هنگامی که می شنوم شاعر و نویسنده گانی چون پرتو, کاظمی مظفری و...گردهم میایند و در بارة خمینی و صدها تندرو و فاشیست دیگری که ما در افغانستان در این روزها شاهدیم, شعر می سرایند و یا بی شرمانه دستان آنها را می بوسند, من خود را به عنوان یک انسان توهین شده می یابم.
می خواهم بگویم: " امشب می خواهم لایخوار گونه سنایی ها
را در دربارهاشراب شک بنوشانم
تا همه ی هستی شان را استفراغ کنند و
از نو آدم شوند
امشب می خواهم فردوسی شوم
و با گرز وگوپال بر سر این فاحشه های
شهر بکوبم
تا همة پلیدی های شان به زباله دان تاریخ
بریزند.
هنگامی که می شنوم شاعر و نویسنده گانی چون پرتو, کاظمی مظفری و...گردهم میایند و در بارة خمینی و صدها تندرو و فاشیست دیگری که ما در افغانستان در این روزها شاهدیم, شعر می سرایند و یا بی شرمانه دستان آنها را می بوسند, من خود را به عنوان یک انسان توهین شده می یابم.
می خواهم بگویم: " امشب می خواهم لایخوار گونه سنایی ها
را در دربارهاشراب شک بنوشانم
تا همه ی هستی شان را استفراغ کنند و
از نو آدم شوند
امشب می خواهم فردوسی شوم
و با گرز وگوپال بر سر این فاحشه های
شهر بکوبم
تا همة پلیدی های شان به زباله دان تاریخ
بریزند.
بدرود,
ی. صمیم