“گَنداره یا گندهارا (Gandhara). نام استانی از استانهای شاهنشاهی ایران در زمان هخامنشیان بود.[۱] محل گنداره در راستای رود سند، پیرامون شهرهای تاکسیلا و پوشکَلَواتی (چارسده امروزی) در شمال خاوری پیشاور پاکستان قرار داشت.[۲] نام گنداره نخست در ریگودا ذکر شده و پس از آن در اترواودا. پانینی، زبانشناس هندی که خود احتمالاً از اهالی گنداره بوده نیز از این منطقه نام برده و آن را یکی از استانهای اصلی هند دانستهاست.[۳] در منابع ایرانی، نام گنداره نخستین بار در سنگنبشته بیستون داریوش بزرگ و به عنوان یکی از استانهای شاهنشاهی ایران آمدهاست.[۴] به نام گنداره در سدهٔ یازدهم پس از میلاد نیز توسط ابوریحان بیرونی اشاره شده و وی شهر ویهند (احتمالاً اوند امروزی نزدیک به اتوک) را پایتخت گنداره ذکر کردهاست. نام گنداره در منابع کلاسیک بعدی برای اشاره به دره رود کابل استفاده شد.[۵] گنداره گاه با سرزمین قندهار اشتباه گرفته میشود.” “پس از یورش یونانیانِ باختر (۲۵۰ پ.م-۱۳۰ پ.م.) به گنداره و شبهقارهٔ هند و تشکیل دولت هندویونانی (۱۸۰ پ.م.-۱۰ پ.م) در آنجا، هنر یونانی با هنر بودایی درهم تلفیق شده و هنر گنداره را بوجود آورد، که نمونه آن در پایگاه باستانشناسی هَده در جنوب جلالآباد (گندارهٔ عصر بودایی) قابل مشاهدهاست.”
هنر یونانی و بودایی
هنر یونانی و بودایی یا هنر گنداره جلوهای هنری از فرهنگ یونانی و بودایی و تلفیقی از فرهنگ یونان باستان و بوداگرایی است که در آسیای میانه در طی هزار سال، از زمان یورش اسکندر مقدونی به آسیا در سدهٔ چهارم پیش از میلاد تا حملهٔ اعراب در سدهٔ هفتم پس از میلاد رواج داشتهاست.
خاستگاه هنر یونانی و بودایی٬ دولت یونانیِ باختر (۲۵۰ پ.م-۱۳۰ پ.م.)، در افغانستان امروزی است و با روی کار آمدن دولت هندویونانی (۱۸۰ پ.م.-۱۰ پ.م) به شبهقارهٔ هند گسترش یافت. تلفیق هنر یونانی و بودایی، در دوران هندویونانیان و کوشانیان، و پیش از توسعه یافتن در هند، در سرزمین باستانی گنداره به اوج شکوفایی خود رسید. و ازین رو به هنر گنداره نیز معروف است. این هنر سپس در هند گسترش یافت و در هنر متهورا و بعدها در هنر هندویی امپراتوری گُپتا نفوذ یافته و به بقیهٔ جنوبشرقی آسیا توسعه یافت. نفوذ هنر یونانی و بودایی به آسیای میانه نیز رسید و در هنر حوزهٔ رود تاریم تأثیری عمیق گذاشت، و نهایتا از آنجا به چین، شبه جزیرهٔ کوریا (کره) و جاپان (ژاپن) نیز نفوذ کرد. گرفته از ويکى پيديا
هنر آشوکا وکوشانيان ودوران هنرى باختر درستان هزاره وهزارستان رونق داشت. امروز تنها ديويزن هزاره در ستان خيبرپختونخوا باقى مانده است
که بخاطر آثار باستانى اش ابت آباد گفته مى شود در افغانستان ستان هزارستان غزنى و لوگر اوروزگان و يا به گونه توهين آميز "هزاره جات" ( فقط گوى که هزاره ميوه ويا سبزى است) درجمله مناطق هزاره بود.
آثار هنرى و فرهنگى بي پرده واقعيت هاى جامعه را نشان مى دادند: چه خوب وچه بد. حالت هاى روانى وکردارهاى ناپسند اين دوران در دوران هاى گوناگون گوناگون بشرىاز ديدگاه دياکرون ( پيشينه بشريت تا اکنون) ارزيابى مى شد. در دوران زونکرون بشريت ( دوران گذشته زنده گى يک شخص) ارزيابى وارزش دهى نظر به جامعه وکشور پيوند زده شد. چيزى که در يک کشور خوب است درکشورديگر زشت است.
