Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 79195

خلقی وامانده در لجنزار شارلاتانیزم سیاسی!

31 دسامبر 2013, 02:03, توسط تیمور

تو رو سپیدترین انسان عصر مایی, ماندلا!

من اما هنوز, سیاه مانده‌ام

من از قتل سیاوش

من از قیامِ سیاه جامگان

من از سرخ قله‌های ارزگان

من از هفت و هشت ثور

من از «کَندی پشت» و افشار

من حتی از همین چاه و همین دلو

سیاه‌پوش مانده‌ام

چگونه سیاه پوش نباشم؟

که گرگ پیر, سال‌ها پیش

" الگگ و بلگگم را" را به دندان کشید

و انتظار دارد برای زنده ماندن "جلگکم"

باید روزِ هفت بار, دندان‌هایش را ببوسم

ماندلا!

من هنوز هم, از آب‌های جهان جنازه تحویل می‌گیرم

دیروز, من جنازه‌های برادرانم را قطعه‌قطعه از زندان "پل‌چرخی" تحویل گرفتم

من هنوز چشم براه سرِ‌خونینِ پدرم

که شاید همین لحظه

از کربلا... علمدار رود... تل زینبیه... سواحل یونان...

ناگهان, چون میوهٔ رسیده, بر دامنم بغلتانند

ماندلا!

دوستم، محمد شبی که کودک بود،

«خاد» پدرش را چشم بسته، از خانه­ ربود

او اکنون, هر شب وب گردی می‌کند,

تا شاید عضو کدام سازمانی,

عکس و نشانی, از پدر زنده‌بگورش, افشا کرده باشد.

***

ماندلا!

پدر را که اسیر کردند

قاتلان, پیش از آن که جنازه‌اش را ...

عکس‌های یادگاریشان ‌ را, برایم فرستادند

عکس‌های که در آن گوشِ پدر را کشیده بودند

عکس‌های که در آن, دست و پایش را به زنجیر بسته بودند

اما چشم‌هایش هنوز درخشان بود

چشم‌هایش هنوز, سرشار از برق حماسه های چهل دختران بود

دشمن, فقط دست و پایش را در زنجیر پیچیده بود,

اما پدر, با آن چشمان سبز شمالی

در یک نگاه, تمام اسطوره های بلخ بامی

و سوران پشت در پشت کیانی را , ورق زد

و به من, الهام بخشید که

فرق شیرین بیستون و شیرین ورزگان بدانم

سنگ را هر کسی بر فرق تواند زد

عاشق, شیرین ورزگان بود که فرق را بر سنگ زد

عاشقِ شیرین آن است که خود تیشه بر فرق زند, نه فرهاد

پدر با آخرین نگاه سبزخونالودش فریاد می­زد

دخترانم!

من تنها کابل سیاه را دیدم

کابل خونین را

کابل گرسنه را

اگر شما کابل سبز را دیدید

اگر شما در این شهر دیگر جنگ را مشاهده نکردید

با شادمانی، آن را فراموش کنید

تفنگ را فراموش کنید

انتقام را نیز

اما گیسوانِ سرخِ بنفشه های پاکدمن افشار را هرگز

دخترانم!

چهل دختران را به خاطر بسپارید

چهل دختران را همیشه به خاطر بسپارید

چهل دختران را در خیابان های برچی و افشار

زنده نگاه...

همین جا بود که او چشمان سبز شمالی‌اش را فروبست

مزاری بزرگ همان چیز هایی را برای مردم اش می خواست که ماندلای بزرگ می خواست عدالت وبرابری در جامعه در همه عرصه ها.روح آزاده هردو آزاد مرد شاد.

***

جستجو در کابل پرس