Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 76800

داکتر رمضان بشردوست در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نمی کند!

7 اكتبر 2013, 17:48, توسط رجب

دکتر بشردوست شریف-در شأن شما است که با نگرش ریشه ای که دارید فرامرزی بیندیشید و کوشش فرمائید برای آغاز کردن و پیش بردن جنبشی که هدف آن ایجاد یک فرمانفرمائی مردمی شامل هر دو سرزمین که امروز افغانستان و پاکستان نام گرفته است.اگر چنین دموکراسی رخ بنماید مسئله این نخواهد بود که پاکستان ضمیمه افغانستان است یا افغانستان ضمیمه پاکستان .زیرا در نظام حکومت مردم بر مردم قومی بر قوم دیگر حکومت نمی کند.حاکمیت صندوق رأی است.البته برای اداره سرزمین مانند پاکستان کنونی میتوان چند واحد فدرال در محدوده کنونی حوزه کابل تصور کرد. برای شروع باید در پاکستان هم همفکر پیدا و ارتباط برقرار شود.چندی قبل سروده ای در کابل پرس? دیدم که سراینده دید گاه فراتری را تصور کرده بود.
این است آن سروده:
شام یلدا
ازسند وکابل چند میسوزم خدایا/
پیوسته گویم حیف و افسوس و دریغا/
باشند سنی گرچه چون انبوه مردم/
ازهمگرائی حاکمان هستند اقصی/
ديروز بد کز بلخ و بغداد و کراچي/
آواي کوس نادري شد تا ثريا/
طفلان يک مادر کنون بينم چگونه/
از هم گريزانند وبيگانه خدايا/
محروسه کشور در ميان وچارسويش/
طفلان ديگر کرده سويش پشت خود را/
تنها نه باهم درعمل بيگانه وارند/
هستند دردین یا زبان بيگانه حتيّ /
اسلام در هندوستان در ضعف افتاد/
انگل چو پيداشد به هند از سوي دريا/
ازچارسوآن بوم وبررا در نورديد/
از سند هم بگذشت تا مرز لهاسا/
لاهور را بگذاشت وآمد سوي کابل/
تاريخ آگه سازدت از آن قضايا/
تا گاندي جي دفع انگل خواست سازد/
دوپاره شدمحدوده افتاده ازپا/
بنگال شرقي يار شد با سند و پنجاب/
کابل جدا بود و جدا ماندومجزّا/
کشميرشددر کشمکش تقسيم قهري/
بنگال شرقي هم مجزّا شد به فردا/
لاهور و پيشاوور و کوتا و کراچي/
ماندندبا بخشي زکشميردلارا/
تان از بلوچستان و ازکشميرهم کاف/
زافغان الف، پ نيزا زپنجاب دروا/
خواندند پاکستان چو بگزيدندوشدملک/
از چار دولت دولتي آمد به دنيا/
بنياداين دولت زمذهب خواند هندو/
پنداشت کاين انگل اشارت کرد و ايما/
افتاده انداندر طلسم وخواب وظلمت/
اسلام اباد وري وکابل سه همتا/
کابل فغانستان انگل را پذيرفت/
ري پرشياميداشت زانگل نام گويا/
سند وبلوچستان وزيرستان وپنجاب/
گشتندباکشمير پاکستان شناسا/
باشد به پاکستان سخن ازجمع واسلام/
اما فغانستان سخن راند فرادا/
کابل گهي گويد که تا بحر است ازمن/
اسلام ابادش نمايد نفي اما/
اسلام نزد هر دوان اسلام سنيّ /
باشدولي ري را بود از ان تبرا/
اسلام سني ليک باشيعي نسازد/
وز دولت خود هم ندارد هيچ پروا/
اسلام شيعي تحت عنوان ولايت/
جاري کنداحکام خود را بي محابا/
امروز اگر باشند دور از هم سه قطعه/
غير زيان عايد نمي گردد به آنها/
دي گفت عرفاني که پاکستان به واقع/
