Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 71173

هویت ملی و فقدان خردگرایی

5 مارچ 2013, 15:30, توسط پرویز "بهمن"

دست تان درد نکناد جناب حفیظ انگوری!
خیلی مقالهء درست، عقلانی ومستند را ازقلم جناب عالی خواندم، به تائید حرفهای منطقی تان باید اضافه نمایم که نه تنها هزاره ها بلکه تاجیکها وازبیکها نیز ضرورت به بازخوانی تاریخ خویش دارند؛ اولین بار است که ازقلم یک هزارهء شیعه مذهب وباورمند به مذهب شیعه؛ چنین مضمون عقلانی ومنتقدانه را میخوانم.
هزاره ها مطابق فرمودهء جناب عتیق الله مولوی زاده درطول تاریخ دو ستم را حمل نموده اند یک ستم قومی دوم ستم مذهبی؛ درین شک نیست که اهل تسنن افغانستان نیز گرفتار بسا خرافات مذهبی اند که جوهر مذاهب اهل سنت وجماعت از آن بی خبر است ولی این بحث ها هرگز به این معنا نیست که وجود مذهب را کاملا منتفی بدانیم یا اینکه برمذهب ومعتقدات وباورهای مردم بتازیم وآنها را توهین نمائیم؛ نخیر! انسان میتواند خیلی خوب مذهبی باشد ولی نه خرافاتی. زمانیکه مسایل فرهنگی چون قمه زنی وشمشیرزنی وسینه زنی وغیره بنام مذهب درمیان توده ایی از مردم راه بیابد اینجا مسؤولیت روشنفکران مذهبی است تا صدای شان را بلند سازند وعلیه آنانیکه ازجهالت مردم به نفع تسلط قشری شان استفاده میکنند فریاد اعتراض شان را هرچه بیشتر ورساتر بلند سازند.
من درمورد معاهدهء جبل السراج واشتباهات رهبرانی چون آقای فرمانده مسعود وشهید عبدالعلی مزاری درکابل پرس زیاد نوشته ام، که اینجا خلص آنرا چنین عرض میکنم:
زنده یاد احمدشاه مسعود؛ در پهلوی جنبه های مثبت وصفات نیکی که داشت بدبختانه سواد کافی دررشتهء تاریخ اقوام این خطه نداشت، او صرف یک فرمانده کارکشتهء نظامی بود که دید استراتیژیک دررابطهء به مسألهء قدرت وملیتهای محروم ازقدرت در افغانستان را فاقد بود و به شکل باید وشاید آن درآن موارد معلومات کافی نداشت. فرمانده مسعود ازپیشینهء بازی های استعماری درین کشور صرف همان مطلب روی کاغذ را خوانده بود. برعلاوه مسایل ایدیالوژی زده گی ( اسلامگرایی جهادی) وخودخواهی وتگ روی های فردی وی نیز در خبط های سیاسی وی بعداز سقوط حکومت نجیب الله احمدزی نقش داشت.
بهمین ترتیب زنده یاد عبدالعلی مزاری با تمام آگاهی تاریخی که از رنج ومرارت مردم اش داشت در اتخاذ تاکتیک ها وروشهای عقلانی برای به کرسی نشاندن اهداف دراز مدتش مرتکب اشتاهات فوق العاده نابخشودنی گردید که طعم تلخ آنرا تمام ملیتهای غیر اوغانی چشیدند وزمینهء ظهور طالبان را فراهم نمودند.
درشرایط حاضر؛ ملیتهای غیر اوغانی باید از دایرهء هزاره بودن وشیعه بودن وسنی بودن تاجیک بودن وتورک بودن وغیره بکلی بیرون شوند. هررهبر آگاه ودلسوزی که منافع کلی ملیتهای غیر افغان را درسر می پروراند واعتماد این سه ملیت محکوم را کسب میکند باید در رأس رهبری قرار بگیرد خواه هزاره باشد یا تاجیک یا ازبیک. ولی نه پشتون
زیرا با کمال تاسف گزینهء رهبری پشتونی درطول دوصد وشصت سال آزموده شده است وآزموده را آزمودن خطاست. هرپشتونی که ازآدرس اوغانیت وملی گرایی اوغانیزم به کرسی رهبری می نشیند کاری بهتراز حامد کرزی وگلبدین وکریم خرم واحدی واحمدزی درحق غیر اوغانها نمیکند.
