Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 77538

من از پشتون نمی نالم که تاجیک ناجوان مرد است!

14 نوامبر 2013, 09:49, توسط میراحمد لومانی

وقتی که ما حقیر میشویم!

یک = سال های پار؛ در یک گرد همایی سنتی- قبیله یی ( لویه جرگه ) جناب کرزی با غرور و اعتماد به نفس کامل از شیر بودن " خود و ملت افغان " داد سخن به میان آورده بود...! خوب یادم هست که تعداد زیادی از دوستان در دنیای مجازی و رسانه ها، چنین ادعا از جانب آقای کرزی را به استهزا گرفته و بر وی بر تابیده بودند... همان گونه که از قدیم ها گفته اند،« اش مرد ها دیر پخته میشود و... که در صورت باژ گون شدن قافله، نا مردان و نا مردمان دهر نیز گاه چه آش های دهن سوزی برای خلق الله که تدارک نه میبینند..» حال بعد از گذشت قریب به دو سال جناب کرزی و حامیان قبیله یی وی در بدنه حاکمیت کابل، در پروسه انتخابات ریاست جمهوری سال 2014 به انسان های دور و نزدیک، به خودی و بیگانه ها، و در یک کلام " به همگان " عملا به اثبات رساندند که قبایل حاکمیت ساز « افغان ها » در این سرزمین همچنان ( شیران؟؟) بلا وقفه، در این بادیه نا مردم، و نامرد پسند میباشند..
از دیگر مسایل و معاد لات یکه تازی ها و استبداد قوم غالب و حاکمیت ساز « افاغنه» در این سرزمین، بنا بر عدم گنجایش این مقاله اگر بگذریم، در ثنا ریوی مضحک، تلخ، و شرم آور تاریخی انتخابات ریاست جمهوری سال آینده اگر به دقت نظر بیندازیم، دیده میشود که در حقیقت، این ایل و تبار جناب کرزی هستند که همچون شیران در میدان کارزار انتخاباتی قد علم نموده اند. دیگران همچون خس و خاشاک ی اند، آویخته بر یال و کوپال این شیران، که در نماد از معاونیت های سمبلیک، خود و خلقی را به حقارت تاریخی بر کشیده اند! در پروسه انتخابات سال 2014 میلادی، ( افغان ی ) در جلو، هزاره و تاجیکی ریشش در دم این افغان گره خورده، تصویر از پروسه انتخابات مضحک و از پیش مشخص شده یی را به ترسیم گرفته اند..هر.گاه اگر در ترکیب اولیه کاندید های ریاست جمهوری سال 2014 دقت گردد؛ دیده میشود که از تبار آقای کرزی کی؛ و کی ها نیستند که شوق پوشیدن ردای سلطنت در این سرزمین را در سر نه میپرورانند؟! با چنین وضعیت؛ آیا نباید چنین پرسش تاریخی را مطرح کرد!:« آیا در سرزمین افغانستان انسان و انسانیت به سلاخی گرفته نه شده است.؟!» گیریم تمام نامزدان« افغان تبار» کاندیتاتوری سال 2014 در افغانستان انسان های شریف و مستعدی میباشند...!« آیا استعداد و شرافت رئیس جمهور شدن و... تنها در دامن قبایل افغان ممکن، مقدور و عملی میباشد؟»

( کدام پتانسیل و قوه بالفعل، حتی به شترچران قبیله افغان شهامت ادعای رهبریت جامعه و ملت افغانستانی را تا به سر حد ادعای ریاست جمهوری در این کشور و سرزمین را به افاده میگرد؟!)

