Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 69021

مدال مولانا جلال الدین بلخی شاعر بزرگ همه ی دوران ها

22 دسامبر 2012, 19:00, توسط کاوه

آنجا که مولانا، ترک را در معنای زمینی و به مفهوم فردی از قومیت ترک معرفی می کند، تعبیر او برخاسته از بستر زمانی و مکانی است که در آن می زیسته است.
قونیه و آن بخش از آسیای صغیر در زمانی که مولانا بیشتر عمر خود را در آن سپری کرد، بافت جمعیتی چندقومی و چندزبانی داشته است. این منطقه تا کمتر از دو قرن پیش از دوران حیات مولانا، بخشی از امپراتوری روم شرقی بوده و تا قرنها بعد نیز همچنان روم نامیده شده است. لقب رومی برای مولانا که اکنون نیز جهانیان بیشتر او را به این نام می شناسند، از همینجا آمده است.
جمعیت اصلی بومیان بخش مرکزی آسیای صغیر را که قونیه در آن قرار داشته، یونانیان تشکیل می داده اند که در همسایگی کردها، ارمنیان، آشوریها و همچنین عربهایی می زیسته اند که آنان نیز چند قرن پیشتر از ترکان، فاتحان سرزمین شام شده و بعدها در کشمکش میان اعراب و رومیان، بخشی از آنان تابع امپراتوری روم شده بودند.
با ورود فاتحان سلجوقی که بخش اصلی اردویشان را ترکان غز تشکیل می دادند، ترکان نیز به ترکیب جمعیتی آسیای صغیر افزوده شدند:
آن غزان ترک خونریز آمدند
بهر یغما بر دهی ناگه زدند
مولانا با ختایی بودن و اهل ختن دانستن ترکان، تبار ترکان را از خاوردور و چین و پیرامون آن می دانسته، نه آنکه همچون آنانی که بر ترک بودن او پافشاری می کنند، ترکان را بومیان آسیای صغیر بداند:
جان بر زبر همدگر افتاده ز مستی
همچون ختن غیب پر از ترک خطایی
تصویری که مولانا از شمایل ظاهری ترکان ترسیم کرده هم حاکی از آن است که در عصر وی که قرنهای اولیه حضور ترکان در ترکیه امروزی بوده، هنوز ترکیب جمعیتی این سرزمین دگرگون نشده، ترکان چندان با دیگر اقوام درنیامیخته و چهره ای شرقی داشته اند.
مولانا ترکان را مردمانی با رویی سپید و گرد همچون قرص ماه با چشمانی "تنگ" توصیف شده کرده و این ویژگیهای ظاهری را حتی مایه طنزپردازی هم کرده است.
در دفتر ششم مثنوی، حکایتی هست که مولانا چشمان "تنگ" و کشیده شرقی ترک را دستمایه طنز می کند و از ترک داستانش، نمادی از انسان "فرو رفته به گور جهل" می سازد. شاید اگر این داستان را نویسنده ای معاصر می نوشت، در نگاه خرده گیر امروزی چه بسا به نژادپرستی متهم می شد و اعتراض ترکان را برمی انگیخت.
این حکایت، داستان خیاطی زیرک اما "دزد" و "خلق کش" است که مرد ترکی بر سر اسب تازی خود شرط می بندد که بر تزویر او پیروز شود. ترک پارچه گرانبهای اطلسی پیش خیاط می برد و از او می خواهد برایش "قبای روز جنگ" بدوزد. خیاط با ترک گرم می گیرد و داستان خنده داری برایش تعریف می کند چنانکه:
ترک خندیدن گرفت از داستان
چشم تنگش گشت بسته آن زمان
خیاط هم از فرصت استفاده می کند و:
پاره ای دزدید و کردش زیر ران
از جز از حق از همه احیا نهان
اصطلاحات ترکی که در اشعار مولانا به چشم می خورد حاکی از آشنایی او با زبان حاکمان قونیه است
با این حال، ترک چنان سرمست داستان خنده دار خیاط می شود که که شرطی که بسته بوده فراموشش می شود و دوباره و سه باره از خیاط می خواهد که برایش لطیفه بگوید و بخنداندش. خیاط هر بار از فرصت بسته شدن چشمان "تنگ" ترک هنگام خندیدن استفاده می کرده و پاره ای از پارچه اش را به سرقت می برده اما چهارمین بار که باز هم با اصرار ترک برای لطیفه گویی روبرو می شود، دیگر به زبان می آید و به ترک می گوید که اگر باز هم برای شنیدن داستان اصرار کنی:
بس قبایت تنگ آید باز پس
این کند با خویشتن هیچکس؟
http://www.bbc.co.uk/persian/a...

جستجو در کابل پرس