به نظر من این عزیزیاسین یکی ازمامورین استخباراتی بی دین ولامذهب کرزی است که به قول آقای بهمن میخواهد آب درآسیاب فاشیزم بیندازد وباتوهین نمودن وکم زدن نقش زبان هویتهای ملی دیگران ازراه کمونیزمی که به آن باور واعتقادی هم ندارد ذهن خواننده را میخواهد مغشوش سازد.
درحالیکه طومار اصلاحاتی کرزی، همزمان چندین هدف را دنبال می کند. که بخشی از آن بیگمان مصرف انتخاباتی دارد. هرچی به انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شویم، زبان و قومیت به عنوان ابزار جلب همایت، کارکرد بیشتر پیدامی کند. کرزی بامطرح ساختن مسله" زبان" یک بار دیگرتعهد خودرا به پشتونیزم، برتری طلبی و در عیین حال کمپاین تبلغاتی برای کاندید مورد "نظر" در انتخابات بعدی اعلان نمود.
حامد کرزی، رئیس جمهور افغانستان که درسالیان اخیر بیشتر به طرح ریزی و یا هم به حمایت از طرحهای تعصب بر انگیز متهم است، ازدیدگاه شهروندان و سیاستمداران افغانستان بیطرفی خودرا درتصمیم گیری های مهم ملی ازدست داده است. حرفها و ادعا های رئیس جمهور پیرامون مبارزه با فساد، تعصبات قومی، نژادی، سمتی، زبانی و مذهبی هیچگاه جامه عمل نپوشیده، مگر اینکه به نفع یک قوم خاص و یا هم درتضاد بامنافع یک قوم مشخص بوده باشد.
کشور دریک دهه گذشته بیشتر از هرزمانی دیگر شاهد طرح ها و اقدامات تعصب آمیز مسوولین بلند رتبه حکومتی بوده است. از عدم توازن در طرح بودجه تا تعیینات وزرا دروزارت خانه های کلیدی و تغییر نام مکاتب همه به شکلی ازاشکال موارد تعصب را به همراه داشته اند.
به گفت یکی از بزرگان: زمان حل مساله بدست خودمان فرا رسیده است و گرنه" فردا" خیلی دیر خواهد شد. این جمله بیانگرانفجاری بودن شرایط و اینکه خطر" جدی" است، می باشد. ولی مسولین کشور همچنان با زبان فارسی در افغانستان برخود امنیتی دارند ، رشد و آگاهی ملی و تغییر شرایط منطقه ای و جهانی در وضعیت جهانی شدن را در نظر نمیگیرند و با توسل به زوربه حل مساله می پردازد.
زبان و سیاست در کشور بصورت جدانشدنی بهم پیوند خوردهاند. نفی یا عدم درک این رابطه ناگسستنی توسط حکومت وبخش از روشنفکران کشور، یکی از عوامل تشدید بحران فرهنگی – سیاسی در کشور و فاصله گیری فزاینده غیرپشتون ها از حکومت پشتو ن خوا است. در یک جامعه چند فرهنگی نظیر افغانستان، تلاش برای جدا نشان دادن زبان از سیاست، اگر از روی نا آگاهی نباشد، بمنظور سرپوش گذاشتن بر ِستم فرهنگی موجود است.
سیاست گزاران فرهنگی کشور از بکار بردن اصطلاح «سیاست زبانی» خود داری میکنند زیرا میترسند که ستم فرهنگی عیان گردد و انحصارزبانی از دستشان خارج شود. در حال حاضر سیاست رسمی حکومت مرکزی اینست که هویت کشور را با «زبان پشتو و ملغمه ای از مذهب حنفی و پشتون والی» تعریف و تثبیت کند (به ظاهر امر افغانیت و اسلامیت) و این یعنی نفی زبانها و ادیان دیگر و در نتیجه نفی حقوق اولیه انسانی و حقوق شهروندی اتباع کشور.
