صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > باميان در اوستا

باميان در اوستا

اشاره‌هاي اوستا به «بوميه» مي‌رساند كه باميان در اوستا هم به عنوان يك امر قدسي (نام ايزد) و صفت خونيرس (كشور مركزي جهان)، و هم به عنوان يك مكان (كوه بوميه)، امر شناخته شده‌اي بوده است. «بوميه» در اوستا ريشه واژه باميان است و به عنوان مكان، مي‌تواند به همين باميان موجود دلالت‌كند. اگرچه جغرافياي واقعي را نمي‌توان به طور كامل با جغرافياي واقعي، تطبيق كرد. زيرا جغرافياي اساطيري، نمادين است. اين را هم نمي‌توان ناديده گرفت كه نام كشورها و شهرها، منشاي اساطيري دارد. يعني جغرافياي نمادين اساطيري، صورت واقعي و زميني يافته است.
یعقوب یسنا
سه شنبه 19 جولای 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

جغرافياي مركزي افغانستان، منابع تاريخي، فرهنگي و اساطيري، براي پژوهش دارد. اما كمتر به پژوهش ومعرفي اين منابع پرداخته شده است.

در اين جغرافيا، مردمي زندگي مي‌كند كه از نظر تباري با مردم ديگر افغانستان تفاوت دارد. اين مردم كه به نام هزاره مشهور اند؛ تبار آسيايي دارند تا هند و ايراني. بنابراين مي توان گفت كه مردم هزاره، يكي از اقوام بومي در افغانستان و منطقه است. به طور عموم در جغرافياي مركزي افغانستان زندگي مي‌كنند و مركز اين جغرافيا، ولايت باميان مي‌باشد.

اثری از نجیب الله مسافر

اثری از نجیب الله مسافر

باميان با داشتن دو بودا (كه در زمان طالبان تخريب شد)، نماد تمدن جهان باستان در منطقه مي‌باشد. باميان نه تنها يك ولايت تاريخي، بلكه با پيشينه اساطيري است كه در قديم به عنوان جغرافياي مقدس و يتوپيايي تصور مي‌شده و يك شهر آرماني بوده است. به باور ميرچا الياده، شهرهاي بزرگ از دو نماد اساطيري برخوردار است: يك، نماد مينوي (1 ، ص 20 ) و دو، نماد مركز (1 ، ص 25 ). شهر باميان براي انسان باستان، برخوردار از نماد مينوي و نماد مركز مي‌باشد. تصور از باميان هميشه، بام جهان و مركز جهان بوده است. البته اين تصور، يك تصور اساطيري است. انسان از جغرافياي كه در آن زنددگي مي‌كند، معمولا اين تصور را از جغرافياي زندگي اش دارد. اما در برخي از شهرها اين تصور نهادينه مي شود: اورشيليم، روم، ايران ويج و... . باميان هم از جمله چنين شهرها مي تواند باشد.

جغرافياي اساطيري جهان در اوستا داراي هفت كشور است. در بندهشن آمده است: «هنگامي كه خورشيد برآيد بر كشور ارزه، فرددفش، ويددفش و نيمي از خونيرس تابد و هنگامي كه اينجا روز است، آنجا شب است...» (2 ، ص 141 ) يعني در كشورهاي سوه، ورجرشن، وروبرشن و نيمي از خونيرس، شب است. خونيرس كشوري است در مركز جهان و ارزه كشوري در شرق جهان است كه آفتاب هنگام طلوع، نخستين بار بر كشور ارزه مي‌تابد.

باميان در اوستا «بوميه» آمده كه معناي آن، روشن و تابان است. در سه مورد به كار رفته است: يك، نام ايزد است كه پيش از خورشيد در آسمان ظاهر مي‌شود و گردونه‌اي كه خورشيد را مي‌كشد، آن را هدايت مي‌كند (5 ، ص 943 ). دو، براي صفت خونيرس به كار رفته است: «... سه بار در هر روز و هر شب بدين كشور «خونيرس» بامي (درخشان) درآيد» (4 ، ص 227 ). سه، نام كوهي در اوستا است: « نخستين كوهي كه از زمين بركشيده شد، «البرز» ...، هفتمين «بوميه»، ...» (4 ، ص 485 ).

بنا به برداشت اوستا در آغاز، جهان هموار بوده، بعدها كوه‌ها از زمين برآمده اند و در مدت زماني، بلند شده اند. در ميان اين كوه‌ها، هفتمين كوه، «بوميه» بوده است كه از زمين برآمده است.

اوستا، كتابي است؛ از آنچه كه ياد مي‌كند، در باره آن توضيح نمي‌دهد. فقط با يادآوري كوتاه، از آن مي‌گذرد. زيرا انسان روزگار اوستا، آنچه را كه اوستا از آن ياد مي‌كرده، آن را مي شناخته است. بنابراين، در اوستا نياز ديده نمي‌شده تا در مورد هرچه، توضيح بدهد.

اشاره‌هاي اوستا به «بوميه» مي‌رساند كه باميان در اوستا هم به عنوان يك امر قدسي (نام ايزد) و صفت خونيرس (كشور مركزي جهان)، و هم به عنوان يك مكان (كوه بوميه)، امر شناخته شده‌اي بوده است.
«بوميه» در اوستا ريشه واژه باميان است و به عنوان مكان، مي‌تواند به همين باميان موجود دلالت‌كند. اگرچه جغرافياي واقعي را نمي‌توان به طور كامل با جغرافياي واقعي، تطبيق كرد. زيرا جغرافياي اساطيري، نمادين است. اين را هم نمي‌توان ناديده گرفت كه نام كشورها و شهرها، منشاي اساطيري دارد. يعني جغرافياي نمادين اساطيري، صورت واقعي و زميني يافته است.

