صفحه نخست > خبر و گزارش > روایت های زندان های یونان

روایت های زندان های یونان

محمد علی سروری
چهار شنبه 9 مارچ 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

صبح همان روز باز هم با دوستانی روانه‌ی لنگرگاه کشتی ها شدیم. باید تا آن لنگرگاه با متروی شهری می رفتیم که باز هم تحت تعقیب پولیس های یونان قرار گرفتیم. درون کشتی، بلاخره دوستانم جایی را برایم در نظر گرفتند. اما این جای در حقیقت یک صندوق کارتونی خالی بود. دوستانم گفتند که باید دو شب دیگر را که تا ایتالیا برسیم، من در درون همین صندوق بمانم و تکانی هم نخورم. صندوق نسبتا تنگ بود، اما دوستانم مرا با فشار درون این صندوق جابجا کردند. در یک ساعت اولی که در این صندوق جا گرفته بودم، تمام بدنم درد گرفته بود و اصلاً امکان تکان خوردن نداشتم. اما در همین زمان صدای پایی را شنیدم که بسوی صندوق آمد و سر صندوق را باز کرد. او یک یونانی بود و تا مرا دید، مشتی محکمی حواله‌ی دهانم کرد. تا به خود تکانی دادم مشت دوم به بینی ام اصابت کرد و خونی که از بینی ام سرازیر شد سر و رویم را خون آلود کرد. این یونانی که از یافتنم بسیار خوشحال شده بود، حسی را نشان می داد که گویی دشمنش را یافته و باید حسابش را برسد. با وجودیکه دیگر هیچ توان حرکت نداشتم، از ترس نمی دانم چطور از کشتی بیرون آمدم و بی هدف بیرون دویدم. از روی خارتار پریدم و خوشبختانه دوستانم کمی دورتر منتظر بودند و در حقیقت مواظب بودند، مبادا کسی از کشتی بیرون انداخته شود. آنها به مجردیکه مرا دیدند، دوباره مرا به خیمه گاه های ساخته شده از کارتون بر گشتاندند.

شب سپری شد و صبح، زمانی که بیرون شدم دیدم که تقریبا 400 جوان افغانی برای دریافت نان برای صبحانه، پشت در کلیسایی در نزدیکی صف بسته بودند. چند دقیقه ایستادم و به این صف نگاه کردم. فکر کردم که سردمداران حاکمیت در کشور ما، به نام دین چی تجارتی براه انداخته اند و در حالی که شعار مرگ علیه ادیان دیگر سر می دهند، هیچ احوالی از این مردم بیچاره ندارند. چی بسیارند اطفال یتیم و بی سرپرستی که پشت در نانوایی ها و مراکز خیریه ایستاده اند و لحظات خواب شیرین صبحگاهان شان را در انتظار به سر می برند. یاد سخنان سیاف رهبر وهابیان افغانستان افتادم که ادعا می کرد که برای آزادیی این کشور سال ها جنگیده اند، در حالیکه او هرگز اقرار نخواهد کرد که او و امثال او باعث این بدبختی شده اند.

باز مجبور بودم که خود را در کامیونی جابجا کنم، زیرا این یگانه راهی بود که با آن می توانستم از یونان خارج شوم. معمول بود که باید یک سنگ همراهت می گرفتی تا در صورتیکه وضعیتت بسیار بد می شود با سنگ به دیوار های کامیون بزنی تا مگر اینکه از وجودت در میان کامیون با خبر گردند. دوم باید یک یا دو بوتل آب با خود می گرفتی تا در راه بنوشی. اما چیزی که از همه جانکاه تر بود این واقعیت بود که اصلا معلوم نبود چند روزی در این کامیون بمانی. و بدتر نیز که این کامیون به کدام کشور خواهد رفت. یک بوتل دیگر را برای رفع حاجت با خود می گرفتی. با چند دوستی وارد کشتی های باربری شدیم تا مگر این که کامیونی را بیابیم و خود را در آن کامیون، درجایی خاصی جابجا کنیم. اکثرا این کامیون ها سمت ایتالیا حرکت می کنند، اما معلوم نیست که آیا آنها آنجا می ایستند یا نه. ناگهان دوستانم مرا بین یک یخچالی جابجا کرد، که درونش منفی 3 درجه سانتی گراد بود. وقتی کشتی براه افتاد، متوجه شدم که زمانی زیادی نمی توانستم درون این یخچال بمانم، زیرا می ترسیدم یخ بزنم. شروع کردم به کوبیدن به در و دیوار این یخچال، اما هیچ کسی متوجه این سنگ کوبی هایم نشد. چاره نیافتم و خود را در میان سبزیجات جابجا کردم. بعد احساس کردم که کامیون وارد کشتی شد. بد بختانه 12 ساعت درون این کامیون و درون این یخچال ماندیم و بسیاری از دوستان دیگر نمی توانستند دست و پای شان را حرکت بدهند. ترسیدم که شاید دست و پای شان فلج شده باشد.