کسانی که میخواهند اهمیت زبان را تا حد یک وسیله مکالمه و ارتباط گیری ساده پائین بیاورند نتایج تحقیقات روانشناسی و نوروبیولوژیک راکه در طول قرن بیستم در سراسر جهان انجام گرفته و هم اکنون نیز ادامه دارد، نادیده میگیرند. زبان فقط چند هزار کلمه با تلفظ خاص نیست بلکه دنیائی است که موجود پیچیده ای بنام انسان در آن زندگی میکند.
زبان هویت فرد و جامعه ای است که فرد در آن کار وزندگی میکند، هویت جریحه دار و تحقیر شده خشونت گراست، وقتی زبانی از بین برده میشود، تاریخ، فرهنگ و جامعه ای که ُحول آن زبان بوجود آمده از بین میرود و بدینسان با از بین رفتن یک زبان، بخشی از میراث فرهنگی تمام بشریت از بین میرود.
یکی از سیاست های مشخص کرزی وافغان ملتی های برگشته از غرب ، از روز بقدرت رسیدن ، تبعیض و سرکوب نسبت به فرهنگهای غیرپشتون در کشور بوده، و آشکار ترین نوع تهاجم فرهنگی را درداخل کشوربه پیش برده اند. این درد ُکهنه ونادرمان، ریشه در تاریخ معاصر کشوردارد. باتاسف! همیشه فاشیزم در افغانستان از" َپسی" چهرهای به اصطلاح روشنفکر اما بی "ریشه"ظاهر شده است. چون فاقد توانمندی در جهت پیشبرد کار ها موثردرکشور بوده، خواسته ازاین طریق برای خود موقعیتی ایجاد کند.
محمود طرزی، به عنوان نخستین معمار چنین تقسیمبندی با یک چرخش قلم زبان فارسی را از حق "زبان ملتی" (زبان متعلق به ملت) محروم میسازد و زبان ملتی را تنها حق "زبان افغانی" (زبان پشتو) میداند
به باور نگارنده برنامهریزی و سیاستگذاری کنار زدن زبان فارسی از حوزه آموزش و اداره؛ برهمزدن تفاهم زبانی میان فارسی و پشتو و ایجاد خلـل در رشد و شکوفایی طبیعی زبانهای کشور از چنین تقسیمبندی آغاز میشود.
محمود طرزی در پی این ادعا که زبان فارسی زبان رسمی است اما زبان افغانی (پشتو) زبان ملی است برنامهای درازمدت برای کنار زدن زبان فارسی در گام نخست از نظام آموزشی و اداره دولت ، معماری و تدوین کرد. وی در همین راستا نظریه "واجب"بودن آموزش تنها زبان پشتو را از میان همه زبانهای کشور پیش میکشد. وی در همین رابطه در سراجالاخبار نوشت: "ما . . . زبان مخصوصی را . . . مالک میباشیم که آن زبان را «زبان افغانی» میگویند. . . . تنها مردمان افغانیزبان نی، بلکه همۀ افراد اقوام مختـلفۀ ملت افغانستان را واجب است که زبان افغانی وطنی ملتی خودرا یاد بگیرد.
در مکتبهای ما، اهمترین آموزشها، باید تحصیل زبان افغانی باشد. از آموختن زبان انگلیزی، اردو، ترکی، حتی فارسی، تحصیل زبان افغانی را اهم و اقدم باید شمرد.
محمود طرزی تنها آموزش زبان پشتو را "واجب" یعنی وظیفه دینی مردم میداند اما آموزش زبان فارسی را که زبان فراقومی و مشترک مردم افغانستان است در ردیف آموزش زبانهای بیگانه یا خارجی مانند انگلیسی، اردو و ترکی قرار میدهد. بدین ترتیب پایههای سیاست تبعیض در حوزه زبان در کشور پیریزی میشود.
