Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 79495

بررسی تولد زبان فارسی – ۲

5 جنوری 2014, 17:30, توسط پرویز "بهمن"

سروده‌ی زیبا از بانوی ارجمند هما ارژنگی درباره رهایی آذربایجان:
آتور پاتکان- الا ای سرزمین آذر رخشان
سر پاینده‌ی ایران
که آتش‌ را نگهبان بوده‌ای در پهنه‌ی دوران
تو از نوری- تو از دوری - زپشت پیر تاریخی
تو مهد پاک زرتشتی
همان یزدان‌شناس بخردی پرور
که نیکی را فروغ بی‌زوال ایزدی داند.
آتور پاتکان
هنوز از لابه‌لای و تار وپود رفته‌های دور میبینم
ز شهر شیز و آن آتشگه آذرگشسبت نور می‌تابد
و بر دیوارهایش نقشهای شگفت و ناآشنا ز افلاکیان و خاکیان برجاست.
تو آن نجد سرافرازی
به دامانت سهند سربلند و چکادی آتشفشان داری
دژ ضحاک و ساسان و فناسپ و دژها از باستان داری
به روز نام و ننگت هم
تو از هرمزد فرخ‌ها و فرخ‌زاد رستم‌ها نشان داری.
آتور پاتکان، تو ماد بافر و جاهی
همه ی مردمانت آریایی‌زاده و آزاده اندیش‌اند
و درگسترده‌ی تاریخ
زبانشان آذری و انگویشی از پهلوی بوده است.
اگر چه بردل و جانت، ستم از ناکسان رفته
و زخم خنجر ترک و تاتارت سینه بدریده
ولی این ترجمانی ناروا باشد بیداد باشد
زبان آذری را ترک نامیدن
که ایران‌زاده هرگز جز که ایرانی نخواهد بود.
آتورپاتکان، تو خاک شمس تبریزی
همان خاکی که آن پیر شگفتی آفرینش خورشیدوش
در دامنش رویید
همان رندی که خشتش زیر سربودی و
پا بر تارک هفت آسمان سودی.
غریب عالم معنا -
که مولانا- فقیه کهنه‌اندیش شکیبا را
چو توفانی زبن برکند و در رقص و خروش آورد.
آتور پاتکان -
تو در گسترده‌‌ی دوران
به هر شهر و به هر کویی
بلا گردان ایرانی.
چه گویم من ز تبریزت
از آن سالار خیز آن خاک زرخیزت
به یاد آرم از آن جنبش
از آن هنگامه‌ی خونین
از آن مردان جان برکف
چو ستار و چو باقر یا خیابانی
و یا زان سیل گمنامان
که خون پاکشان شد خونبهای راه انسانی!
زآذرماه یاد آرم ، من از آن آذر سوزان
که چون بیگانه‌ی رسوا ، چو دزدی نابکار آمد
سر آزاده اتاز پیکر میهن جدا سازد
در آن غوغای جانبازی - چه توفانها به پا کردی
تو با بیگانگان و دشمنان خانگی دیدم چه‌ها کردی
کنون این مهد جانبازان‌
آتورپاتکان - سر ایران
مبادا بینمت تا یک نفس از پای بنشینی
که دشمن در کمین است و فریبی تازه میجوید
چنان روباه مکاری
به راهی تازه می‌پوید
جوانبخت کهنسالم
ترا در پهنه ی گیتی ، هماره زنده میخواهم
و تا هستی نفس دارد
فلات پاک ایران را
خوش و پاینده میخواهم

جستجو در کابل پرس