صفحه نخست > دیدگاه > جایگاه حلامیس بر سکوی منتقد ایدیولوگ

جایگاه حلامیس بر سکوی منتقد ایدیولوگ

برازندگی نقد حلامیس که در جسارت و تلاش ایدیولوژی اش بوده و این درحالی است که دیگر نقد ایدیولوژی نمی تواند پاسخگوی نیاز تکثر و تعدد نگاه های فرهنگی و انتقادی ما باشد و ناگفته پیداست که ابعاد ایدیولوژی آن، امروز ها از نظر می افتد؛ اما در بُعد آرمان خواهانه اش، به جای خودش باقی است.
سالار عزیزپور
جمعه 11 فبروری 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

حلامیس (حسین قندهاری) ازشمارِمنتقدانِ ایدیولوگ دهۀ هفتادِ خورشیدی در گسترهِ ادبیات به حساب می آید.

وی در مقام منتقد ایدیولوگ و پرخاشگر انتقادی، از جایگاهِ پر درخششی برخوردار است.

حلامیس از بسترِ شور و تلاش های حزبی و سازمانیِ دهۀ نیم شصت و هفتاد، سربلند می کند.

سلطه و سیطرۀ ایدیولوژی مارکسیسم و دیگر ایدیولوژی ها در این دهه، بر سازمان ها و جریان های سیاسی- فرهنگی افغانستان، بازتابندۀ شرایط و وضعیت حاکم در کشور، منطقه و جهان بوده است.

حاکمیت این ایدیولوژی ها در بُعد تقلیدی آن، تلاش نیروها را به هدر می داده و در بعد انتقادیِ آن، زمینه ساز واکنش انتقادی اندیشه را دامن زده است.

به نظر ارنست بلوخ (1885- 1977) فیلسوف آلمانی و نظریه پرداز فرهنگ:

((ایدیولوژی، همچون "ژانوس" دو چهره دارد: ایدیولوژی، هم در بردارندۀ خطا ها، راز دارندگی ها و فنون دستکاری و سلطه است و هم در بردارندۀ پس مانده یا مازادِ اتو پیایی و آرمانشهر باورانه که می تواند آن را برای نقد اجتماعی و پیش بردن سیاست مترقی به کار بست.

افزون بر آن، به منظور بازسازی نظریه و کنش نقد ایدیولوژی و مرکزیت بخشیدن دوباره به آن، بلوخ ما را قادر می سازد، ایدیولوژی را تجلی یافته در انواع و اقسام پدیده هایی ببینید که نقد مارکسیستی و دیگر نقد ها بر ایدیولوژی معمولن از چشم دور شان می می دارند: رویا پردازی های روزانه، ادبیات عامه پسند معماری، ورزش ها، پوشاک و شیوۀ لباس پوشیدن. از این منظر، ایدیولوژی درتار و پود سازماندهی و جزئیات زندگی رخنه کرده است. بنا بر این، نقد ایدیولوژی باید نقد زندگی روزمره باشد. همچنان که نقد متون و مواضع سیاسی یا ایدیولوژیک های صریحاً سیاسی فلم های هالیوودی شبکۀ تلویزیونی یا دیگر شکل های فرهنگ رسانه های توده ای است.))

برجستگی حلامیس (حسین قندهاری) به تعبیری در جسارت و بهگزین های او بوده است که جستار "حد ا کثر تفاخر در برابر حد اقل مسوولیت" نموداری از چنین تلاش در همین عرصه بوده است.

چنانچه حلامیس برمبنای اندوخته های تاریخی، اجتماعی و ادبی در همین راستا می نویسد:

((ناگزیرم بایک مقدمۀ بی ربط، سخنم را بیاغازم، گرچه بی رابطه گی این مقدمه پیوند غیر مستقیم و از جهتی ریشه با موضوعی که می خواهم طرح کنم، دارد و موضوع بازهم روشن است: رسالت و مسوولیت یک نسل در احیای زندگی و فرهنگی که تن ا فتیدۀ زخمی اش به شانه های نیرومندی ضرورت دارد که بر دارندش و اول حیاتش را تضمین کنند و بعد نگهبانی اش کنند.

سخنم صریح است، چون تعقید کلام و سیلۀ تاجر مشربان کلام است.

آنانی که حرفی برای گفتن ندارند و صرف کلمات را به بازی می گیرند؛ امانسل من که حرفی برای گفتن دارد، نسل من که راه برای گفتن دارد، نسل من که راه برای رفتن دارد که چه سخت و دشوار و صعب – نسل من که جبهه اش معین است.

من که دلالیت برتنۀ فرهنگ را دادن خون در این دهه از فضای تفکر و اعتقادش زدوده است. نسل من که با خون و اخته شدن تفکرش نطفۀ بسته است، کی می تواند به آینده بی ایمانش سازد؟ کی می تواند فریبش دهد کی می تواند چشمش را به روی جبهۀ مبارزه اش ببندد؟ ابلیس هم هنوز باور نکرده است که بیرق های سفید میان گرسنه گان و سیران بلند شده است. سخنم صریح است، چون این تقاضای عموم است.))