و برنامه مورد نظر محمودطرزی، توسط یک عده از شخصیتهای دولتی افغانستان از جمله محمدداودخان، محمدنعیم خان برادر زادگان محمدهاشم خان ، عبدالمجیدخان ریس بانک ملی ومردی متملق وفاشیست چون محمدگل مومند درباره تعمیم زبان پشتووطرد سایر زبانها، به عنوان سیاست جدید فرهنگی توسط فرمانی که درشماره ۱۲ اسفند ماه (حوت) سال ۱۳۱۵ راجع به زبان پشتو در جریده (اصلاح) نشرشد در محل تطبیق گذاشته شد.
تلاش برای ساختن یک زبان، یک ملت، یک دولت در افغانستان کثیرالملله با توسل بزور طی ۱۲۰ سال گذشته ناموفق بوده است ، زیرا واقعیت تنوع زبانی - فرهنگی کشور نا دیده گرفته شده است و اکنون استفاده از واژه گان ناب فارسی توسط مردم، به خصوص جوانان بیانگر آنست که نفی و انکار و سرکوب نتوانسته زبان فارسی را از بین ببرد و برعکس هرچه زمان میگذرد حقانیت زبان فارسی بیشتر میشود.
ملت سازی و دولت سازی با زور حتی اگر در کوتاه مدت عملی بنظر برسد در دراز مدت امکان ناپذیر است. در دوره استعماری، اولین کار استعمارگران، نفی زبان و هویت مردم کشور مستعمره و ترویج زبان استعماری در میان اهالی بومی بوده است. ملل مستعمرات را، اقوام و فرهنگ آنان را خرده فرهنگ مینامیدند. اما بعدا بمحض بیداری این ملت ها، زبان ملی، کارا ترین سلاح مبارزه علیه استعمارگران میشد.
بعنوان مثال زمانی که الجزایر مستعمره فرانسه بود کتابهای درسی بزبان فرانسه بود ودر این کتابها مینوشتند که الجزایری ها فرانسویان مسلمان هستند و پدرانشان گلواها بوده اند (چنانچه تاریخ رسمی وکتاب های درسی مکاتب ما پراز تحریف واقعیت های تاریخی است)و این وارونه کردن تاریخ بود، زیرا در قرون اولیه مسیحیت، جوامع کوچک و پراکنده گل ها در جنگل های فرانسه امروزی بصورت کاملا ابتدائی زندگی میکردند، شمال آفریقا مرکز تمدن پیشرفته ای بود و دهها دانشمند بزرگ که افتخار بشریت هستند فقط از منطقه قبایلی الجزایر بر خاسته اند که سنت اگوستین بزرگترین فیلسوف مسیحیت یکی از آنهاست.
پشتونیستها تاریخ فارسی زبانان را خوب میدانند (از تاریخ خود نیز خوب آگاهی دارند) ولی سیاست استبدادی ایجاب میکند که برای حفظ تسلط خودشان از مردم بومی هویت زدائی کنند. عین همین سیاست را حاکمیت های گذشته با همایت کشورهای قدرتمند، بزور سرنیزه در مورد غیر پشتون ها بکار بست. اکنون کرزی و "رفقا" همان سیاست را بویژه از طریق کل سیستم آموزشی کشور، میخواهد بمردم بقبولاند که شما (تاجیک، هزاره، ترک ولبوچ) نمی باشید و" افغانی درانی" هستیند و این در حالی است که ملیونها نفر در کشور باصدای رسا فریاد میزنند که ما پشتون نیستم ما "فارسی زبان" هستیم.
بلحاظ منطقی، برسمیت شناختن واقعیت ها و تقویت زبان فارسی در کشور تنها راه تقویت و نگهداری خود زبان پشتو در دراز مدت نیز میباشد، زیرا هر زبانی برای بقای خود احتیاج به زبانهای همنشین دارد تا با بده و بستان با آن زبان ها، خودرا نوسازی کند و گسترش دهد. با لغت سازی های بی مورد نیز زبان تکامل نمییابد چنانکه ترجمه اصطلاحات به پشتو به غنای پشتو کمک نکرده و فقط توانسته است فاصله زبان پشتو را با زبانهای همریشه اش در افغانستان و منطقه بیشتر کند.
