آقای بهمن با بسیار بیمسئولیتی و بیدقتی به نقد راوا پرداخته. طوری به نظر میرسد که کابل پریس در افغانستان راوا را خطرناکترین و بزرگترین مانع در مقابل صلح و ثبات دانسته که از بیش از یکماه بدینسو پیاپی مغرضانه علیه راوا میتازد.
آقای بهمن، نقل قولهایی 13 سال قبل راوا را کشیده و میکوشد آنرا با اوضاع فعلی تطابق داده از آن نتیجه گیری کند. این آقا نمیداند که حمله به سفارت پاکستان در آن وقت بوسیله مسعود و حواریونش سازماندهی شد که عمدتا این عکسالعملی بود در مقابل بیاعتنایی پاکستان به نوکران جمعیتی اش. همه کس میداند که واقعا چنانچه راوا نوشته، مردم کوچکترین نقشی در حمله به سفارت پاکستان نداشتند.
ثانیا به نوشته کوبنده و افشاگر "پاکستان نوکرانش را افشا میکند" در پیام زن (شماره 33 و 34 – جولای 1993) مراجعه کنید که به موضعگیری و قاطعیت راوا در برابر مداخلات پاکستان و نقش مخرب نوکرانش در افغانستان اطلاع یابید.
راوا بدرستی امروز غوغای ضد پاکستان ائتلاف شمال را "جنگ با تنبان خود" مینامد، ائتلاف شمالی ها که خود در گهواره استخبارات پاکستان بزرگ شده اند، امروز میخواهند به مثابه قهرمانان ضد پاکستان همه بلای مصایب افغانستان را به دوش پاکستان بیندازند، چیزیکه واقعا خنده دار است. من کاملا به این گفته راوا موافقم:
" وقتی بوی هر دولت ارتجاعی و ضد مردمی و متكی بر جنایت سالاران، بالا شد و مردم را به ستوه درآورد، ایجاد مسئلهای با این و آن كشور خارجی را بهترین راه جلوگیری از عصیان توده ها و واژگون شدن بیخ و بنیاد خودش می پندارد." (پیام زن، شماره 65 – می 2006)
و این خواست اصولی و واقعی راوا، سخن هر هموطن ما میتواند باشد:
"راوا" بارها اظهار نموده است كه دل مردم ما چنانكه از رژیم ایران از پاكستان هم داغدار است. اگر دولت افغانستان در برخوردش به پاكستان جدی باشد باید از آن كشور به خاطر سهم داشتن در ایجاد و تجهیز صدور جنایت سالاران جهادی به افغانستان، طالب عذرخواهی رسمی و علنی از مردم ما شود، همچنین از پاكستان بخواهد تا اسناد نوكری سگانش را در دسترس افغانستان قرار دهد كه به اطلاع مردم ما برسند. (پیام زن، شماره 65 – می 2006)
جهادی های ائتلاف شمال، موفق شده اند که حتی بخش اعظمی از روشنفکران را به ساز "ضد پاکستان" خود برقصانند، اما راوا هشیاری لازم را داشت که در این ساز را عوامفریبانه دانسته به آن نرقصد، حتی اگر کسانی مثل آقای بهمن پیدا شوند که راوا را متهم به طرفداری از پاکستان کنند.
شاید درک این موضع راوا برای آقای بهمن مشکل باشد، اما در آن منطق درست سیاست نهفته است:
"مادامی كه در افغانستان دولتی نسبتا دموكراتیك به وجود نیامده است و با جنایت سالاران تصفیه حساب نشده، مردم به قومندانی سیاف و قانونی و خلیلی و برادران، نه به جنگ پاكستان خواهند رفت و نه هیچ كشور دیگر. تا اول مداخله گران جلاد صفت داخلی قیضه نشوند، نمیتوان و نباید به جنگ مداخله گران خارجی رفت."
این یک چال هر کشور مرتجع و خاین است که برای اینکه توجه مردم را از مسایل اصلی و حاد
درونی به سوی دیگری معطوف نماید، میکوشد که مسایل بیرونی را دامن زده و توجه را به آن برگرداند، شاید نمونه های خوبی از آن را بوسیله رژیم جلاد جمهوی اسلامی ایران یافت که همیشه کوشیده که با کشورهای دیگر نظیر اسرائیل و امریکا و ... مسایلی برایش بتراشد و سروصدا راه اندازد تا قضایای داخلی زیر زده شوند. این شاید از خمینی به ارث مانده باشد که دیدیم چگونه در بهبوهه نوشیدن جام زهر، مسئله سلمان رشدی را بیرون کشید و آنرا به حدی داغ ساخت که نوشیدن جام زهر برایش گوارا گردد!
