صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 78272
5 دسامبر 2013, 11:29, توسط سید رضا کیانی
بود بریک دسته احمق رئیس
نصر باشد نام باند آن پلید
بد تر از شداد و فرعون و یزید
افتخارش نام چنگیز و مغول
دشمن سرسخت با آل رسول
در سخن گفتن به مثل گاو نر
در لجاجت هم طراز هفت خر
در مروت کمتر از ابن ولید
در جنایت بد از شمر و یزید
روز روشن آمر و مسئول بود
شب که می شد فاعل و مفعول بود
از صداقت ذره ای در او نبود
در خیانت گوی سبقت را ربود
هرکجا بنهاد پا آن بد نهاد
جان و مال خلق را در باد داد
پیروانش از ستم بیداد کرد
ظلمهای بدتر از شداد کرد
حرمت قرآن و دین بشکسته شد
هم مساجد هم تکایا بسته شد
بس جفا برمردم بیچاره شد
از مزار و بامیان آواره شد
آنچه آمد برزنان و دختران
من حیا دارم که آرم برزبان
بس که هستند جانی و بی بند و بار
کی توان گفتن یکی از صد هزار
جای آنکه یاد آن بیدین کنم
بهترآنکه در حقش نفرین کنم
بارالها از مزاری تا خلیل
در دوعالم ساز رسوا و ذلیل
..................................................
از دشت مزار آمد آن نرخر آزادی
جفتک زده و سرداد او عرعر آزادی
چون گشت دبیر حزب آن مردک بی وجدان
با قرت و لگد بشکست بام و در آزادی
آندم که جوانان را بنمود جدا از دین
مادر به فغان آمد از دختر آزادی
در برچی و در افشار شد مایه بد بختی
برمردم آن سامان از سنگر آزادی
هتاکیای در مسجد بیباکیای با قرآن
شد باعث بیدینی در کشور آزادی
از بسکه جسارت شد برحیدر و برزهرا
سوزد دل هر مؤمن با آذر آزادی
اندر اثر بدعت کاخ شرف و عزت
یکباره فرود آمد روی سر آزادی
در داخل و در خارج از وسوسه این قوم
رقصید زن شیعه با معجر آزادی
از بسکه جنایت کرد، آخر دم جان دادن
در مقعد او کوبید چوب تر آزادی
لعنت به ابوجهل و آنها که پس از مرگش
کردند خلیلی را کیلینر آزادی
برعترت و برقرآن یک دسته بی ایمان
کردند جسارت ها در منبر آزادی
هرجا که قدم بنهاد آن دسته بی بنیاد
هرلحظه ستم می زاد شور و شر آزادی
بیدینی و بد کاری تا چرس و شراب و می
یکباره فرا بگرفت دور و بر آزادی
ظلم و ستم و طغیان با عترت و با قرآن
ببرید زبیدینی بال و پر آزادی
با نام طرفداری از ملت بی چاره
شد پاره دل ملت از خنجر آزادی
القصه جنایت ها گردید رواج آنگه
کز شهر مزار آمد آن نرخر آزادی
بود بریک دسته احمق رئیس
نصر باشد نام باند آن پلید
بد تر از شداد و فرعون و یزید
افتخارش نام چنگیز و مغول
دشمن سرسخت با آل رسول
در سخن گفتن به مثل گاو نر
در لجاجت هم طراز هفت خر
در مروت کمتر از ابن ولید
در جنایت بد از شمر و یزید
روز روشن آمر و مسئول بود
شب که می شد فاعل و مفعول بود
از صداقت ذره ای در او نبود
در خیانت گوی سبقت را ربود
هرکجا بنهاد پا آن بد نهاد
جان و مال خلق را در باد داد
پیروانش از ستم بیداد کرد
ظلمهای بدتر از شداد کرد
حرمت قرآن و دین بشکسته شد
هم مساجد هم تکایا بسته شد
بس جفا برمردم بیچاره شد
از مزار و بامیان آواره شد
آنچه آمد برزنان و دختران
من حیا دارم که آرم برزبان
بس که هستند جانی و بی بند و بار
کی توان گفتن یکی از صد هزار
جای آنکه یاد آن بیدین کنم
بهترآنکه در حقش نفرین کنم
بارالها از مزاری تا خلیل
در دوعالم ساز رسوا و ذلیل
..................................................
از دشت مزار آمد آن نرخر آزادی
جفتک زده و سرداد او عرعر آزادی
چون گشت دبیر حزب آن مردک بی وجدان
با قرت و لگد بشکست بام و در آزادی
آندم که جوانان را بنمود جدا از دین
مادر به فغان آمد از دختر آزادی
در برچی و در افشار شد مایه بد بختی
برمردم آن سامان از سنگر آزادی
هتاکیای در مسجد بیباکیای با قرآن
شد باعث بیدینی در کشور آزادی
از بسکه جسارت شد برحیدر و برزهرا
سوزد دل هر مؤمن با آذر آزادی
اندر اثر بدعت کاخ شرف و عزت
یکباره فرود آمد روی سر آزادی
در داخل و در خارج از وسوسه این قوم
رقصید زن شیعه با معجر آزادی
از بسکه جنایت کرد، آخر دم جان دادن
در مقعد او کوبید چوب تر آزادی
لعنت به ابوجهل و آنها که پس از مرگش
کردند خلیلی را کیلینر آزادی
برعترت و برقرآن یک دسته بی ایمان
کردند جسارت ها در منبر آزادی
هرجا که قدم بنهاد آن دسته بی بنیاد
هرلحظه ستم می زاد شور و شر آزادی
بیدینی و بد کاری تا چرس و شراب و می
یکباره فرا بگرفت دور و بر آزادی
ظلم و ستم و طغیان با عترت و با قرآن
ببرید زبیدینی بال و پر آزادی
با نام طرفداری از ملت بی چاره
شد پاره دل ملت از خنجر آزادی
القصه جنایت ها گردید رواج آنگه
کز شهر مزار آمد آن نرخر آزادی