Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 79213

خلقی وامانده در لجنزار شارلاتانیزم سیاسی!

31 دسامبر 2013, 15:20, توسط پرویز "بهمن"

من نيز درحاليكه سخنان چمبرخان اوغان را در قسمت توهين ننمودن به أقوام ساكن افغانستان تأييد ميكنم ولي اين را ميخواهم بيفزايم كه اين احترام چمبرخان به عبد العلي مزاري نه از روي صداقت بلكه از روي منافقت وجنگ اندازي ميان أقوام غير پشتون بخصوص هزاره هاست، زيرا اين آقا خوب درك كرده است كه يكتعداد مرده پرستهاي هزاره مانند تيمور آنقدر در گند مرده پرستي مانند خود اوغانها غرق اند كه از هزاره بودن چي كه از ناموس خود هم بخاطر مزاري ميگذرند، بناء او نيز به كاروان سينه زنان مزاري پيوسته است ، در حاليكه همين آقا بر قاتلان مزاري هم درين سايت درود فرستاده وبراي كوچي هاي مهاجم در پارلمان خواهان بيست كرسي اضافه بوده وبراي كوچي خواهان كلينيك هاي سيار، زاييشگاه هاي سيار ومكاتب سيار گريده است، . حالا اين دو وحشي بي فرهنگ يكي پيرو سينه چاك مزاري وديگري اوغان خر ميخواهند بچشم مردم خاك بيفشانند
توصيهء من به جناب آقاي مير احمد لوماني!
لوماني گرامي!
من بحث شما را با اين طرفدار پر وپا قرص مزاري به اسم تيمور خواندم، عرض ام حضور تان كه اگر ميخواهيد بي آبرو نشويد لطفا ازين مناظره هاي اينترنتي با چنين أشخاص مجهول الهويه كه جز دشنام وتوهين وبرچسب زدن ديگر هنري ندارند بپرهيزيد، اين آقايان بدتر از فاشيستان اوغان بر مركب جهل وتعصب خويش سوار اند، اينها فقط با تحكم ودشنام وشعر سرايي ميخواهند برداشتهاي شانرا بر ديگران تحميل نمايند. من ميزان حوصله مندي، أدب وعلميت اين آقا ويا همفكرانش را در ستون پيامها در ذيل مقالهء حسين پرويزيان خوانده ام، مرغ اين آقايون يك لينگ دارد.
اينها با تمام زور وقوت اصرار دارند كه مزاري آلهء بازي ايراني ها نشده است، بدون هيچگونه سند ومدركي؛ اصرار دارند كه مزاري روابطش را با ايران قطع كرده بود، با بي حيايي تمام كشتن يكي از اعضاي هيئت مذاكره كنندهء دولت برهان الدين رباني را به اسم نجم الدين مصلح انكار مي ورزند، با بي حيايي؛ اصرار دارند كه آن مرحومي براي ساكنان خيرخانه وشرق كابل به عوض شليك هاي هاوان ومرمي راكت دسته هاي گل را به آنها ريختانده است، اين آقايون همچنان اصرار دارند كه آن مرحومي آنقدر بر مردمان پروان وجبل السراج رحيم ومهربان بود كه علنا در راديديو ها اعلام كرد كه جناب جنرال دوستم بايد ازشهر مزار شريف به عوض اسكاد وبم گل بريزاند.
همچنان اين آقايون تنها وتنها خودشان را هز اره دانسته وهر مخالف را برچسب نوكر ايران وشوراي نظار وسيد زده ودشمن خود وپدران خود ميدانند ولي اوغان كه بتواند گوش وبيني شان را ببرد، او را شجاع ومرد گفته تقدير ميكنند.
از نظر تاريخي؛ تا جاييكه اسناد ومدارك نشان ميدهد: نقش سازمان نصر بالخصوص نقش عبدالعلي مزاري در ميان احزاب شيعه با نقش برادر حكمتيار وحزب اسلامي او در ميان احزاب تسنن جهادي كاملا همسان وهمرنگ است
گلبدين وحزب اسلامي نيز هميشه در طول دوران به اصطلاح جهادش ؛ بيشتر با احزاب جهادي سني درگير بوده تا با قواي شوروي سابق. گلبدين حتي در پشاور شخصيت هاي تأثير گذار پشتون را كه براي رهبري او خطر محسوب ميشدند مانند : الفت ومجروح وعبدالرحيم چينزي و جنت گل غروال ترور نموده و زمينهء فرار شخصيتهاي پشتون مانند حسن ولسمل وخاندان الفت را از پشاور به غرب مساعد ساخت.