زاقليم ايران است ني هند برهما/
او با بهار اين گفت کاو را ديد مظنون/
هنگام استقلال هنداز دست ترسا/
افغان چووصف قوم پشتون است چون کرد/
افغانستان باشد چو کردستان برازا/
اما بود جزئي زمشرق يا خراسان/
باشد خراسان باز جزئي زآريانا/
امروز آيد بر زبان ايران گرامد/
ان گونه گاه باستان در زند و استا/
هم تيسفون ووان وقفقاز و فرارود/
طفلان او باشندچون بحرين تنها/
برخوان حدود العالم وبشناس ميهن/
بنگربه شهنامه که تا بينيش پيدا/
ان دزدمشرق را بنام افغانستان خواند/
فارغ زغربش کرد و مغرور از عطايا/
آن سان که او بنمود افغان را مسلّط/
بر خطّه اي زافغان برون از طول و پهنا/
افغان بشد از غرب دور وبود خرسند/
از سلطه در محدوده اي با اين مزايا/
اما نشددرغرب هم قاجار استان/
محروسه ايران ماند نام وداشت معنا/
ان دزدبهر حفظ دست آورد درهند/
پيوسته اين سواختلاف افکندودعوا/
پور وپدر گشتند با هم در تقابل/
جنگ برادر با برادرکردغوغا/
اما کنون زاهل قلم هم ناخودآگاه/
تاثيرپذرفتند تعدادي شگفتا/
اين است مطلب شان که آن محدوده را نام/
ايران بدست ونام دارد در اوستا/
گويند ان سامان خراسان داشت عنوان/
وقتي که اسلام امدوبگزيد سکني/
اما نگويندت چرا بودي خراسان/
باشد خراسان کجا آن مرزوالا/
آيا خراسان نيست در تاريخ ودفتر/
ياد آور نظم ونسق در عهد کسري؟/
چپ خوربران بودو خراسان راست مي بد/
هم نيمروز وباختر پائين وبالا/
گربامدادت آفتاب از جانب راست/
تابدچنينت چارسوگردد هويدا/
آيا بود محدود تا ري مرز ايران؟/
ايا بود دشت کويرش حدّ اعلي؟/
آيا نخواهي منزوي شد دور از بحر؟/
آيا به حذف کشوري مي گردي احيا؟/
درّاني و قاجاري و امثال آنان/
رفتند اما سرزمين مانده است برجا/
باشد جوانمردا تو را چون خامه درکف/
وآزادهم گشتند از ميران رعايا/
پس ثبت در منشورکن ای خامه درکف/
اندیشه ای نیک وخوش و دارای ژرفا/
کاندر شب هجران شود روشن چراغی/
کز آن بگردد دیدگان خلق بینا/
باپارسي گو کرد وپشتونی شود جفت/
یا تازی و ترکی برون آید ز نجوی/
ضرب المثل گويد یکی لفظ کتاب است/
لفظ دگر را هم هنر کردند احصا/
لفظ دری وفارسی با لهجه هایش/
شیرین چو شکرباشد و چون شهد وحلوا/
ديگرنظام کهنه بگرفته است پايان/
در سرزمين برسلطه کس را نيست يارا/
گرباورت باشد که آزادند مردم/
رسم تسلط گم شده است و هست ملغي/
همبستگي دارو بود بنويس نسخه/
بنويس داروي شفابخش و گوارا/
داني که رسم پهلوان هم بوده است اين/
زين رسم ماندند ان چنان دير و توانا/
فارغ بدند از مذهب و آداب هر بخش/
بودندآزادی مردم را پذيرا/
بودي مهستان بهرمردم جاي کنگاش/
نظم ونسق دادي به کشور کارشورا/
هر پاره از اين سرزمين بوده است مختار/
تا بهر بهروزي کند هر کار بايا/
منشور مي بايدکنون تا آنکه سازند/
اسلام اباد و ري و کابلش امضا/
بگشاده باشد راه تا آيند وگردند/
آن پاره هاي ديگرش انباز و اعضا/
در پهن ايرا ن آرمان همگرائی/
مهري است پايان بخش بر اين شام يلدا/

جستجو در کابل پرس