نمی خواهم واژه های "قهرمان" و "تقلب" را موشکافی نموده و از نگاه لغت و اصطلاح به تعریف گرفته شوند و البته هدف از نگارش این سطور نیز پرداختن به چیستی واژه های فوق الذکر نیست. بنابراین مستقیماً به اصل موضوع که عبارت از حال و قال قهرمان ها و قهرمان سازی های تقلبی امروزهای افغانستان می باشد، وارد می شویم.
البته از اول کار حساب قهرمان های حقیقی را از حساب قهرمان های تقلبی تصفیه می کنیم و هدف از هر واژۀ قهرمان که با صفت تقلب در این نبشته تشیع می گردد، نشانه رفتن به آدرس اشخاص اند که افراد و گروه های معلوم برای تأمین اهداف تجارتی و سیاسی شان آنها را تقلب نموده و بحیث یک قهرمان بر گرده های تاریخ تحمیل می کنند.
یقیناً پروسۀ تفکیک قهرمان های تقلبی از قهرمان های غیر تقلبی به تعمق، تعقل و تفکر نیاز است. و با در نظر داشت فرهنگ مروجۀ فی الحال کشور که همه چیز بر مبنای هویت های قومی، مذهبی، سمتی، زبانی و ... مورد قضاوت قرار می گیرند نه بر اساس ارزش های انسانی، این پروسه پیچیده شده و امکان به ترکستان رفتن آن افزایش می یابد. بناً با حفظ احترام و بدون لیست کردن نام های قهرمان های غیر تقلبی که نام و نشان شان آفتابی اند، چندی پیرامون قهرمان ها و قهرمان سازی های تقلبی می نگاریم.
قهرمان داشتن یک افتخار است و عموماً ملت ها به هدف بقای حیات روانی شان می کوشند تا شخصی را که در یک مقطع خاص از تاریخ شان گلی را به آب داده است و یا کشوری را فتح کرده است، در قالب یک تندیس بحیث یک قهرمان بتراشند. و البته نباید از قید کلید های کیبورد کمپیوتر باقی گذاشت که قهرمان ها اصلاً در مقاطع از تاریخ یک ملت ظهور می کند که در آن مقطع رقم خوردن سرنوشت آن ملت به راه راست، مشروط به ظهور یک چهرۀ که نسبت به دیگران متفاوت می اندیشد و عمل می کند، می باشد.
پرده های گوش همۀ اعضای جوامع بشری با آهنگ واژۀ جنگ آشنا اند. جنگ نفت، جنگ سرد، جنگ آب، جنگ ویتنام، جنگ عراق، جنگ جهانی اول و یکی و خلص شف شف نه شفتالو، برای واژۀ جنگ فرمایش هرنوع صفت را می توان پذیرفت. اما به «جنگ قهرمان ها» کمتر توجه مبذول شده است و این نبرد که عموماً در میان اوراق کتب، پرده های تلویزون، امواج رادیویی، شماره های نشرات طباعتی و غیره و غیره رقم می خورد، از دید تحلیل گران امور وغیره باقی مانده و نتوانسته است که افتخار زیرذره بین رفتن آنها را کسب نماید.
البته بعضی از اشخاص به «جنگ قهرمان ها» واژه های دیگری را از قبیل سرقت تاریخی، ملی گرایی، زبان پرستی، شخصیت پروری، شوونیزم قبیلوی و غیره اطلاق نموده اند. زمانی که ایرانی ها جرئت به خرچ می دهند و سید جمال الدین افغانی را سید جمال الدین اسد آبادی می پندارند، افغان و آگاهان سایر جوامع به این عمل ایرانی ها سرقت تاریخی می گویند، کسی هم آن را ملی گرایی ملاهای اسلامی ایرانی می نگارد، دیگری نیز آن را زبان پرستی فارسی زبان ها می داند. و یا زمانی که بعضی از افغان ها افتخارات رحمن بابا و خوشحال ختک را با حساب تاریخ افغانستان می ریزد، به آن شوونیزم قبیله یی اطلاق می کند.