حلامیس در این مقدمه خوانندۀ نقدش را بر بنیاد اندیشه اش آشنا می سازد.

و باز می نویسد: ((داستان نویسی کنونی در ادبیات ما، در خلای مطلق بینش و تفکر قرار دارد. درعصر انوری و ظهیر و ...))

درحالی که ((رسالت کنونی ادبیات را، ادبیاتی که در جبهۀ آگاهی دهی به تودۀ فقیر و برباد شده باید قرار گیرد، در آزادی و شکست نا برابری اجتماعی به بحث بگذارید.))

نباید از ادبیات برای ادبیات در گیربود و نیروی ادبی و انتقادی را به هدر داد.

((برای بحث کلی و فرجام، ناگزیر به یک مؤخره استم. چون در مجوع داستان ها برمبنای حوادث و رخداد هایی می چرخند که ضرورت مبرم راهیابی و شناخت از مناسبات غیر عادلانۀ افراد و تفریط زندگی اجتماعی را بازگو نمی کنند. چون در داستان های آقای عثمان، ما به جهان بینی و ایدیولوژی خاص که هر نویسنده باید مطابق و موافق با معنویت خاص جامعۀ خویش داشته باشد، بر نمی خوریم. این نقیصه از دو لحاظ قابل بر رسی است:


1- تناقض گویی در برداشت از زندگی

2- فرو افتادن از معیار های ارزشی معنویت جامعه و این در دو نوع تبارز می کند:

الف- نداشتن حرف و دید مشخص

ب- داشتن حرف با دید مبتذل که هیچ گونه دردی از اجتماع انسانی را باز گو نکند.

به همین علت، داستان های آقای عثمان به استثنای دو داستان "مرداره قول اس" و "وقتی که نی ها گل می کنند".

هیچگاهی ارزشش، راه در فرهنگ جامعه باز نمی کند. این تحلیل به مفهوم مطلق ساختن یک بر داشت معین، از داستان های آقای عثمان نمی باشد.

به باور حلامیس؛ داستان، امیدها و آرزوهایی هستند که جنبۀ واقعی ندارند و به واقعیت نه پیوسته اند.

و طرح امیدهای انسانی در ذهن انسان نویسنده می باشد.

برازندگی نقد حلامیس که در جسارت و تلاش ایدیولوژی اش بوده و این درحالی است که دیگر نقد ایدیولوژی نمی تواند پاسخگوی نیاز تکثر و تعدد نگاه های فرهنگی و انتقادی ما باشد و ناگفته پیداست که ابعاد ایدیولوژی آن، امروز ها از نظر می افتد؛ اما در بُعد آرمان خواهانه اش، به جای خودش باقی است.

سوای آن از کارنامۀ داکتر اکرم عثمان در جایگاه نویسنده یی که پاسدار زبان و ادب پارسی دری در افغانستان بوده و همواره با مسوولیت نوشته و یکی از با پشت کار ترین نویسنده های سده های پسین می باشد، نه تنها در عرصۀ داستان نویسی، بلکه در سایر عرصه ها که این اواخر با نوشتن رمان " کوچه" رهتوشۀ بزرگی را برای هنر داستان نویسی ما پیشکش کرده است؛ نمی توان چشم پوشید.

امید است تا اجر این همه تلاش اش بی پاداش نماندا.

رویکرد:

  • حد اکثر تفاخر در برابر حد اقل مسوولیت؛ ژوندون، سال دهم، شمارۀ دوم، تابستان 1370 خورشیدی، بنگاه نشراتی انجمن نویسندگان افغانستان.
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای عزيز پور از مداحان واصف باختری و هواداران احمد شاه مسعود ، اينک برای اکرم عثمان مرثيه و مديحه ميسرايد! کدام يک از داستان های سردار اکرم عثمان ، مختصات يک نوول امروزی را دارد؟ گمان ميبرم؛ هيچکدام . توليدات عثمان، مشتی گپ و شرح و بسط مخل ، معلومات پراکنی ، فضل فروشی و بسامد فرهنگ عامه و ضرب الامثال است. چند روايت و امثال سايره برداشته ميشود و برای آن « داستان !» پرداخته ميشود حتا همان مرداره قول اس!
    از نظر سياسی هم سردار صاحب، کژراهه ميرود و تناقض گويی ميفرمايد! اگر حزب ديموکراتيک خلق اينهمه زشت و پلشت است؛ چطور اکرم عثمان ، نجيب گاو را به دوستی و مصاحبت برگزيده و مناسباتی در حد « گرفتن مقام ومنصب سفارت و رياست » از دست اين جانور بدمنظر را برخويش روا ميدارد؟!
    مگر نجيب دايناسور خاد ، کمتر از سياف و حکمتيار، آدم کشت؟
    مگر آدم قحط بود که داکتر صاحب ، نجيب بيوطن و عضو کا. جی .بی را به مصاحبت برگزيده بود و اينک با پررويی ازين، دوستی و ملازمت ، ياد ميکند!!
    داکتر صاحب عثمان شايد نطاقی ورزيده، يا نويسنده ای متوسط باشد
    اما داستان نويس، هرگز!

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس