Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 76169

راسیسم ایرانی

10 سپتامبر 2013, 16:02, توسط علی حسنی

عزیزان به دفاع محسن مخملباف توجه فرمایند نه به تابلوهای جاهلانه
در مورد هزارگان که در محدوده حوزه حکمرانی کابل میباشند مطالب زیر جالب است:
در کتاب جنبش کلنل محمدتقی خان پسيان بنابرگزارش های کنسولگری انگليس در مشهدگردآورنده ,مترجم غلامحسين ميرزاصالح چاپ اول 1366 نشرتاريخ ايران صفحه 35 دررابطه بااشاره ای که درمتن بانفصال
افراد بربری شده است در زير نويس چنين آمده است»<طايفه ای از هزاره های افغانستان که درسال های پس از 1891 به ايران آمدند و درخراسان وبلوچستان ساکن شدندآنان چون ازبندبربر واقع درهزاره جات افغانستان آمده بودنددرايران به بربری شهرت يافتند>)
گزارش سفارت كابل به كوشش محمدآصف فكرت
(سفرنامه 1286- انتشارات بنياد دكتر محمود افشار)
ازيكه اولنگ الي فيروزبهار3فرسنگ است ودرجائي كه حوض خاص مي نامند راه دوتاميشود..راهي كه به سمت شمال ميرود الي دوفرسنگ به بندامير مي پيوندد وبهشهر بربر ميگذرد.بربر برسركوهي است كه ازپاي آن رودخانه ميگذرد.راة آن منحصراست به آنكه ازآن رودخانه بايد گذشت وبرآن كوه بالا رفت وسرآن كوه زمين مسطحي است كه آن شهر درآنجاساخته شده آثارقلعه وبناهاي قديمه آن هنوزباقي است...امابنداميردرميان دوكوه(است) كه عرض آن كمترازنيم فرسنگ است وطول آن دره ازدوفرسنگ متجاوزاست وبندمشهوربه7بنداست كه درجلوهريك آبشاري مانند بندي افتاده خدا آفرين و عقب آن تالابي بزرگ است كه عرض آن به عرض آن دره وطول آن متفاوت از1000قدم و2000قدم و5000قدم وبيشتر.عجب آنكه ارتفاع هر بندي از7ذرع الي10ذرع است وعمق هرتالابي عقب آن بندبه قدري كه جزخداوندهيچ كسي نميداندوهربندي به اسمي درآنجامشهوراست.مانندبندغلامان وبندقنبروبندهيبت وبندپنيروبندذوالفقاروبندچپل وغيره وغيره...آب اين بندرودخانه اي ميشودكه به سمت غربي شمالي ميرودوبه خاك بلخ مي پيوندد...

*بربریها نیز هزاره هستند، ولی از هزاره های غزنین یا پشتکوهی، هزاره های پشتکوهی اهل تشیع و از نظر مذهبی با هزاره های چهار اویماق که اهل تسنن هستند، تفاوت دارند ( از لحاظ مذهب) و در بخشهای مرکزی افغانستان که امروزه به هزاره جات موسوم است، زندگی می کنند. بخشی از این هزاره ها در سالهای نخست دهه 1890 میلادی مورد تعقیب و هجوم نیروهای امیر عبدالرحمن خان پادشاه افغانستان قرار گرفته و به ایران پناهنده شدند، این هزاره ها که ظاهرا به علت انتساب به «بند بربر» که موطن اصلیشان در افغانستان بود، بربری خوانده شدند.

( کاوه بیات، صولت السلطنه هزاره و شورش خراسان، ص30).

در 1231، در دورة فتحعلیشاه قاجار، هنگام شورش خانهای خراسان ، که در رأس آنان محمدخان قرایی قرارداشت ، مددخان افغان نایب هرات برای مدتی غوریان و جام و باخرز را به فرمان خود درآورد (سپهر، ج 1، ص 273ـ278). در 1235، شجاع السلطنه قصد سفر هرات کرد. در این سفر ولایت باخرز و شهرنو را از دست بنیاد خان هزاره ای درآورد و آنجا را به امیر قلچ خان تیموری سپرد (رضاقلی هدایت ، ج 9، ص 579ـ580؛ سپهر، ج 1، ص 313ـ314). در 1236، حسنعلی میرزا (شجاع السلطنه ) ابراهیم خان هزاره را به حکومت شهرنو و باخرز تعیین کرد (سپهر، ج 1، ص 318، 320). در 1248، حکومت جام و باخرز را به ابراهیم خان حاکم سابق هزاره واگذار شد (اعتمادالسلطنه ، ج 3، ص 152ـ153). در 1253 و 1254، محمدشاه با سپاهی بزرگ به قصد تسخیر هرات رهسپار باخرز و جام شد گرچه پس از یک سال محاصره از تصرف آنجا صرفنظر کرد (سپهر، ج 2، ص 258، 266ـ270؛ صدیق الممالک ، ص 69، 72ـ73؛ مهدیقلی هدایت ، ص 64). در 1262 ش ، محمدشاه قاجار پس از محاصرة هرات حدود 000 ، 8 خانوار از طوایف تیموری راکه از تاتارها بودند با رئیس آنها، قلیچ خان ، به خراسان منتقل کرد و قلیچ خان بعدها، که قدرتی به دست آورده بود، به عنوان امیر، سرپرستی نواحی جام و باخرز و هرات و زورآباد را عهده دار شد (ییت ، ص 38ـ39). در 1272، شاهزاده محمد یوسف ابدالی 700 خانوار باخرزی را، که شیرمحمدخان هزاره از باخرز به بادغیس برده و یارمحمدخان حاکم هرات آنان را به هرات آورده بود، به باخرز بازگرداند (رضاقلی هدایت ، ج 10، ص 665،667ـ668؛ اعتمادالسلطنه ، ج 3، ص 244). باخرزیها که هزاره ها هم با آنان بودند «وقتی که مراجعت کردند، هرکس به خط مستقیم به سرخانه و مسکن خود بازگشت ، مثل کسی که به سفری رفته و بعد به خانة خود معاودت نموده باشد» ( مجموعه اسناد و مدارک فرخ خان امین الدوله ، ج 2، ص 281). در اواسط قرن سیزدهم ، به نوشتة زین العابدین شیروانی . باخرز از ولایت خراسان شمرده می شد و در اقلیم چهارم قرار داشت و پنجاه پاره دهِ آباد داشت و مردم آن اکثراً حنفی مذهب بودند و محمدخان هزاره ای شهرمیانه ای در آن ساخته بود که شهرنو (یا نوشهر) خوانده می شد و جمعاً هزارخانه داشت و نزدیک ده هزار تن از هزاره ایها در آنجا زندگی می کردند (1315، ص 129؛ همو، 1361 ش ، ص 150). در 1294، یوسف خان پس از او پسرش ، اسماعیل خان ، به حکومت باخرز گماشته شدند. دردورة ناصرالدین شاه ، اسماعیل خان ، با لقب امیرتومانی و عنوان شجاع الملک ، حاکم باخرز شد (ییت ، ص 121). باخرز در طی بیست سال ، دوبار شاهد شورش هزاره ایها بود. نخستین بار در 1300 ش ، که با کلنل محمدتقی خان پسیان به جنگ پرداختند. در این هنگام محمدرضا شجاع الملک حاکم باخرز سرپرستی هزاره ایها را به عهده داشت و والی قاینات و دیگر خوانین خراسان نیز از او حمایت می کردند. باردوم ، پس از شهریور 1320 (سقوط رضا شاه ) که در شورش عشایر خراسان شرکت کردند. در این جنگ ، دهکده احدآباد و قلعه کلات را مرکز خود قرار دادند بسهولت شهرهای تربت جام ، تایباد (طیبات )، فریمان و تربت حیدریه را متصرف شدند. شورشیان پس از شکست از قوای دولتی در رباط سنگ بست و کشته شدن صولت السلطنه خان هزاره (رجوع کنید به صولت السلطنه * ، هزاره ) متفرق و تسلیم شدند. پس از این جنگ ، طایفة هزاره ای ها بتدریج درمعرض فروپاشی قرار گرفت و ساختار ایلی خود را از دست داد. (بیات ، ص 23ـ84؛ میرنیا، ص 106؛ رزم آرا، ج 9، ص 248؛ بهار، ج 1، ص 149، 153ـ154).

جستجو در کابل پرس