Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 76307

معرفی تملق نامه کیانیها و اسماعیلیان افغانستان

14 سپتامبر 2013, 09:40

آن اسمعیلیان کجا شد که من دیده بودم که قدر این رهبر ملی و سیاسی خویش را فراموش کردند
اولين بار که سيد منصور "نادری" راديدم، سال 1372 هـ شمسی، در مزار شريف بود، روز های اوج جنبش ملی- اسلامی به رهبری جنرال دوستم و نزديکی گروهای مجاهدين با آن که در قالب يک ائتلاف شکننده و نا استوار بر شمال کشور حکومت می کردند، حوالی ساعت ده بجه در منزل با شکوه و قصرگونة پيشوای مذهبی اسماعيليان که نام و آوازة وی بار ها به گوشم خورده بود، رسيديم و از ما به گرمی و پيشانی باز پذيرائی صورت گرفت، من برای يک راديوی برونمرزی ، گزارش و خبر تهيه می کردم و با هدف آشنائی با اصول مذهبی فرقة اسماعيليه و نقش آقای سيد منصور نادری در جنبش شمال به ديدن ايشان رفته بودم.
در تالار پذيرائی که بنظرم زيبا و خيره کننده آمد، مهمانان ديگری هم حضور يافته بودند جنرال مؤمن ، از بازيگران اصلی تحولات شمال و قوماندان يک لوای مستقر در بندر حيرتان ، جنرال هلال الدين هلال، قوماندان قوای هوائی، حاج محمد محقق، آمر نظامی شمال حزب وحدت و تعداد ديگر از صاحب منصبان نظامی منتظر ديدار با سيد منصور "نادری" بودند.
پردة تالار کنار رفت و نخست چند جوان آراسته که گويا ياوران و اعضاء تشريفاتی دفتر سيد منصور بودند ،وارد شدند و سپس آقا! با چهره خندان به داخل تالار قدم گذاشت، دو جوان ديگر حلقه های گل بر دست ، کنار او حرکت می کردند و سيد منصور نادری ،مستقيم به طرف هلال الدين هلال رفت او را در آغوش گرفت و بعد حلقه های گل را به گردن او آويخت و بندل های پول و بانکنوت های افغانی بر سرش فروريخت و بار ديگر از پيشانی هلال بوسه کرد و منصب جديدش – قوماندانی قوای هوائی را به او تبريک گفت. احساس می کردم که هلال الدين هلال در زير دست های لطف آميز و محبت و احسان نوازش سيد منصور نادری خرد شد، شکست و تا پا های او فرو افتاد و برای هميشه خود را مرهون لطف سيد منصور نادری ديد....
يکبار به ذهنم چالائی های حسن صباح خداوند گار آله موت (الموت) خطور کرد و آن يتيم های سازمان يافته و هراس آوری که به برکت تيز هوشی و آموزش ديده گی از قلاع آهنين مي گذشتند و همچون اشباح نامريي و يا پيک اجل، بالای سر امرا و شاهان قدر قدرت ظاهر می شدند و تيغ بر گلو گاهشان می نهادند، چون ميگويند صلاح الدين ايوبی، فاتح فلسطين و پيروز درجنگهای صليبی ، نيمه شبی در قلب سپاه و در حفاظ آهنين چندين حلقه نظاميان ، نا گهان چشمان براق و نوک تيز دشنة يک فدائی را احساس کرد و فرياد استمداد بلند نمود، اما سيد منصور "نادری" در ميراث چريکانة حسن صباح ، تغيير انقلابی وارد کرده است، او زيرکانه قوی ترين نظاميان و بازيگران مغرورعرصة جديد سياست را به گرد احسان خود ميچرخاند و آنان را فريفتة تار گيسوی سياست های هوشيارانه خود کرده است، بنظرم آمد که رهبر با ذوق و خوش مشرب اسماعيليان به خوبی فهميده است که پيام نرم عرفانی و معنوی آواره يمگان بسيار قوی تر، غنی ترو گسترده تر از خشونت نهفته در بن انديشه حسن صباح، باليده و مانده گار شده است؛ دست محبت همواره از قامت نفرت بلند تر بوده است.
بعد از آن ، تا سالهای پسين حاکميت طالبان و تحولات جديد پس از يازده سپتمبر 2001 ، بار ها و بار ها ، سيد منصور نادری را ديدم و در محافل گرم او اشتراگ کردم و ديدم که به برکت رفتار متين و هوشيارانه ، ازحيثيت و اعتبار او هيچگاه نکاست و با وجود آنکه همگنان و همنيشنان ديگر او فراز و فرود های بسيار داشتند و از صحنه سياست رانده شدند، اما سيد منصور نادری همچنان مقام و جايگاه خود را بعنوان يک رهبر مذهبی و يک چهره سياسی با اعتبار حفظ کرده و مناسبات نيک و دوستانه با تمام کسانی دارد که در کشور وزنة سياسی و ملی بحساب می آيند.
15 جوزای 1384 فاضل سانچارکی
معين اول وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان

جستجو در کابل پرس