به نظر من این عزیزیاسین یکی ازمامورین استخباراتی بی دین ولامذهب کرزی است که به قول آقای بهمن میخواهد آب درآسیاب فاشیزم بیندازد وباتوهین نمودن وکم زدن نقش زبان هویتهای ملی دیگران ازراه کمونیزمی که به آن باور واعتقادی هم ندارد ذهن خواننده را میخواهد مغشوش سازد.
درحالیکه طومار اصلاحاتی کرزی، همزمان چندین هدف را دنبال می کند. که بخشی از آن بیگمان مصرف انتخاباتی دارد. هرچی به انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شویم، زبان و قومیت به عنوان ابزار جلب همایت، کارکرد بیشتر پیدامی کند. کرزی بامطرح ساختن مسله" زبان" یک بار دیگرتعهد خودرا به پشتونیزم، برتری طلبی و در عیین حال کمپاین تبلغاتی برای کاندید مورد "نظر" در انتخابات بعدی اعلان نمود.
حامد کرزی، رئیس جمهور افغانستان که درسالیان اخیر بیشتر به طرح ریزی و یا هم به حمایت از طرحهای تعصب بر انگیز متهم است، ازدیدگاه شهروندان و سیاستمداران افغانستان بیطرفی خودرا درتصمیم گیری های مهم ملی ازدست داده است. حرفها و ادعا های رئیس جمهور پیرامون مبارزه با فساد، تعصبات قومی، نژادی، سمتی، زبانی و مذهبی هیچگاه جامه عمل نپوشیده، مگر اینکه به نفع یک قوم خاص و یا هم درتضاد بامنافع یک قوم مشخص بوده باشد.
کشور دریک دهه گذشته بیشتر از هرزمانی دیگر شاهد طرح ها و اقدامات تعصب آمیز مسوولین بلند رتبه حکومتی بوده است. از عدم توازن در طرح بودجه تا تعیینات وزرا دروزارت خانه های کلیدی و تغییر نام مکاتب همه به شکلی ازاشکال موارد تعصب را به همراه داشته اند.
به گفت یکی از بزرگان: زمان حل مساله بدست خودمان فرا رسیده است و گرنه" فردا" خیلی دیر خواهد شد. این جمله بیانگرانفجاری بودن شرایط و اینکه خطر" جدی" است، می باشد. ولی مسولین کشور همچنان با زبان فارسی در افغانستان برخود امنیتی دارند ، رشد و آگاهی ملی و تغییر شرایط منطقه ای و جهانی در وضعیت جهانی شدن را در نظر نمیگیرند و با توسل به زوربه حل مساله می پردازد.
زبان و سیاست در کشور بصورت جدانشدنی بهم پیوند خوردهاند. نفی یا عدم درک این رابطه ناگسستنی توسط حکومت وبخش از روشنفکران کشور، یکی از عوامل تشدید بحران فرهنگی – سیاسی در کشور و فاصله گیری فزاینده غیرپشتون ها از حکومت پشتو ن خوا است. در یک جامعه چند فرهنگی نظیر افغانستان، تلاش برای جدا نشان دادن زبان از سیاست، اگر از روی نا آگاهی نباشد، بمنظور سرپوش گذاشتن بر ِستم فرهنگی موجود است.
سیاست گزاران فرهنگی کشور از بکار بردن اصطلاح «سیاست زبانی» خود داری میکنند زیرا میترسند که ستم فرهنگی عیان گردد و انحصارزبانی از دستشان خارج شود. در حال حاضر سیاست رسمی حکومت مرکزی اینست که هویت کشور را با «زبان پشتو و ملغمه ای از مذهب حنفی و پشتون والی» تعریف و تثبیت کند (به ظاهر امر افغانیت و اسلامیت) و این یعنی نفی زبانها و ادیان دیگر و در نتیجه نفی حقوق اولیه انسانی و حقوق شهروندی اتباع کشور.
کسانی که میخواهند اهمیت زبان را تا حد یک وسیله مکالمه و ارتباط گیری ساده پائین بیاورند نتایج تحقیقات روانشناسی و نوروبیولوژیک راکه در طول قرن بیستم در سراسر جهان انجام گرفته و هم اکنون نیز ادامه دارد، نادیده میگیرند. زبان فقط چند هزار کلمه با تلفظ خاص نیست بلکه دنیائی است که موجود پیچیده ای بنام انسان در آن زندگی میکند.
زبان هویت فرد و جامعه ای است که فرد در آن کار وزندگی میکند، هویت جریحه دار و تحقیر شده خشونت گراست، وقتی زبانی از بین برده میشود، تاریخ، فرهنگ و جامعه ای که ُحول آن زبان بوجود آمده از بین میرود و بدینسان با از بین رفتن یک زبان، بخشی از میراث فرهنگی تمام بشریت از بین میرود.
یکی از سیاست های مشخص کرزی وافغان ملتی های برگشته از غرب ، از روز بقدرت رسیدن ، تبعیض و سرکوب نسبت به فرهنگهای غیرپشتون در کشور بوده، و آشکار ترین نوع تهاجم فرهنگی را درداخل کشوربه پیش برده اند. این درد ُکهنه ونادرمان، ریشه در تاریخ معاصر کشوردارد. باتاسف! همیشه فاشیزم در افغانستان از" َپسی" چهرهای به اصطلاح روشنفکر اما بی "ریشه"ظاهر شده است. چون فاقد توانمندی در جهت پیشبرد کار ها موثردرکشور بوده، خواسته ازاین طریق برای خود موقعیتی ایجاد کند.
محمود طرزی، به عنوان نخستین معمار چنین تقسیمبندی با یک چرخش قلم زبان فارسی را از حق "زبان ملتی" (زبان متعلق به ملت) محروم میسازد و زبان ملتی را تنها حق "زبان افغانی" (زبان پشتو) میداند
به باور نگارنده برنامهریزی و سیاستگذاری کنار زدن زبان فارسی از حوزه آموزش و اداره؛ برهمزدن تفاهم زبانی میان فارسی و پشتو و ایجاد خلـل در رشد و شکوفایی طبیعی زبانهای کشور از چنین تقسیمبندی آغاز میشود.
محمود طرزی در پی این ادعا که زبان فارسی زبان رسمی است اما زبان افغانی (پشتو) زبان ملی است برنامهای درازمدت برای کنار زدن زبان فارسی در گام نخست از نظام آموزشی و اداره دولت ، معماری و تدوین کرد. وی در همین راستا نظریه "واجب"بودن آموزش تنها زبان پشتو را از میان همه زبانهای کشور پیش میکشد. وی در همین رابطه در سراجالاخبار نوشت: "ما . . . زبان مخصوصی را . . . مالک میباشیم که آن زبان را «زبان افغانی» میگویند. . . . تنها مردمان افغانیزبان نی، بلکه همۀ افراد اقوام مختـلفۀ ملت افغانستان را واجب است که زبان افغانی وطنی ملتی خودرا یاد بگیرد.
در مکتبهای ما، اهمترین آموزشها، باید تحصیل زبان افغانی باشد. از آموختن زبان انگلیزی، اردو، ترکی، حتی فارسی، تحصیل زبان افغانی را اهم و اقدم باید شمرد.
محمود طرزی تنها آموزش زبان پشتو را "واجب" یعنی وظیفه دینی مردم میداند اما آموزش زبان فارسی را که زبان فراقومی و مشترک مردم افغانستان است در ردیف آموزش زبانهای بیگانه یا خارجی مانند انگلیسی، اردو و ترکی قرار میدهد. بدین ترتیب پایههای سیاست تبعیض در حوزه زبان در کشور پیریزی میشود.
