ظاهر شاه پیش خود فکر کرد و گفت:
بیا که مثل امان الله خان این مملکت را به سیستم اروپایی پیشرفته بساز. بعداً گفت، نی. این مردم امان الله خان را تکفیر کرده، پراندند.
بیا که مثل حبیب الله خادم دین رسول الله به عقب بر گردان. مثل چهارده صد سال پیش. بعداً گفت ، نی. پدرم اورا و رفقایش را کشت و جسد شان را به سگ ها خوراند.
بیا که مثل پدرم نه بسیار مدرن و نه بسیار عقب مانده. یک حکومت معتدل را روی کار بیار. بعداً گفت،نی. با فیر یک چند مرمی و کشته شدنش ،پدرم نیز آرزوهایش را به خاک برد.
پس تصمیم نهایی خود را گرفت وگفت : بیار یک بوتل و یک پری رو. خودت تان میدانید و مملکت تا ن و مردم تان و دولت داری تان.
ظاهر شاه پیش خود فکر کرد و گفت:
بیا که مثل امان الله خان این مملکت را به سیستم اروپایی پیشرفته بساز. بعداً گفت، نی. این مردم امان الله خان را تکفیر کرده، پراندند.
بیا که مثل حبیب الله خادم دین رسول الله به عقب بر گردان. مثل چهارده صد سال پیش. بعداً گفت ، نی. پدرم اورا و رفقایش را کشت و جسد شان را به سگ ها خوراند.
بیا که مثل پدرم نه بسیار مدرن و نه بسیار عقب مانده. یک حکومت معتدل را روی کار بیار. بعداً گفت،نی. با فیر یک چند مرمی و کشته شدنش ،پدرم نیز آرزوهایش را به خاک برد.
پس تصمیم نهایی خود را گرفت وگفت : بیار یک بوتل و یک پری رو. خودت تان میدانید و مملکت تا ن و مردم تان و دولت داری تان.