در میان دوستان ما کسی از نورستان بود و وضعیتش چنان وخیم شده بود که امکان داشت هر لحظه‌یی بمیرد. شروع کردیم به کوبیدن به در و دیوار کامیون. کارکنان امنیتی کشتی متوجه سروصدای ما شدند و وارد کامیون شدند. وضعیت بدتر از قبل شد زیرا این افراد مرا در دستشویی انداخت و دستم را دست بند زد. بوی دستشویی بی اندازه زیاد نامطبوع بود و من تمام مدت 33 ساعت را آنجا ماندم تا اینکه کشتی در یکی از بندرگاه های ایتالیایی ایستاد. آنجا ما را از کامیون بیرون کشیدند و دوباره به یونان رد مرز کردند. در یونان نیز ما را مستقیما به زندان پاترا انداختند. آنجا دیگر تنها نبودم و حدود هزاران نفر مهاجر از کشور های آسیای مرکزی نیز در این زندان حبس شده بودند.

زندان پاترا در نجاست و شرایط غیر انسانی اش در جهان مدرن امروز، شاید یگانه زندانی باشد که در آن می توان انسان را در کوتاه ترین مدت، از شان انسانی اش بیرون کشید و به یک حیوان موذی تبدیل نمود. در این مورد خاص، یعنی این زندان نشان می دهد که مردم یونان تا چی اندازه از دنیای متمدن امروز هیچ بهره یی از مدنیت برایش بیرون نکشیده است و آن کشوری که زمانی زبده ترین کشور فلسفی بود، امروز تبدیل شده به زبون ترین کشور انسان زدایی. اطاق های این زندان شاید نهایتا گنجایش ده نفر را می داشت، اما در هر یکی از این اطاق های کوچک حدود صد نفر از ما را روی هم تل انبار کرده بودند.

نه تنها شرایط مکانی این زندان ها نمونه خاص انسان زدایی است که شرایط بهداشتی، خوراکی و دیگر حاجات نیز به جانوران بیشتر شباهت داشت. تقریبا همه زندانیان به بیماری های پوستی مبتلا شده بودند ولی هیچ مداوایی در دسترس قرار داده نمی شد.

در زندان پاترا فقط یک بار در روز غذا داده می شد و یک بار در روز حق داشتیم به دست شویی برویم. یکی از دوستان که از هموطنان و از جلال آباد بود، یک دستش را زنده زنده در بدنش از دست داده بود. او سه روز در یک کامیون مانده بود و چند روزی در زندان پاترا به سر برده بود و دستش که زخمی کوچکی داشته، بنا بر نرسیدن آب و دوا فلج شده بود. تصورش را کنید که دستت را در بدنت از دست بدهی و هیچ کسی هم خمی به ابرویش نیاورد. آیا تمدن این اندازه انسانیت را کنار می زند؟

در آسیا، کشور های اروپایی را مظهر انسانیت و تمدن می بینند. که انسانیت به بلندترین مقام رسانیده شده است. که هر انسانی از حقوق طبیعی و اجتماعی اش کاملا برخوردار است. که قانون برای انسان ساخته می شود و نه خلاف آن. ما در مکتب همیشه به عقب ماندگی کشور ما بر می خوردیم. همه جهان به عقب ماندگیی ما می خندیدند. اما در یونان ما بودیم که به حال تمدن آسیایی خود افتخار می کردیم و به تمدن اروپایی باید می خندیدیم. یک لحظه فکر می کردی که حقیقت را اصلا در کجای این جهان می توانستی بیابی؟ در زندان پاترا همه به این یقین رسیده بودند که شپش های یونان قوی تر و مهربان تر از نیروی پولیس شان است زیرا شب و روز با ما می تپیدند و در خواب و بیداری به ما سر می زدند. فقط آنها بودند که نه به مذهب و نژاد و قوم اعتنا داشتند. آنان در حقیقت باید بین مردم یونان حاکمیت می کردند، زیرا در این صورت انسانیت بیشتر متجسم می شد. من در آن زندان آموختم که کشور های آسیایی فقیر اند ولی ضد انسانی نیستند. این درس هم زیبا و آموزنده بود که تمدن نیز حقیقی و دروغین می تواند باشد. در زندان پاکستان و ایران مردم سه بار غذا می خورند و هر وقت اجازه رفع حاجت داشتند و بهداشت و حمام نیز بسیار منظم بود.

دو هفته در وحشت خانه پاترا ماندیم و در آخر از ما پرسیدند که ایتالیا می رویم یا ترکیه، زیرا نباید بار دیگر با پولیس روبرو شویم. زیرا در این صورت باید شش ماه در وحشت خانه های پاترا به سر ببریم. به مجرد رها شدن، این بار با صد شوق و ذوق بسوی خانه های کارتنی مان برگشتیم. به مجرد رسیدن دیدم دست یکی از دوستان دستش شکسته و بر گردنش بسته شده بود. من هم دیگر هیچ تعجبی نکردم زیرا می دانستم که باید پولیس یونان به او حق انسانی اش را ادا کرده باشد.

ادامه دارد. . . .

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس