهی بد میته! خدا خیرکنه!

باز این دخترک بیچاره خودرا جمع کرده ودریک کنج به گریه شروع میکرد وهارون می خندید.
نمی دانم که هارون این شوخی ها را ازکی یاد گرفته بود.

اما یک روز مادرخانم امین صاحب(خوشو) وبما گفته شد که بیائید بیرون و به موترها سوار شوید. ما بار دیگرسوار موتر شدیم و بازهمان مسافهء طولانی را پیمودن گرفتیم در آخر، مارا داخل یک تعمیرساختند آنجا یک قندهاری نشسته بود واکتها واداهای یک اشنا را میکرد او با ما خیلی مودبانه مصافحه کرد ونام خودرا سردارمحمد معرفی کرد. ازآنجا او، مارا سوار یک موتر تیزرفتار ساخت وبه خیر وسلامتی به خانهء ما مارا رساند.
زیری: این قصه را هاجره به دفعات مختلف باهمین عبارات تکرار کرده است.

.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • گوربز !
    کابل پرس? را برای ما تکیه خانه محسنی ( هو - همو که همرای دختر نه ساله عروسی کرده بود ) ساختی . بعضی ها از ناراحت شدن مردم لذت قلبی و روحی میبرند . این داستان را شیخ السلام شاغلی ابو حریره فقط خبر ندارند , به خاطریکه 1400 سال قبل رحلت نموده اند ورنه ایشان نیز از داستان " الم شنگه " شما تا حال خبر دار شده بودند . روایت است که کسی که خربوزه میخورد پای لرزش نیز مینشیند . حالا خانم زیری خربوزه که خیر , ولی شوروای شلغم ضرور خورده بودند . صالح محمد خان زیری خان باید ادم خینگی یعنی پخمه باشد , ورنه اولین کار او باید دور ساختن اعضای فامیل از میدان جنگ میبود . الخلاصه که گوربز برای رقیق ساختن احساسات مردم افغانستان از هیچ روضه خوانی دریغ نخواهد کرد . به این میگویند ( لیسیدن دماغ مردم ) .

    • خواهرمحترم!
      خیلی ممنون که نوشتهء مرا به اندازهء روضه خوانی های تکیه خانه ها اهمیت قایل شدید. یعنی اینکه به آن اندازه بالای تان تثیر کرده است. اما اگر قصهء بی وفائی های دامادان سران اروپائی حزب اسلامی را برایت بکنم ازین هم تراژیدی تر وغمگین تر است.
      همان نماینده گان حزب اسلامی که غیر ازخودشان دیگران را مومن چه که اصلا انسان هم نمیدانستند اما امروز مسؤول کفالت نواسه های دختری بی پدرخویش را دارند که پدران شان درکشورهای دیگر به ازدواج دوم مبادرت ورزیده است. شما هیچ تشویش نداشته باشید اگر این کابل پرس? بود تمام رسوائی های فامیلی گلبدینی هارا درین جا برملا میسازم. نزد من یک گلبدینی با یک خلقی فاشیست هیچ تفاوت ندارد. یکی بنام اسلام مردم را قتل عام کرد وخواهان دیکتاتوری اسلامی است( وزیر نام انتخابات آزاد وغیره تاکنون حتی در داخل حزبش هم کسی تاکنون انتخابات را ندیده است به بهانه های مختلف مردم را قتل عام میکند) ودیگری خواهان دیکتاتوری کارگری بود وهنوز هم پیروانش در اروپا سرگرم اتحادیه سازی هاو انجمن سازیها اند تا با نامهای دیگری مردم را بفریبنند. امیدوارم به نوشته ها وپیامهای تان درکابل پرس ادامه دهید . ان شاء الله پیامهایتان نسبت به گذشته خواناتر میشود هرچند هنوز هم ازغلطی های املائی رنج میبرد.

  • امين يك ديوانه وحشى بود كه بسيار مردم بيگناه را بقتل رسانيد و در آخر مانند يك سگ كشته شد. او در طول ١٠٠ روز حكومت كه فقط كمي بيشتر از سه ماه ميشود چه كار ها بود كه نكرد و اگر او سه سال حكومت ميكرد خدا ميداند كه چي چيز ها كه نميكرد.
    اگر اين داستان واقعت داشته باشد من ميگويم كه صد آفرين به خانم امين كه با آنكه امين شوهرش بود ولى ميدانست كه شوهرش مستحق كشته شدن به آن طورى كه شد است. 

  • اين مهم نيست كه يك فاشيست وحشى و خونخوار را كه كشت.مرك او سبب يك خوشبختى عظيم بود. مردوم به روسها كل ميدادند.ان روز يكه كارمل بيانيه اتشين داد يك خوشى عجيب و غريب بود.در زمان امين تركى هركه فكر ميكرد كه يكروز ميبرند و ميكشند.كشتن انسان مانند كشتن يك مكس نزد خلقى هاى بكتيا وال و خوستى ارزش نداشت.به هر صورت فاميل و طفل هيج جرم ندارند و خوب شد نجات بيدا كردند.اين قضيه با اين جزييات برايم نو است .راستى زيرى يك انسان ميانه رو بود.به هرصورت اكر امين كشته نميشد به غير از جند خوستى شبشى ويكتيوال غول حيوان صفت باقى همه را ميكشت.دران زمان من فكر ميكردم كه از كجا شود ان قدرتى كه امين و امينى ها بتواند از بين ببرد. در داخل كسى نبود او همه را كشته و نيست كرده بود.يكنفر به كسى نصيحت ميكرد ,ميكفت با يك دست دهن خود را محكم بيكير با دست ديكر ك...خداى باك فضل كرد كه كارمل عزيز با يك قوه امد و صد ها هزار نفر را از مرك حتمى نجات داد. روز ششم جدى روز نجات روز تو لد دوباره و فراموش نشدنى است براى من. من از ديد كدام حزبى حرف نميزنم و جشم خودرا نميبوشم.بكزار احزاب سياسى بر عليه حريف خود بسازند و ببافند.بعد ازينكه كار مل امد مردوم نفس به را حت كشيد.ترس ازبين رفت بعد كسى نميكفت كه با يك دست اينجا و با دست ديكر انجا را محكم بكير وهر دوست ازاد بود.سباس و احترام به عطاخيل عزيز از نوشته خيلى جالب و تكاندهنده.ما را به ياد ان روز هاى داغ اورد.

    • بینا جان !
      تمام مردم خوست را شپشی گفتن و تمام مردم پکتیا را غول گفتن به نظرم کمی خوب نیست . من در گردیز , خوست , زدران , جاجی و وزیر و محمد اغه لوگر و سید کرم و . . تقریباء دوسال انجام وظیفه نموده ام . مردم بسیار جانانهء هستند و قسم به خودت اگر یک دفعه یک لوطه شلمبی ( دوغ ) و یک دیگچه شیر روغن همرای نان جواری شانه بخوری و مهمان نوازی شانه ببینی در تمام عمر این غول ها و شپشی ها را فراموش نخواهی کرد و عاشق شان خواهی شد . بسیار ایمان دار و معتمد هستند . وعده بته که وقتی افغانستان صلح شد از کابل تا چمکنی بروی با موتر خودت و بر گردی . شب را در مشوانی و مشری کلان بگذرانی , حتماء به ماه های ثور و جوزا سفر کنی که بتوانی ازادانه با مردم حرف بزنی . زمانی که من برای انجام وظیفه در شهر های خورد و بزرگ پکتیا پاین و بالا میرفتم اکثر قریه جات و قشلاق ها هوتل و یا مسافر خانه نداشت و من بعد از نماز شام در مسجد اطراق میکردم و مانند نوبت ملاه های مساجد کابل واری برایم از هر خانه چیزی برای خوردن میاوردند و چند لحظه با من مینشستند صحبت و خوش بخیری میکردند و میرفتند . وقتی از گردیز به طرف جنوب یعنی خوست روان شوید قبل ا اینکه به دره برسید و از دره بگذرید دست راست سرک , سطح مرتفع را میبینید که داود خان میخواست انجا را شفاخانه امراض روحی درست کند . یکی از شهکار های طبعیت است این سطح مرتفع و وقتی یه داخل دره شوید بدیدن ان سنگ ها و فضا و هیبت و همهمه هوا پی به عظمت کشور تان میبرید . وقتی داخل پکتیا شوید متوجه میشوید که مردم و باشنده های پکتیا کاملاء بر خلاف گل اغا شیرزوی و یا کرزی و یا مجددی و حتی ملا عمرهستند و از پاکستان به نفرت یاد میکنند و به زبان خالص پشتو حرف میزنند نه اینکه زبان پشتو را مانند پشتون های پاکستانی به اردو و یا عربی و یا انگلیسی مخلوط نموده حرف میزنند . وقتی اگر خدای ناخواسته کسی اشتباهء در میان حرف زدن چند کلمه زبان اردو تکلم نمود , همه حس میکنند که این جاسوس باید باشد و به او به نظر شک نگاه میکنند , با تمام صمیمیت عاشق برادران فارسی زبان خود هستند و با اشتیاق میخواهند هر جوری که است فارسی حرف بزنند . بر خلاف نادر خان و ظاهر خان و کرزی خان تعجب میکنند که چرا زبان پشتو را مجبورأ به فارسی زبان ها میقبولانند , ولی نا گفته نماند که زبان پشتو بعد از عربی زبانی است که انسان با ان میتواند تمام احساسات خود را یک به یک بیان نماید . با استنعداد ترین مخ ها دنیا برادران پشتون شما هستند که اگر رهبران سیاسی انها و اخوند های جیره خوار سعودی عربیه و پاکستانی اجازه بدهند برای شان , تمام نابغه های دنیا از وطن شما از پکتیا خواهد بود . صحبت باقی .

    • بنام سوتيا جان!
      در دولت فاشيستى قبيله درست است انها همه نابغ و بغه بغبغه هم بودند, هم سر بياز بودند و هم كون بياز.درست است انها در زجردادن در تحقيق و در تنوع زجر و اختراعات داشتند.انها از تمام فاشيستان جهان يك قدم بيشتر رفته بودند.به جوانى كفته بودند كه بيش رويت مادرت را اين طور ميكنيم.يك قارى قران در زندان قصه كرد كه به او كفته بودند كه خدايت را بكو كه حالا نجاتت بدهد.به مادر زاتى سيم برق را بسته ميكردند.به هزار ها مثال ديكر.انها از نا بغه تنها نا را نداشتند و كرنه نا بغه ميشدند.يك نا بغه اخمق غول و خر و حيوان خودت هستى سوتيه زير جادرى كه جنين كشفى كرده يي. يك نابغه شرق بود كه يك بغه و دغه او را با بالشت كشت و ميكويند كه در بدرف هاى ارك باباى قبيله است .
      اقاى عطاخيل عزيز درهمان كتاب صالح محمد .ز راجع به نابديد شدن باد روان نابغه شرق جه نوشته؟اكر كمى روشنى باندازيد خوش ميشويم.

    • Bina !
      خودت اشتباه میکنی من پشتون نیستم از بازارک پنجشیر هستم ولی من از مردم پشتون گپ زده میرم و تو خیال میکنی که مه رهبران پشتون را به رخ تو میکشم . ای خیدا جان ایی دختر عقل بتی . حالی خودکت از امر صاحب طرفداری میکنی از پرچمی ها طرفداری میکنی . ولی نمیفامی که امر صاحب بر ضد پرچمی ها بود و پرچمی ها امر صاحب رحمته الله مسعود صاحبه به اندازه گوسپندام اهمیت قایل نبودند برایش . خو چی فاید کله گی را خر و غول و مواشی میگی . ایی گپ ها را به مه چی که کی کی را به سیم برق بسته بود و یا به کونش چوبه میزد . ده جنگ که حلوا بخش نمیکنن او دختر . اخر میزنن , میکشن و بسته میکنن , امر صاحب چقه ادم ها ره به چاه اهو تیله کده کشته بود زنده زنده . خدا میدانه . یا همی پرچمی های شما چرا عکس های کته کته خوده به در و دیوار های کابل اویزان میکردند . و چرا تمام کابل را رنگ سرخ زده بودند . به زمین های مردم چه غرض داشتند . سبق چرا به زور میخواندند سر مردم . ای دغه بغغه را بان سر جایش , اگر شما ها داگتر میبودین کله کل خوده چرا دوا کده نتانستین . مه چیزی نمیگومت ولی ای گپ ها را اگر به کسی دیگه بگویی دو میزنید بی ابت میکنه و یک موی کنکت کنه که هیچ شانه ده دنیا موی هایته صاف کده نتانه . بوی .

    • نميدانم خانم و اقاى سوتيه!
      از خم خم رفتنت معلو م است كه از راه بنجشير نكزشته يي .درست كفتى كه مسعود و كارمل از لحاظ مكتب فكرى بسيار متفاوت بودند ولى هردو بيشرفت و اعتلاى اين وطن را ميخواستند.كار مل را دوست دارم به خاطريكه امين و امينى ها را از بين برد.اكر اين كار را او نميكرد درين كشور نيرويي و جود نداشت كه امين را از بين ببرد .امين شداد همه را كشته و زندانى كرده بود .او حاضرا زده و غير حاضر را ترسانده بود.امدن او ما از مرك نجات بيداكرديم. ايا من حق ندارم كه مردانه جيزيكه كزشته ازو ياد كنم .بخاطريكه يك مزخرف با حرفهاى جبوله مرا به او مر بوط مبديكند.مسعود را زمانى دوست دارم كه از و جب وجب خاك در برابر اجنبى و تروريزم بين المللى دفاع كرد او قهرمان همه اعصار ايستاده رخ به رخ در برابر دوشمن , جان داد.او به باكستان تسليم نشد و ابر قدرت بزرك كه در جنك سك را خورده بود به او تسليم شد.او يكروز نكفته بود كه من ازين جاهم و يا از انجا ان مرد بزرك خودرا از افغانستان ميدانست و در فكر دوستى حقيقى بين تمام اقوام برادر بود.بس تو هفته فام غول راستى كه غول برامدى. من به كدام جهتى ارتباط ندارم و تنها خوب را خوب ميكويم و بد را بد.خوبى هاى مسعود به مراتب زياد تر از بدى هاى اوست.اين برداشت تنها از من نيست,امروز بسيارى كشور هاى جهان هم به اين عقيده هستند.شما با اين لهجه مزخرف كه نوشته يي كه من بنجشيرى هستم باور نميكنم كه مانند خودت كودن از بنجشير باشد.كرجه بنجشير يك برادر از مردوم افغانستان است كه در جنك خيلى تلفات داده است از هر خانه يك و يا جند شهيد دارند كه اكثرا نان اور خانه را از دست داده اند .امروز اطفال مجبور كار شاقه كنند.غول زير جادرى كله خودرا باز كو بيمغز من نه به مسعود قهرمان كدام ارتباط داشتم و نه به كارمل عزيز و نه به دكتر صاحب نجيب. و به ان اوستاد بزرك سياف و به مزارى شهيد هم احترام دارم.اين حق من است .كاشكى كه تو بشتون ميبى بشتون دوست عزيز و برادر ما است من با برادران بشتون كه يك عده بهترين دوستان من اند كدام دشمنى ندارم.اكر از جبار يك انسان ظالم , از ظلميكه بالا من شده ياد كردم , تو غول احمق برداشت كردى كه من دشمنى با قوم بشتون دارم .راستى كه خر فام هستى از خر كرده هم كمى نازلتر.

