Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 74876

دوران زورگویی ها و هرزه پرستی های سالوسانه سپری شده است

25 جولای 2013, 20:46, توسط پرویز "بهمن"

قيام کلکانی ها و داود زايی های کوهدامن درسرطان 1309 شمسی [ دربرابر فشارحکومت نظامی، مبنی بر قتل وکشتارمردم بی گناه، جمع کردن اسلحه و پول ازدهاقين بی وسيله] بعمل آمد؛ محمد گل خان [مهمند] در4 اسد سال مذکور برياست آنولايت گماشته شد. او با اتکا بقوۀ بيست و پنج هزارنفری حشری و يک فرقۀ عسکری توپخانه دولتی درولايت پروان و کاپيسا دست به عملياتی زد که دريک کشورفتح شدۀ خارجی هم مجازنيست. محمد گلخان درينولايت قيافت يک مارشال فاتحی بخود گرفته، درکمال تکبر وبيگانگی با مردم پيشامد وروش دشمنانه ووحشيانه نمود. او قوای حشری ونظامی را درتاراج خانه ها، انهدام ديوارباغها، احتراق قلعه ها بگماشت و خود ازشکنجه و لت وکوب و اهانت مردم ( اعم ازقيام کننده و مطيع دولت ) فروگذارنکرد. او ازقيام کننده جان ميخواست و ازمطيع مال. انکارکننده را چوب ميزد و دشنام ميداد، حتی تهديد باحضار زنش درمجلس عام مينمود. درخانه های که تلاشی ميشد و اسلحه و پول بدست نمی آمد، زنان خانواده تهديد به فروبردن سوزن در پستان شان ميشد. با اين روش تا زمستان 1309 شمسی ( طبق اطلاع شماره 58 مورخ دلو روزنامۀ دولتی اصلاح ) محمد گلخان ازمردم کاپيسا و پروان 2378 تفنگ و 170 تفنگچه و 39384 دانه طلا و 149206 سکۀ نقره بيرون کشيد و بکابل تقديم کرد. البته آنچه را که قوای حشری و نظامی برای خود گرفته بودند، داخل اين حساب نيست. اين تنها نبود محمدگلخان ( طبق خبرشمارۀ سابق الذکر اصلاح ) پانزده نفر را دراين ولايت بحکم شخص خود اعدام نمود، 617 نفر را زنجيرپيچ بکابل فرستاد.... محمد گلخان برطبق اطلاع همين شماره اصلاح، قسمتی ازشهرچهاريکار را که مرکزاداری و تجارتی ولايت بود، حريق و خراب ساخت؛ همچنين او سرايخواجه مرکزکوهدامن را تماماً محترق و ويران نمود. درحاليکه او قبلاً ازمردم ششصد نفر را گروگان گرفته بکابل فرستاده بود؛ درهرقسمتی ازينولايت چند، چند خانوار پاکتيايی را جبراً اسکان و بهترين اراضی مردم را بايشان اعطا نمود، تا آشتی را بين اين دو ولايت ممتنع سازد....
رويهمرفته روش محمد گلخان درکوهدامن و کوهستان، همان نتايجی را که ميخواستند داد يعنی اول مردم دلير اينولايت که درتاريخ قرن نزدهم افغانستان، درراه دفاع از استقلال کشوربمقابل امپراتوری بريتانيا، کانون بزرگ و با افتخاری محسوب بود، سرکوب گرديد. دوم نفاق و خصومت بين مردم افغانستان که هدف يگانۀ دشمن بود، درين حادثه عملاً بميان آمد ، يعنی مردم کاپيسا و پروان تمام تعدی نسبت بخود را ازحشريهای مردم پاکتيا دانستند و نسبت بآنان کينۀ سختی دردل گرفتند؛ خصوصاً که محمد گلخان خودشرا بغلط نمايندۀ پشتو زبانان کشور جلوه ميداد. سوم دولت نواحداث افغانستان با دشمنی قسمت عمده ئی ازمردم کشورمبتلا و در مقابل سياست استعماری تنها و لهذا مجبوربسازش بيشتربا استعمار انگليس گرديد.» (4)
واما محمد نادرخان و برادرانش جفاهای بی شمار و غيرقابل عفوه را برمردم ولايت پکتيا و مربوطات آن نيز روا داشته ، آنها را بصورت مصنوعی بين خانوادۀ خود تقسيم کرده، هريک با خدعه و نيرنگ، خود را مدافع يک قوم تبارزميدادند. درحالی که دراين خط کشی های تقلبی و اغواگری ها، جزفريب ونيرنگ و استفادۀ سوء ازاحساسات پاک آنان، درجنگ وسييطره جويی به نفع خود، ديگرهيچ دلسوزی وصداقتی وجود نداشت.
چنانچه ديده شد که اين اقوام را قسماً بصورت عمدی از پروسۀ رشد و انکشاف اقتصادی- اجتماعی بدور نگهداشته و با استفادۀ سوء از روحيۀ سلحشوری آنان پای شان را در منازعات به شکل برادرکشی های قومی، جنگهای داخلی و منطقوی کشانيدند که فشردۀ آن را درتاريخ چنين می خوانيم:
« مردم ولايت پاکتيا نظر باوضاع جغرافيايی و اقتصادی نسبت باکثر ولايات افغانستان فقيرند. زراعت آنها محدود و تجارت خارجی شان منحصر به عشايرکوچی و نيمه کوچی سليمانخيل وخروتی وغيره است. تجارت داخلی ايشان عبارت است ازچوب ارچه و ريسمان و منج که توسط قاطر وارد بازارکابل ميشد. خوراک اکثريت مردم آرد جواری و خانه های نشيمن ازگليم و توشک عاری و درعوض شمع و تيل، چراغ ايشان " چراغ چوب " بود. معهذا اين مردم دلير و مسلح درتمام ماجرا های تاريخی دردفاع ازاستقلال، نقش موثرخويشرا بجا گذاشته اند. نادرشاه تمام اين چيزها را ميدانست و درپاکتيا عملاً تجربه اندوخته بود، پس دراستحصال سلطنت افغانستان اينولايت را مرکزثقل فعاليتهای خود قرارداد و بکمک آنها تاج شاهی برسرنهاد. ازآن بعد نادرشاه برای در دست داشتن اين قوه درمقابل مخالفين خويش دست بوسايلی زد که ظاهراً مردم پاکتيا را مفتون ميساخت و درواقع ايشان را مغبون مينمود. نادرشاه اينمردم را را از خدمت زيرپرچم نظامی معاف داشت [ اين بزرگترين گناه و جنايتی بود که درحق مردم مناطق مذکورانجام و آنان را عملاً ازقرابت و نزديکی، محبت و برادری وتأمين مراودات اجتماعی باساير اقوام ولايات افغانستان بازداشت و خصومت اين دورنگی را ميان اقوام کشورآگاهانه ايجادنمود ] ودر دربار و دوايرحکومت برخوانين ايشان ترجيحی قايل گرديد. اما سلطنت هرگزنميخواست در راه نشرمعارف و بيداری مردم با تاسيس صنايع و بلند بردن سويۀ زندگانی توده های مردم پاکتيا کوچکترين قدمی بردارد، زيرا آگاهی و بيداری و رفاه مردم را مانع آن ميدانست که بتواند آن ولايت را هرطوریکه سلطنت بخواهد استعمال کند.
لهذا حکومت بصورت عمومی مردم را درتاريکی و فقر و احتياج نگهميداشت و هم ازوحدت و اتحاد داخلی مردم پاکتيا جلوگيری کرده وآتش رقابتها وتعصبات عشيره وی را بين شان مشتعل ميگذاشت [ مينمود]. چنانچه خصومت مردم جاجی را با مردم منگل، شاه محمود خان تا زنده بود نگهداشت». (5)
نادرشاه درهمان اوايل احراز قدرت درخزان 1929، جنرال پينن خان ،ميرزا محمد اکبرخان،امرالدين خان، عبدالطيف خان کوهاتی، محمدنعيم خان کوهاتی،عيسی خان قلعه سفيدی، تازه گل خان لوگری، سلطان محمد خان مرادخانی، محمد حکيم خان چهاردهی وال، احمد شاه خان کندکمشر، دوست محمد خان غند مشرپغمانی و سيد محمد خان کندک مشرقندهاری را بدون تحقيق و اثبات جرم وگناهی گلوله باران نمود.
به تعقيب آن اين جلاد خونخوار، شخصيت برازندۀ کشورمان، محمد وليخان دروازی وکيل شاه امان الله را، که برای تحکيم استقلال افغانستان خدمات شايانی را انجام داده بود، درزمستان 1929 بازداشت ، درجريان يک محاکمۀ فرمايشی و پيش کشيدن اتهامان مضحک ، بی پايه و بدور ازحقيقت نخست به هشتسال حبس محکوم وبعداً درتابستان 1933 وی را بدون ارتکاب کدام جرم وگناهی، خلاف تمام موازين حقوقی و پرنسيپ های دولتمداری، درکنار برادران غلام نبی خان چرخی، تيرباران نمود.
پس ازانجام اين جنايت سردمداران رژيم سفاک به دنبال تعقيب، پيگرد و سرکوب مشروطه خواهان دوم، شامل جمعيت سری دربار وساير جوانان ترقيخواه ضداستعمار رفتند. درگام نخست عبدالرحمن لودین رئيس بلديۀ وقت، تاج محمدخان پغمانی، فيض محمدخان باروت سازوسايروطنپرستانی که در مبارزه برضد استبداد داخلی وطرد استعمارانگليس واسترداد استقلال وترقی کشور، سهم فعال و سرنوشت سازگرفته بودند؛ يکی راپی ديگربدهن توپ بستند وحتا غلام محی الدين خان ارتی را که در پشاور آواره شده بود، نيز ترورنمودند.
بعدازتطبيق پروژۀ جنايت درحق شخصيتهای ذکرشدۀ مشروطيت دوم؛ جلادان آدم کش به عقب افراد باقی ماندۀ اين نهضت، شامل ميرزا عبدالرحمن ، سعدالدين خان وکيل، محمدانوربسمل، ميرغلام محمدغبار، عبدالهادی داوی... افتيدند وهمه را يکحا با ساير تحول طلبان کشور، برای سالهای متمادی درزندانهای مخوف و مرگ آفرين نگهداشتند .
همينگونه خانوادۀ حکمران، غلام نبی خان چرخی را بصورت بيرحمانه زير ميلهای تفنگ در16 عقرب 1311 بقتل رسانيدند وبعدآ برادران واعضای فاميل وی را، چون جنرال غلام جيلانی خان چرخی، جنرال شيرمحمدخان چرخی و برادرزاده هايش، غلام ربانی خان ، غلام مصطفی خان وعبدالطيف خان را بدار آويختند ومتباقی همه اعضای فاميل های آنها را رهسپار زندانها نمودند .
اگرگلولۀ تفنگچۀ عبدالخالق جوان آزاديخواه، اين شاه مستبد وخونخوار را ازپا نمی انداخت، تمام زندانيان سياسی وآزاديخواهان کشور را ازدم تيغ کشيده، درافغانستان، صدای آزاديخواهی برای ساليان متمادی شنيده نمی شد .
مرحوم غبار را عقيده براين بوده است که: « درتطبيق اين نقشه [ قتل وکشتار دسته جمعی وانفرادی، زندانی کردن وانواع شکنجه های جسمی وروحی وايجاد فضای وحشت وبربريت وتهاجم دد منشانه به جان، مال وناموس مردم وساير جنايات ضد انسانی ] شخص نادرشاه وبرادرانش محمدهاشم خان صدراعظم و شاه محمودخان وزيرحربيه،اختيارات مساوی داشته وهريک پادشاهی مطلق العنان بشمارميرفتند . چنانکه هريک ازآنها در پايتخت وولايات کشوربامر شخص خود، بدون تحقيق و محاکمه، اشخاص را اعدام، شکنجه، حبس، تبعيد، مصادره و خاندانها را برباد، قلاع را محترق ومنهدم وتوده های مردم را سرکوب ميکردند .
بنابرين، حکومت نادرشاه ازهمان قدم نخستين ، دست بخون مردم بشست . اين حکومت سعی ميکرد، که خودش را در نظرملت افغانستان خلف الصدق اميرعبدالرحمن خان مستبد جلوه دهد، ولی بزودی مردم فهميدند، که بين اين حکومت وحتی حکومت اميرعبدالرحمن خان فرق زمين آسمان در اندازۀ استبداد آن موجود است .
اميرعبدالرحمن خان درقرن 19 خون مينوشيد ونادرشاه درقرن بيست.
