دریا رفیق نیمه راه...!
خوب یادم است آصف رحمانی یکتن از قلم داران هراتی ما زنده گی عاصی را در ایران در مقدمه کتاب شعری ( هر بار که از دهکده ات می گزرم) نوشته که عاصی روز های بدی را در ایران سپری می کرد روزی برای فرهاد دریا تلفون کرد زمانی که به پی سی او میرفتیم عاصی خیلی سر حال بود اما پس از تماس تلفونی با فرهاد خیلی ها متاثر از پی سو او بر امد و برایم گفت آصف میدانی من از فرهاد تنها سه صد دالر برای کرایه خانه تقاضا کردم نداد !!! چی درد بزرگی سال ها عاصی بهترین شعر های خود را برای فرهاد داد و فرهاد را که فرهاد ساخت عاصی ساخت بعد ها عاصی به کابل بر گشت و در یک حمله راکتی شهید شد این بود دوستی فرهاد روزی در مکروریان خانه عاصی که حالا برادرش که دوست خوب من است لالامبین را دیدم مادر عاصی را که بی بی میگویم نیز در خانه عاصی بودند بی بی در گیلاس عاصی برایم چای اورد و بعد گفت فرهاد در روز های که نو اواز خوان می شد خانه ما میامد و انقدر احترام برایم می کرد که حیران می مانم اما پس از شهادت عاصی روزی در یک سالمرگ عاصی مرا دید و گفتمش بچیم فرهاد چی حال داری در جواب برایم گفت ببخشین شما را نشناختم !!!!!!
دریا رفیق نیمه راه...!
خوب یادم است آصف رحمانی یکتن از قلم داران هراتی ما زنده گی عاصی را در ایران در مقدمه کتاب شعری ( هر بار که از دهکده ات می گزرم) نوشته که عاصی روز های بدی را در ایران سپری می کرد روزی برای فرهاد دریا تلفون کرد زمانی که به پی سی او میرفتیم عاصی خیلی سر حال بود اما پس از تماس تلفونی با فرهاد خیلی ها متاثر از پی سو او بر امد و برایم گفت آصف میدانی من از فرهاد تنها سه صد دالر برای کرایه خانه تقاضا کردم نداد !!! چی درد بزرگی سال ها عاصی بهترین شعر های خود را برای فرهاد داد و فرهاد را که فرهاد ساخت عاصی ساخت بعد ها عاصی به کابل بر گشت و در یک حمله راکتی شهید شد این بود دوستی فرهاد روزی در مکروریان خانه عاصی که حالا برادرش که دوست خوب من است لالامبین را دیدم مادر عاصی را که بی بی میگویم نیز در خانه عاصی بودند بی بی در گیلاس عاصی برایم چای اورد و بعد گفت فرهاد در روز های که نو اواز خوان می شد خانه ما میامد و انقدر احترام برایم می کرد که حیران می مانم اما پس از شهادت عاصی روزی در یک سالمرگ عاصی مرا دید و گفتمش بچیم فرهاد چی حال داری در جواب برایم گفت ببخشین شما را نشناختم !!!!!!