Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 79309

بررسی تولد زبان فارسی

1 جنوری 2014, 21:36, توسط كشف

آغلاشماق به معنی گریه دسته جمعی و تعزیه بکار میرود.
هؤنکورمک با صدای بلند گریه کردن وهؤککولده مکگریه با هق هق میباشد.
بوزلاماق با صدای بلند گریه کردن و از سرما لرزیدن میباشد.
ایچین چالماق به معنی از فرط گریه کردن گریه بدون اشک و یا هق هق نمودن است .
کؤیرلمک به معنی حالت گریه دست دادن است.
در تورکی جغتائی اینگره مک وسینگره مک به معنی یواش یواش بطور مخفی گریه کردن و سیقتاماق به معنی زیاد گریه کردن واؤکورمکبه معنی با صدای بلند گریه کردن میباشد.همچنینییغلاماقبه معنی گریه کردن واینجگیرمکبه معنی با صدای نازک گریه کردن است.
در تورکی اوُسانماق به بیزار شدن و به تنگ آمدن می گویند. بیقماق، بئزیکمک، بئزمک و چییریمک هم با اختلاف جزئی همان معنی را میدهد مثلا»:چییریمکبیشتر بمعنی زده شدن میباشد.
ترپشمک به معنی تکان خوردن
وترپتمک به معنی تکان دادن است
ولی چالخالاماق به معنی تکان دادن به منظور سوا کردن(مثلا سوا کردن کره از ماست)
قاتیشدیرماق به معنی مخلوط کردن
وقاریشدیرماق به معنی به هم زدن با قاشق و غیره .. میباشد.
ییرقالاماق به معنی تکان دادن و جنباندن
وسیلکه له مک به معنی تکان دادن درخت و یا لباس و فرش و امثال آن میبا شد.
در فارسی برای هیچکدام از این تعبیرات لغات مستقل به خصوصی وجود ندارد.
ایمرنمک، قیمسانماق که با اختلاف جزئی به معنی آرزو کردن و هوس کردن ونیسگیلبه معنی آرزوی براورده نشده و حسرت میباشد،هیچکدام معادل مستقلی ندارند.
برایدعوا کردنکلمات متعددی بکار می رود که هر کدام شکل و حالت ویژه ای را از دعوا بیان می کنند مانند:
دؤیوشمک:همدیگر را کتک زدن
ووُروشماق:همدیگر را زدن
ساواشماق:با یکدیگر دعوا و جنگ کردن و گلاویز شدن
دیدیشمک:دعوا همراه چنگ زدن همدیگر
چارپیشماق:دعوا و برخورد به یکدیگر،تصادم
دالاشماق:با هم دعوای لفظی کردن
دارتیشماق:با هم مشاجره کردن
چاخناشماق:با هم سر شاخ شدن
تؤتوشماق:دعوا با گرقتن همدیگر
بؤغوشماق:دعوا همراه یقه ی همدیگر را گرفتن و خفه کردن
تیپشمک و تیپکلشمک:دعوا همراه لگد انداختن به هم
خیرتدکلشمک یا فیرتیلاقلاشماق:دعوا همراه گلوی همدیگر را گرفتن
سؤیوشمک:همدیگر را دشنام دادن
دیرشمک:دعوا کردن،رو در روی هم ایستادن
بؤغازلاشماق:گلوی همدیگر را گرفتن،رو در روی هم قرار گرفتن،دعوا کردن
چیرپیشماق:زدوخورد
دُروشماق:مناقشه،مجادله،رو در رو شدن
سؤپورلشمک:گلاویز شدن،در هم آویختن
همچنین برای اینکه بگوئیدفلانی از در وارد شد، بسته به شخصیت فلانی و نحوه ی ورود و مناسب گوینده با وی کلمات زیر بکار میرود:
قاپی دان گلدی(از در آمد،بطور متعارف)
قاپی دان ایچری بویوردولار(از در تشریف فرما شدند)
قاپیدان گیردی(از در وارد شد،بطور خودمانی)
قاپی دان گئچدی(از در گذشت)
قاپی دان سؤخولدو(از در خودش را چپاند)
قاپی دان تپیلدی(از در خودش را به زور تو کرد)
قاپی دان دوروتولدو(از در یواشکی تو آمد)
قاپی دان سؤروشدو(از در سر خود آمد تو،بمعنی مجازی)