دربرابر آن دوست عزیزیکه فرموده است که: همهء افغان ملتی ها به این باور نیستند که: تاجیکها ازتاجکستان وازبک ها از ازبکستان و هزاره ها بقایای مغول؛ ایشان باید به مواد نشراتی حزب افغان ملت درزمان حاکمیت طالبان مراجعه نمایند. موضوع فوق؛ صلب عقیدهء حزب افغان ملت را می سازد؛ بعبارت واضحتر میتوان گفت که عقیدهء مذکور ستون فقرات حزب افغان ملت را می سازد؛ کسیکه به تنوع قومی افغانستان باور مند باشد او افغان ملتی نیست. این مطلب را درزمان حاکمیت طالبان درپشاور شخصی بنام شمس الهدی درجریدهء رسمی حزب افغان ملت نوشته بود که بعداز سقوط طالبان؛ آقای واکمن دبیر کل حزب افغان ملت دریک مصاحبهء تلویزیونی با پیام افغان اعلان کرد که شمس الهدی عضویت حزب افغان ملت را ازدست داده است ونظر وی منعکس کنندهء دیدگاه حزب افغان ملت نمی باشد درحالیکه ازآن زمان تا سقوط طالبان تقریبا هشت سال گذشته بود وشمس الهدی نیز درقید حیات نبود.
باهمه حال؛ سخن اصلی جناب انگوری برسراین موضوع میچرخد که طرح ها باید براساس "وصل" کردن ها ارائه شود نه " فصل کردنها" این جان مطلب است.
اما با کمال تاسف باید اظهار داشت مفکورهء افغان وافغانیت وملت گرایی افغانی خودش براساس نفرت و " فصل نمودن" درمیان ملیت شریف پشتون ریشه دوانیده است؛ امروز ملیت شریف پشتون که اکثریت آن درآنطرف مرز دیورند ساکن اند خودشان را مظلوم ترازدیگران میدانند؛ نام افغانستان را آنها وحی منزل میدانند؛ کوچکترین انتقاد دربارهء وجه تسمیهء افغانستان را آنها کفر وخیانت ملی میدانند؛ آنها مانند صهیونیستهای اسرائیل باورمند استند که افغانستان کشور " افغانها" است. افغانها ستون فقرات هستی این کشوررا تشکیل میدهند؛ اقلیتهای قومی ؛ نیاکان شان یا بقایای مغول اند یا هم مهاجرانی که ازظلم تزار روسیه به این خاک گریخته بودند ونیاکان پشتون وحاکمان پشتون یا افغان به آنها اجازهء اقامت دایمی داده اند ولی حالا اولادهای ناسپاس شان دعوای مشارکت درقدرت ومنابع ثروت کشوررا با ایل جلیل " افغان" دارند. ازنظر آنها تاجیکها وازبیکها وهزاره ها باید " افغان" شوند وبه ارزشهای " افغانیت" گردن نهند. یکی ازین ارزشها احترام برادر کوچک به برادر بزرگ است. خاموش ماندن وتحمل کردن وصبر کردن دربرابر تجاوزکاریهای برادر بزرگ جزو ارزشهای " افغانی" شمرده میشود. هرنوع غالمغال وانتقاد وسر وصدا بوجود آوردن بخاطر احقاق حقوق؛ درحکم بی ادبی وکفران نعمت وناسپاسی دربرابر " برادربزرگ" شمرده میشود و فاعل آن سلب هویت " افغانیت" میشود. ازین سبب است که دکتور رمضان بشر دوست بحیث یک هزارهء دانشمند که خودش را " افغان" میداند نسبت به محقق وکشتمند وحبیبه سرابی وغیره استعداد مطرح شدن درحلقهء منادیان قدرت را تا اندازه ایی دارا می باشد.
ولی اگر دوستان ملیت شریف " افغان" ما با احساسات خشک وخالی با قضایا برخورد ننمایند این نام: " افغان" وافغانیت وافغانستان همه نامهای استعماری است؛ درزبان انگلیسی " افغان" یکنوع سگ شکاری را میگویند.
روی همین علت است که پشتونهای پاکستان باوجودیکه میدانند که افغان وپشتون یکی اند؛ ولی ازنام افغان نفرت دارند، یک پشتون پاکستانی را " افغان" صدا زدن خودش دشنام تلقی میشود و واکنش سخت عصبانی را درپی دارد. چون میداند که این نام بار حقارت واستخفاف دارد. بناء یگانه راه حل این است که : همهء ملیتهای ساکن کشور بشمول پشتونها باید نام " سگ" را ازسر این کشور وباشنده گان آن بردارند؛ هرکی میخواهد " افغان" یعنی " سگ" باقی بماند باید برایش کشور جدیدی سراغ نماید؛ بیائید که نام "سگ" را ازسر خود وهم مینهان شریف ونجیب خویش برداریم، تا نام "سگ" بالای این مردم باقی است مردم این کشور در رنج وعذاب بسر می برد.
با احترام
پرویز بهمن

جستجو در کابل پرس