Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 67356

نگاه به مردی که با چند گلوله دیکتاتور را نابود کرد

10 نوامبر 2012, 17:51, توسط آزادی

وقتی که هنوز کودکی بیش نبودم در زمان ظاهر شاه در هنگام جشن استقلال اخبار که چاپ میشد عکس امان الله و نادر و ظاهر و دهها نفر دیگر را در صفحه اول به صورت کلان چاپ میکردند. در یکی از همان سالها یک روز یک دوست پدرم نزد شان امده بود و با دیدن اخبار و عکسها از من که شاگرد ابتدائیه و شاید صنف اول یا دو بودم میپرسید که این عکس کی است و ان عکس کی. من یک تعداد را با هیجاگی و یا از روی قیافه میدانستم و یک تعداد را نه. تا اینکه نوبت عکس نادر خبیث رسید. در زیر عکس نوشته شده بود که شهید اعلیحضرت محمد نادر ناجی استقلال و نمیدانم چی و چی.
دوست پدرم از من پرسید که چرا این مرد را شهید میگویند. مگر من نمیدانستم.تا اینکه شروع کرد به شرح حکایت ترور نادر غدار بدست عبدالخالق که در ان وقت رژیم ظاهر او را خائن مینامید. این شخص خودش همان زمان شاگرد مکتب بود و از جریانات معارف و زندانی شدن استادان و قتل شان تا زندانی شدن معین معارف وغیره وغیره قصه های زیادی گفت که من با تاسف یک بخش از انرا از خاطر برده ام.اما چیزی که یادم است از اعدام حتی اعضای خانواده عبدالخالق و وابستگانش که حتی ذره یی به ماجرای قتل نادر نه اگاهی داشتند وبه اصطلاح نه گناهی. مثلا کدام مامای عبدالخالق سماورای داشته است و این بیچاره را از روی پرچال به زندان و اعدام محکوم نمودند. چه شکنجه هایی که عبدالخالق را که نکردند. واقعآ خجالت اور است. یکی از سفاکان و زندان بانان آنوقت همین طره باز سگ بود که هنوز یک چهارراهی در شهرنو بنام این قاتل یاد میگردد.
خلاصه وقتی که دوست پدرم این قصه ها را میکرد من نه عکسی از عبدالخالق دیده بودم و نه سن او را میدانستم. اما چون در استانه فراغت قرار داشت فکر میکردم که باید حدود بیست ساله باشد. اما در ان زمان که خودم شش یا هفت ساله بودم ، یک ادم بیست ساله به نظر من ادم بزرگ سال و جوان و یک مرد محسوب میشد. وقتی که من در شرایط سنی عبدالخالق رسیدم در انزمان رژیم ال بیت نادر سقوط نموده بود و قدرت بدست یک خائنی بد تر از خانواده ظاهر رسیده بود. این مرد را به نام شاه شجاع دوم نیز میشناسند.
در سالهای بعد تر و حالا که من این عکس را میبینم و وقتی به سن و سال این جوان می اندیشم می بینم که اگر بیست ساله هم باشد یک جوانی است که هنوز بوی شیر از دهانش میاید. البته این موضوع را کسی با من همنظر میشود که در سن و سال عبدالخالق فرزند داشته باشد.
با وجود انکه من از ترور و کشتن ادم ها بیزار هستم اما کشتن سفاکانی مثل نادر غدار و دروغگو را کار نا شایستی نمیدانم. من به شجاعت این جوان افرین میگویم. به من هیچ مربوط نیست که هزاره است یا ایماق و یا بدخشانی.
به هر روی من عبدالخالق را یک انسان شجاع و باغیرت و جوانمرد میدانم. یادش جاویدان و خاطره اش گرامی باد. به همن ادامه میخواهم پیشنهاد کنم که یک مکتب یا یک چهرراهی یا یک سرک را به نام این جوانمرد بگذارند تا پاداشی باشد به شهامت فراموش ناشدنی اش.

جستجو در کابل پرس