Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 72833

از دین پروری تا دین فروشی

13 می 2013, 15:57, توسط حکیم پور

سلام بر خواننده گان گرامی
امیدوارم هموطنان سخن شناس و انسان شناس ما سلسلۀ این گفتگو ها را با حوصله مندی دنبال کرده باشند. بنده با همه توان سعی کرده ام تا با اسلوب استدلال سلیم و رعایت موازین اخلاق اسلامی و انسانی، به بحث ادامه دهم. نقد اینجانب بر نوشتۀ جناب مولویزاده این نکات را در بر داشت و دارد:
1- انگیزۀ اساسی در نگارش این مطلب چه بوده است؟
2- از موضوع سالهای طولانی سپری شده، عاملین اصلی مانند ظاهرشاه و سردار ولی هم پدرود حیات گفته اند، چرا حالا این موضوع مطرح میگردد؟
(با اینکه یقین داریم که عدۀ زیادی از علمای بزرگوار شامل درین جریان، حیات دارند و انشاءالله به حیث یک رهرو دین مبین، هرگز از استشهاد در مورد حقیقت، شانه خالی نخواهند کرد تا حقیقت در معرض دید عامۀ ملت و رسانه ها قرارگیرد.)
3- این نوشته، یک نقل قول و نظر شخصی نویسنده است تا یک نگارش تحقیقی، با همه حساسیت موضوع، که اهانت به یک شخصیت تاریخی و یک مکتب مبارزاتی که هزاران رهرو در متن جامعه دارد، و باعث اهانت مستقیم به جمع کثیری از انسانهای مقیم درین سرزمین میگردد؛ چگونه نویسنده میتواند گفته ها و نقل قول های خود را مستند سازد؟ حالا که دیموکراسی و حقوق بشر نیز مطرح است، هتک حرمت و تجاوز به حیثیت، جرم پنداشته میشود!!
4- علت نشر مجدد و مفصل شعر کمونیست ها که معنویات ملت مسلمان و علمای با درد ما را سالهای قبل جریحه دار کرده و آنها را دران برهۀ زمانی که شعور سیاسی نیز خیلی در سطح بالایی قرارنداشت، برانگیخت تا در برابر سلطنت قیام کنند، چیست؟
قراریکه میدانیم، کشور ما بر اثر خیانت و جنایت اشخاص و احزاب حاکم، تلفات جبران ناپذیری را مخصوصاً در سه دهۀ اخیر متحمل گردیده است؛ حدود دو ملیون انسان قربانی شده ملیونها معلول و آواره و ملیونهای دیگر دستخوش صدمات بعد از جنگ گردیده اند. همه زیربنا های اجتماعی ما ویران و سیستم های رفاهی و خدمات بشری، زراعت وصنعت نیمه متحول ما به باد فنا رفته اند. اردوی دو صد سالۀ ما از هم پاشید، نظام تشکیلاتی کشور معدوم شد و کشور ما به یک مارکیت مستهلک مواد بنجل و بی کیفیت پاکستان و ایران وغیره ممالک مبدل گشته و طوریکه زمینهای ما، مزرعه های افیون و تریاک شد؛ مغزهای ما هم، کشتزار زراعت فرهنگ استفراغ شدۀ بیگانگان گردید!
در همین حال حاضر، ما به حیث اولین کشور مؤلد تریاک در جهان هستیم، و از برکت یغماگران روی اقتدار، فاسد ترین کشور در جهان. اینهمه ویرانی و کشتار، چپاول و جنایت، عاملین و فاعلین بالفعل و بالقوه دارد، که وظیفۀ روشنفکران و قلم به دستان است تا به روشنگری و افشای این خاینین و عاملین جنایتهای بی پایان و بی بدیل در تاریخ انسانیت بپردازند، و نیز راه بیرون رفت از وضعیت کنونی را به ملت نشاندهی کنند. بنابران، اگر کسی قصد روشنگری و افشاگری رازهای زیر پرده را داشته باشد؛ آیا نمیشود به مسایل خیلی مهمتر واردشد؛ از مقتدران شروع کرد؛ زیرا پیامبر گرانمایۀ اسلام عالیترین عمل را اظهار حق نزد سلطان جابر میداند. آیا نمیشود به مسایلی پرداخت که از اهم مسایل سیاسی، ملی، اجتماعی وفرهنگی در مقطع حساس کنونی کشور است؟
آیا در میان اینهمه عاملین و فاعلین مقتدر خیانت و جنایت در افغانستان، تیغ قلم مولویزاده چرا فقط شخصیتی را برگزید، که خود ستمدیده ترین فرد تاریخ این وطن است؛ شش بار ظاهرشاه (مرحوم؟) او را به زندان افگند، بار هفتم، داودخان و کمونیستها چنان به روزش آوردند که از ظلم و قساوت آن یک دیوان کامل مرتب میشود و در اقتدار کمونستهای خلقی، به روایتی با یارانش و یک عدۀ دیگر از علماء و مبارزین اسلامی، به اثر حق خواهی و قیام ضد استبداد مسؤولین حاکم، در زندان تیرباران شدند.
بنابر نوشتۀ معرفینامۀ علامه فیضانی توسط یک عیار نیک کردار، او را نظام شرق ترور فیزیکی کرد، ولی ترور شخصیت معنوی او را غرب و همسایگان و مزدوران شان به عهده گرفتند. آیا مولویزاده و کسانی دیگر همانند او چرا آگاهانه یا غیر آگاهانه در خدمت ستراتژی بیگانگان قرار میگیرند، مگر نه اینست که سیال ها و هم چشمان ما در منطقه، هیچ افتخاری را نیمخواهند بما باقی گذارند و روشنفکران ما را چنان مغز شویی کرده اند، که به جامعۀ خودشان و به مردم خودشان، به چشم یک ملت حقیر و بی فرهنگ می نگرند و به مفاخر ملی و علمی شان بی باورند؟ آیا این طرز دید، شایستۀ یک انسان متعالی، روشنفکر و پیشرو این سرزمین است؟
در پاسخ به اظهارات هزیان گونۀ بهمن نام یا مولویزادۀ ثانی باید بگویم که جواب او فقط (سلام) است. زیرا او بجای استدلال و اعتراف به دروغ و افترای خود، به گفتۀ خودش؛ جملات و کلمات را به شکل قلمبه و سلمبه ردیف کرده به خورد خواننده گان میدهد، در حالیکه احادیث شریف را غلط تحریر کرده و تا حال هم غلطی خود را نمیداند؛
درحدیث شریف اولی کلمۀ (یر) "از رویت به معنی دیدن" که بعد از (لم) باید میبود، وجود ندارد که موضوع اصلی حدیث است، ورنه آنقدر ها به بهمن جان، سخت نمیگرفتم. در حدیث شریف دومی هم، معنای (مرتین) که موضوع اصلی حدیث است که به معنای (دو مرتبه) یا (دوباره) است. که این کلمه نیز، در ترجمه موجود نیست که مفهوم حدیث مبارک را نمیرساند.
گفتۀ معروفیست که میگوید: (چیزی را که مغز نداند، چشم نمی بیند.) بنا بران، خواننده گان در برابر این جملۀ بهمن که طبق معمول الفاظ عاری از اخلاق نگارش خود، تحریر کرده:(بمن معلوم شد که به اندازهء یک بادام هم درکلهء تان مغز وجود ندارد.) خود قضاوت کنند که کی مغز دارد کی ندارد که حتی در بازبینی نوشته اش، متوجه اشتباه یا بیسوادی خود درین خصوص نشده است؟!!
در مورد اینکه من کیستم و سیاق نگارش من چگونه است، درک این موضوع مغز میخواهد که ...............!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
و این کاملآ به همه واضح است که من، به حیث یک رهرو عادی و در صفوف پایین مکتب علامه فیضانی با هویت روشن و واضح، در میدان ایستاده ام و با رعایت اصول استدلال انسانی و آداب اسلامی به اظهار نظرم می پردازم، ولی بهمن جان، از زیر چادری دو میزند!!
به مثابۀ کلام اختتامی باید خدمت هموطنان گرامی ام عرض کنم که مکتب علامه فیضانی، فقط از نظر مفاهیم وارزشهای اسلامی و ایمانی موجود دران قدسیت دارد، شخصیت های رهبری و رهروان آن مانند هر بشری و مسلمانی، کاملاً آمادۀ پذیرش نقد و انتقاد هستند، ولی پرواضح است که در برابر حملات تروریستی و دسایس امحای مادی و معنوی، حق دفاع از خود را نیز باید داشته باشیم. با سپاس فراوان از حوصله مندی هموطنان گرامی و دوستان شامل بحث. اگر ناخواسته باعث رنجش گردیده باشم امیدوارم از بخشش دریغ نفرمایید.
با کمال احترام
حکیم پور

جستجو در کابل پرس