Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 76651

مکثی بر آخرین مشاجرهء لفظی عصمت قانع با مرحوم برهان الدین ربانی

30 سپتامبر 2013, 17:07

اعترافات شفاهی عصمت قانع مستند به روایت ع مومند

( إکس ) تازه پشت لب سیاه کرده بود، آنقدر زیبا بود که به اصطلاح قندهاری، ازده دختر هم مقبول تر معلوم میشد( ترلسو انجونو نه نامی وه) ومن نیز دراوج مستی وشادابی خود بودم ، روزی در دفتر فرهنگی جمعیت اسلامی بودم که (إکس) را ملاقات کردم ، او که خیلی بخود می بالید که جوان پشتون اخوانی است ومرزهای قومیت را در نوردیده است، درمیان آنهمه پنجشیری وبدخشانی وتخاری، با افتخار خود را بمن نزدیک ساخت وبه پشتو گفت که او میخواهد نویسنده شود، وبه رهنمایی من ضرورت دارد، او تازه دورهء کالج را نیز درپشاور آغاز کرده بود، من که چنین درخواستی را ازخدا میخواستم، به مجرد دیدن موهای مجعد وکالای نازک پشاوری وچپلی پشاوری اش آلت تناسلی ام درزیر تنبان ام نعوظ کرد ، بچه، خیلی زیبا بود ودرعین حال خیلی به ناز وکرشمه صحبت میکرد، توگفتی که دختر باکره است، من برایش گفتم که من حاضرم برایت ژانر های مختلف ادبی را بیاموزم، من چیزهای را برایت می آموزم که هرگز آنرا درکالج فرا نمیگیری،. (إکس) نیز قبول کرد، از آن روز به بعد سلسلهء ارتباطات ما خیلی محکم تر شد، بالاخره دوستی ما خیلی پیش رفت وآهسته آهسته به مزاقهای زیر نافی کشیده شد، او نیز خیلی جرأت مند شده بود وازمزاق هایم خوشش می آمد، یک روز او را باخودم بردم در منطقهء (تاون) یک اطاق کرایی را برای همین کارها گرفته بودم، در اطاق غیر ازمن واو دیگر هیچکسی نبود، من به بهانه ای اینکه باید کمی سرم راگرم کنم، (واین) شراب را ازیخچال کشیدم ، اورا به نوشیدن (واین) دعوت کردم ولی او دعوت مرا نه پذیرفت، ومن چند جرعه ایی سرکشیدم، بعداز چند دقیقه ، خودم را قصدا به دیوانگی زدم، چاقو را ازچیب خودم کشیدم و ( إکس ) را گفتم که اگر ایزارت را نمی کشی با همین چاقو غار غارت میکنم. (إکس) که سراپای وجودش را ترس فرا گرفته بود، درحیرت فرو رفته بود که این شخص به یکباره گی چرا اینقدر دیوانه شد، درابتدا چند حرف عذر آمیزی برایم اززبان بیرون آورد تا مرا به وسیلهء آن رام سازد، ولی من هرگز حاضر نبودم که رام شوم ، تهدید خودم را جدی دوباره تکرار کردم وگفتم : یا ایزارت رابکش ویا اینکه با همین چاقو غار غارت میکنم.
(إکس) بیچاره دید که چاره درمقابلش حصر است، فورا ایزارش کشید وتن به تقدیر داد، من او را به پشت خواباندم، آلت تناسلی ام را چرب کردم و شروع کردم به فرو بردن آن آهسته آهسته در درون مقعد (إکس).
(إکس) ازشدت درد، ناله میکرد وفریاد کنان این کلمات را بزبان میاورد :
"دخدای لپاره ، دخدای لپاره قانع صیب ، قانع صیب دخدای لپاره، تا خو ماسره توکی کولی گناه لری، بس بس بس دا سومره گناه لری ، بدکار دی مکوه ، قانع صیب "
ترجمه: به لحاظ خدا قانع صاحب، به لحاظ خدا... تو که همرای من مزاق میکردی، این کار گناه دارد، بس ...بس..بس .. کار بد است .. قانع صاحب"
اما قانع همچنان چاقوی گوشتی اش را درحال فرو بردن در درون مقعد (إکس) بود، تا اینکه بعداز چند دقیقه انزال گردیدم وخودم را بالایش مانند یک شیر انداختم وچند دقیقه اورا درآغوشم گرفتم ودرحالیکه ازچشمانش اشک ریخته بود اشک هایش بازبانم از رخسارش پاک کردم، وچند بوسهء جانانه ازسر و رویش گرفتم درحالیکه (إکس) همچنان درمیان بازوانم قرار داشت، سکوت بعداز گناه را هردو تجربه کردیم وهردو همچنان بخواب رفتیم.
بعداز آنکه بیدار شدیم، اورا درآغوش گرفتم، از او معذرت خواستم وباهم (پشتو) کردیم یعنی اینکه ( تعهد) کردیم که این راز باید درهمین جا محدود بماند. درحالیکه هردو به تعهد خویش وفا دار ماندیم ولی چند سال بعد روزی خبر شدم که این حرامی ، راپور مرا به استاد ربانی داده بود که قانع، ضد اخوانی ها تبلیغ میکند، شراب میخورد، وبه لاهور بخاطر زنباره گی میرود ، روزی اورا بار دیگر در دفتر دارالانشای جمعیت اسلامی دیدم وبرایش گفتم که : بی ناموسه! ته نو اوس دی حدته ورسیدلی چه خپل استاد تخریب کی؟
منبع: عبدالله گل مومند، اجرالدین ویار، شهرت ننگیال.

جستجو در کابل پرس