«جنگ قهرمان ها» با «قهرمان ها و قهرمان سازی های تقلبی» تفاوت فاحش دارد. در جنگ قهرمان ها سعی می شود تا افتخارات یک شخص قهرمان را به حساب تاریخ یک ملت وارز کند ولی در قهرمان سازی های تقلبی سعی می شود تا افتخارات یک ملت به حساب یک شخص ریخته شود. در جنگ قهرمان ها؛ قهرمان محکوم و جنگ جویان حاکم اند ولی در قهرمان سازی های تقلبی؛ ملت محکوم و شخص حاکم است. جنگ قهرمان ها در سدد کسب افتخار برای خلق است ولی در قهرمان سازی های تقلبی؛ تندیس قهرمان ها برای عرضه در بازار های تجارتی تراشیده می شود.
در افغانستان «جنگ قهرمان ها» به باد فراموشی سپرده شده و کسی در سدد اعادۀ حیثیت این ملت نیست و هیچ کسی زبان در مقابل کسانی که افتخارات ما را به سرقت می برند، رنجه نمی کنند بل همه تماشا می کنند و هوررا هوررا می فرستد. ولی برعکس؛ همه در بازار های تجارتی، «تندیس های قهرمان های تقلبی» می تراشند و به بازار عرضه می کنند، احساسات قومی مردم را می شورانند تا متقاضیان قهرمان های تقلبی عرضه شده شان باشند، واژه های ایرانی استهلاک می کنند تا اشعار مفت و جفت شان در بازار به فروش برسند، از الله و رسول الله صحبت می کند تا توسط مردم از منبر مسجد محله بیرون پرتاب نشوند، تأمین دموکراسی و رعایت حقوق بشر را راهی بیرون رفت از معضلۀ جاری می نگارند تا فند های خارجی بدست آورند، نماز اقامه نمی کنند تا روشنفکر معرفی شوند، خدا را قبول ندارند تا متفکر و فیلسوف محسوب گردند، لباس افغانی به تن می آرایند تا ملی گرا به شمار آیند، نیکتایی در دور گردن کلفت شان می پیچانند تا غرب دیده معلوم گردند و آنچیزهای را که منافع شان ایجاب می کنند، می کنند تا منافع شان تأمین گردند.
«قهرمان سازی های تقلبی» هر تقلب کار؛ سال یکبار به نمایش در می آید و زمان این نمایشگاه ها هم مصادف است به فوت و یا قتل قهرمان های تقلبی. نمی خواهم که مشخصاً از متقلب و یا قهرمان تقلبی که نمایشگاه شان به نمایش در می آید، نام ببرم و این تو باشی که رَوی و حدیث مفصل از این مجمل بیخوانی. البته ترسی از بیان آن ندارم ولی صادقانه عرض کنم که از استماع آن ترس دارم، می ترسم که مبادا کسی توان سمع آن را نداشته باشد و گناه ضعف شنوایی شان را بر دوش حقیر فقیر سراپا تقصیر بی اندازد.
هدف از اطلاق کردن «قهرمان های تقلبی و یا قهرمان سازی های تقلبی» به اشخاص که تندیس های شان در قالب قهرمان تراشیده شده اند در حالیکه قهرمان نیستند، و یا به اشخاصی که این گونه تندیس ها را می تراشند، به معنی توهین به آنها نیست. بل هدف از آن تمجید از «فرهنگ قهرمان های تقلبی و یا قهرمان سازی های تقلبی» می باشد که چی گونه این فرهنگ در جامعۀ ما جا افتاده و دارد به فرهنگ مروجۀ این خلق تبدیل می گردد.
عبدالعلی مزاری و نقض صریح حقوق بشر
شخص بنام شفیع دیوانه قوماندان محقق (مزاری = حزب وحدت) در منطقه ی دشت برچی در حدود (200) نفر زندانی داشت که روزانه دو نفر از آنان را می کشت و برای دیگر زندانیان غذا تهیه می کرد که بالاخره روی یک اختلاف شخصی کریم خلیلی آن را کشت .
زمانی که گماشته گان خارجی شورای نظار و حزب وحدت از منطقه ی پوهنتون کابل فرار کردند اجساد ده ها زن برهنه در مواضع حزب وحدت پیداشده بود که ماه ها قوماندانان وحدت آن ها را نگهداری کرده بود ، همچنان اجساد زیاد خشک شده ی انسان ها در الماری های پوهنتون دیده شده بود .
در کدام کشور جهان انسان متهم به جنایات را که پایتخت را به آتش کشیده باشد و به ناموس مردم تجاوز کرده باشد ، بجای مجازات و مکافات ، مقام و رتبه داده است ، بجز از افغانستان ؟
نقل از : www.sporghay.com
عبدالعلی مزاری به کارنامه ی خود این گونه افتخار می کند :
«هیچ جریانى در افغانستان وجود نداشت که با ما و شما جنگ نکرده باشد، بعد سنگرهاى ما و شما هم در همین غرب کابل خانه بهخانه بود، ولى وقتى شما خواستید، خدا شما را یارى کرد و همهى مناطق پاک شد و از قندهار، از هرات، از تخار، از بدخشان، از هلمند و از همه جا آمدند مرده بردند. این تجربه شده است.»
( مجموعه سخنرانى منسوب بهمزارى، که باعنوان «احیاى هویت« چاپ شد ص: 218.)
ارتکاب جرایم جنگی و نقض فاحش حقوق بشر توسط عبدالعلی مزاری و پیروان ایشان در ذهن و روان همه هموطنان ما ذخیره است . مثلا میخ کوبیدن به سر هموطنان پشتون را همه می دانند ، همین طور دیدن زایمان زنان را ، و کوره های آدم سوزی را ، و مشاهده ی رقص مرگ را ، و تجاوز جنسی به کودکان یتیم خانه ها را ، و عبارت ریتمیک " یا نوت هزاری ، یا دستور مزاری ، یا پنج دقیقه سواری " را و گچ گرفتن قربانیان را ، و به توپ بستن هموطنان پشتون را ... توپچی های مزاری وقتی کسی را دستگیر می کردند و جا برای نگهداری یا فرصتی برای انتقال او نداشتند ، یا حتی برای تفریح از قربانی می پرسیدند که خانه ات کجا است؟
(مثلا) او می گفت خانه ام در میدان شهر است . سپس جیب او را خالی می کردند و دارایی اش را می گرفتند و می گفتند کرایه ات را بده که همین لحظه تو را به خانه ات بفرستیم . سرانجام او را به توپ می بستند و لوله ی توپ را به همان سمت می چرخاندند و با گفتن این جمله که " حالا برو به خانه ات " توپ را شلیک می کردند ...
سخن از یک مورد یا چند مورد نیست ، این ها عمل هر روزه و هر ساعت نیروهای مزاری در طول مدت استقرار در غرب کابل بود ، عضو عالی حزب وحدت در زمینه چنین می نگارد :
«جوهرهى این جنگها با اسلام و معیارهاى انسانى همخوانى نداشت ؛ افرادى بىبند و بار و بدسابقه میداندار مىشدند، وقتى این افراد مورد توجه قرار مىگرفتند، عرصه براى دینداران تنگ و تنگتر مىگردید. و بهاین دلیل که صلاحیت هر فرد در خوب جنگیدن و کشتن بود؛ افرادى بىبند و بار که هیچ هدفى جز سرگرمى ندارند خوبتر از دیگران دراین عرصه ظهور مىکردند و این باعث بالا رفتن رتبه و وجههى آنان مىشد، تا اینکه قوماندانانى از این طیف صاحب نفوذ در حزب وحدت گردیدند. بهاثر بىبند و بارىها و غارتگرىهاى اینها امنیت سلب مىگردید. و چون طیف وسیعى را دربر داشتند، توان پالایش آنان هم موجود نبود. و اراده برپالایش این افراد وجود نداشت.»
( نشریهى «بلاغ« وابسته بهحزب وحدت اسلامى - شاخهى اکبرى، شماره ششم، سنبله 1378 - چاپ قم / مقاله : «شهید مزارى در آیینهى واقعیتها و پندارها)
«این نیروها بهجنگ بهعنوان یک منبع درآمد و زمینهى چپاول اموال مردم و تعرض بهنوامیس مسلمین نگاه مىکردند. هروقت مىخواستند، آتش جنگ را روشن مىکردند و هروقت که جنگ را فاقد ثمرات مادى تشخیص مىدادند، متوقف مىکردند. سرنوشت خانههاى کوچهى «قلعهى واحد« از مصادیق بارز این مطلب است. منازل کوچهى «قلعهى واحد« بهگونهى مورد تعرض قرار گرفت که حتى خشت و سنگ آنها را نیز بردند. خانههاى «کارته سخى« نمونهى دیگرى از این فاجعه بود. با اینکه خانههاى کارته سخى اغلب بهشیعهها و هزارهها تعلق داشتند.» -
«قرار گرفتن ابتکار شروع و توقف جنگ در اختیار جنگجویان، یکى از علل بسیار عمده و اساس ادامهى جنگ در افغانستان است. چون نیروهاى جنگنده از سواد، تربیت و تعهد کافى در برابر مصالح جامعه، محروماند. و همه چیز را برمبناى منافع و هوسهاى آنىء خود مىسنجند و عمل مىکنند. این نیروها بهدستههاى غارتگر و دزدان گردنهگیر بیشتر شباهت دارند، تا بهیک نیروى که جهت تحقق یک آرمان اجتماعى گردهم آمده و براى عملى نمودن آن سلاح برداشتهاند.»
«بارها اتفاق افتاده است که نیروهاى متخاصم براى بردن دروازهها، کلکینها، المارىها و چوب سقف خانههاى که در بین خطوط جنگ قرارداشته و هیچ طرف جنگ از ترس طرف دیگر وارد آن ساحه شده نتوانسته است، باهم توافق کرده، گروپ تخریب مشترک تشکیل دادهاند، و بعد جنگ تصنعى بهراه انداختهاند تا پوششى باشد براى عملیات گروه تخریب شان.»
«وقتى یک تشکل با نام و عنوان اسلامى، در آنحد از درجهى ارزش سقوط کند که افراد آن، خود را دیوانه لقب بدهند (و یکدیگر را قوماندان چرسى، قوماندان بنگى، قوماندان بدماش، قوماندان شرابى، قمارى ... خطاب کنند) و بهاین عناوین مباهات کنند و حتى در نشریات، از این نوع افراد بهعنوان قهرمان ملى یاد شوند، پیدا است که رهبرى آن داراى چه خصوصیات اسلامى و انسانى است. و چه روش و منشى بهعنوان الگو و نمونه از خود تبارز مىدهد؟!!»
( بلاغ« شماره ششم سنبله سال 1378: «شهید مزارى در آیینهى واقعیتها و پندارها .قم )
بهتر است از زبان خود طرفداران مزاری بشنوسیم :
«آن که آگاهانه دیوانه می شود باید برای همه مطرح باشد ، جنگ مال دیوانه ها است ، و دیوانگی خواست جنگ است ! بگذارید من مطابق اصلیت خویش و اصلیت جنگ دیوانه باشم ! آن چه در جنگ معمول است بی رحمی است ، بی رحمی در جنگ جانشین اخلاق در صلح است ! جنگ به دیوانه ضرورت دارد چون منطق جنگ دیوانگی است .»
عصری برای عدالت / کانون فرهنگی رهبر شهیید/ شماره 5
چه اعترافی صریح تر از این ؟ چه مدرکی بالاتر و قوی تر از این ؟
باید این صفحات در تاریخ کشور حفظ شود و به اطلاع همه برسد .
یارب اگر روزی دهان مردمان و آگاهان باز شود چه خواهد شد ؟ .
نمی خواهم واژه های "قهرمان" و "تقلب" را موشکافی نموده و از نگاه لغت و اصطلاح به تعریف گرفته شوند و البته هدف از نگارش این سطور نیز پرداختن به چیستی واژه های فوق الذکر نیست. بنابراین مستقیماً به اصل موضوع که عبارت از حال و قال قهرمان ها و قهرمان سازی های تقلبی امروزهای افغانستان می باشد، وارد می شویم.
البته از اول کار حساب قهرمان های حقیقی را از حساب قهرمان های تقلبی تصفیه می کنیم و هدف از هر واژۀ قهرمان که با صفت تقلب در این نبشته تشیع می گردد، نشانه رفتن به آدرس اشخاص اند که افراد و گروه های معلوم برای تأمین اهداف تجارتی و سیاسی شان آنها را تقلب نموده و بحیث یک قهرمان بر گرده های تاریخ تحمیل می کنند.
یقیناً پروسۀ تفکیک قهرمان های تقلبی از قهرمان های غیر تقلبی به تعمق، تعقل و تفکر نیاز است. و با در نظر داشت فرهنگ مروجۀ فی الحال کشور که همه چیز بر مبنای هویت های قومی، مذهبی، سمتی، زبانی و ... مورد قضاوت قرار می گیرند نه بر اساس ارزش های انسانی، این پروسه پیچیده شده و امکان به ترکستان رفتن آن افزایش می یابد. بناً با حفظ احترام و بدون لیست کردن نام های قهرمان های غیر تقلبی که نام و نشان شان آفتابی اند، چندی پیرامون قهرمان ها و قهرمان سازی های تقلبی می نگاریم.
قهرمان داشتن یک افتخار است و عموماً ملت ها به هدف بقای حیات روانی شان می کوشند تا شخصی را که در یک مقطع خاص از تاریخ شان گلی را به آب داده است و یا کشوری را فتح کرده است، در قالب یک تندیس بحیث یک قهرمان بتراشند. و البته نباید از قید کلید های کیبورد کمپیوتر باقی گذاشت که قهرمان ها اصلاً در مقاطع از تاریخ یک ملت ظهور می کند که در آن مقطع رقم خوردن سرنوشت آن ملت به راه راست، مشروط به ظهور یک چهرۀ که نسبت به دیگران متفاوت می اندیشد و عمل می کند، می باشد.
پرده های گوش همۀ اعضای جوامع بشری با آهنگ واژۀ جنگ آشنا اند. جنگ نفت، جنگ سرد، جنگ آب، جنگ ویتنام، جنگ عراق، جنگ جهانی اول و یکی و خلص شف شف نه شفتالو، برای واژۀ جنگ فرمایش هرنوع صفت را می توان پذیرفت. اما به «جنگ قهرمان ها» کمتر توجه مبذول شده است و این نبرد که عموماً در میان اوراق کتب، پرده های تلویزون، امواج رادیویی، شماره های نشرات طباعتی و غیره و غیره رقم می خورد، از دید تحلیل گران امور وغیره باقی مانده و نتوانسته است که افتخار زیرذره بین رفتن آنها را کسب نماید.
البته بعضی از اشخاص به «جنگ قهرمان ها» واژه های دیگری را از قبیل سرقت تاریخی، ملی گرایی، زبان پرستی، شخصیت پروری، شوونیزم قبیلوی و غیره اطلاق نموده اند. زمانی که ایرانی ها جرئت به خرچ می دهند و سید جمال الدین افغانی را سید جمال الدین اسد آبادی می پندارند، افغان و آگاهان سایر جوامع به این عمل ایرانی ها سرقت تاریخی می گویند، کسی هم آن را ملی گرایی ملاهای اسلامی ایرانی می نگارد، دیگری نیز آن را زبان پرستی فارسی زبان ها می داند. و یا زمانی که بعضی از افغان ها افتخارات رحمن بابا و خوشحال ختک را با حساب تاریخ افغانستان می ریزد، به آن شوونیزم قبیله یی اطلاق می کند.
«جنگ قهرمان ها» با «قهرمان ها و قهرمان سازی های تقلبی» تفاوت فاحش دارد. در جنگ قهرمان ها سعی می شود تا افتخارات یک شخص قهرمان را به حساب تاریخ یک ملت وارز کند ولی در قهرمان سازی های تقلبی سعی می شود تا افتخارات یک ملت به حساب یک شخص ریخته شود. در جنگ قهرمان ها؛ قهرمان محکوم و جنگ جویان حاکم اند ولی در قهرمان سازی های تقلبی؛ ملت محکوم و شخص حاکم است. جنگ قهرمان ها در سدد کسب افتخار برای خلق است ولی در قهرمان سازی های تقلبی؛ تندیس قهرمان ها برای عرضه در بازار های تجارتی تراشیده می شود.
در افغانستان «جنگ قهرمان ها» به باد فراموشی سپرده شده و کسی در سدد اعادۀ حیثیت این ملت نیست و هیچ کسی زبان در مقابل کسانی که افتخارات ما را به سرقت می برند، رنجه نمی کنند بل همه تماشا می کنند و هوررا هوررا می فرستد. ولی برعکس؛ همه در بازار های تجارتی، «تندیس های قهرمان های تقلبی» می تراشند و به بازار عرضه می کنند، احساسات قومی مردم را می شورانند تا متقاضیان قهرمان های تقلبی عرضه شده شان باشند، واژه های ایرانی استهلاک می کنند تا اشعار مفت و جفت شان در بازار به فروش برسند، از الله و رسول الله صحبت می کند تا توسط مردم از منبر مسجد محله بیرون پرتاب نشوند، تأمین دموکراسی و رعایت حقوق بشر را راهی بیرون رفت از معضلۀ جاری می نگارند تا فند های خارجی بدست آورند، نماز اقامه نمی کنند تا روشنفکر معرفی شوند، خدا را قبول ندارند تا متفکر و فیلسوف محسوب گردند، لباس افغانی به تن می آرایند تا ملی گرا به شمار آیند، نیکتایی در دور گردن کلفت شان می پیچانند تا غرب دیده معلوم گردند و آنچیزهای را که منافع شان ایجاب می کنند، می کنند تا منافع شان تأمین گردند.
«قهرمان سازی های تقلبی» هر تقلب کار؛ سال یکبار به نمایش در می آید و زمان این نمایشگاه ها هم مصادف است به فوت و یا قتل قهرمان های تقلبی. نمی خواهم که مشخصاً از متقلب و یا قهرمان تقلبی که نمایشگاه شان به نمایش در می آید، نام ببرم و این تو باشی که رَوی و حدیث مفصل از این مجمل بیخوانی. البته ترسی از بیان آن ندارم ولی صادقانه عرض کنم که از استماع آن ترس دارم، می ترسم که مبادا کسی توان سمع آن را نداشته باشد و گناه ضعف شنوایی شان را بر دوش حقیر فقیر سراپا تقصیر بی اندازد.
هدف از اطلاق کردن «قهرمان های تقلبی و یا قهرمان سازی های تقلبی» به اشخاص که تندیس های شان در قالب قهرمان تراشیده شده اند در حالیکه قهرمان نیستند، و یا به اشخاصی که این گونه تندیس ها را می تراشند، به معنی توهین به آنها نیست. بل هدف از آن تمجید از «فرهنگ قهرمان های تقلبی و یا قهرمان سازی های تقلبی» می باشد که چی گونه این فرهنگ در جامعۀ ما جا افتاده و دارد به فرهنگ مروجۀ این خلق تبدیل می گردد.
عبدالعلی مزاری و نقض صریح حقوق بشر
شخص بنام شفیع دیوانه قوماندان محقق (مزاری = حزب وحدت) در منطقه ی دشت برچی در حدود (200) نفر زندانی داشت که روزانه دو نفر از آنان را می کشت و برای دیگر زندانیان غذا تهیه می کرد که بالاخره روی یک اختلاف شخصی کریم خلیلی آن را کشت .
زمانی که گماشته گان خارجی شورای نظار و حزب وحدت از منطقه ی پوهنتون کابل فرار کردند اجساد ده ها زن برهنه در مواضع حزب وحدت پیداشده بود که ماه ها قوماندانان وحدت آن ها را نگهداری کرده بود ، همچنان اجساد زیاد خشک شده ی انسان ها در الماری های پوهنتون دیده شده بود .
در کدام کشور جهان انسان متهم به جنایات را که پایتخت را به آتش کشیده باشد و به ناموس مردم تجاوز کرده باشد ، بجای مجازات و مکافات ، مقام و رتبه داده است ، بجز از افغانستان ؟
نقل از : www.sporghay.com
عبدالعلی مزاری به کارنامه ی خود این گونه افتخار می کند :
«هیچ جریانى در افغانستان وجود نداشت که با ما و شما جنگ نکرده باشد، بعد سنگرهاى ما و شما هم در همین غرب کابل خانه بهخانه بود، ولى وقتى شما خواستید، خدا شما را یارى کرد و همهى مناطق پاک شد و از قندهار، از هرات، از تخار، از بدخشان، از هلمند و از همه جا آمدند مرده بردند. این تجربه شده است.»
( مجموعه سخنرانى منسوب بهمزارى، که باعنوان «احیاى هویت« چاپ شد ص: 218.)
ارتکاب جرایم جنگی و نقض فاحش حقوق بشر توسط عبدالعلی مزاری و پیروان ایشان در ذهن و روان همه هموطنان ما ذخیره است . مثلا میخ کوبیدن به سر هموطنان پشتون را همه می دانند ، همین طور دیدن زایمان زنان را ، و کوره های آدم سوزی را ، و مشاهده ی رقص مرگ را ، و تجاوز جنسی به کودکان یتیم خانه ها را ، و عبارت ریتمیک " یا نوت هزاری ، یا دستور مزاری ، یا پنج دقیقه سواری " را و گچ گرفتن قربانیان را ، و به توپ بستن هموطنان پشتون را ... توپچی های مزاری وقتی کسی را دستگیر می کردند و جا برای نگهداری یا فرصتی برای انتقال او نداشتند ، یا حتی برای تفریح از قربانی می پرسیدند که خانه ات کجا است؟
(مثلا) او می گفت خانه ام در میدان شهر است . سپس جیب او را خالی می کردند و دارایی اش را می گرفتند و می گفتند کرایه ات را بده که همین لحظه تو را به خانه ات بفرستیم . سرانجام او را به توپ می بستند و لوله ی توپ را به همان سمت می چرخاندند و با گفتن این جمله که " حالا برو به خانه ات " توپ را شلیک می کردند ...
سخن از یک مورد یا چند مورد نیست ، این ها عمل هر روزه و هر ساعت نیروهای مزاری در طول مدت استقرار در غرب کابل بود ، عضو عالی حزب وحدت در زمینه چنین می نگارد :
«جوهرهى این جنگها با اسلام و معیارهاى انسانى همخوانى نداشت ؛ افرادى بىبند و بار و بدسابقه میداندار مىشدند، وقتى این افراد مورد توجه قرار مىگرفتند، عرصه براى دینداران تنگ و تنگتر مىگردید. و بهاین دلیل که صلاحیت هر فرد در خوب جنگیدن و کشتن بود؛ افرادى بىبند و بار که هیچ هدفى جز سرگرمى ندارند خوبتر از دیگران دراین عرصه ظهور مىکردند و این باعث بالا رفتن رتبه و وجههى آنان مىشد، تا اینکه قوماندانانى از این طیف صاحب نفوذ در حزب وحدت گردیدند. بهاثر بىبند و بارىها و غارتگرىهاى اینها امنیت سلب مىگردید. و چون طیف وسیعى را دربر داشتند، توان پالایش آنان هم موجود نبود. و اراده برپالایش این افراد وجود نداشت.»
( نشریهى «بلاغ« وابسته بهحزب وحدت اسلامى - شاخهى اکبرى، شماره ششم، سنبله 1378 - چاپ قم / مقاله : «شهید مزارى در آیینهى واقعیتها و پندارها)
«این نیروها بهجنگ بهعنوان یک منبع درآمد و زمینهى چپاول اموال مردم و تعرض بهنوامیس مسلمین نگاه مىکردند. هروقت مىخواستند، آتش جنگ را روشن مىکردند و هروقت که جنگ را فاقد ثمرات مادى تشخیص مىدادند، متوقف مىکردند. سرنوشت خانههاى کوچهى «قلعهى واحد« از مصادیق بارز این مطلب است. منازل کوچهى «قلعهى واحد« بهگونهى مورد تعرض قرار گرفت که حتى خشت و سنگ آنها را نیز بردند. خانههاى «کارته سخى« نمونهى دیگرى از این فاجعه بود. با اینکه خانههاى کارته سخى اغلب بهشیعهها و هزارهها تعلق داشتند.» -
«قرار گرفتن ابتکار شروع و توقف جنگ در اختیار جنگجویان، یکى از علل بسیار عمده و اساس ادامهى جنگ در افغانستان است. چون نیروهاى جنگنده از سواد، تربیت و تعهد کافى در برابر مصالح جامعه، محروماند. و همه چیز را برمبناى منافع و هوسهاى آنىء خود مىسنجند و عمل مىکنند. این نیروها بهدستههاى غارتگر و دزدان گردنهگیر بیشتر شباهت دارند، تا بهیک نیروى که جهت تحقق یک آرمان اجتماعى گردهم آمده و براى عملى نمودن آن سلاح برداشتهاند.»
«بارها اتفاق افتاده است که نیروهاى متخاصم براى بردن دروازهها، کلکینها، المارىها و چوب سقف خانههاى که در بین خطوط جنگ قرارداشته و هیچ طرف جنگ از ترس طرف دیگر وارد آن ساحه شده نتوانسته است، باهم توافق کرده، گروپ تخریب مشترک تشکیل دادهاند، و بعد جنگ تصنعى بهراه انداختهاند تا پوششى باشد براى عملیات گروه تخریب شان.»
( علیجان زاهدى: «روایت شکست اقوام محروم در افغانستان« صص: 94 - 93. تابستان 79.)
«وقتى یک تشکل با نام و عنوان اسلامى، در آنحد از درجهى ارزش سقوط کند که افراد آن، خود را دیوانه لقب بدهند (و یکدیگر را قوماندان چرسى، قوماندان بنگى، قوماندان بدماش، قوماندان شرابى، قمارى ... خطاب کنند) و بهاین عناوین مباهات کنند و حتى در نشریات، از این نوع افراد بهعنوان قهرمان ملى یاد شوند، پیدا است که رهبرى آن داراى چه خصوصیات اسلامى و انسانى است. و چه روش و منشى بهعنوان الگو و نمونه از خود تبارز مىدهد؟!!»
( بلاغ« شماره ششم سنبله سال 1378: «شهید مزارى در آیینهى واقعیتها و پندارها .قم )
بهتر است از زبان خود طرفداران مزاری بشنوسیم :
«آن که آگاهانه دیوانه می شود باید برای همه مطرح باشد ، جنگ مال دیوانه ها است ، و دیوانگی خواست جنگ است ! بگذارید من مطابق اصلیت خویش و اصلیت جنگ دیوانه باشم ! آن چه در جنگ معمول است بی رحمی است ، بی رحمی در جنگ جانشین اخلاق در صلح است ! جنگ به دیوانه ضرورت دارد چون منطق جنگ دیوانگی است .»
عصری برای عدالت / کانون فرهنگی رهبر شهیید/ شماره 5
چه اعترافی صریح تر از این ؟ چه مدرکی بالاتر و قوی تر از این ؟
باید این صفحات در تاریخ کشور حفظ شود و به اطلاع همه برسد .
یارب اگر روزی دهان مردمان و آگاهان باز شود چه خواهد شد ؟ .