بهمين ترتيب سازمان نصر در ميان هزاره ها قبل از آنكه با قواي شوروي كدام درگيري نظامي داشته باشد، درهر منطقهء هزاره نشين خودرا وارث حقيقي مظلوميت هزاره معرفي كرده وتمام عمرش درجنگ با احزاب شيعه مصرف شده است.
اين دو شخصيت ؛بعداز سقوط دولت نجيب الله احمدزي؛ با عادات وخصوصيات رواني مشتركي كه در وحشت وآدمكشي وبربريت ميان خودشان ميديدند يكي نمايندهء تام الاختيار پشتون قرار گرفت وديگري هم نمايندهء مليت هزاره
معيار حق بودن شان هم داشتن افراد وحشي مانند شفيع ديوانه وقوماندان زرداد بود، اما گذشت زمان ثابت ساخت كه اين آقايون هرگز ازهيچ قومي نماينده گي نميكردند.
ظهور طلبه هاي كرام ازبطن فرهنگ وعنعنات پشتوني در ظرف يكروز بساط حزب اسلامي را ازجنوب جمع كرد وهيچ جاي براي رهبري برادر حكمتيار بجا نگذاشت، عين سناريو در قسمت شهيد سعيد نيز با وجوديكه از آدرس قومي ومذهبي هزاره ها برخاسته بود تكرار شد وثابت شد كه شهيد سعيد نيز آنطور كه افراد مسلح اش تبليغ مي كردند از جايگاهي مردمي برخوردار نبود، زيرا اكثريت اين رهبران شيعه اورا ترك داده بودند وبه دولت برهان الدين رباني پيوسته بودند، واز طرف ديگر آن وحشت وقساوتي كه طلبه ها بر شهيد سعيد روا داشتند قلب هيچ هزاره ايي را جريحه دار نساخت، وتفنگ بدستان جوان هزاره نيز موقع را غنيمت شمرده بسوي جهان غرب راه باز كردند، در غرب با أفكار اشخاصي مانند آرامش دوستدار، شجاع الدين شفا وعلي دشتي رو برو گشتند .از فضاي آزاد جوامع غربي استشمام نمودند، ازنظر جنسي نيز لذت همبستري با دختران اروپايي وامريكايي و كانادايي را تجربه كردند وبعد باور شان شد كه: اينها قسمت زياد زنده گي شانرا در خر بودن گذرانده اند، بايد حالا براي جبران عمر تلف شده ؛ كاري بكنند، همين است كه حالا آن جوانان ديروز كه حالا سن وسال سان به پحتگي رسيده است ، فقط در سطح سايت هاي إنترنتي با نامهاي رنگا رنگ مدافع آرمانهاي تعريف نا شدهء آن شهيد سعيد گرديده اند .
يك تعداد دوستان ديگر هزاره ترجيح ميدهند تا در ساحهء قومشناسي وزبانشناسي بدون داشتن تحصيلات مسلكي درين رشته نظر بدهند. همان است كه يكروز به هويت مغولي مي نازند ولي روز ديگر به مولانا شناسنامهء هزاره گي صادر ميكنند، چون اينها خوب درك كرده اند كه تنور قومگرايي و تاريخ سازي هاي جعلي درين وطن از بركت حاكميت دوقرنهء اوغان خر آنقدر داغ است كه هركسي ميتواند براي خود وقوم خود تاريخ ده هزار ساله بسازد، زمانيكه يك موجود غول بيسواد اوغان محترم يوسف هيواد دوست از كشور دنمارك به مولانا شناسامهء اوغاني صادر ميكند و اورا ( افغان وطنپرست ) اعلام ميدارد، پس كامران ميرهزار چرا درين غولگري وجعلسازي از او عقب بماند؟
زمانيكه ايشور داس بخاطر آثار كشف شدهء باستاني بودا در كابل ميتواند خودش را از جمله اولاد وأحفاد حقيقي كابليان فبل از اسلام در آورد كامران مير هزار را چه بلا زده است كه از كاروان جعلسازي وغولگري عقب بماند؟
با همه حال؛ هدف از آوردن اين مثالها اين بود كه جنگ قلمي با افراد مجهول از طرفداران آن شهيد سعيد مانند كوبيدن مشت بديوار است وهيچ نتايج مثمر ببار نمي دهد. من به شما توصيه ميكنم كه به اين مناظره هاي بيهودهء تان با محترم تيمور نقطهء پايان بگذاريد

جستجو در کابل پرس