Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 79516

بررسی تولد زبان فارسی – ۲

5 جنوری 2014, 18:27, توسط پرویز "بهمن"

بخش نخست

نشان چلیپا (صلیب) یا گردونه خورشید که نماد آیین مسیحی میباشد از آن سرزمین کهن ما ایران است:
نخستین چلیپایی که در ایرانزمین بدست آمده پیوند با خوزستان ایران دارد و با پیشینه۵۰۰۰ سال پیش از میلاد است و چلیپا نشانواره ای از ایران کهن است. نماد چلیپا به اینگونه نخستین بار در جنوب ایران یافت شده و آشکار میسازد که ریشه ای کهن در ایرانزمین دارد. ما میتوانیم در نقش رستم (دیواره چلیپا) در شهرستان مرودشت از راست به چپ نماد چلیپا را در آرامگاه داریوش بزرگ، خشیارشاه، اردشیر یکم و داریوش دوم را هم به خوبی ببینیم. چلیپا در بسیاری از بخشهای ایران دیده شده است: در مرودشت ٢ کیلومتری جنوب تخت جمشید آوندهای سفالین نگاشته شده به نگاره چلیپا به چندین گونه بسیار دیدنی یافت شده است. در میان ابزارهای یافت شده در کاوشهای لرستان، ابزارهای آلیاژی است که بیشتر وابسته به زین و برگ، لگام و افزارهای جنگی است که پیکره چلیپا بر آنها دیده میشود. در تپه «گیان» در جنوب نهاوند در گلیان فسا در استان پارس در تپه سیلک کاشان، تپه باکون تخت جمشید، در دیلمان، شوش، موسیان، در تپه حسار دامغان. در شهر سوخته سیستان در کلاردشت در تپه حسنلو در جنوب غربی دریاچه چیچست«ارومیه» در ایلام، رودبار گیلان در گرمیGermi دشت مغان. در کرمانشاه در جوین گیلان در کوه خواجه سیستان در بیشاپور در ویرانه های «دژ یزدگرد» در کنار مرز کنونی ایران و عراق در نزدیکی کاخ شیرین در گچبریهای کاخ تیسفون. سنگ نگاره هایی هم در کردستان، بیرجند و تیمره در شهر خمین با نقش گردونه خورشید یافت و دیده شده اند. همچنین یک گردنبند گردونه مهر ایرانی در استان گیلان پیدا شده که پیشینه بیش از هزار سال پیش از میلاد است و امروزه موزه ملی نگهداری میشود.
آنچه ما امروز به نام سلیب میشناسیم چیست؟ سرگذشت آن از کجا آغاز شده و چه دگرگونهای را در درازای تاریخ بر خود دیده است. سلیب تازی گشته واژه پارسی چلیپاست. چلیپا به جز چم ریشه آن که همان سلیب میباشد به چم هر چیز خم و کماندار و نوشته های اوریب و خمیده میباشد. دکتر بختورتاش در پژوهشی ارزنده به تاریخ و پیش از تاریخ سر میزند و رد پای چلیپا را پی میگیرد. شاید در کوی و برزن اگر از هر کسی درباره آن بپرسید، هر دین و آیینی که داشته باشد این را به شما خواهد گفت که چلیپا نشانه عیسیا است. این نسک به شما این را میشناساند که تاریخچه چلیپا بسیار کهن تر از آیین مسیحیت است.
ولی چه شد که چلیپا که دربردارنده دو دبیره راستا با هم است نشانه ای ورجاوند میباشد. بد نیست این را بدانید که چلیپا از زمان پیدایشش همواره جلوه ای آیینی ورجاوندی داشته است. گفته های کهن نگاری اینگونه به ما میگویند که چون پیدایش آتش برای آدمی پدیده ای با ارزش بوده و زندگی آدمی را دگرگون کرده، توانایی گرمایش و ستیز با بیماریها را به آدمی داده، توانایی جدا سازی و ناب سازی مواد معدنی و فلزات را به آدمها بخشیده و بیگمان جنگ افزار و نگهداری برای او در برابر جانوران تازنده بوده از هنگام پیدایش جلوه ای سپنتا یافته است. آدمی با بیماریها در جاهای نمناک و سرد و تاریک روبرو میشده و آتش با ویژگی گندزدایی کننده اش نقش خداگونه ای برای آدمیان نخستین در راندن اهریمن پیدا کرده است. ولی آتش را چه به چلیپا؟ باستانشناسان بر این باورند که آدمها پس از پیدایش آتش برای پدید آوردن آتش نیاز به دو چوب برای ساختن آتش داشت. دو چوبی که باید راستا با هم قرار میگرفت و اینگونه چه بسا که دو چوب راستا بر هم نقش نماد آتش را بازی میکرده است.
ولی فراموش نکنیم که این تنها یک پنداره است. درخشش خورشید در آسمان نیز در برخی سرزمینها نشانه چلیپا را فراهم میکرده، عناصر چهارگانه باستانی که دربرگیرنده: باد، آب، خاک و آتش بوده نیز میتوانند نشانه ای از این چلیپای چهار سر باشند و هزاران پنداره دیگر که کمابیش در پس اشویی چلیپا میباشد. به هرروی افزون بر ایران در سرتاسر جهان و در بیشتر تبارهای باستانی گوشه و کنار جهان این نشانواره دیده شده است. از سرخپوستان آمریکایی گرفته تا بوداییان چین و هند، تا مصر و یونان و دیگر جاها و اینگونه است که پیشینه چلیپا بسیار کهن تر از مسیحیت میباشد و بیگمان بسیار قدیمیتر از آنچه می اندیشیم چون بگمان بسیار با نگرش به گستردگی این نشانواره در سرتاسر جهان باید تا زمانی به عقب رفت که آدمیان به نیاکان هموند خود برسند. سرنوشت چلیپا پیش از مسیحیت در دو بخش ایران و مصر درخور نگرشتر میباشد. در مصر باستان و در زمان نخستین فرعون خداپرست آمون هوتپ چهارم یا همان اخناتون نشانواره چلیپا در برابر آمون پرستان که نشانواره شاخ گاو را برگزیده بودند قرار گرفت. اینکه ورجاوند اش از کجا آمد بدرستی نمایان نیست شاید به پیشینه برخورد مصریان قبطی با ایرانیان آریایی باز میگردد زیرا برای اخناتون نیز خورشید نمود خدای یگانه بوده است.
در ایران پیش از آیین اشو زرتشت بزرگ و در زمان کیش مهر باستانی این نماد باره نگرش قرار گرفته و پس از آن در زمان اشکانیان و در دوره آیین مهر پرستی که همانا گوناگون از مهرپرستی باستانی است به اوج خود رسیده است. هنگامیکه پیامبری به نام مهر با نشانواره چلیپا باره پرستش بوده است. ولی درباره مسیحیان داستان گوناگون است. چلیپا برای مسیحیان از آنرو ورجاوند شد که عیسا را به صلیب کشیدند که بگونه ای نمونه ای دار که نماد آدمی ایستاده با دستهای باز بود. مسحیت از سه سده پس از عیسی همچون دین رسمی امپراتوری روم برگزیده شد و تا آن زمان مسیحیت دینی همسنگ و یا پایین تر از مهر پرستی یا میتراییسم ایرانیان برای باختریها بود. در آن زمان مهرپرستی ایرانی گسترش بیش از اندازه ای در اروپا پیدا کرده بود. ولی در زمان کنستانتین و پس از او تئودوس امپراتوران روم به سبب رخنه آیین ایرانی در میان رومیان آنان برآن شدند به رسمیت دادن به آیین مسیحیت و نبر با مهرپرستی گرفتند و اینگونه آیین مسیحیت دارای پشتوانه ای شد در حالیکه ٣ سده از زندگی عیسا مسیح میگذشت.
اینگونه است که در آن زمانکه کشیشان به قدرت رسیده مسیحی هنگامی خواستند شناسه شناخته شده و تاریخی نوشته شده برای آیینشان بیابند ناچار شدند از آیین مهرپرستی ایرانی بهره بگیرند. زادروز عیسا را درست برابر با زادروز مهر پیامبر ایرانی قرار دادند که هرآینه در آیین ایرانی زایش مهر در شب چله بود که اندریافت آغاز بلند شدن روزها و چیرگی آفتاب بر تاریکی را داشت و از سوی دیگر چلیپا نیز که پیش از مسیحیت در آیین مهر بودش پررنگی داشت اشویی بیشتر یافت. شام آخر و غسل تعمید و بسیاری از رسوم آیین مسیحیت از مهرپرستی آریاییها گرفته شد. جالب اینکه پس هجوم اسلام تازشگر نیز چلیپا باز بگونه های گوناگون در کاشیکاریها نمودار میشود که همانا اینبار با نامهای دینی اسلامی همراه میشود. نسک نشان راز آمیز گردونه خورشید یا گردونه مهر همگی پژوهشی ارزنده در این باره است. نسکی علمی و دانشی است و داویدنش هم نیز دانشی است. پرگویی نمیکند و پنداره های بی پشتوانه را نیز در آن جایی نیست و به دنبال اینکه به روز هم که شده پیوندی میان چلیپاهای بخشهای گوناگون زمین برقرار کند نیز نمیباشد.