    • خانم بینا :
      من در زمان حکومت امین در کابل بودم ( صدر اخفا ) . و تمام این ادعا های دروغین را رد میکنم . از کشت و کشتار خبری نیود و امین با تمام مخالفین خود مانند عسکر میجنگید . نظم بر قرار بود و مردم خوش خوشحال . حس میکنم که شما تا حال تنها هستید و من تا حال ازدواج نکرده ام . اگر عاشق من شده اید واضحاء مرا با خبر سازید با میز هزار و الف صاحب به خواستگاری شما خواهیم امد . بعد از عروسی به مزار حبیب الله کلکانی و سید حسین یاری غار بچه سقو و مجید کلکانی دزد سر گردنه خواهیم رفت و در مجلس عروسی میراث خورانی چون عبدالله عبدالله و قسیم فهیم گدوله را خبر خواهیم نمود و اگر در اخر شما دزدان کلکان را میخواستید خبر کنید , احتراماء مخالفتی نخواهد بود . در عفافت خود بکوشید ورنه همیشه کسی مانند الف صاحب شما را منجی نخواهد بود .

    • درمورد خودت سوتبيله جان,همان حرفهاى قبلى خودرا تكرار ميكنم راستى كه تو را خوب شناخته بودم .كمى تشويش دا شتم كه شايد كدام شخص خوبى را مورد تمسخر قرار داده باشم, ولى تشويشم رفع شد .غلط نكرده ام راستى كه خودت ان انسان بست هستى.درنوشته بعدى ات در اب صاف برامدى.از ما سلام.

    • Bina !
      غول و خر ها و جاهل ها و بی پدر و مادر های مانند تو زیاد دیده ام . دست پخت جنگ ها از تو بهتر نخواهد بود . ماند مسله پنجشیری . باید گفته باشم که , از پنجشیری کرده انسان های دزد و بی غیرت و ناموس فروش و وطن فروش در افغانستان قومی نیست . در مجموع بعد از چند شخصیت در تمام شمالی هر چه دزد و مادر زنا و بی پدر است از همان کوهدامن و کلکان و پنجشیر است بهترین پنجشیری ها شما در شهر ارای کابل در روز ها در چرس فروشی و موتر وانی مشغول بودند و در شب ها دست به دزدی خانه های مردم کابل میزدند . بهترین شخصیت های شما مانند دزدان کلکان و دزدان پنجشیر و دزدان شمالی حتی افغانستان را برای نه ماه دزدیده بودند . مسعود که به ان افتخار میکند از آِ اس آِ ماه شش هزار دالر در زمان حیات تنخوا میگرفت . نوکری گلبدین حکمتیار را نموده بود و در اخر ها مستقیم از فرقه 40 تنخواه داشت . یعنی هم از روس ها میخورد و هم از امریکایی ها . شب ها کتابهای نویسنده گان روسی مانند گوگول را زیر سر خود مانده خو میکرد . شنیده ایم که با یکی از اعضای خانواده شخصی خودش روابط نا مشروع داشت . حالا قبل از اینکه به کسی غول و خر بگویی چهره کثیف و مردار و استفراقی خود را در اینه نگاه کن بعد از راهی دهنت غول بریز. ولی معلوم است از اخلاق تو که تو مانند دمب سگ اگر هزار سال به نوله مانده شود باز هم کچ خواهی بر امد .

    • سو تبيله جان تو در بلا نوشتى كه از بازارك بنجشير هستى و من كفتم كه از خم خم رفتنت معلوم است كه بنجشيرى نيستى.ببين ميكويند كه كاو شيرى را از برج ك معلوم است.بنجشيرى و شمالى انقدر نامرد و جبون و دروغكوى نيست مانند خودت .دروغت را اثبات كردم.ازين معلوم است كه تمام نو شته هاى تو كودن رزيلانه و از روى كينه و تعصب است. سراسر دروغ باف و نداف هستى.تاحال سه بار نا مت را تغير دادى.جوابهاى دندانشكن هميشه از مزارى ارجمند دريافت ميكردى و تو را به كريز راضى ساخته بود. ولى تو شرم ندارى.

    • Bina !
      برو خوده به یخن مزاری پرتو , , هی مزاری مهمان روان کدم برت . وقت ندارم که همه اش به جنگ و جدل احمقانه همرای تو تیر شوه . چند تا دو زدی و چند تا دو خوردی . . خلاص برو با مان خدا . برو که احمد شاه مسعود ابر صدایت میکنه دلش ده قبر برایت تنگ شده . همرای عبدالله عبدالله کمپودر دوستی کو و یا قسیم خان غرابه را محکم بگی . از من میشنوی سر قبر مسعود مجاور شو والله بالله کمایی زیاد داره . پیش برو او اونونجه مزاری منتظرت است .

