Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 79638

رابطۀ ثبات سیاسی و فساد در افغانستان

7 جنوری 2014, 21:08, توسط پرویز "بهمن"

روز پنجشنبه، هفــدهم ماه ثور سال ۱۳۱۰خورشیدی ، برای سه تن از جوانان، که در توقیفخانۀ کابل زندانی بودند، اطلاع داده شد که به اعدامگاه برده میشوند. آنها عبارت بودند از : عبدالغنی خان، معلم دارالمعلمین ( ۲۰ ساله)، عبدالصبورغفوری( ۲۰ساله ) وعبدالاحد ، متعلم (۱۷ ساله ).
آن سه تن درحالیکه درپای زولانه داشتند، الچک شده ودر شانه هایشان نیز شانه بند بسته اند. بعد همراه با چند تن ازعساکر از توقیفخانۀ کابل، نخست به سوی ارگ رفته وپس ازآن به سوی بالاحصار برده اند. بالاحصار محل اعدام تعیین شده بود.
صحنه های دیدار مردم رهگذر وسیربین از ایشان و دیدار و وضعیت روانی آنها بسیار جالب است. اما در اینجا فقط نکاتی را در پیوند با زولانه وهدف حکومت میاوریم :
" ما به راه افتاده ،می رویم ومی رویم. آواز زولانه ها در گوش مردم رهگذر با یک نوع خوف و دهشت تأثیر داشت. " . . .

دروازۀ کوچک ارگ که به جانب دلکشا گشوده شده است،سه نفر محبوس به هیولای رقت بار در حالیکه مانند ما زنجیر والچک وشانه بند بودند، با یک تعداد محافظین مسلح از سپاهیان قطعۀ ارگ نمودار شدند. آواز زولانه های شان نزدیک ونزدیکتر شد. . . از این سه نفر، یکی از آنها که جوان بود جسورانه گفت : برادران چرت تان خراب نشه، چیزی که نصیب ما باشد، می بینیم. توکل به خدا .
در این اثنا یکی از سپاهیان با قنداق تفنگ او را زد وبه خاموشی امرداد.

بعد از نیم ساعت، دوست محمد خان کرنیل حضور، امر اعدام ما را به قوماندان طره باز خان اعلان کرد وما به جانب سرنوشت خود ها روان شدیم. . .
ما شش نفر به همان طرف( بالاحصار) روان شدیم. می رفتیم ومردم زیاد با ما بودند. زولانه های ما شرنگس میکرد. نفس های ما به شمار بود. من گاه به عقب نگاه می کردم وعبدالاحد جان هفده ساله را که تازه جوان وزیبا وخوشگل بود تماشا می کردم. رنگ گلابی او پژمرده و چشمان فتانش افسرده گردیده بود. راه میرفت ولب های خود را با دندان میگزید. عبدالغنی خان هوش نداشت وزولانه پای او را جریحه دار ساخته وخون آن در بوت جمع شده وپاچه های سفید شلوارش را رنگین کرده بود.
من درهمین لحظه ایستادم وهمه سپاهیان وهمراهان تماشا بین ما، توقف کردند. یک نفرمنصبدار پیش آمد وسبب توقف را جویا شد. گفتم پای این رفیق سخت مجروح شده ودستمال مرا از جیبم بگیرید وپای او را ببندید تا خوب راه رفته بتواند. صاحب منصب حرفم را شنید ودستمال را از جیب بالاپوش من کشید وپای مجروح عبدالغنی خان را بست وباز به راه رفتن ادامه دادیم. . . می رفتیم ومی رفتیم، مردم تماشا بین درهر فاصله افزون میشدند...
تحمیل راه رفتن بر زندانیان زولانه درپای وآن وهم چنان فاصله یی در داخل شهر،افزون بر نیازها ولزوم دیدهای حکومت که برای به عذاب کشیدن بیشتر پیشه نموده بود، هدف ایجاد وگسترش ارعاب وترس برای بقیه مردم را دنبال می نمود. هنگامی که صدها تن صحنه هایی از تحمل عذاب وشکنجۀ آنها را می نگریستند، در واقع یکی از آرزوهای سران حکومت برآورده میشد ، تا مردم سیربین در دل خویش، خوف وترس را بپرورانندو مطیع باشند. روشی که دقیقاً پس ازمحمد نادرشاه، دنباله یافت.

منبع؛ع.ص. غفوری. سرنشینان کشتی ارگ یا زندانیان قلعۀ ارگ .ص۳۸ـ۳۹
زندان دهمزنگ , قسمت پنجم،زولانه، ابزار ترسانیدن مردمِ خارج از زندان- ،پژوهشگر و مورخ گرامی نصـــــــیر مهرین.
تصویری لشکری حشری قبایل هند بریتانوی درجلال آباد بعداز تاراج کابل و کوهدامن سال ۱۹۳۰ میلادی.

جستجو در کابل پرس