در تورکی به مرغابی «اؤردک» گفته میشود ولی برای انواعآنها اسامی مختلف بکار میرود.مثلا» به اردک ماده«بورچین» و به اردکنر«سونا» و همچنین «یاشیل باش» گفته میشود
در تورکی برای اسب و اغلب حیوانات اهلی در هر سنی ناممخصوص وجود دارد.مثلا»«قولون»برای اسب نوزاد،«دای» به اسب دوساله و «یولان»به اسب پنج ساله گفته میشود
برای صداهای حیوانات مختلف و عناصر طبیعت لغات ویژه ای بکار میروند مانند:
سو شیریلتیسی:صدای شرشر آب
یارپاق خیشیلتیسی:صدای خش خش برگ
اوت پیچیلدیسی:صدای افتادت باد در سبزه
گؤی گورولتوسو:صدای غرش آسمان
قافلان نریلتیسی:صدای غرش پلنگ
قوش جیویلتیسی:صدای جیک جیک مرغ
اینکلرین بؤیورمه سی:صدای گاوها
شلاله نین چاغلاماسی:صدای ریزش آبشار
همچنین در برابر کلمه«کندن»فارسی شش کلمه تورکی موجود است که هر کدام در محل و مورد خاصی بکار می رود:
قازماق:بمعنی کندن زمین و امثال آن
یولماق:بمعنی کندن مو و کندن از ریشه
سویماق:بمعنی کندن پوست و رازهزنی
اویماق:بمعنی کندن چوب و امثال آن برای منبت کاری و در آوردن چشم بکار میرود.
قوپارماق:برای کندن جزئی از چیزی
قیرتماق:برای کندن و برداشتن جزئی از چیزی و نشگون گرفتن است.
بطوریکه مشاهده میشود در فارسی به جای کلمات مستقل تقلید صداها بطور مکرر بکار میرود.
در تورکی لغات مشابه(اومونیم)یا لغاتی همانند با معانی مختلف بسیار است که در شعر و ادبیات برای جناس و ایهام بکار میرود مانند:آت بمعنی اسب و آت بمعنی بیانداز.
زبان تورکی از نظر لغاتبرای مفاهیم مجرد بسیار غنی است.افعال تورکی بطوری که خواهیم دید از نظرنوع،وجه و زمان بسیار متنوع میباشد.در نتیجه زبان تورکی برای بیان اندیشهبطور دقیق بسیار مناسب و رساست.
نا گفته نماند با آنکه لغتباعث غنای زبان است ولی غنای زبان بیشتر تابع تحرک و قابلیت لغتسازی، افاده و بیان مفاهیم جدید وغنای مفاهیم مجرد همچنین تنوع بیان قدرتبیان تفرعات و تفاوتهای جزئی(نوآنس)کلام است.
با در نظر گرفتن مراتبفوق، نوائی و بسیاری از شرقشناسان معتقدند که نثر زبان تورکی برای بیاناندیشه و مفاهیم و موضوعات مختلف علمی، فلسفی، اجتماعی و … رساتر ومناسبتر از زبانهای دیگر است.
مفاهیم و اندیشه هایی را که می توان در تورکی با یک جمله بیان نمود، جملات و شرح مفصلی را در آن زبان ایجاب می نماید.
در زبان یا همان لهجه فارسی واژه های بسیط سخت گرفتار کمبود است زیرا بیشتر آنها به مرور زمانها رها گشته و از یاد رفته است. واژگان زبان فارسی برای مفاهیم علمی مجهز نیستو مترجمان ایرانی بیش از همه این درد جانکاه را احساس می کنند و از این، عذاب می برند .گاهمیشود که انسان یک ساعت، یک روز و حتی یک هفته تمام درباره بهمان تعبیرزبان خارجی می اندیشد، مغز و اعصاب خود را می فرساید و از هم می گسلد و سرانجام نیز راه به جائی نمی بردو خوانندگان هم همواره از مترجمان و ترجمههای فارسی ناخشنودی می نمایند.
افعال:افعال، کار، حرکت و حالت را بیان می کند و عنصر اصلی جمله محسوب میشوند، بطوریکه بدون فعل ،جمله نا تمام و معنی آن نا مفهوم خواهد بود.
زبانهایاورال-آلتائیعموما»و زبان و زبانهای تورکی خصوصاٌ از نظر افعال غنی هستند بعلاوه دارایانواع، وجوه و زمانهای متعدد و متنوع اند بطوریکه ممکن است مفاهیم و مطالبیرا با یک فعل بیان نمود در حالیکه برای بیان همان مفهوم و مطلب در زبانهایدیگر نیاز به جملات مشروح و مفصل می باشد مثلا»:اوسانمیشامیعنی من از او به تنگ آمده و بیزار شده ام،خوسانلاشدیقیعنی ما با هم بطور خصوصی درد دل کردیم،قوجاقلاشدیلاریعنی همدیگر را در آغوش گرفتند وآغلاشدیلاریعنی با همدیگر گریه کردند،گئچیندیریریعنی اعاشه را تامین می کند و …
افعال تورکی همه با قاعده اند جز فعل ناقص فراموش شده ی ایمک به معنی بودن که بجای فعل معین بکار میرود.
در خاتمه این مقالهبه جا خواهد بود اگر نگاهی مقایسه آمیز هر چند گذرا به چند و چون اصطلاحاتو تعبیرات فعلی در زبانهای فارسی و تورکی بیاندازیم. اصطلاحات و تعبیراتفعلی که از آن در اصطلاح لغت شناسی به ترکیبات ثابت فعلی زیان نیز نامبرده میشود،یکی از جالبترین و پرمایه ترین شقوق لغوی و ترکیبی زبان درارائه معانی مجازی و تشبیهی است.
زبان فارسی که در عین حالیکی از زبانهای ترکیبی است و کلمات آن انعطاف زیادی برای تشکیل اصطلاحات وتعبیرات فعلی دارد و از وسعت و شمول زبان تورکی در ایجاد و کاربرد این نوعترکیبات برخوردار نیست. در زبان تورکی تنها در رابطه با اعضای بدن انسانیاز نوع :
باش(سر)، گؤز(چشم)، آغیز(دهان)، آیاق(پا) و امثال آن صدها اصطلاح و تعبیر وجود دارداینک برای اینکه در این باب نموداری به دست داده باشیم به نقل تعدادی ازاصطلاحات وتعبیرات فعلی رایج در زبان تورکی که از یادداشتهای آقایم.ع.فرزانهاقتباس شده در رابطه با کلمۀ دیل(زبان)بسنده می کنیم:
1-دیل- آغیز ائله مک: (دلداری دادن، با لحن ملایم خواستار پوزش شدن، رفع رنجش و کدورت کردن).
2-دیل آچماق:زبان باز کردن(طفل)، درد خود را باز گفتن، التماس کردن و خواهش کردن.
3-دیل بوغازا سالماق:وراجی کردن، پشت سر هم و بدون وقفه حرف زدن.
4-دیل اؤیرتمک : چیزهای ندانسته را یاد دادن،حرف یاد(یکی)دادن،راه و چاه نشان دادن.
5-دیل تاپماق:تفاهم پیدا کردن،جلب رضایت و اعتماد کردن،زبان مشترک یافتن.
6-دیل تؤکمک:خواهش و تمنا کردن،اصرار ورزیدن.
7-دیل چیخارماق:استهزا کردن،ادای یکی را در آوردن.
8-دیل وئرمک:راضی شدن،قبول دادن*دیل وئرمه مک: امکان حرف زدن به دیگری را ندادن.
9-دیلده توک بیتمک: از تکرار و بازگویی یک مطلب خسته شدن.
10-دیلدن دوشمک:خسته شدن،از پا درآمدن.
11-دیلدن سالماق: خسته و درمانده کردن،از پا انداختن.
12-دیلدن دوشمه مک:ورد زبان بودن،از یاد نرفتن،فراموش نشدن.
13-دیله گتیرمک:یکی را به حرف وا داشتن، کاری را که در حق کسی انجام شده را به زبان راندن.
14-دیله توتماق:با حرفهای شیرین یکی را رام کردن،بچۀ در حال گریه را با زبان ساکت کردن.
15-دیله گتیرمه مک:یارای گفتن حرفی را نداشتن، حرفی را که گفتن آن ممکن است نگفتن.
16-دیلی آغزینا سیغماماق:خود ستائی کردن، حرفهای گنده گنده گفتن.
17-دیلی باتماق:نطقش خاموش شدن.
18-دیله گلمک: زبان و شکوه و شکایت گشودن، به ناله و فغان آمدن.
19-دیلی قیسا اولماق:به خاطر داشتن قصور، جرأت حرف زدن نداشتن .
20-دیلی دولاشماق:حرفها را اشتباه گفتن، در نتیجه اشتباه و یا دستپاچگی حرفها را قاطی کردن.
21-دیلی دؤنمه مک:قادر به تلقظ و ادای صحیح حرف نبودن.
22-دیلی توتولماق:توان و یارایی گفتن را از دست دادن، به هنگام سخن گفتن لکنت پیدا کردن.
23-دیلینه وورماماق:از چشیدن چیزی امتناع کردن.
24-دیلیندن دوشمه مک:مرتبا» تکرار کردن، بطور مدام بر زبان راندن.
25-دیلیندن قاچیرماق:بی هوا و بی حساب از دهانش در رفتن.
26-دیلینی باغلاماق:وادار به سکوت کردن.
27-دیلینه باغلاماق:به گردنش گذاشتن، حرف بر زبان کسی گذاردن
28-دیلینی بیلمک (باشا دوشمک):از حال و مقالش با خبر شدن، راز دلش را حالی شدن.
29-دیلینی قارنینا(دینمز یئرینه قویماق): از زیاده گویی خودداری کردن، زبان در حلق فرو بردن.
30-دیلینی دیشله مک:حرف را نا تمام گذاشتن، در وسط حرف تأمل کردن.
31-دیلینی کسمک:به سکوت وا داشتن، جلو حرف یکی را به زور گرفتن.
32-دیلینی ساخلاماق:از گفتن چیز خاصی خودداری کردن، سکوت را ترجیح دادن.
33-دیلینی ساخلاماماق:در گفتن بی پروائی نشان دادن، حرف زیادی و بی موقع زدن.
34-دیللر ازبری اولماق:به دلیل خوشنامی و به زبانها افتادن، ذکر خیر داشتن.
35-دیللرده گزمک (دولاشماق):همچون امثال در زبانها گشتن.
36-دیللره دوشمک:ورد زبان خاص و عام شدن، سر زبانها افتادن، شایع شدن.
نتیجه:
زبان تورکی یکی از با قاعده ترین زبانهاست و از نظرلغات،مخصوصاٌ افعال بسیار غنی است. وجود قانون هم آهنگی اصوات، کلمات تورکیرا موزون و آهنگدار نموده و به آنها نظم و ترتیب خاص داده است. در تورکیعلاوه بر اسامی ذات لغات زیادی برای مفاهیم مجرد وجود دارد. بعلاوه لغاتمترادفی با اختلاف جزئی در معنی موجود است که میدان قلمفرسائی را وسیعتر وقلم نویسنده را تیزتر و دقیقتر میسازد.
افعال تورکی به قدری وسیع و متنوع اند که در کمتر زبانینظیر آنها را میتوان یافت. گاهی با یک فعل تورکی اندیشه و مفهومی را میتوانبیان نمودکه در زبان فارسی و زبانهای دیگر نیاز به جمله و یا جملاتی پیدامی کند.ا ز طرفی وجود پسوندهای سازنده سبب شده که قابلیت لغت سازی برایبیان مفاهیم مختلف و تعبیرات فعلی بسیار زیاد است.
نحو و ترکیب کلام در تورکی با زبانهای هند و اروپائیمتفاوت است. در تورکی عنصر اصلی جمله یعنی فعل اصلی در آخر جمله قراردارد. زبانهای هند و اروپائی عنصر اصلی جمله در ابتدا قرار می گیرد وعناصر بعدی با ادات ربط بشکل حلقه های زنجیر به یکدیگر مربوط میشوند و اگرعناصر بعدی قطع شوند سازمان جمله ناقص میشود ولی در تورکی ترتیب عناصرجمله کاملاٌ بر عکس است یعنی ابتدا باید عناصر ثانوی و فرعی تنظیم و گفتهشود و قسمت اصلی در آخر قرار گیرد و از همینجاست که هر نویسنده و یاگوینده تورک زبان نمایان میشود.

جستجو در کابل پرس