  • بسم الله الرحمن الرحيم
    برادران عزيزم!
    مجاهدين مؤمن پنجشير!
    سلام بر شما
    براى عزت و سربلندى شما و تمامى مجاهدينى كه به تعهد شان با اسلام وفادار و مخلص اند دعاء مى كنم.
    شكى در اين نيست كه مجاهدين دلير پنجشير از جمله آغازگران جهاد بودند، در روزها و سالهاى اول مقاومت قربانيهاى زيادى دادند، شخصيتهاى صالح و دليرمردان مؤمنى از دره پنجشير سربرافراشته، روح جهاد و مقاومت را در صفوف مردم خود دميدند. ولى متأسفانه بنابر اشتباهات مجاهدين از يك سو و دسائس دشمنان زرنگ اسلام از سوى ديگر، زعامت اين مردم دلير و خداپرست به دست افرادى افتاد كه نه به اسلام وفادار بودند، نه به اهداف جهاد و نه به مردم شريف پنجشير، در صفوف مجاهدين مؤمن پنجشير كسانى نفوذ كردند كه با دشمنان كنار آمدند و جهاد مردم پنجشير را از مسير الهى آن به بيراهه بردند. اينها نه تنها شخصيتهاى مجاهد، مؤمن و هدفمند پنجشير را يكى پى ديگرى ترور كردند و راه را براى سلطه افراد مشبوه و بى هدف باز نمودند بلكه پنجشير را به لانه دشمن، پناهگاه گروههاى بى دينى چون شعله جاويد و عامل درگيريهاى خونين با مجاهدين مناطق اطراف پنجشير تبديل كردند. زمانى كه مجاهدين سائر ولايات افغانستان با نيروهاى شوروى مصروف جنگ شديد بودند اينها با روسها آتش بس كردند، و به كمك روسها جنگهاى داخلى را آغاز نمودند، همينها بودند كه آتش جنگهاى خونين عليه مجاهدين كاپيسا، پروان، اشكمش، نهرين، اندراب و تخار را افروختند، مردم پنجشير را با هزاره ها، پشتونها و ازبكها درگير ساختند. تعداد زيادى از شخصيتهاى مؤمن و معروف جهاد بدست اين خائنين مزدور اجنبى شهيد شدند: شهادتيار، انجنير محمد نبى، انجنير سليم، څارنوال عبدالرؤف، قاضى جاويد، استاد عبدالودود، بهادر مدافع، انجنير عبدالوهاب، ابراهيم بت شكن، قومندان سيد ناصر، استاد عبدالله و دهها شخصيت بزرگ ديگر، سلسله اين ترورهاى بزدلانه و خائنانه تا هنوز ادامه دارد، چه كسى در اين شكى دارد كه ترور مولوى خير محمد، استاد فريد، ارباب هاشم، قومندان كريم، و صدها مجاهد ديگر از كارنامه هاى ننگين آنان و شركاى جرم شان در رياست امنيت ملى مى باشد؛ رياست امنيت ملى يعنى همان خاد زمان كمونيستها به علاوه شوراى نظار، ترورهاى اخير در شمال كشور در پروان، بلخ، تخار، بغلان و سمنگان و بقيه مناطق نيز از كارنامه هاى همين عناصر فرومايه و مزدور اجنبى است.
    همينها بودندكه جواسيس روسى، فرانسوى، امريكايى و ... را به نام خبرنگاران در پنجشير جا دادند و براى آنان مجال فتنه انگيزيها و اشاعه فساد اخلاقى را فراهم كردند. همينها بودند كه پولهاى بى اعتبار افغانى را در مسكو چاپ و به دالر تبديل نموده، برخى را به بانكهاى اروپا و امريكا انتقال دادند، برخى را به روسها به عنوان بهاى سلاح و مهمات پرداختند، بقيه را به افغانستان انتقال دادند تا افراد بى ضمير و جنگجويان بى هدف را خريدارى و عليه مردم خود بجنگانند. با چاپ اين پولهاى بى پشتوانه جنايتى را در حق مردم مظلوم ما مرتكب شده اند كه جنايات كمونيستها در برابر آن خيلى كمرنگ و ناچيز است، فقر و گرسنگى و محروميتهايى كه از اين ناحيه بر مردم مظلوم ما تحميل كردند نظير آن را در تاريخ كشور سراغ نداريم، من حرفهاى يكى از زعماى خائن اين گروه را هرگز فراموش نخواهم كرد كه در توجيه و دفاع از چاپ بى دريغ پول بى پشتوانه مى گفت: جرمنى در جريان جنگهايى كه با آن مواجه بود به پيمانه اى پول بى پشتوانه چاپ كرد كه مردم مجبور شدند براى خريدن چند قرص نان خشك يك بوجى پول به نانوايى بپردازند، و ما تا هنوز به چنين مرحله اى نرسيده ايم!! يعنى اين ستمگران پولپرست بى رحم و خداناترس مصمم بودند كار را به اين مرحله برسانند!!
    همينها بودند كه به هدايت و وساطت روسها با پرچمى هاى حامى كارمل ائتلاف كردند، به وساطت ايران معاهده خائنانه جبل السراج را امضاء و سلسله جنگهاى خونينى را در كشور آغاز كردند. همينها بودند كه چون نيروهاى زمينى امريكا عليه ملت خود جنگيدند، از امريكا خواستند تا نيروهايش را به افغانستان بفرستد، به پيلوتان امريكايى كوردينات مى دادند و با الحاح و تأكيد از آنان مى خواستند كه بمهاى بيشتر و بزرگتر بريزند، از ايران نيز خواستند كه بر هرات حمله كند، از روسها خواستند كه نيروهاى شان را از طريق كولاب و ترمز به تخار و مزار بفرستند و اين ولايات را از سلطه طالبان بكشند و در اختيار ائتلاف شمال بگذارند. من مكالمه يكى از اينها را به گوش خود شنيده ام كه از جنرال ايرانى با الحاح و زارى مى خواست كه بر هرات حمله كنند!! از ديگرى شنيده ام كه مى گفت: در اثناى ملاقات با هيئت روسى در كولاب، به رهبر ما خطاب كردند: مسكو اشتباه كرد كه به جاى نجيب شما را انتخاب نكردند، شما بيش از نجيب براى روسها مفيد بوديد!!
    كسانى كه به شما مى گويند: پشتونها دشمن تاجكها اند و در دو صد سال گذشته بر شما حكومت كرده اند! اينها مبلغين ذليل اجنبى و آتش افروزان جنگ به نفع بيگانگان اند، شياطين آدم نما اند، اينها شما را قربانى منافع بيگانگان كرده اند. كدام انسان باضمير و آگاه از تاريخ كشور نمى داند كه پشتونها در حكومتهاى ظالم و مفسد گذشته و رژيمهاى شاهى دست نشانده بريتانيا چون سائر افغانها محروم و مظلوم بودند، مردم پكتيا، پكتيكا، كنر، ننگرهار، لغمان، هلمند، زابل، غزنى، لوگر، وردگ ميدان و سائر مناطق پشتون نشين زندگى بدتر از اهالى مناظق ديگر كشور داشتند.

    • آنانكه ديروز با روسها سازش كردند و امروز تحت قومنده افسران امريكايى عليه ملت خود مى جنگند نه دوست شما اند، نه همكيش و هم مذهب شما و نه وفادار به كشور و ملت خود. اينها كسانى اند كه گاهى شما را به روسها فروخته اند و زمانى به انگليسها و امريكايى ها. از قصرهايى مجللى كه اين خائنين به وطن و ملت در كابل، مزار، هرات، پنجشير، دوبى ساخته اند بايد درك كرده باشيد كه اينها نه در غم شما بودند و نه در فكر دفاع از تاجكها، بنده هوس خود و در فكر پر كردن كيسه خود بودند، اگر روابط قومى از نظر آنها اهميت و ارزشى مى داشت و به قوم تاجك وفادارى مى داشتند بايد شخصيتهاى بزرگ قوم تاجك را ترور نمى كردند، تمامى قومندانان بزرگ جهاد در شمال كشور كه بيشتر شان تاجك بودند به دست ناپاك همينها به شهادت رسيده اند. مگر همينها نبودند كه جنايت تاريخى اوربند با روسها را امضاء كردند و نه تنها شش سال را در حالت آتش بس با روسها سپرى كردند بلكه يكجا با روسها به جنگ مجاهدين اطراف پنجشير رفتند. مگر مردم پروان، كاپيسا، نهرين، اندراب و اشكمش كه اينها به همكارى روسها به جنگ شان رفتند همه تاجك نبودند؟ مگر همينها نبودند كه يكجا با مليشه هاى هزاره راه مجاهدين شمال را بستند. معاهده آتش بس با روسها را در شرائطى امضا كردند كه تمامى كشور در اشغال نيروهاى شوروى بود و مجاهدين سائر ولايات مصروف جنگ هاى خونين با روسها بودند!! جز آنان هيچ مجاهدى ننگ سازش با روسها را نپذيرفت و به آتش بس تن نداد، و باز همينها بودند كه به هدايت مسكو و وساطت تهران، با كمونيستها و گروههاى شيعه وابسته به ايران جبهه مشترك عليه پشتونها ساختند، جنگهاى خونينى را عليه مناطق پشتون نشين كابل چون خوشحالخان مينه، رحمن بابا، تره خيل، هود خيل، بگرامى، چهارآسياب، چهلستون، و سائر مناطق پشتون نشين آغاز كردند كه طى اين جنگ هاى خونين و طولانى خانه هاى مردم بى گناه اين مناطق با توپها و تانكهاى شوراى نظار و مؤتلفين پرچمى شان كه از كوه آسمايى بر سر آنان آهن و آتش مى ريختند ويران شد و هزاران زن و مرد و طفل كشته شدند.
      بايد بدانيد كه شوراى نظار در دست دشمنان اسلام و كشور ما افتاده، به تفنگداران اجير و كرايى تبديل شده، مأموريتش ادامه جنگ در افغانستان است، ايران كه منافع شومش را با ادامه جنگ در افغانستان گره زده، اين گروه را براى رسيدن به اهدافش استخدام نموده، ايران در اثناى خروج قواى اتحاد شوروى از افغانستان با مسكو سازش كرد، نجيب را به مشهد دعوت نمود، ميان كمونيستها، شوراى نظار و گروههاى وابسته به تهران ائتلاف شمال را ساخت تا مأموريت نيمه تمام نيروهاى شوروى در رابطه به ادامه جنگ را به عهده بگيرد، اكمال مالى و نظامى اين ائتلاف از سوى مسكو و از طريق تهران صورت مى گرفت، و در اثناى هجوم نيروهاى صليبى بر افغانستان با واشنگتن سازش كرد و به گروههاى مزدورش وظيفه داد تا در كنار نيروهاى صليبى و تحت قومنده افسران امريكايى عليه برادران افغان خود بجنگند، به گروههاى مزدورش امر كرد كه دفاتر شان را از تهران به كابل انتقال دهند. همكارى اش با شيطان بزرگ به پيمانه اى بود كه رفسنجانى، خاتمى و ساير رهبران ايران مى گفتند: اگر همكارى و مساعدت ايران نبود امريكا نمى توانست افغانستان را به اين آسانى و زودى فتح كند!!
      برادران عزيزم!! مگر ايران در تمامى سالهاى هجرت بدترين و غير انسانى ترين برخورد را با مهاجرين افغان و مخصوصاً با هزاره ها نداشت؟ برخورد ظالمانه و نامردانه اى كه در هيچ كشورى عليه هيچ مهاجرى اعمال نشده!! مگر زنان مهاجر افغان را بدون شوهران و فرزندان شان از خاك خود اخراج نكردند؟!! مگر شوهر را بدون خانمش و خانم را بدون شوهرش ردمرز نكردند؟! مگر در هر نوبت دستگيرى و اخراج مهاجرين افغانى اولين قربانى اين ستم وحشيانه و عمل خلاف اسلام، و مغاير مروت و ترحم انسانى هزاره هاى مظلوم نبودند؟! به دليل اينكه زود شناسايى مى شدند و به چنگال پوليس بى رحم و بسيجى وحشى و متعصب مى افتادند. آيا بى مروتى نيست كه كسى برادر همكيش و هموطن پشتونش را دشمن خود تلقى كند و ايرانى را با تمامى اين ستمها و بى مروتيها دوست خود بشمارد؟!!
      آيا مايه ننگ نيست كه پنجشير سربلند ديروز؛ اكنون به پايگاه سى آى اى تبديل گرديده و زندان مخوفى در آن ساخته و زندانيان خطرناكش را در آن نگهدارى مى كند؟! پنجشيرى كه زمانى سنگر مستحكم مجاهدين حزب اسلامى بود، افراد صالح و مؤمن پنجشير در صفوف حزب تنظيم شدند، جهاد در دره هاى پنجشير به دست پرتوان آنان آغاز گرديد، ناگه استخبارات فرانسه از طريق جمعيت و تحت پوشش خبرنگاران در آن نفوذ كرد، تعداد زيادى از دختران فرانسوى را به عنوان خبرنگار در آن مستقر ساخت و از اين طريق راه را براى فعاليتهاى استخباراتى در افغانستان و در صفوف مجاهدين براى خود باز نمود، داستانهاى فعاليتهاى ننگين اين خبرنگاران فرانسوى و تلاشهاى شان براى به دام انداختن مجاهدين و سقوط آنان در فساد اخلاقى و انحراف از اسلام و موازين دينى در روزنامه ها و رسانه هاى خبرى فرانسه انعكاس يافت و كتابهاى ضخيمى بر آن نوشته شد، امريكا و بريتانيا نيز در جستجوى افرادى بودند كه هم در امور استخباراتى از آنان استفاده كنند و هم در مبارزه بعدى شان عليه بنيادگرايى اسلامى، اينها نيز بسوى پنجشير رخ كردند و كسانى را كه بعداً به نام شوراى نظار به صحنه آوردند، باب دندان خود يافتند و بر آنان سرمايه گذارى كردند، همزمان با اين؛ سپاه پاسداران ايران (استخبارت نظامى ايران) در كنار باميان و هزاره جات پايگاهى در پنجشير ساخت، به آموزش افراد جمعيت پرداخت، كسانى كه در اين پايگاه تربيه مى شدند دريشى شبيه سپاه پاسداران ايران با دستمال ابلقى كه نشانه خاص سپاه ايران است و از الفتح فلسطين به تقليد گرفته اند، به آنان داده مى شد، از ميان آنان عده اى براى آموزشهاى پيشرفته و انتقال سلاح به ايران فرستاده مى شدند، در مشهد و كرمان تحت تربيه گرفته مى شدند و پس از مدتى با تجهيزات كافى به پنجشير بر مى گشتند، ايران در اين دوران روابطى تنگى با اتحاد شورى برقرار نموده بود، گروههاى تحت حمايه ايران به دستور ايرانى ها در جنگ عليه نيروهاى شوروى اشتراك نمى كردند، برعكس با روسها عليه مجاهدين همكارى داشتند، در مسير راههاى رفت و آمد مجاهدين شمال كه از باميان مى گذشت بر كاروانهاى مجاهدين حمله مى كردند و راهها را مى بستند. ايران در تمامى دوران جنگ ما با نيروههاى اشغالگر شوروى با گروههايى همكارى مالى و نظامى داشت كه عليه مجاهدين مى جنگيدند، اگر بگوئيم كه يك در صد سلاح ارسالى ايران در جنگ عليه كمونستها و نيروهاى اتحاد شوروى به كار نرفته و نود و نه در صد آن در جنگهاى داخلى و عليه مجاهدين به كار رفته مبالغه نكرده ايم. تهران به اين اكتفاء نكرد، گروههاى شيعه و شوراى نظار را وادار ساخت تا با روسها و كمونستها، مخصوصاً جناح پرچم حزب خلق كنار بيايند، معاهده آتش بس ميان شوراى نظار و روسها نيز به وساطت ايران امضاء گرديد، همانگونه كه نهضت اسلامى تاجكستان به وساطت ايران با رحمانوف كنار آمد، سلاح را بر زمين گذاشت، راه سازش را در پيش گرفت و حيثيت و اعتبارش را از دست داد، ائتلاف جبل السراج نيز به دستور مسكو و وساطت ايران ساخته شد.
      عده اى از افراد ساده لوح از درك اين معما عاجز اند كه چرا تمامى دشمنان اسلام؛ شوراى نظار و گروههاى شامل ائتلاف شمال را براى جنگ عليه مجاهدين انتخاب نموده و بر آن سرمايه گذارى دارند، انگيزه ها و عوامل انتخاب ائتلاف شمال از سوى دشمنان امت اسلامى چون امريكا، انگليس، فرانسه، روسيه، هند و اسرائيل براى آنان قابل فهم نيست، نمى دانند كه اين پديده به زرنگى هاى دشمنان بر مى گردد يا به سفاهتهاى ائتلاف شمال و يا به خودفروشى هاى افراد و گروههاى شامل اين ائتلاف!! براى عده اى از افغانهاى سياه دل، كور مغز و خودغرض؛ تا هنوز هم و با وجود مشاهده اين حقايق تلخ كه گروههاى شامل ائتلاف شمال ديروز در خدمت روسها بودند و با ملت خود مى جنگيدند و امروز در خدمت امريكا اند و تحت قومنده افسران امريكائى با افغانها مى جنگند، شواهد كافى براى بريدن از صفوف ناپاك اين گروهها و تجديد نظر در رابطه به آنان فراهم نشده؟!! آيا براى كسى كه ذره اى از ايمان در دل و ذره اى از عقل در سر دارد و رگ غيرت و شهامت اسلامى و افغانى اش نه خوابيده؛ اين كفايت نمى كند كه در موضع شان در ارتباط به گروههاى دين فروش و وطنفروش تجديد نظر كنند، در حاليكه مى بينند ديروز افسران كى جى بى در پنجشير پايگاه داشتند و وسايل استراق سمع را در آن نصب كرده بودند و امروز امريكائيها در آن زندان خصوصى براى نگهدارى زندانيان خطرناك سياسى ساخته اند، در جريان جنگ عليه طالبان؛ افسران، امريكائى و ايرانى مراكز مشتركى براى سوق و ادارۀ جنگ در پنجشير، دره صوف و بلخاب ساخته بودند، ديروز و پس از معاهده همكارى و آتش بس با روسها در 1982به طياره هاى جيت روسى كوردينات مى دادند و امروز يكجا با رفقاى پرچمى خود به طياره هاى بم افگن امريكائى كوردينات مى دهند، ديروز از روسها مى خواستند كه مراكز و پايگاههاى مجاهدين را در اطراف پنجشير چون كوهستان، نهرين، اندراب و تخار براى آنان بمبارد كنند و در جريان جنگ با طالبان از امريكائيها مى خواستند كه خطوط اول طالبان را در دهنه دره پنجشير، خواجه بهاءالدين، تخار و شمال كابل بمبارد كنند و از بمبهاى هرچه بزرگتر، قوى تر و كشنده تر استفاده كنند!! و امروز از آنان مى خواهند كه مراكز رقباى شان را در شينډنډ، كنر، نورستان، ننگرهار، پكتيا و پكتيكا بمبارد كنند!!
      انسان وقتى مسيرى را انتخاب مى كند تا انتهاى آن جلو مى رود، اگر مسير ايمان، شهامت و غيرت را انتخاب كرد تا قربانى جان و مال و هستى خود در آن پيش مى رود و اگر مسير ننگين ايمان فروشى، بي مروتى و دنائت را پسنديد از افتيدن در پاى دشمن و بوسيدن بوتهايش نيز دريغ نمى ورزد!! اينها از مفاهيمى چون ايمان، شرف و عزت النفس نفرت دارند و آن را مانع رسيدن به اهداف پست شان مى دانند. كسانى كه با اشغالگران روسى و با كمونستهاى وطنفروش و قاتل ملت خود سازش كردند؛ كنار آمدن شان با انگريز و يهود و هنود خيلى براى شان آسانتر است، اين را هرگز باعث تعجب نگيريد كه اين گروهها امروز در خدمت پنج دشمن بزرگ اسلام امريكا، انگليس، فرانسه، هند و اسرائيل اند!! مايۀ تعجب موضع كسانيست كه ادعاى ايمان دارند ولى از اين گروههاى ايمان فروش نه بريده اند!!
      برادران عزيز!
      اكنون كه نيروهاى صليبى پس از تحمل تلفات زياد در حال خروج از كشور ما اند و إن شاء الله به سرنوشت اتحاد شوروى مواجه خواهند شد، گروههاى وابسته به امريكا نيز سرنوشت بدتر از كمونيستها را خواهند داشت، شما را دعوت مى كنم كه راه تان را از آنها جدا كنيد، به اصل خود برگرديد، به سوى جهاد در راه خدا، برادرى با سائر اقوام، طرد منافقين و مفسدين از صفوف خود، زعامت صالح و متعهد به اسلام را براى خود برگزينيد، از ميان كسانى كه جهاد را در دره پنجشير آغاز كردند و تا حال به تعهد شان با اسلام وفادار اند، بياييد افغانستان آزاد، مستقل، سربلند و فارغ از جنگ بسازيم و فضايى در كشور ايجاد كنيم كه تمامى اقوام ملت بزرگ افغان در كنار هم برادروار زندگى كنند، از حقوق برابر و مساوى برخوردار باشند و حكومت صالح و خادم صادق ملت داشته باشيم. شما را به برادرى و اخوت دعوت مى كنم، به عزت و سربلندى و آزادى از اسارت اجانب، به زندگى برادروار در خانه مشترك مان افغانستان، به صلح، عدالت و برابرى، به نجات از سلطه تفنگداران اجير و وابسته به بيگانه، دين فروش، وطن فروش و غلامان و مزدوران اجنبى، تاريخ درخشان تان را زنده كنيد، گناه كنار رفتن از جهاد در چند سال اخير و سازش با دو دشمن اتحاد شوروى و امريكا را جبران كنيد، با عودت به جهاد و تمسك صادقانه به قرآن مى توانيم به اين اهداف مقدس نايل شويم، بياييد به قرآن كه كتاب خداى ما و رهنمود تمامى مسلمانان است تمسك جوييم، بياييد دست برادرى بهم بدهيم، جنگ ميان اقوام برادر و همكيش را براى هميش سدالباب كنيم و نيروهاى خويش را عليه دشمن بزرگ و در جهت آزادى كشور از سلطه اشغالگران صليبى سوق دهيم.
      آزاد و سربلند باد افغانستان
      مرگ براین گوربزعطاخیل این عنصرخوار وذلیل وعمیل روس وایران
      متحد باد تمامى اقوام برادر افغان
      حكمتيار
      قوس 1389

    • دوست ارجمند عطاخیل ! اصلأ تصور نمیتوانستم که نوشته های شما تاج اهریمن صدر نشین کاخ استبداد را به زمین زده ! به پیش دوست ارجمند تا سقف بشگافیم و تهداب این کاخ استبداد را براندازیم .

    • این پیام برای شخصی به نام عظیم بابک که نام مستعارش گریزوال عطاخیل است میرسد. این آقای خواهر زاده شاه شجاع دوم ببرک کارمل خاین و سابق عضو اکادمی علوم سیاسی حزب دیموکراتیک خلق است که در المان زندگی میکند. کار وبارش در حال حاضر نفاق افکنی میان نیرو های باز مانده از حزب خلق بوده و در بافتن دروغ از هیچگونه تزویری روی گردان نیست. این کافر کمونیست گاهی مسلمان گاهی هندو و گاهی هم دهری است. در روسیه تحصیل کرده و حالا با همسرو فرزندانش بریده و با یک زن المانی زندگی میکند. سایتی به نام پندار را رهبری میکند. دست اندرکاران کابل پرس? باید چهره ای اصلی این خیانتکار بشناسند.

    • میر داود صاحب !
      نظر به معلومات شما پس رحمته الله شهید ببرک کارمل باید مامای عظیم بابک باشد . و از درس و تحصیلات ایشان که شما ما را با خبر ساختید , و تا حال دست از مبارزه بر علیه ( گوشت مرده خور ها ) بر نداشته است . پس ایشان چنان به مقام رسیده اند که هنود و مسلمان و کمونیست بر دوستی ایشان مفتخر میدانند خود را . سوال این است از میر داود خان که شما شنهشاه شاه شجاع را تا چه اندازه میشناسید و ایا میدانستید که شاه شجاع در گلوبولایزیشن اقوام دنیا کوشان بود و به همین منظور انگریز ها و سیکه ها و راجپوت ها را با خود برای سرکوبی و گرفتن انتقام از غزنی چی های بد قلغ و برادران پای لچ قندهاری ما اورده بودند تا ملک خدادا افغانستان را به بعداء به صلح وصفا تبدیل نمایند , اتفاقاء چشم بدبین کور که وقتی انگریز سر کار از نیت شاه شاهان شا شجاع با خبر گشتند عسکر جرار را از میمنه و میسره هند برتانوی یکجا نموده و امیر را پیش انداخته راهی ملک خداداد گشتند . باقی داستان را با خبر هستید . ولی در مورد ببرک کارمل فرق داشت . تا جایی که من او را شخصاء نمیشناسم این شخص برای نجات مردم افغانستان شخصیت سیاسی خود را به قمار گذاشت و از کرده و ناکرده خود گذشت و تصمیم گرفت که میخ اخر را بر تابوت اشخاصی مانند شما و غوله مالانی مانند شما و دنباله رو های مانند شما بیژبنگی های مانند شما و دلالان مانند شما چنان بکوبد که نفس از نه شکاف شما تا دنیا است بیرون امده بره . باز هم من عقلم قد نمیدهد که شهید ببرک کارمل را ان چنان که فکر میکرد و میدید و مشنید و حس میکرد و تصمیم میگرفت و عمل میکرد و پیس میرفت بشناسم . بدبختی این است که ما افغانها کلتور مرده پرستی عربها را بر عادات حسنه خود افزوده ایم ورنه نه از ما طلب جور میشد و نه پی رو چند تا عرب شاشه شتر خور مانند ته . از زلمی برادر خورد شهید ببرک کارمل یک تشکر قرضدار هستم , یک دفعه مره از مرگ نجات داده .

    • اقاى سادات از همان خلقى دواتشه خرخلقى است.جيز هاى از معده خود نوشته كه نزد سك دربين نان هم بكزارى قبولش نميكند.او روس راكه قبيله ات اورد برشانه هاى اين مردوم سوار كرد,اول سر فاشيست قبيله را خورد بعد در برابر مجاهدان وطن تاب مقاومت نياورد به زانو نسشست.اينجا كناه ان ابر مرد بزرك مسعود قهرمان جيست.راستى كه مسعود عزيز خار جشم فاشيستان قبيله و با داران با كستانى انهابود و هست.اين افراد جبون و متعصب تا امروز قوله ميكشند در حاليكه ان شهيد ان قهر مان سالهاست كه دربين ما نيست.زما نيكه ان دليرمرد زنده بود مردوم در نيويارك هم خواب راحت داشتند.امروز در روى جهان در بسيارى از كشورهاى خورد و بزرك به نام ان نامى سركها باركها نامكزارى ميشود و به ديده احترام مينكرند.به بافتن دروغ جعليان جند بيفرهنك حيوان صفت از خوبى هاى كسى جيزى كم نميشود.به كوشش مكس شكر مردار نميشود.اين در حاليست كه از جانب دولتهاى فاشيستى قبيله در غياب به اعدام محكوم شده بود.شما كه تا ديروز زير باى روس امروز زير باى باكستانى او فتيده ايد, ديكران را مانند خود فكر ميكنيد.تمام ترورها قتل و قتالها,خونريزى ها از طرف قبيله بوده و قبيله مسسو ل درجه يك ان است.

    • اگر بینی که Bina و چاه است - اگر خاموش ننشینی گناه است .

    • اگر جاهل های مانند تو و یا خر های مانند تو که خوب میفهمند که شمالی در فقر شخصیت مبتلاه است و نه دانشمند دارد و نه با سواد . پس از احمق و کودنی و دزدی سنگ های معدنیات لاجورد افغانستان باید ابر مرد و قهرمان یاد کنند . این مردم است که باید با دانش خود تشخیص بدهند که کی برای چه کاری خوب است . از شمالی هر چه بوده دزد سر گردنه تولد شده است . مسعود نوکری امریکارا مینمود اینکه شما خر ها و غول ها و جاهل ها چشم دیدن نول تفنگ را بر شانه این دزد و بی غیرت ندارد شما کور هستید ویا کور ساخته شده اید و یا خود را به در کوری میزنید . سرکها و پارکها را یک عده هنودی که مقصد خر ساختن شما ها را دارد نام گذاری نموده اند , اصلاء به دستور سی آی ای این نام گذاری صورت گرفته است . حالا تو و امثال تو هرکی را شر شانه و بر سر باسن خود بالا میکنید ازاد هستید ولی حق تدارید این دزدان را بر تاریخ مردم افغانستان به زور بچپوانید . قبرش به شهر پنج روبا است بروید انجا بروی قبرش گوه کنید و یا شاشه کنید و یا بریخید .

  • جناب محترم گوربز خان
    اين مقاله اخير تان (٦جدي) توجه من را جلب كرد و من چند مقالات ديگر شما را خواندم و چيزي كه پي بردم و چيزي كه واضع است اينست كه با وجود اينكه شما ادعاي بيطرفي ميكنيد ولي سخت به مسعود و شوراي نظار علاقه منديد.
    برادر عزيز
    كدام شاهكاريهاي شوراي نظار قابل افتخار است براي همه اقوام و ملت افغان؟ شما اگر بكوييد مقاومت در برابر طالبان اينكه به همه معلوم است مسعود از روي مجبوري با طالبان ميجنگيد چون انها مسعود را نميخواستند و اين مسع د بود كه از همه اولتر به استقبال طالبان به ميدان شهر رفت و در آن جلسه طالبان هيچ امتيازي را به مسعود ندادند و گفتند كه سلاح و مناطقت را به ما تسليم كن و بگزار ما حكومت اسلامي را در افغانستان پياده نماييم و شما برويد خانهايتان و چون مسعود ديد كه طالبان حاظر نيست در حكومت شان او را شريك كند بنابرين با طالبان جنگيد.
    من از همه رهبران مجاهدين متنفرم چون اينها ما را آواره و دربدر نمودند همه اينها دستانشان بخون بيگناهان آلوده اند شايد يكى بيشتر و يكى كمتر ولى هيچ كدام اينها بيگناه نيستند.
    مجاهدين افغانستان به اسم خذاوند و در راه اسلام و وطن با روسها جنگيدند و شهيدان زيادي دادند ولى آن مجاهدين واقعي (نه رهبران مجاهدين) اناي كه در سنگر ها شهيد شدند غافل از آن بودند كه اين جنگ بگونه قدرت نمايي روس و امريكاست و رهبران ايشان همه از امريكا و كشورهاي عربي پول ميگرند.
    مگر از نگاه اسلام فرق بين روس و امريكا چيست؟
    مجاهدين با روس ميجگيدند ولي از امريكا پول اسلحه ميگرفتند و اطاعت ميكردند. امريكا ميخواست جبران شكست ويتنام را از روسها در افغانستان بگيرند كه گرفتند.
    بنظر من اسم اين را نميشود جهاد گزاشت جهاد فقط آنهاي كردند كه بيخبر از همجا كور كورانه از رهبرانشان پيروي نموده در مقابل روسها شهيد شدند چون آنها عقيده به جاد داشتند و نميدانستند كه رهبران مجاهدين مطيع و فرمانبرداد امريكا پاكستان اوروپا و كشورهاي عربي هستند.

    • سمیع عزیز سلام برشما!
      ازاینکه نوشتهء این حقیررا پسنده اید باعث مسرت ام گردید. اما دربارهء علاقه مندی شخصی من به رهبران وشخصیت های نظامی وسیاسی کشورما به آن شکلیکه شما گمان برده اید درست نیست. برجسته ساختن نقاط قوت یک رهبر ویا یک شخصیت سیاسی به هیچ صورت معنای علاقه مندی کور کورانه را نباید بدهد. همان طوریکه شما به نقاط ضعف شهید مسعود اشاره کرده اید من کدام دشمنی ویا خصومت خاص ازجملات شما نسبته به او درک نکردم.
      بلی!
      من می پذیرم که شهید مسعود نه پیامبر بود ونه هم کدام قوت ماوراء الطبیعه داشت. او مرتکب یک سلسله اشتباهاتی شده است حتی بهترین یاران وهمرزمانش نیز به آن انگشت انتقاد میگذارند. من درین باره باشما کدام بحثی را نمیخواهم براه بیندازم. اما یک چیز است که نباید فراموش کنید طرفداران ویا هواداران مسعود درحال حاضر بیشتر ازگروه رقیب شان گلبدین حکمتیار انتقاد پذیر اند و می توان گفت استعدا تکامل وتغیررا نسبت به هرگروه جهادی دیگر دارا استند.
      حالا که مسعود وجود ندارد ولی شاگردان ویا هوادران مسعود استعداد وتوانائی های لازم را درایجاد تغیرات مثبت وهمگام ساختن شان با حوادث ورویدادها را دارند.
      آنها ازاشتباهات خود می آموزند درحالیکه قوت های رقیب او منجمله حزب اسلامی توانائی مانورصادقانه را ندارند. آنها باوجود تمام امکانات دولتی و پشتیبانی خارجی خصوصا پاکستان وکشورهای غرب بازهم در درون جامعه محبوبیت وحتی توانائی مانور را ندارند. آنها تاهنوز بین خودشان به این توافق نرسیده اند که حکومت اسلامی مطلوب شان باید چه نوع حکومت باشد. بناء آنها فقط با شعار ها والفاظ می توانند بازی کنند وچهار نفر انسان ساده را بفریبند. درحالیکه طرفداران مسعود چنین نیستند. این ها باوجود نبود رهبری توانسته اند هرکدام شان به پای خویش ایستاده وازخود سازمان وگروه مشخص خویش را داشته باشند وباهم به شکل دموکراتیک ومشروع به رقابت بچپردازند. ونیز دربرابر دشمنان آشتی ناپذیر شان موقف واحد داشته باشند. این از پختگی آنها حکایت میکند.
      اگر شما به همین پیام تازهء آقای حکمتیار توجه کنید حکمتیار تاهنوز جزأت ندارد که صریحا ورسما از مسعود نام ببرد. زیرا او میداند که مسعود حتی مرده اش دربین مجاهدین محبوبیت دارد پس با همان الفاظ چند پهلو خواسته است پنجشیریها را گمراه کند وگاهی هم به تهدید وعذر رو آورده است. بناء باید بپذیرید که علی رغم اشتباهاتی که مسعود در زمان حیات خویش نموده ی یا ننموده اما هنوز دشمنانش ازجسد او ترس دارند. پس این خودش یک قوت است.
      من دیدگاه من وشما در دوقطب مخالف به هیچ صورتی معنای این را نمیدهد که شما دشمن مسعود باشید ومن از علاقه مندان افراطی وکور او. هردوی من و شما نقاط مشترکی داریم که می تواند ماو شما را باهم نزدیک سازد.
      بازهم تاکید به شما وبه آقایون که مرا از پیروان زنده یاد ببرک کارمل ویا هم زنده یاد مسعود می شمارند عرض میکنم که من کوشش میکنم که از شخصیت پرستی ورهبر پرستی خودرا رها کنم زیرا رهبر پرستی به آزادی انسان ضربه میزند وانسان را در دام تارهای عنکبوتی خویش نابود میکند.
      اگر من هم مثل همان عضو بیچاره و ساده گلبدینی که گلبدین را نایب پیامبر در روی زمین میداند باشم پس فرق میان من واو درچی است؟
      پس من یک انسان آزاد هستم وخیلی خوش دارم که آزادانه شخصیت ها وعملکردها ونوشته هارا مورد قضاوت قرار دهم.
      خدا کند که به قناعت تان اپرداخته باشم

    • . گلبیدن را بد گفتن یعنی در خفا از امر صاحب به خوبی یاد نمودن است , جناب گوربز میخواهند عنان مردمء افغانستان که عظمت یک جنگ جهانی را بدوش کشیده اند در طول سی سال به دست های عبدالله عبدالله جان که چند روز شاگردی امر صاحب " خام پورته " را نموده بود تسلیم نمایند و یا شاغلی غرابه قسیم فهیم را به خاطر فرار های شان در روز روشن از مقابل چند تا طالب بچه ( اووو نشانی همی که بر نجیب چند نفره روان کرده بودی که بیا که بگریزم ولی نجیب نرفت همرای شما ) وزیر دفاع بسازند . بابا جان برید به پنجشیر هنوز کوه زمرد خلاص نشده از سر مردم دست بردارن . به همو کار و باری دزدی سنگ های کوه های افغانستان ادامه بتین . شما ره چی به سیاست .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس