این شعر طنزی را در پاسخ به نامه های متعددی که اشخاص جاهل راجع به عالیقدر محترم رهبر بزرگوار ما جناب الحاج سید منصور نادری نوشته اند سروده ام. انشأالله که با شنیدن این پارچه شعر الفاظ پوچ از زبان ایشان دور شده ، راه و روش انسانیت را در پیش گیرند.
"شیطان"
چه گویم من سخن با مرده گانی
که نتـواند شـنـیـدن حـرف مـا را
دعـــا دارم بــــه درگــاۀ الــهـی
که بخشد بر دو چشمانت حیأ را
اگر خدمت نگیرد پیـش چشمت
بـیــابـی رهـبـر چـون مــافـیــا را
امید دارم از آن خـالــق بـیـچـون
سر افگنده بـینـم تـو رو سـیـاه را
چـو شیطان میزنی حرف دروغین
ســرت نازل کنـد یــزدان بـلا را
تــــراشــیـده ترا از ســنگ خارا
فــدا گــردم فـداگـردم خــدا را
نخوردی غیر شــفـتل نـان دیـگر
چـه دانــی قــدر مـردان خـدا را
سخن از خامۀ "طغیان" چو شمشیر
بــر آرد ســـر زند فـرق شـمـا را
عبدالرازق "طغیان"
این شعر طنزی را در پاسخ به نامه های متعددی که اشخاص جاهل راجع به عالیقدر محترم رهبر بزرگوار ما جناب الحاج سید منصور نادری نوشته اند سروده ام. انشأالله که با شنیدن این پارچه شعر الفاظ پوچ از زبان ایشان دور شده ، راه و روش انسانیت را در پیش گیرند.
"شیطان"
چه گویم من سخن با مرده گانی
که نتـواند شـنـیـدن حـرف مـا را
دعـــا دارم بــــه درگــاۀ الــهـی
که بخشد بر دو چشمانت حیأ را
اگر خدمت نگیرد پیـش چشمت
بـیــابـی رهـبـر چـون مــافـیــا را
امید دارم از آن خـالــق بـیـچـون
سر افگنده بـینـم تـو رو سـیـاه را
چـو شیطان میزنی حرف دروغین
ســرت نازل کنـد یــزدان بـلا را
تــــراشــیـده ترا از ســنگ خارا
فــدا گــردم فـداگـردم خــدا را
نخوردی غیر شــفـتل نـان دیـگر
چـه دانــی قــدر مـردان خـدا را
سخن از خامۀ "طغیان" چو شمشیر
بــر آرد ســـر زند فـرق شـمـا را
عبدالرازق "طغیان"