ت- زاهدي، اينكه ادعا ميكنيد مزاري رهبر شكست بود، دقيقاً بر ميگردد به نوع نگاه و برداشت و تعريفي شما از شكست و پيروزي ، چنانچه كه اگر ارزشهاي پذيرفته شده ي انساني، نذير آزادي خواهي، حق طلبي و مبارزه براي بر قراري عدالت و .... را ناديده بيگيريم آن وقت ميتوان با شما موافق بود، و با اين گونه ترز تفكر ميشود ادعا كرد كه مزاري و در كل مقاومت غرب كابل حاصل ديگر جز شكست براي ما ها نداشته است، اما آگر همين ارزشهاي ياد شده را بيپذيريم، آنوقت تعريف ديگري از شهيد مزاري پيدا ميكنيم، و ياد ميگيريم كه تنها با پذيروفتن همين ارزشهاست كه ميتوانيم مرگِ آذادي خواهان چون امام حسين ، شهيد مزاري، چه گوارا، اسپارتاكوس و.... را شكست شان ندانيم و جاويدانگي شان را باور كنيم.
اما اينكه به نقش عوامل دروني شكست افشار اشاره كرده ايد تا حدودي با شما موافقم، به اين معنا كه سيد انوري، سيد هادي و قوماندان هاي معامله گر را همان عوامل دروني فاجعه ي افشار به حساب بياوريم،راستش من واقعاً نميدانم كه چرا نام بردن از مسببين اصلي فاجعه ي افشار شما را به مرز ميان خنيدن و گريه كردن ميكاشند.
كلام آخر اينكه مزاري در شرايط رهبري هزاره ها را بدست گرفت كه هزاره ها حد اقل در طول دو صد سال گذشته فاقد هر گونه تشكل سياسي و نظامي بود، و نسل اندر نسل تحقير و خود كم بيني شديد و پلان شده ي را تجريبه كرده بود، پس بايد قبول كنيم كه جامعه ي هزاره غرور و خودباوري امروزش اش را مديون مزاري وياران مزاريست
ت- زاهدي، اينكه ادعا ميكنيد مزاري رهبر شكست بود، دقيقاً بر ميگردد به نوع نگاه و برداشت و تعريفي شما از شكست و پيروزي ، چنانچه كه اگر ارزشهاي پذيرفته شده ي انساني، نذير آزادي خواهي، حق طلبي و مبارزه براي بر قراري عدالت و .... را ناديده بيگيريم آن وقت ميتوان با شما موافق بود، و با اين گونه ترز تفكر ميشود ادعا كرد كه مزاري و در كل مقاومت غرب كابل حاصل ديگر جز شكست براي ما ها نداشته است، اما آگر همين ارزشهاي ياد شده را بيپذيريم، آنوقت تعريف ديگري از شهيد مزاري پيدا ميكنيم، و ياد ميگيريم كه تنها با پذيروفتن همين ارزشهاست كه ميتوانيم مرگِ آذادي خواهان چون امام حسين ، شهيد مزاري، چه گوارا، اسپارتاكوس و.... را شكست شان ندانيم و جاويدانگي شان را باور كنيم.
اما اينكه به نقش عوامل دروني شكست افشار اشاره كرده ايد تا حدودي با شما موافقم، به اين معنا كه سيد انوري، سيد هادي و قوماندان هاي معامله گر را همان عوامل دروني فاجعه ي افشار به حساب بياوريم،راستش من واقعاً نميدانم كه چرا نام بردن از مسببين اصلي فاجعه ي افشار شما را به مرز ميان خنيدن و گريه كردن ميكاشند.
كلام آخر اينكه مزاري در شرايط رهبري هزاره ها را بدست گرفت كه هزاره ها حد اقل در طول دو صد سال گذشته فاقد هر گونه تشكل سياسي و نظامي بود، و نسل اندر نسل تحقير و خود كم بيني شديد و پلان شده ي را تجريبه كرده بود، پس بايد قبول كنيم كه جامعه ي هزاره غرور و خودباوري امروزش اش را مديون مزاري وياران مزاريست