دو= در عصر کنونی، که گویی میراث داران تمدن و فرهنگ تاریخی ملت فارس در سرزمین افغانستان « بخصوص لایه های دانش آموخته و روشنفکر آن » به آگاهی و خودباوری تاریخی نایل گردیده اند. در گفتگو ها و دیالوگ، همگان اعمال ستم و استبداد تاریخی از جانب امیر عبدالرحمن خان، نادر خان و.. را به نقد گرفته و محکوم مینمایند. قیام و مبارزه خونین ملت فارس، بخصوص هزاره ها، در قبال استبداد قاطع و بی رحم حکام افغانی را یک امر بر حق و داد خواهانه تاریخی به می پندارند..! اما در عمل همین جامعه و لایه های به خود باوری رسیده امروزی « ملت فارس» کاملا در راستای تامین آیدیای تاریخی پدر استبداد افغانی عبدالرحمن خان، نادر خان و... اقدام های موثر، کار ساز، و مانده گار تاریخی را در راستای پی ریزی سنگ بنای افغانیزه سازی این ملت و جامعه به فعلیت بر میتابند... مگر امیر عبدالرحمن خان، نادر خان، ظاهر خان و داود خان و... از ساکنان بومی غیر افغان این سرزمین چه چیزی را خواهان بوده اند؟! تلاش و قتل عام های شاهان افغانی مگر ماسوای هدف ایجاد و شکل گیری حاکمیت افاغنه، و ملت سازی افغانی در این سرزمین بوده است؟! ملت« فارس» در قبال کدام خواستگاه استبداد تاریخی امیر عبدالرحمن خان ( نه ) بزرگ و خونین تاریخی را به فریاد بر گرفته بوده اند؟ آیا نسل کنونی ما به خود باوری دست یازیده اند؟ یا این که در یک خود کشی، و اصالت کشی خفت بار تاریخی، در تبانی با تحقق اهداف و آرمان های امیر عبدالرحمن خان در تکاپو و تلاش میباشند! آیا خاستگاه امیر عبدالرحمن خان، ماسوای تحکیم حاکمیت افغانی، و ایجاد جامعه و ملت افغانی در سرزمین خراسان بزرگ و ایران تاریخی بوده است؟! «... آری! روشنفکران تاریک اندیش و ارتجاعی، فرصت طلب و ابن الوقت، چو تار و معامله گر، و... درد بزرگ تاریخی ملت، جامعه، و عصر مان به حساب میروند..! چنین روشنفکران؛ این در حقیقت همان روبهان جلو دار گرگ اند، که نقش تاریخی خویش را در راستای به اسارت وا داشتن خلق و ملتی ایفا مینمایند... ایکاش مادران مان چنین پارازیت های اجتماعی- تاریخی را کمتر و کمتر به زایش بگیرند...!»

سه = جغرافیای استبداد؛ این در حقیقت همان سرزمین و محدوده مرگ میباشد! مرگ انسان و انسانیت، این همانا اصلی ترین پیامد استبداد، در جامعه اسیر در چنگال استبداد میباشد. و افغانستان؛ سرزمین وا مانده در اسارت استبداد« قبیله و مذهب! » پیامد بیداد بیش از چندین سده استبداد قبیله و مذهب؛ افغانستان امروزی را به ارمغان آورده است! و افغانستان؛ این سرزمین که در ان انسانیت به سلاخی گرفته شده، و محیط آن جغرافیای گورستان تاریخی را به تصویر بر کشیده است... افغانستان سرزمین رنج، سرزمین آواره گی ها، سرزمین تریاک و ترور و......و؛ افغانستان عقیم و عزا دار در سوگ عدم موجودیت مردان و زنان تاریخ ساز..! افغانستان سرزمین و محیط مرده گان!
محیط مرده گان،این در حقیقت همان محیط گورستان بوده، که تلاقی این دو امر « مرده و گورستان» بازتاب از سکون و مرگ میباشد. وقتی انسان و انسانیت میمیرد، محیط دستخوش زایش و نمو هرزه گونه ها گردیده، و در نهایت این خس و خاشاک اند که از سینه مکان سر بر تابیده در بستر زمان به جلوه گری بر میتابند..! محیط مرده گان را تحرکی نیست؛ امیدی نیست و شوقی برای زنده بودن و زنده گی کردن در نهاد و بطن ان به چشم نه میخورد.
وقتی ملتی حقیر میگردد، غرور و شرافت انسانی در نهاد جمعی ان رو به مردن میگذارد. و آن گاه، بادیه، جولانگه روبهان اندو و مرغ دزدان و معامله گران حقیر و دون صفت، که از نهاد جمع در تجسم از قهرمانان تاریخی، « رهبر، بابا و..» به ظهور بر میتابند... در پیوسته گی مستدام لبه های خشن و بی رحم استبداد، این انسانیت است که به قربانی گرفته میشود!
وقتی انسانیت میمیرد؛ این خیل از کفتار و شغال اند که بر مسند حاکمیت (مطلق) و تغیر ناپذیر، تکیه میزنند. آنگاه حاکمیت، قانون و ضابطه ها، همه و همه کفتار گونه و " شغال ی " تبلور یافته، و حاکمیت ی در سطح منطقه و جهان در/ فساد و تبه کاری/ خویش در مقام نخست، به ظهور مینشیند.! استبداد پیوسته، بی رحم ، و نفس گیر« مذهب و قبیله،» خرد و عقلانیت را به اندرون جامعه افغانستانی به فنا برده است! جامعه ماسوای خرد و عقلانیت، کتله انسان های « حقیر» و مرده یی بیش نبوده، که در پوسیده گی خویش، گاه حتی محیط و فضا جهان ماحول خویش را به گندیده گی و سکون باز میدارند..!
« ...و این چنین ما حقیر میشویم! و حقارت مان در سطح و ابعاد ملی و بین المللی بر حیات و زنده گی مان بیداد مینماید... و چنین است که زنده گی ، حیات، حیثیت و وقار تاریخی و ملی مان در " چنبره « دست » شترچران " ها رقم میخورد!

چهار = وقتی که ما حقیر میشویم، در پرتو از حاکمیت فاسد ترین ها تن به زبونی و ذلت میسپاریم. استبداد را با تمام تعفن و گندیده گی مرگ بار آن پذیرا گردیده، و همچون دسته های تهی از/ شعور و شرف/ در برابر ان به زانو در افتاده، و سر به تسلیم بر میتابیم... وقتی ما حقیر میشویم؛ حقارت مان در کوچک بودن مان، و در کوچک اندیشیدن مان، و در پروریدن روح دریوزه گی در جان و تن، و روح و روان مان به تبارز مینشیند! حقارت مان در پیوستگی از واقف نبودن های ما است! واقف نبودن از موقعیت و جایگاه تاریخی« خلق و ملت» مان...! در پرتو از چنین حقارت ها است، که حمار گونه، سر بر استان استبداد تاریخی فرود آورده، و در رقابت های مضحک،برای سواری دادن به ارباب ستم اعلان آماده گی مینماییم!...و استبداد سوار بر گرده ها مان، همچنان بر فراخنای تاریخ ملت و جامعه مان میتازند! شرم و ننگ تاریخی نثار ما و نسل مان باد...!!! « در امر سواری دادن؛ این همان حمار گونه ها هستند که بار قصور خویش را بر دوش میکشند> زیرا؛ هر گاهی آنان، اگر در چهره و نماد از انسان بودن به درون جمع ظاهر گردند، کسی را یارای سواری گرفتن از ان ها نه خواهد بود!!»

پنج = امر تحقق عدالت در جامعه استبداد زده افغانی این نیست که ستم دیده گان در موقعیت های همچون " معاونیت " به گونه سمبلیک، تشریفاتی، و نا کار آمد آن در کنار " سردم داران افغان " این بانیان و میراث داران حاکمیت استبدادی در افغانستان قرار بگیرند! بلکه عدالت آن گاهی بر پیکره فرسوده و تشنه به عدالت جامعه افغانستانی جاری خواهد گردید، که ارباب ستم و بانیان آن از اریکه قدرت استبدادی تک محوری و مملو از نیرنگ تاریخی به زیر آمده، و در کنار عدالت پیشه گان بومی این دیار صادقانه در امر شریف مرهم گذاری بر زخم های تاریخی این ملت رنجدیده همت بگمارند!
امر تحقق عدالت اجتماعی در این نیست تا در برنامه های خیمه شب بازی امر انتخابات ریاست جمهوری، ریش مان در پست های " معاونیت " بر دم فلان « زی » گره زده شود..! امر تحقق عدالت در این است تا ملت و جامعه افغانستانی افتخار و عزت و اقتدار تاریخی خویش را باز پس یابند..! و این امر ممکن و مقدور نخواهد بود؛ مگر آن که روشنفکران متعهد و مسئولیت پذیر تاریخی این خطه، لوا و درفش کاویانی دیگر بر فراخنای تاریخ این دیار بر افرازند!

...و سخن پایانی! =

ایجاد و تشکل جبهه یی از روشنفکران متعهد و باور مند به امر مبارزه در راستای زدودن غبار ستم و استبداد تاریخی از فضا میهن، سرزمین، و رخسار خلق مان، و باز ستانی هویت و اقتدار تاریخی ملت فارس، پدیده اساسی نیاز مندی تاریخی عصر و زمان مان میباشد! ایجاد فضای نقد، تحلیل و گفتمان در قالب نشریات، تار نما و رخ نما، به عنوان پتانسیل و آلترناتیو، همچون زبان گویای جبهه روشنگری نسل ما ، و ایجاد فضای باور، و " حس نیاز مند ی به همدلی " میان ملت فارس در افغانستان "،ماسوای مذهب، قبیله و منطقه، از اولویت های دیگر تاریخی نسل مان محسوب میگردد! تشکل و همسویی در راستای زدودن درد های تاریخی ملت و جامعه ما، و راه اندازی حرکات مدنی و ایجاد حلقات روشنگری و... در نهایت سعی در روند پرورش کیش شخصیتی رهبر، و رهبر سازی از میان نخبه گان و سیاست پیشه گان " متعهد " آزموده شده " و دلسوز " گزینه دیگری از مسئولیت های تاریخی روشنفکران عصر کنونی مان میباشد... در راستای ایجاد همدلی و باور در میان ملت فارس، صادقانه باید گام برداشت. با تمام سنگ اندازی ها ی دشمنان آگاه و هوشمند تاریخی، و دوستان نا اهل و چموش، و یا فروخته شده گان خودی، با توکل و توسل به خداوند بزرگ، به مبارزه پیگیر و هدف مند ادامه داده و ان را توصعه باید بخشید....!

آنلاین : http://loman1.blogfa.com

جستجو در کابل پرس