و برنامه مورد نظر محمودطرزی، توسط یک عده از شخصیتهای دولتی افغانستان از جمله محمدداودخان، محمدنعیم خان برادر زادگان محمدهاشم خان ، عبدالمجیدخان ریس بانک ملی ومردی متملق وفاشیست چون محمدگل مومند درباره تعمیم زبان پشتووطرد سایر زبانها، به عنوان سیاست جدید فرهنگی توسط فرمانی که درشماره ۱۲ اسفند ماه (حوت) سال ۱۳۱۵ راجع به زبان پشتو در جریده (اصلاح) نشرشد در محل تطبیق گذاشته شد.
تلاش برای ساختن یک زبان، یک ملت، یک دولت در افغانستان کثیرالملله با توسل بزور طی ۱۲۰ سال گذشته ناموفق بوده است ، زیرا واقعیت تنوع زبانی - فرهنگی کشور نا دیده گرفته شده است و اکنون استفاده از واژه گان ناب فارسی توسط مردم، به خصوص جوانان بیانگر آنست که نفی و انکار و سرکوب نتوانسته زبان فارسی را از بین ببرد و برعکس هرچه زمان میگذرد حقانیت زبان فارسی بیشتر میشود.
ملت سازی و دولت سازی با زور حتی اگر در کوتاه مدت عملی بنظر برسد در دراز مدت امکان ناپذیر است. در دوره استعماری، اولین کار استعمارگران، نفی زبان و هویت مردم کشور مستعمره و ترویج زبان استعماری در میان اهالی بومی بوده است. ملل مستعمرات را، اقوام و فرهنگ آنان را خرده فرهنگ مینامیدند. اما بعدا بمحض بیداری این ملت ها، زبان ملی، کارا ترین سلاح مبارزه علیه استعمارگران میشد.
بعنوان مثال زمانی که الجزایر مستعمره فرانسه بود کتابهای درسی بزبان فرانسه بود ودر این کتابها مینوشتند که الجزایری ها فرانسویان مسلمان هستند و پدرانشان گلواها بوده اند (چنانچه تاریخ رسمی وکتاب های درسی مکاتب ما پراز تحریف واقعیت های تاریخی است)و این وارونه کردن تاریخ بود، زیرا در قرون اولیه مسیحیت، جوامع کوچک و پراکنده گل ها در جنگل های فرانسه امروزی بصورت کاملا ابتدائی زندگی میکردند، شمال آفریقا مرکز تمدن پیشرفته ای بود و دهها دانشمند بزرگ که افتخار بشریت هستند فقط از منطقه قبایلی الجزایر بر خاسته اند که سنت اگوستین بزرگترین فیلسوف مسیحیت یکی از آنهاست.
پشتونیستها تاریخ فارسی زبانان را خوب میدانند (از تاریخ خود نیز خوب آگاهی دارند) ولی سیاست استبدادی ایجاب میکند که برای حفظ تسلط خودشان از مردم بومی هویت زدائی کنند. عین همین سیاست را حاکمیت های گذشته با همایت کشورهای قدرتمند، بزور سرنیزه در مورد غیر پشتون ها بکار بست. اکنون کرزی و "رفقا" همان سیاست را بویژه از طریق کل سیستم آموزشی کشور، میخواهد بمردم بقبولاند که شما (تاجیک، هزاره، ترک ولبوچ) نمی باشید و" افغانی درانی" هستیند و این در حالی است که ملیونها نفر در کشور باصدای رسا فریاد میزنند که ما پشتون نیستم ما "فارسی زبان" هستیم.
بلحاظ منطقی، برسمیت شناختن واقعیت ها و تقویت زبان فارسی در کشور تنها راه تقویت و نگهداری خود زبان پشتو در دراز مدت نیز میباشد، زیرا هر زبانی برای بقای خود احتیاج به زبانهای همنشین دارد تا با بده و بستان با آن زبان ها، خودرا نوسازی کند و گسترش دهد. با لغت سازی های بی مورد نیز زبان تکامل نمییابد چنانکه ترجمه اصطلاحات به پشتو به غنای پشتو کمک نکرده و فقط توانسته است فاصله زبان پشتو را با زبانهای همریشه اش در افغانستان و منطقه بیشتر کند.