مورد ديگري كه باميان را به واژه «بوميه» در اوستا مي‌رساند: ريشه شناسي واژه باميان است. در زبان پارسي دري غير از واژه باميان كه نام ولايت باميان است؛ هيچ واژه‌اي را نمي‌توان يافت مشابهت آوايي و معنايي با واژه «بوميه» داشته باشد.

در اين نوشته لازم است تا در باره نام يكي از كشورهاي اوستايي، تامل كرد: «ارزه» نام يكي از كشورهاي هفتگانه جغرافياي اساطيري جهان اوستايي، مشابهت آوايي و معنايي با نام قوم هزاره و سرزمين هزاره دارد. مردم هزاره، واژه «هزاره» را به صورت «ازره» تلفظ مي‌كند. و از «ازره» هم نام جغرافيا و هم نام مردمي كه در اين جغرافيا به سر مي‌برد، اراده مي‌شود.

در اوستا «ارزه» نام يك كشور است اما از مردم و نام مردم اين كشور، خبري نيست. فقط همين قدر معلوم است؛ اين كشور در شرقي ترين بخش جغرافياي اساطيري اوستا قرار دارد.

از نظر زبان‌شناسي، تغيير آوايي «ارزه» به «ازره» يك تغيير شناخته شده و علمي است، كه در اكثر از واژه‌هاي زبان‌ها، از اين نوع تغييرات رخ مي‌دهد. آواي /r/ بعد از آواي /a/، يك ثقلت تلفظي ايجاد كرده است. اين ثقلت، سبب شرايط آوايي‌اي شده است كه درنتيجه، در موقعيت آوايي /r / و /z / تغيير رونما شده و جابجايي واجي صورت گرفته است. از اين نمونه مي‌توانيم در زبان پارسي دري امروزي، مثال بياوريم: واژه «قفل» عربي، تحت همين شرايط آوايي، در زبان پارسي دري، «قلف» شده است.

در پژوهش‌هاي باستان شناسي، تاريخي و اساطيري روشن شده كه پيش از آريايي‌ها در سرزمين‌هاي افغانستان و ايران، مردمان بومي آسيايي با تمدن كشاورزي زندگي مي‌كرده است. مهرداد بهار در ارتباط ديدگاه واقع‌گرايانه دارد: «در اين ميان مي توان گمان داشت، ولي به علت قلت مدارك قطعي، نمي‌توان بيش از حد يك فرضيه بدان باور داشت، كه در هند و ايران، آرياييان كه در سطح پايين تري از تمدن نسبت به بوميان دره سند از يك سو و اقوام كشاورز نجد ايران و به ويژه اقوام بين‌النهريني از سوي ديگر قرار داشتند، آريايي‌ها در پي تصرف سرزمين‌هاي سند و ايران، و درآميختن با بوميان زير تاثير تمدن پيشرفته تر آنان بوميان قرار گرفتند» (2 ، ص 488 ). اين دريافت، نشان مي‌دهد كه بوميان نسبت به مهاجماني كه امروز به آريايي شهرت يافته، از مدنيت بالايي برخوردار بوده است.

در شاهنامه فردوسي هم به چنين مدنيتي، اشاره شده است: بنابه روايت شاهنامه، تهمورس، ديوان را گرفتار مي‌كند و مي‌خواهد همه ديوان را بكشد، اما در بدل وعده كردن ديوان به تهمورس كه به او هنر خط را ياد مي‌دهد؛ تهمورس از كشتن ديوان مي‌گذرد. ديوان به تهمورس نوشتن را ياد مي‌دهد (6 ، ص 7 ). برخي از پژوهشگران، ديو را مردم بومي و غير آريايي را دانسته اند.

سخن آخر، اين كه: باميان يكي از شهرهاي جهان باستان با پيشينه اساطيري است و هزاره ‌ها با اين شهر پيوند تاريخي و حتا پيشا تاريخي دارد. بوداي باميان مي‌تواند نمونه بارز اين ادعا باشد: بوداي باميان چهره اساطيري و خداگونه انسان هزاره را به نمايش مي‌گذاشت. طوري كه گزنوفان مي‌گفت: اگر اسپ‌ها هم تصور از خدا مي‌داشتند؛ خداي شان را مانند خودشان مي‌ساختند.

انسان هزاره با به صورت كل با آسياي مركزي، و به طور خاص با ايران، شبه قاره هند (3 ، ص 163 ) و افغانستان رابطه تاريخي و پيشا تاريخي دارد. به اين معنا كه هزاره‌ها، بومي ترين انسان آسيا و منطقه است.

كتابنامه

1- بهار، مهرداد. پژوهشي در اساطير ايران: پاره نخست و دوم. چاپ هفتم تهران: آگاه 1387 .

2- خاوري، محمد تقي. هزاره و خراسان بزرگ. چاپ اول تهران: عرفان 1385 .

3- دوست‌خواه، جليل. اوستا، جلد اول. چاپ سيزدهم تهران: مرواريد 1387 .

4- --------------- اوستا، جلد دوم ------------------------------- .

5 – الياده، ميرچا. اسطوره بازگشت جاودانه. ترجمه: بهمن سركاراتي. چاپ دوم تهران: طهوري 1384 .

6 فردوسي، ابوالقاسم. چاپ اول تهران: انتشارات جاويدان .

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • هموطنان عزيز بلاخره اين نيمجه ملاى كافر لعين,قاتل هزاران انسان بيكناه,جان خودرا به جان افرين تسليم كرد.
    خداى باك در قهر و غضب خود اين شيطان لعين را كرفتار كند.هزاران هزار نفرين به اين ملعون,كور.
    به همه مردوم كشور خود مرك اين بويناك را تبريك عرض ميكنم.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس