صفحه نخست > حقوق بشر > سکوت به احترام ميليون ها قربانی در افغانستان

سکوت به احترام ميليون ها قربانی در افغانستان

دوشنبه 10 دسامبر 2007

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

سکوت به احترام ميليون ها قربانی
در افغانستان

   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لطفا يک دقيقه سکوت
کنيد!

 
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • برادر این چی معنی دارد نفهمیدم. من و احتمالا هزاران دیگر معمولا در سکوت کامل صفحات ویب را مرور میکنم!! بنا یک دقیقه نه که یک ساعت میتوانم سکوت کنم، اما میشود بگویی از این سکوت ما به آن قربانیان و بازماندگانشان چه چیزی عاید خواهد شد؟

    باید برعکس خودت بگویی که سکوت را بشکنید و صدای تانرا هرچه رساتر بلند کنید و خواهان محاکمه و جزا دادن عاملان این جنایت شوید.

    • اين يک کار نمادين است. به قول مارگوت بيکل" سکوت سرشار از ناگفته هاست". سکوت می تواند به معنای اين باشد که سکوت را بشکنيد.

  • خدمت خواهر فروزان نخست عرض ادب و بعد از آن باید گفت که در بعضی مواقع سکوت بیشتر کارگر است با آنکه در کشور ما شاید موثر نباشد.

    در اینجا شعری زیبائ بیادم آمد (از داکتر الهی که در ادبیات ، عرفان ، فلسفه و اســـلامیات به جایگاهی خاصی رسیده است) راجع به راز و ارزش ســــکو ت که تنها بعضی ها به قدر آن میدانند و اکثریت نه...

    من سکوت اختران آسمان دانم که چیست

    من سکوت عمق بحر بی کران دانم که چیست

    من سکوتی را که تنها با نوای ساز و چنگ

    در میان انجمن گردد بیان دانم که چیست

    هم سکوت جنگل خاموش را پیش از بهار

    هم سکوت مرگبار مردگان دانم که چیست

    داستان ماه را در بدر و تربیع و هلال

    ما جرای شمس را با اختران دانم که چیست

    اعتراضات ملائک آنچه گفتند آشکار

    وانچه را کردند در خاطر نهان دانم که چیست

    آنچه حق آموخت آدم را ز اسماء جمال

    وانچه آدم خواند بر افرشتگان دانم که چیست

    سر آن خاک مبارک پی که در طوفان نوح

    شد رها بخش نوح و نوحیان دانم که چیست

    آنچه آتش را گلستان کرد بر جان خليل

    وآنچه گلشن را کند آتشفشان دانم که چیست

    يونس اندر بطن ماهي با خدا دانم چه گفت

    رمز آن زندان بی نام و نشان دانم که چيست

    عطسه آدم که روح ا لقدس در مریم دمید

    وآنچه برد او را بر اوج آسمان دانم كه چيست

    گفت محی الدین که حیوان شو اگر خواهی کمال

    من نگویم هیچ وحشر مردمان دانم که چیست

    گفت رومی من ز بسیاری گفتارم خموش

    گفته و ناگفته اي داناي جان دانم كه چيست


    قصه نرگس که شد مخمور چشم مست خویش

    غصه هاتف ز عشق آن جوان دانم که چیست

    آنچه را آموخت حافظ از خط زیبای یار

    وآنچه گفت از جوهر لعل بتان دانم که چیست

    هفت خطم گرچه خطی می نخوانم غیر عشق


    خط زیبا بر جمال شاهدان دانم که چیست


    گر چه طفلم در طریق عشق وابجد خوان علم

    مبدأ و پایان کار عارفان دانم که چیست

    طفل عشقا دعوی باطل مکن خاموش باش

    من سکوت طفل عشق بی زبان دانم که چیست

  • دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند

    رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

    و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند

    سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

    از حرکات ناکرده

    اعتراف به عشق های نهان

    و شگفتی های بر زبان نیامده

    در این سکوت حقیقت ما نهفته است

    حقیقت تو و من

    ..

    برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم

    که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند

    گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود

    برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد

    و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد

    و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است

    .سخن بگوییم

    .
    .
    .
    گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند

    خود از آن عاریست

    زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد

    .
    .
    .
    از بخت یاری ماست شاید که آنچه که می خواهیم

    یا به دست نمی آید

    یا از دست می گریزد

    .
    .
    .
    می خواهم آب شوم در گستره ی افق

    آنجا که دریا به آخر می رسد

    و آسمان آغاز می شود

    می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم

    حس می کنم و می دانم

    دست می سایم و می ترسم

    باور می کنم و امیدوارم

    !که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد

    .
    .
    .

    چند بارامید بستی و دام برنهادی

    تا دستی یاری دهنده

    کلمه ای مهر آمیز

    نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری؟

    چند بار دامت را تهی یافتی؟

    .
    .
    .
    از پای منشین

    ... آماده شو! که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری

    .
    .
    .
    پس از سفر های بسیار و

    عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز

    بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم

    بادبان برچینم

    پارو وانهم

    سکان رها کنم

    به خلوت لنگرگاهت در آیم

    و در کنارت پهلو بگیرم

    آغوشت را بازیابم

    ... استواری امن زمین را زیر پای خویش

    .
    .
    .
    پنجه درافکنده ایم با دستهایمان

    به جای رها شدن

    سنگین سنگین بر دوش می کشیم

    بار دیگران را

    !به جای همراهی کردنشان

    عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب

    ... در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه

    .
    .

    .
    هر مرگ اشارتی است

    به حیاتی دیگر

    .
    .
    .
    این همه پیچ

    این همه گذر

    این همه چراغ
    این همه علامت

    و همچنان استواری به وفادار ماندن به راهم

    خودم

    هدفم

    !و به تو

    وفایی که مرا و تو را به سوی هدف را می نماید

    .
    .
    .
    جویای راه خویش باش از این سان که منم

    در تکاپوی انسان شدن

    در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را

    آزادی را

    خود را

    در میان راه می بالد و به بار می نشیند

    دوستی ای که توانمان می دهد

    تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری

    این است راه ما

    تو و من
    .
    .
    .
    در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است

    داستانی ، راهی ، بی راهه ای

    طرح افکندن این راز

    راز من و راز تو ، راز زندگی

    پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است

    .
    .
    .
    بسیار وقت ها با یکدیگر از غم و شادیِِِ خویش سخن ساز می کنیم

    اما در همه چیز رازی نیست

    گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست

    سکوتِ ملاله ها از راز ما سخن تواند گفت

    .
    .
    .
    به تو نگاه می کنم و می دانم

    تو تنها نیازمند یک نگاهی تا به تو دل دهد

    آسوده خاطرت کند

    بگشایدت تا به درآیی

    من پا پس می کشم

    و درِ نیم گشوده به روی تو بسته می شود

    .
    .
    .
    پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم

    از دیگران شکوه آواز می کنم

    !فریاد می کشم که ترکم گفتند

    :چرا از خود نمی پرسم

    کسی را دارم

    که احساسم را

    اندیشه و رویایم را

    زندگی ام را با او قسمت کنم؟

    !آغاز جدا سری شاید از دیگران نبود

    .
    .
    .
    بی اعتمادی دری است

    خودستایی چفت و بست غرور است

    و تهی دستی دیوار است و لولاست

    زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم

    دلتنگی مان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن

    از رخنه هایش تنفس می کنیم
    .
    .
    .

    تو و من

    توان آن را یافتیم تا بر گشاییم

    تا خود را بگشاییم

    .
    .
    .
    بر آنچه دلخواه من است حمله نمی برم

    خود را به تمامی بر آن می افکنم

    اگر بر آنم تا دیگر بار و دیگر بار بر پای بتوانم خواست

    !راهی به جز اینم نیست

    .
    .
    .
    .سکوتم سرشار از ناگفته هاست

    .
    .
    .
    ترجمه ی احمد شاملو

  • ما سكوت نمكونيم ما به زوري مردمي قهرماني ما اين جاني ها را به محاكمه مكشيم ما به زوري اين يتيمان كه پدر ندارد وزنهاي بدوني شوهر وجواناني كه نه پدر ونه مادر دارد براي هميشه درانتزاري پدر ومادر هستن وچشم براه است ما با مشتي گره كرده شعاري آزادي مدهيم ما خواهاني حقوقي زن هاي افغانستان هستيم ما از زن هاي افغانستان مخواهيم كه هر چه زود تر در مقابيلي اين مرد سالاران جاني به پا خيزد در مقابلي اين جاني ها ما تا چه وقت سكوت كنيم هر چه داشتيم از ما گرفت باز هم سكوت كردن جرم است يتيمهاي قهرمان بيوه زنهاي قهرمان جواناني كه براي دايم درانتظاري پدر ومادر است همه با هم شويد جانيان را به محاكمه بكشيد مردم قهرمان شما را بازي ميدهد براي شما جمهوري اسلا مي درست كرده است اين ها دروغ است مگر شما ها قبل از جمهوري اسلا مي مگر چه بوديد مگر اسلا م نبوديد اسلام بوديد فقد چند سال خلقي ها وپرچمي ها جنايت كار كه كشتاري دست جمعي را شروع كردن با مردم بازي كردن كه دانشمنداني مارا و روشن فكراني ما را از ما جدا كرد براي ابد كه ديگر آنها را نميبينيم دولتي كرزي با يد هر چه زود تر با همه دستگاهاي شان محاكمه شود چون در دولتي كرزي هم همه شان همان خلقي ها وپرچمي ها وطاليب هاگرو هاي جاني است خيلي كم آدم وجود دارد كه در كشتاري مردم دست نداشته باشد بيايد خود شماها قضاوت كنيد چه كس دست ندارد دركشتاري مردم طاليب هاي جاني كه فقد پشتون ميخواست واقوامي ديگر را به تاجكستان وازبكستان ويا به قبرستان روان مكرد ملتي افغانستان به پا خيزيد زن هاي قهرمان به پا خيزيد زن هاي قهرمان حقي خود را بگريد از نوكراني عرب ها وديگر خارجي ها زن هاي قهرمان شما مسلي مردها حق داريد انسان همه برابر هست اين راديكال هاي اسلامي است كه به شما حق نميدهد كه شما را زير چادر نگاه مكند براي عيش وعشرتي خود زن ومرد فرق ندارد اگر اين اسلام گري ها راست ميگويد كه حقي زن كمتر ازمرد است پس خداوند ظاليم است عادل نيست اگر يگ مرد وزن طفل به دنيا مياورد اين طفل از هر دوي شان است تنها ازمرد ويا از زن نيست اين طفل معلوم است كه كدام طرف شان تعلوق به زن دارد و كدام طرف اين طفل تعلوق به مرد است پس طرفي كه طعلوق به زن هست زيري چادر باشد وطرفي ديگر طعلوق به مرد بايد ريش بگزارد اين طفل بچه ويا دختر كار ندارم مطعليق به هر دوي شان است وحالا از يگ مرد وزن اولادبه دنيا ميايد پسر همه حق رادارا است ودختر بيچاره نصفي حق برايش هم نميرسد پس اين خداوند است كه ظلم مكند به حقي دختران وظلم كار است ما از زن هاي افغانستان مخواهيم كه عليه اين راديكال ها به پا خيزد حقي شما را پاي مال كرده است حقي خود را بگيريد زن ومرد برابر است حقوقي برابر دارد .

    آنلاین : ما سكوت نمكونيم ما جنايت كاران را به محاكمه مكشيم

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس