Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 51548

احمدشاه مسعود قهرمان مولی

31 دسامبر 2011, 13:50, توسط یهود خان

به دست آور دل عبدالجبار را - اگر خواهی که آرین زاد گردی

آنروز فراموش ناشدنی آفتاب میدرخشید و هوا گرم بود. در داخل گراچ نسبت نبودن کولر یا پادپکه حتی نفس کشیدن هم مشکل شده بود. گراچ استاد بزرگ عبدالجبار که اکنون به نام مرکز کمیتۀ شناسایی آریایی ها و خراسانیان یاد میشود هیچ کلکین هم ندارد از اینرو شرکت کنندگان جلسۀ تاریخی آنروز باید فقط از کتاب های که در بارۀ قهرمان جهان معاصر مسعود کبیر و مسعودیزم نگاشته شده است به حیث پکه کار گرفته تا بتوانند الی ختم جلسه طاقت کنند.

استاد عبدالجبار آریایی- خراسانی رئیس کمیته شناسایی آرین ها و خراسانیان در صدر مجلیس نشسته و استادان گرامی و پر افتخار خراسان عبدالخالق لعلزاد تاجیکزاد، استاد مجیب رحمن رحیمی آرین مرد، استاد نورالحق نسیمی خراسانی و استاد عبدالعلی فایق خراسانی - افغانستانی در حالیکه عرق از سر و رویشان جاری و با چشمان که از شدت فضای تنگ و بی هوای گراچ از حدقه بیرون گردیده بود به استاد عبدالجبار آریایی خراسانی چشم دوخته بودند.

استاد عبدالجبار خراسانی – آرین نژاد رشتۀ سخن را بدست گرفته خطاب به شرکت کنندگان جلسه چنین گفت:
" خراسانیان ، آرین نژادان بزرگ ! طوریکه میدانید من رئیس کمیته از مدت دو سال بدینسو مشغول آزمایشات جنیتیکی و معاینات خون برای تشخیص آرین نژادان و خراسانیان واقعی میباشم و در قدم اول خواستم تا اعضای اصلی این کمیته و فامیل های شانرا آزمایش کنم تا صاف بودن و پاک بودن خون شان به حیث آریایی ها و خراسانیان پاک نژاد ثابت گردد."

در این هنگام استاد عبدالعلی فایق خراسانی افغانستانی به عکس های رهبر خراسانیان و قهرمان جهان احمد شاه مسعود که در هر کنج و کنار اطاق آویزان بود نگاهی کرده و با تبسمی مملو از شادی و پیروزی سر خود را به نشانۀ تایید سخنان رئیس کمیته تکان داد.

استاد سخن عبدالجبار آریایی خراسانی ادامه داد : " امروز افتخار دارم که در حضور شما استادان گرامی نتایج کار خود را اعلان میکنم." . در این لحظه یگانه دروازۀ گراچ از بیرون باز گردید و دختران و پسران استاد عبدالجبار آریایی با پتنوس های پر از چای و چاکلیت در حالیکه واسکت های بزرگی بالای لباس های معمول شان پوشیده و دستمال های چهارخانه به گردن داشتند داخل اطاق گردیدند. بالای آن واسکت ها نوشته شده بود " ما پاک نژادیم ما آریایی های معاینه شده ایم " .

چنین معلوم میشد که این صحنه بر شرکت کنندگان جلسه خیلی تاثیر کرده و استاد عبدالخالق لعلزاد تاجیکزاد در حالیکه اطفال عبدالجبار را مورد ستایش قرار میداد با صدای آرام ولی با وقار گفت " احتمال دارد این واسکت های قدیمی در شمال خراسان بوسیله خراسانیان قرن 18 تولید شده باشد " .

استاد نورالحق نسیمی خراسانی در حالیکه بروتهای خود را تاب میداد به نشانۀ تایید ولی یک تصحیح گفت: " فکر کنم خراسانیان شمال شرقی هم در تولید آنها سهم داشته بوده باشند " .

استاد عبدالجبار آریایی شرکت کنندگان را به سوکت فرا خوانده و به حرفهای خویش ادامه داد : " تحقیقات و ارزیابی های دو سال اخیر من نشان میدهد که خوشبختانه من و تمام اعضای فامیل من کاملاً و صد فیصد آریایی استیم و خون ما پاک و هیچ قطرۀ از خون ازبک و پشتون در آن وجود ندارد. خون و DNA استاد بزرگ و خردمند محبیب الرحمن رحیمی خراسانی- آرین مرد و فامیل او همچنان نشان دهنده این حقیقت است که ایشان آریایی و از اجداد اجداد خراسانی و پاک نژاد اند. بدینترتیب پژوهش های بی بی سی را که تاجیکان را ازبک خواند مردود و بی اساس میشمارم .

در مورد شما استادان محترم و عالیقدر خراسان عبدالخالق لعلزاد تاجیکزاد و استاد نورالحق نسیمی خراسانی باید بگویم که خون و DNA شما و فامیل های شما نشان داده که تمام شما آریایی خراسانی اند به استشنای یک دختر شما دانشمند گرامی خراسان لعلزاد تاجیکزاد و یک پسر استاد گرامی و کبیر نسیمی خراسانی. توصیه ما این است که چون سن این دختر و پسر کم است , خون شان میتواند با زیارت مزار قهرمان جهان و انسانیت ، رهبر کبیر خراسان احمد شاه مسعود دوباره صفا و منزه گردد و پاکی آریایی – خراسانی شانرا دوباره بدست آورد. "

در این هنگام استاد کبیر لعلزاد تاجیکزاد که از شدت قهر و همچنان شرم مانند تنور داغ میسوخت با خود گفت " لعنت بر این چانس بد که در همسایگی ازبک خانه خریدیم . به احتمال قوی تاثیر همسایگی با ازبک های ترک نژاد است که در قرن 16 به خراسان شرقی مهاجرت کرده اند ".

استاد نسیمی خراسانی که معلوم بود بروت های خود را از فرط قهر و غضب میکند با صدای آرام و لرزان خطاب به رئیس کمیته ، استاد والا نشان عبدالجبار خراسانی - آریایی گفت: " آیا نمیشود آزمایش خون پسرم یکبار دیگر صورت گیرد ؟ چون من مطمئن ام ما هیچ قرابتی با پشتون های سلیمان کوهی نداشته ایم و خون ما صد در صد خراسانی است . " .

استاد محترم عبدالجبار خراسانی –آریایی که نگرانی او را درک کرده بود گفت : " این آزمایشات صد در صد اند و هیچگونه اشتباهی در آن صورت نگرفته ولی شما تشویش نکنید یک هفته زیارت مسعود بزرگ خون پسر شما را پاک میسازد. "

استاد مجیب رحمن رحیمی خراسانی آرین نژاد به نشانۀ تایید سر خود را تکان داده ضمن همدری با استاد نسیمی خراسانی فرمودند : " شما برادر خراسانی ما هستید من حاضرم خون فرزند خود را برای فرزند شما بدهم تا دیگر خبری از تاثیر لویه جرگه های سنتی در خون پسر شما نماند و مدرنیزه شود " .

استاد نسیمی که این اظهار همدردی را نوع از ریشخند زنی تلقی کرده بود با خود گفت: " کوسمادر لشموکه - نمیدانم چند تا ازبک سواری کدیش حالی بره ما خوده لشم لشم مسیازه " .
سکوت سنگین بر فضای گراچ حکمفرما گردیده بود، دیگر آن گرما و خفقان بی تاثیر شده و جای خود را به هیجانات مختلف داده بود. یگانه فردی که از همه بیشتر در این هیجان میسوخت استاد عبدالعلی فایق خراسانی – افغانستانی بود. او یگانه عضو کمیته بود که تا حالا نتیجه معاینات خون و DNA او اعلان نگردیده بود. مثل اینکه دیگر اعضا بخصوص استاد کبیر لعلزاد تاجیکزاد آرینزاد و استاد نسیمی خراسانی او را کاملاً فراموش کرده باشند.

استاد عبدالعلی فایق که دیگر نمیتوانست این حالت را تحمل کند از جایش بلند شد و رو به استاد عبدالجبار آریایی کرده و با متانت که خاص پکول پوشان خراسانی است گفت: " استاد ! مگر من و فامیل مرا فراموش کرده اید ؟ "

استاد عبدالجبار آریایی در حالیکه چهرۀ اندوه باری به خود گرفته بود و از حرکت سریع چشمانش چنین معلوم میشد که خبری ناگواری دارد رو به استاد عبدالعلی فایق افغانستانی – خراسانی کرده و همچو یک رهبر و یک دانشمند واقعی علم جنیتیک به او گفت: " نه فراموش نکرده ام .شما را هرگز فراموش نخواهم کرد . شما برای سالها ما را به نام خراسانی و آریایی فریب دادید. چگونه شما را فراموش خواهم کرد؟ "
چشمان خشمگین و از حدقه بیرون شده شرکت کنندگان جلسه یکبار همه به طرف استاد عبدالعلی فایق دوخته شد، گویی آنها میخواهند او را با نگاه هایشان تیر باران کنند.

استاد نورالحق نسیمی خراسانی که نصف از بروت های خود را تا این لحظه کنده بود فریاد زد : " منظورتان را واضح بسازید استاد جبار آریایی . آیا آزمایشات نشان داده که استاد عبدالعلی فایق خراسانی نیست ؟ "

استاد عبدالجبار خراسانی – آرین نژاد در حالیکه چشمانش را پردۀ از خشم فرا گرفته بود با مشت بر سر میز کوبیده و خطاب به استاد عبدالعلی فایق گفت: " 70 فیصد خون تو کاملاً مشابه به خون پشتون ها است و به همین شکل از اطفالت.
برعلاوه کله تو چپات است که نشاندهنده عدم رشد تو به سطح یک آریایی به شمار میرود. چگونه میتوانی ادعای خراسانی کنی ؟ "

خون در رگهای استاد فایق خراسانی – افغانستانی به طغیان آمد ، چشمانش تاریک شد ، جهان بالای سرش به گردش آمد . اصلاً باور نمیکرد چنین حرفی را بشنود. او فریاد زد : " ای خراسانیان و ای آرین نژادان ! من آریایی هستم، من خراسانیم ، من از خون پشتون نیستم . من پنجشیرم ، مسعودیم ، تاجیک نژادم . کلۀ اکثر مردم در پنجشیر چپات است مگر آنها همه آریایی نیستند ؟ من این معاینات را هرگز نمی پذیرم مگر اینکه در مقابل چشمانم عملی شوند" .

استاد عبدالجبار خراسانی – آرین نژاد که تلاش میکرد خونسردی خود را حفظ کند به استاد عبدالعلی فایق افغانستانی – خراسانی دستور داد که از گراچ خارج شود و برایش گفت که این معاینات بدون کدام غرض شخصی و سؤ نیت در برابر کسی صورت گرفته و کیفیت و اعتبار آن عالی است.

استاد فایق که از شدت قهر و غضب دنیا را نمیشناخت عینک های خود را به زمین زده و آنرا زیر بوتهایش خورد و خمیر کرده و به طرف دروازۀ گراچ به حرکت افتاد.

در این حال استاد بزرگ عبدالخالق لعلزاد تاجیکزاد آرین نژاد که از فرط حیرت و این همه اطلاعات نیک و بد گیچ و دچار تهوع شده بود با صدای آرام ولی طوریکه دیگران بشنود گفت " به احتمال قوی اجدادش از مناطق جنوب شرقی کوه های سلیمان در حوالی قرن 12 به پنجشیر مهاجرت کرده اند" .

استاد عبدالعلی فایق حین رسیدن به درب گراچ چون عینک های خود را از بین برده بود متوجه میخ بزرگ که در دروازه کوبیده شده بود نشده و پیشانی خود را زخمی کرد که خون از آن جاری شد.
او وقتی احساس کرد خون به رو و چشمانش جاری است آنرا با دستانش پاک کرده و دستان پوشیده با خونش را به اشتراک کنندگان جلسه نشان داده و فریاد زد : " این خون خون آریایی است ، خون خراسانی است ، خون تاجیک است " و با سرعت از گراچ بیرون شد.

در بیرون اطفال انگلیسی مشغول بازی و تفریح بودند . وقتی آنها چهره پرخون استاد عبدالعلی فایق خراسانی - افغانستانی را دیدند از ترس فریاد زده و به سوی خانه هایشان به دویدن آغاز کردند. سگ خانمی خود را از دست مالکش رها کرده و به استاد فایق حمله ور شده ، پاچه های پطلون او را با دندانهای خود پاره پاره کرد. خانم که نهایت خجالت زده و در عین حال ترسیده بود فریاد میزد " آرین ، آرین پطلون آغا را رها کن " . استاد فایق خراسانی – افغانستانی با شنیدن کلمۀ آرین برای لحظۀ گویی همه اخبار تلخ آنروز را به فراموشی سپرده ، با سرعت به صوب خانم دویده ، او را در آغوش گرفته و از فرط خوشحالی به انگلیسی فریاد زد: " بلی ، بلی من آرین ام . شما مرا شناخته اید ولی متاسفانه آریایی ها و خراسانیان خودم آرین بودنم را نمی پذیرند .... " .

متاسفانه استاد عبدالعلی فایق متوجه نشده بود که آرین نام سگ خانم بود .

جستجو در کابل پرس