فرهنگ ما آن درخت تنومند و بالنده ای است که ریشه در ژرفای زمین و زمان دارد و در برابر گردبادها و توفانها ایستاده و خم نشده است. ایران با این درخت گشن و بارآور خود بارها دچار خیره سریها و ویرانگریها شده و آفرینشهای هنری و فرهنگی گرانمایه ما بدست فرومایگانی به چپاول رفته است. مردمی که بر سر دانشگاه گندی شاپور در ١٧٠٠ سال پیش از این مینویسند «شمشیرهای ما مرزها را میگشاید و دانش و فرهنگ ما دلها و اندیشه ها». چگونه میتواند فرهنگ و روش زندگی خود را بدست فراموشی سپارد؟ گزافه نیست که ایران را سرزمین چلیپا بنامیم.
در هر جای این سرزمین کهن میتوان آنرا دید. هیچکس یک سویه حق ندارد آنرا از آن خود و خاستگاه آن را در سرزمین خویش بداند، آریاها سزاوارترند و در میان آنان ایرانیان و هندیان در رده نخست قرار دارند. این نشانواره با باور و ایمان کیش سرشته، به معبد و مسجد راه یافته و جاودانه بر مهرابه نشسته و آنها را آراسته است. نقشی که گاه نماد خدایی، نماد خورشید، فروغ بی پایان، سامان هستی، آتش، فراوانی، آذرخش و جاودانگی است. نگاره ای که آریاییان، مصریان، آشوریان کهن، بومیان آمریکا، بوداییان و مسیحیان به کار برده اند ولی دارنده راستین آن آریاییان هستند. چلیپا نگاره ای است بسیار کهنسال و چون نزد پیشینیان گونه ای نماد نیروهای نهفته در زیستگاه و کیاناد بشمار آمده در بیشتر سرزمینهای که تمدن باستانی را در بستر خود پرورش داده است یافت میشود. پیشینه آنرا در ایران تا هزاره پنجم پیش از میلاد ۷۰۰۰سال پیش در دست داریم.
آنچه در این نوشتار باره بررسی قرار میگیرد، پژوهشی است درباره چلیپا Ê و چلیپای شکسته. میان چلیپا و چلیپای شکسته با نگاره که صلیب یا دار است دگرگونی وجود دارد. دو نگاره نخست ریشه در پیش از تاریخ دارند ولی صلیب یا دار پیوند به دورانهای نزدیک به اکنون هستند. در نگاره که رومیان به آن آدمیان را می آویختند و به چهار میخ می آویختند و به چهار میخ میکشیدند و میکشتند، تنها تنها دو پهلو برابر است و همانند آدمی است که ایستاده و دستها را گشوده است. نماد چلیپا به اینگونه نخستین بار در سرزمین خوزستان یافت شده و زمان آن نیز به ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد میرسد و آشکار میسازد که ریشه ای کهن در ایران زمین دارد.
پس از بوجود آمدن دین ددمنش اسلام تازیان، نماد چلیپا و چلیپا های شکسته که هم از زیبایی برخوردار بود و هم رنگ دینی داشت و ورجاوند بود، فراموش نشد. چلیپا در این دوره هم نیز کاربرد و زندگانی دیگری آغاز کرد. چلیپا آخشیج کلیدی بوده و پیوند دهنده نگارههای پیچیده بشمار آمده و بر روی یک آتشکده باستانی هم پایه گذاری شده است. در شهر سپاهان نگاره های گوناگون و خوش ساخت از چلیپا دیده میشود در آرامگاه میرنشانه در بازار کاشان که گنبدی کله غندی دارد بگونه چلیپا نقش شده است. گنبد قدمگاه نیشابور نیز کاشیکاریهای آراسته به نگاره چلیپا را بر خود دارند. نقش چلیپا در شهر همدان نیز دیده میشود. در شهر نایین هم دیده میشود. در موزه قم کاشیهای اختر و چلیپایی بدست آمده نگهداری میشود. رفته رفته این نگاره که خود نماد یک رشته باورهای کهن آریایی بود در دوره اسلام اهریمنی با برداشت از ایرانیان درآمیخت. آنگاه هنرمندان و سازندگان و کاشیکاران ایرانی این نگاره را بر درها و بر کاشیهای مساجد و نیایشگاهها به اینگونه درآوردند.