مثال:
سکس با حيوانات بامرده گان و همجسبازان در کشورهاى مختلف آزاد و يامنوع است. چيزيکه در کذشته بشريت در کتابهاى مقدس( چه آسمانى ويا ابراهمىويا اديان زمينى و اديان مردمان بومى) ياد شده است.
اين کجراه هاى کردارى با نظريات تحمل پذيرى آميزش نمودند. دربيابان خشک دشت ريگستان ( مرد ان کوچى بدون زن و بچه پشتونها به زن و کودک و مواشى خود حيوان صدا مى کند) . مردک بيچاره انسان است . غريزه دارد. با پت وپنهان کارى وانکار وتقلب حاکمان افغان از اسلام سؤاستفاده مى کنند.
در اين ملک نکاح و جماع (عروسى و دامن گرفتن) با دختر عمو ويا دايى واعضاى همخون خانواده ( کاکا از هندى چاچا وهندى يکى از زبانها ىهندو ايران و خواهر زبان پارسى) روا ست ونه با مرد غير مسلمان.حتى گفته مى شود که جماع کردن يک مسلمان با جسد مرده زن اش حلال است همانطوريکه جماع با خانم نو ساله و گرفتن چار زن اصلى ونکاح صيغه هاى فرعى.
بچه بازى و جماع کردن در کشور ناله وافغان تحمل مى شود. کشور ناله وداد زدن نماد از تحمل وتحمل پذيريست تصوير برحسته از برده بارى * تحمل تجاوز وجنگ
* تحمل فساد
* تحمل بچه بازى با کودک ونوجوانان
* تحمل جعل وتقلب
* تحمل رييس جمهور که خود را رييس دولت و رييس سه قوه اجراييه يا حکومت, قوه مقننه , پارلمان وقوه عدليه ( دادگاه عالى) يعنى
* تحمل ديکتاتورى
تغيرنام افغانستان ضرور است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است
“گَنداره یا گندهارا (Gandhara). نام استانی از استانهای شاهنشاهی ایران در زمان هخامنشیان بود.[۱] محل گنداره در راستای رود سند، پیرامون شهرهای تاکسیلا و پوشکَلَواتی (چارسده امروزی) در شمال خاوری پیشاور پاکستان قرار داشت.[۲] نام گنداره نخست در ریگودا ذکر شده و پس از آن در اترواودا. پانینی، زبانشناس هندی که خود احتمالاً از اهالی گنداره بوده نیز از این منطقه نام برده و آن را یکی از استانهای اصلی هند دانستهاست.[۳] در منابع ایرانی، نام گنداره نخستین بار در سنگنبشته بیستون داریوش بزرگ و به عنوان یکی از استانهای شاهنشاهی ایران آمدهاست.[۴] به نام گنداره در سدهٔ یازدهم پس از میلاد نیز توسط ابوریحان بیرونی اشاره شده و وی شهر ویهند (احتمالاً اوند امروزی نزدیک به اتوک) را پایتخت گنداره ذکر کردهاست. نام گنداره در منابع کلاسیک بعدی برای اشاره به دره رود کابل استفاده شد.[۵] گنداره گاه با سرزمین قندهار اشتباه گرفته میشود.”
“پس از یورش یونانیانِ باختر (۲۵۰ پ.م-۱۳۰ پ.م.) به گنداره و شبهقارهٔ هند و تشکیل دولت هندویونانی (۱۸۰ پ.م.-۱۰ پ.م) در آنجا، هنر یونانی با هنر بودایی درهم تلفیق شده و هنر گنداره را بوجود آورد، که نمونه آن در پایگاه باستانشناسی هَده در جنوب جلالآباد (گندارهٔ عصر بودایی) قابل مشاهدهاست.”
هنر یونانی و بودایی
هنر یونانی و بودایی یا هنر گنداره جلوهای هنری از فرهنگ یونانی و بودایی و تلفیقی از فرهنگ یونان باستان و بوداگرایی است که در آسیای میانه در طی هزار سال، از زمان یورش اسکندر مقدونی به آسیا در سدهٔ چهارم پیش از میلاد تا حملهٔ اعراب در سدهٔ هفتم پس از میلاد رواج داشتهاست.
خاستگاه هنر یونانی و بودایی٬ دولت یونانیِ باختر (۲۵۰ پ.م-۱۳۰ پ.م.)، در افغانستان امروزی است و با روی کار آمدن دولت هندویونانی (۱۸۰ پ.م.-۱۰ پ.م) به شبهقارهٔ هند گسترش یافت. تلفیق هنر یونانی و بودایی، در دوران هندویونانیان و کوشانیان، و پیش از توسعه یافتن در هند، در سرزمین باستانی گنداره به اوج شکوفایی خود رسید. و ازین رو به هنر گنداره نیز معروف است. این هنر سپس در هند گسترش یافت و در هنر متهورا و بعدها در هنر هندویی امپراتوری گُپتا نفوذ یافته و به بقیهٔ جنوبشرقی آسیا توسعه یافت. نفوذ هنر یونانی و بودایی به آسیای میانه نیز رسید و در هنر حوزهٔ رود تاریم تأثیری عمیق گذاشت، و نهایتا از آنجا به چین، شبه جزیرهٔ کوریا (کره) و جاپان (ژاپن) نیز نفوذ کرد. گرفته از ويکى پيديا
هنر آشوکا وکوشانيان ودوران هنرى باختر درستان هزاره وهزارستان رونق داشت. امروز تنها ديويزن هزاره در ستان خيبرپختونخوا باقى مانده است
که بخاطر آثار باستانى اش ابت آباد گفته مى شود در افغانستان ستان هزارستان غزنى و لوگر اوروزگان و يا به گونه توهين آميز "هزاره جات" ( فقط گوى که هزاره ميوه ويا سبزى است) درجمله مناطق هزاره بود.
آثار هنرى و فرهنگى بي پرده واقعيت هاى جامعه را نشان مى دادند: چه خوب وچه بد. حالت هاى روانى وکردارهاى ناپسند اين دوران در دوران هاى گوناگون گوناگون بشرىاز ديدگاه دياکرون ( پيشينه بشريت تا اکنون) ارزيابى مى شد. در دوران زونکرون بشريت ( دوران گذشته زنده گى يک شخص) ارزيابى وارزش دهى نظر به جامعه وکشور پيوند زده شد. چيزى که در يک کشور خوب است درکشورديگر زشت است.
مثال:
سکس با حيوانات بامرده گان و همجسبازان در کشورهاى مختلف آزاد و يامنوع است. چيزيکه در کذشته بشريت در کتابهاى مقدس( چه آسمانى ويا ابراهمىويا اديان زمينى و اديان مردمان بومى) ياد شده است.
اين کجراه هاى کردارى با نظريات تحمل پذيرى آميزش نمودند. دربيابان خشک دشت ريگستان ( مرد ان کوچى بدون زن و بچه پشتونها به زن و کودک و مواشى خود حيوان صدا مى کند) . مردک بيچاره انسان است . غريزه دارد. با پت وپنهان کارى وانکار وتقلب حاکمان افغان از اسلام سؤاستفاده مى کنند.
در اين ملک نکاح و جماع (عروسى و دامن گرفتن) با دختر عمو ويا دايى واعضاى همخون خانواده ( کاکا از هندى چاچا وهندى يکى از زبانها ىهندو ايران و خواهر زبان پارسى) روا ست ونه با مرد غير مسلمان.حتى گفته مى شود که جماع کردن يک مسلمان با جسد مرده زن اش حلال است همانطوريکه جماع با خانم نو ساله و گرفتن چار زن اصلى ونکاح صيغه هاى فرعى.
بچه بازى و جماع کردن در کشور ناله وافغان تحمل مى شود. کشور ناله وداد زدن نماد از تحمل وتحمل پذيريست تصوير برحسته از برده بارى
* تحمل تجاوز وجنگ
* تحمل فساد
* تحمل بچه بازى با کودک ونوجوانان
* تحمل جعل وتقلب
* تحمل رييس جمهور که خود را رييس دولت و رييس سه قوه اجراييه يا حکومت, قوه مقننه , پارلمان وقوه عدليه ( دادگاه عالى) يعنى
* تحمل ديکتاتورى
تغيرنام افغانستان ضرور است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است