اول الذکرازاستقلال خارجی کشوردربرابرانگليس چشم پوشيد و اخيرالذکر از استقلال داخلی . اميرمرام خودرا با شمشيرتطبيق کرد و نادرشاه با توطئه وتيغ . اميرآنچه ازمردم گرفت درداخل کشوربماند و نادرشاه آنچه را گرفت درکشورهای بيگانه ذخيره نمود و و....» (6) .
سرانجام طوري که گفته آمد اين شاه جلاد وخون آشام روز(16 عقرب 1312 ) با گلولۀ عبدالخالق جوان 17 ساله متعلم ليسۀ نجات (ليسۀ امانی) ازپا درافتيد وبه حيات ننگينش بحيث يک توطئه گرماهر، جنايتکارمحيل وقاتل حرفوی پايان بخشيده شد:
« باينصورت نام سلطنت بعدازنادرشاه به پسرش واقتدار واقعی سلطنت به دو برادرش( محمدهاشم خان صدراعظم وشاه محمودخان وزيرحرب ) منتقل گرديد وسلطنت دوبرادرتاختم جنگ جهانی دوم، 14 سال به درازا کشيد.
درطی اين مدت ظاهرشاه مانند شاه شجاع جزازنام، هيچگونه قدرت و مداخلۀ درامورسلطنت نداشت ومثل محبوس دربين چهارديوارارگ سلطنتی بسر ميبرد . تنهافرقی، که بين شاه شجاع وظاهرشاه ميتوان يافت اينست، که شاه شجاع اسير دست مکناتن انگليسی بود وظاهرشاه اسيردست عموهای خود محمد هاشم خان وشاه محمود خان. خصوصاً که بعدها دو شهزاده جديد ( محمد داود خان و محمد نعيم خان ) نيز از طرف محمد هاشم خان دربرابرشاه بميدان آورده شد.» (7)
واما، بعد ازکشته شدن نادرشاه، اين دوبرادرش همان سياست ددمنشانۀ شاه مقتول واعمال سرکوبگرانۀ خود را ادامه داده ، درکنارعبدالخالق، پدر، مادر، برادر، خواهر، کاکا، ماما وساير اعضای فاميل وی را با رفقای هم صنفش، يکجا با جمع بزرگی ازروشنفکران، باتهام قتل نادر خان دستگيروبعد ازاعما ل وحشيانه ترين شکنجه های ضد انسانی بر زندانيان سياسی، ازگناهان ناکرده ايشان اعتراف گرفتند .
درحاليکه قاضی محکمه تنها عبدالخالق هزاره ومحمود معاون وی را به اعدام محکوم نموده بود؛ ولی خانوادۀ حکمران! برخلاف حکم محکمه و در مغايرت کامل با اساسات دين اسلام وقوانين موضوعه( که صلاحيت حکم اعدام را صرف محکمه داشته، پادشاه ويا رئيس جمهور ميتواند آن را تخفيف ويا تعديل به حبس نمايد نه اين که مجازات حبس را به اعدام شدت بخشد؛ صدراعظم اصلاً صلاحيتی درتغييرحکم محکمه ندارد)، درجلسۀ فرمايشی درباريان وابسته به سلطنت، حکم اعدام 16 نفر: عبدالخالق هزاره کشندۀ نادرخان، محمود معاون وی، خداداد پدر، مولاداد کاکا، قربانعلی مامای عبدالخالق، علی اکبرخان غندمشرکاکای محمودخان ، غلام ربانی خان و غلام مصطفی خان و عبدالطيف خان پسران خانوادۀ چرخی، محمد ايوب خان معاون اداری ليسه امانی، ميرعزيزخان، مير مسجدی خان، محمود خان دوم، محمد زمان خان، ميرزا محمد خان و اميرمحمد خان ناشرين شبنامه ها را توأم با حبس 11 نفر بيگناه ديگر صادر ودر26 قوس 1312 اين کشتار دسته جمعی را به شکل فجيعی درميدان دهمزنگ کابل تطبيق وفصل ديگری ازجنايت و آدم کشی در تاريخ معاصر افغانستان، بنام خانوادۀ نادرخان، در کنارجنايات گذشتۀ شان، ثبت اوراق تاريخ گرديد.
تصویر: امیر محمد یعقوب تسلیم شده به انگلیس:

جستجو در کابل پرس