چلیپا نشانگر نمودها و چهره های گوناگون پرتو خداوند است. همچنانکه خورشید تیرگیها را میزداید، نمودهای گوناگون و پرشمار خداوند روشنی بخش چهارسوی جهان و جهان درون آدمی است. در ایران پیش از «اشوزرتشت» تیره های آریایی آخشیج چهارگانه: باد، خاک، آب و آتش را گرامی دانسته و آنرا به وجود آورنده گیتی و گرداننده نظام هستی میشمرده اند و با باور به اینکه از نزدیکی و آمیختگی این به نسبت آشکار، هستی ریخت گرفته است. هر شاخه این نشانه را جایگاه یکی از آخشیج چهارگانه میدانستند. آخشیج چهارگانه هستی بخش، بر روی هم و با گردش و چرخش خود چرخ آفرینش را آهنگ میدهد و سامانه پر شکوه زیستگاهی را نگاهبانی میکند.
در بهار، سبزه و شکوفه و گل و در پایان تابستان، میوه و فرآورده های نیروبخش میدهد.در خزان و زمستان، آب فراوان به تن شوخته زمین می افشاند و از سوز سرما همه را نوید آتش میدهد بارها بازکرد میشود و این بازکردها زندگی را میسازد و مرگ می آفریند، نه تنها در آدمی، وانگه در سرتاسر چرخ گردون. این نگاره در بسیاری از فرهنگها و بخشهای جهان دیده شده است: آشور کهن، مصر باستان، هند، یونان، چین، رم، جزیره کرت، آزتکها، این کارها. هندوها چلیپا را نمادی ورجاوند میدانستند و آنرا «سواستیکا Suvastika» مینامند. سواستیکا واژه ای است سانسکریت به چم هستی نیک. سواستیکا یکی از کهن ترین و پیچیده ترین نشانه هاست. این نماد پیش از تاریخ در آسیا و نیز پیش از آریاها در تمدن دره ایندوس شبه قاره هند و پاکستان به فراوانی یافت شده است. گفته شده که سواستیکا یک گونه قراردادی آدمی است با دو دست و دو پا، همبستگی پایه ای نر و ماده و نماد جنبش و آرامش، ترازمندی و هماهنگی، نیروی گریز از کانون، بیرون و بازگشت به کانون و آغاز و پایان.
چینی ها، سواستیکا (چلیپای شکسته) را گردآمده نشانه های نیکبختی با ١٠هزار کارایی، نماد باروری و باران میدانند. نزد آنان، سواستیکای آبی موید برتریها و فزونی آسمانی، سواستیکای قرمز نشان فزونی دل ورجاوند بودا، سواستیکای سبز فزونی پایانی در کشاورزی، سواستیکای زرد نماد نیک فرجامی و نیکبختی پایانی، سواستیکای راست گردان شناسه YANG «یانگ» و چپ گردان شناسه YIN «یین» است.
در «رم» سواستیکا سمبل ژوپیترJupiter و پلوویوس Pluvius است. نزد نژاد سامی سواستیکا همراه با دیگر نشانه های خورشید بکار میرفته است، همینگونه در نظر آنان نماد زادوری و نیروی باروری زنان بشمار آمده است. در ژاپن نماد قلب بودا، نیکبختی و آرزوهای خوب است. در لیتوانی این نماد افسون گونه بوده و نماد خوش شانسی است و نام سانسکریتی آنرا بکار میبرند. نزد یونانیان نمودار زیوس الهه آسمان و هلییوس الهه خورشید است و در پیکر تراشیهای کوه المپ بر جامه آپولون نشانواره چلیپا دیده شده است. در جزیره «کرت» KRETE که از جایگاههای مهم پیوند فرهنگی خاور و باختر است نشانه چلیپا بر پیشانی گاو و ران الهه ها و روی مهرها نگاشته میشد.

جستجو در کابل پرس