در ارتباط به "نیمه مخفی" بودن راوا نیز آقای بهمن بسیار عامیانه قضیه را طرح کرده است. به نظرم خوبست درین مورد تجربه خود آقای میرهزار را در برابر تان قرار دهید که چگونه مجبور به فرار از کشور شد تا بتواند به کارش ادامه دهد. شاید میرهزار به تجربه دریافته باشد که در شرایط استیلای فاشیزم دینی، امکان پیشبرد مبارزه جدی (توجه کنید مبارزه جدی و سازش ناپذیر) به هیچصورت میسر نیست مگر اینکه به مخفیگری روی آورد.
آقای بهمن با بسیار بیمسئولیتی و بیدقتی به نقد راوا پرداخته. طوری به نظر میرسد که کابل پریس در افغانستان راوا را خطرناکترین و بزرگترین مانع در مقابل صلح و ثبات دانسته که از بیش از یکماه بدینسو پیاپی مغرضانه علیه راوا میتازد.
آقای بهمن، نقل قولهایی 13 سال قبل راوا را کشیده و میکوشد آنرا با اوضاع فعلی تطابق داده از آن نتیجه گیری کند. این آقا نمیداند که حمله به سفارت پاکستان در آن وقت بوسیله مسعود و حواریونش سازماندهی شد که عمدتا این عکسالعملی بود در مقابل بیاعتنایی پاکستان به نوکران جمعیتی اش. همه کس میداند که واقعا چنانچه راوا نوشته، مردم کوچکترین نقشی در حمله به سفارت پاکستان نداشتند.
ثانیا به نوشته کوبنده و افشاگر "پاکستان نوکرانش را افشا میکند" در پیام زن (شماره 33 و 34 – جولای 1993) مراجعه کنید که به موضعگیری و قاطعیت راوا در برابر مداخلات پاکستان و نقش مخرب نوکرانش در افغانستان اطلاع یابید.
راوا بدرستی امروز غوغای ضد پاکستان ائتلاف شمال را "جنگ با تنبان خود" مینامد، ائتلاف شمالی ها که خود در گهواره استخبارات پاکستان بزرگ شده اند، امروز میخواهند به مثابه قهرمانان ضد پاکستان همه بلای مصایب افغانستان را به دوش پاکستان بیندازند، چیزیکه واقعا خنده دار است. من کاملا به این گفته راوا موافقم:
و این خواست اصولی و واقعی راوا، سخن هر هموطن ما میتواند باشد:
جهادی های ائتلاف شمال، موفق شده اند که حتی بخش اعظمی از روشنفکران را به ساز "ضد پاکستان" خود برقصانند، اما راوا هشیاری لازم را داشت که در این ساز را عوامفریبانه دانسته به آن نرقصد، حتی اگر کسانی مثل آقای بهمن پیدا شوند که راوا را متهم به طرفداری از پاکستان کنند.
شاید درک این موضع راوا برای آقای بهمن مشکل باشد، اما در آن منطق درست سیاست نهفته است:
این یک چال هر کشور مرتجع و خاین است که برای اینکه توجه مردم را از مسایل اصلی و حاد
درونی به سوی دیگری معطوف نماید، میکوشد که مسایل بیرونی را دامن زده و توجه را به آن برگرداند، شاید نمونه های خوبی از آن را بوسیله رژیم جلاد جمهوی اسلامی ایران یافت که همیشه کوشیده که با کشورهای دیگر نظیر اسرائیل و امریکا و ... مسایلی برایش بتراشد و سروصدا راه اندازد تا قضایای داخلی زیر زده شوند. این شاید از خمینی به ارث مانده باشد که دیدیم چگونه در بهبوهه نوشیدن جام زهر، مسئله سلمان رشدی را بیرون کشید و آنرا به حدی داغ ساخت که نوشیدن جام زهر برایش گوارا گردد!
در ارتباط به "نیمه مخفی" بودن راوا نیز آقای بهمن بسیار عامیانه قضیه را طرح کرده است. به نظرم خوبست درین مورد تجربه خود آقای میرهزار را در برابر تان قرار دهید که چگونه مجبور به فرار از کشور شد تا بتواند به کارش ادامه دهد. شاید میرهزار به تجربه دریافته باشد که در شرایط استیلای فاشیزم دینی، امکان پیشبرد مبارزه جدی (توجه کنید مبارزه جدی و سازش ناپذیر) به هیچصورت میسر نیست مگر اینکه به مخفیگری روی آورد.