Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 79506

بررسی تولد زبان فارسی – ۲

5 جنوری 2014, 18:00, توسط پرویز "بهمن"

پایان دوران پر شکوه ایرانیان در شاهنامه هرگز برای ایرانیان تبارمند و نیکنهاد ، نژاده و آزاده خوش نیست:
آیا به راستی پایان شاهنامه خوش است؟
بیگمان تاکنون این گفتار " شاهنامه آخرش خوش است" را شنیده اید و شاید خود شما بارها آنرا بکار برده اید. ولی براستی این گفتار از کجا آمده است؟ و آیا بدرستی پایان شاهنامه خوش است؟ نخست باید گفته شود که این زبانزد یک کنایه است زیرا پایان شاهنامه شکست ایرانیان با فرهنگ بدست تازیان مسلمان ددمنش بیابانگر و کشته شدن سردار ایرانی رستم فرخزاد و گریز یزدگرد سوم برای گردآوری نیرو و سرانجام کشته شدن وی و همچنین از دست دادن امید مردمان ایران زمین از بیرون راندن اعراب مسلمان فرومایه است. پس چگونه میتواند خوش باشد؟ پس بنابراین از اینرو این زبانزد را بکار میبرند که بخواهند آدمی را بگونه ای به هراسانند و بترسانند و به او بفهمانند که سرانجام و پایان خوبی برایش ندارد پس بنابراین هر ایرانی که از این زبانزد بهره بگیرد و سخن بگوید یا ناآگاه و نادان است یا دشمن ایران و ایرانیان است.
استاد دکتر فریدون جنیدی در یک برنامه رادیویی زنده درباره پرسش بانوی که از ایشان پرسید: چرا میگویند آخر شاهنامه خوش است؟ که او این چنین پاسخ داد: «این گفته ی دشمنان ایران زمین است. چگونه میشود که پایان شاهنامه که ما همه ی هستی و دار و ندارمان را از دست میدهیم خوش باشد؟ نه هرگز! این گفته ی دشمنان ایران است و چه بسا که یکی از این دشمنان نسکی به همین نام چاپ کرده است. برخی که میگویند هر که درباره ی شاهنامه کار کرده در پایان بدبخت شده است دروغ است من خود زندگی خرم خود را در راه شاهنامه نهادم و اکنون خوشبخت ترین مرد جهانم.»
در پایان شاهنامه جز اندوه استاد توس فردوسی بزرگ از ویرانی ایران کهن بدست تازیان مسلمان پلید و تباه شدن نیکیهای ایرانی و سوگنامه ایشان در این راه چیزی نخواهید یافت. پس برآیند و دستاورد اینکه ما نباید هرگز این زبانزد اهریمنی را بکار ببریم و نباید از آن بهره بگیریم.
نمونه ای را در زیر با هم میخوانیم:
از این مارخوار اهرمن چهرگان / ز دانایی و شرم بی بهرگان

نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد / همی‌ داد خواهند گیتی بباد

بسی گنج و گوهر پراگنده شد / بسی سر به خاک اندر آگنده شد

چنین گشت پرگار چرخ بلند / که آید بدین پادشاهی گزند

ازین زاغ ساران بی‌آب و رنگ / نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ

که نوشین روان دیده بود این به خواب / کزین تخت به پراگند رنگ و آب

چنان دید کز تازیان سد هزار / هیونان مست و گسسته مهار

گذر یافتندی با روند رود / نماندی برین بوم بر تار و پود

به ایران و بابل نه کشت و درود / به چرخ زحل برشدی تیره دود

هم آتش به مردی به آتشکده / شدی تیره نوروز و جشن سده

از ایوان شاه جهان کنگره / فتادی به میدان او یکسره

کنون خواب را پاسخ آمد پدید / ز ما بخت گردن بخواهد کشید

شود خوار هرکس که هست ارجمند / فرومایه را بخت گردد بلند

پراگنده گردد بدی در جهان / گزند آشکارا و خوبی نهان

بهر کشوری در ستمگاره‌ای / پدید آید و زشت پتیاره‌ای

نشان شب تیره آمد پدید / همی روشنایی بخواهد پرید.
******************************
چو با تخت منبر برابر شود / همه نام بوبکر و عمر شود

تبه گردد این رنجهای دراز / نشیبی دراز است پیش فراز

نه تخت نه دیهیم بینی نه شهر / کز اختر همه تازیان راست بهر

بپوشند از ایشان گروهی سیاه / ز دیبا نهند از بر سر کلاه

نه تاج نه تخت نه زرینه کفش / نه گوهر نه افسر نه رخشان درفش

برنجد یکی، دیگری بر خورد به داد / و به بخشش کسی ننگرد

ز پیمان بگردند و از راستی / گرامی شود کژی و کاستی

پیاده شود مردم رزمجوی / سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی

کشاورز جنگی شود بی هنر / نژاد و بزرگی نیاید به بر

رباید همی این از آن، آن از این / ز نفرین ندانند باز آفرین

نهانی بتر ز آشکارا شود / دل مردمان سنگ خارا شود

بداندیش گردد پدر بر پسر / پسر همچنین بر پدر چارهگر

شود بندهی بی هنر شهریار / نژاد و بزرگی نیاید به کار

به گیتی نماند کسی را وفا / روان و زبانها شود پر جفا

از ایران و از ترک و از تازیان / نژادی پدید آید اندر میان

نه کشاورز نه ترک و نه تازی بود / سخنها به کردار بازی بود

همه گنجها زیر دامن نهند / میرند و کوشش به دشمن دهند

چنان فاش گردد غم و رنج و شور / که رامش به هنگام بهرام گور

نه جشن نه رامش نه گوهر نه نام / به کوشش ز هر گونه سازند دام

زیان کسان از پی سود خویش / بجویند و دین اندر آرند پیش.
(فرهنگ نژاده ایران کهن)

جستجو در کابل پرس