Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 80489

مکث کوتاہ روی نژاد و زبان ھزارہ

10 فبروری 2014, 18:27, توسط مجید

ای گرامیان - میدانیم که ترک با مغول تفاوت دارد.قرارگاه مغولان شمالی تر از ترک زبانان است.ترک زبانان از ساحل راست سیحون بساحل چپ گذشتند آن هم پس از سامانیان و در زمان سلطه سلطان محمود غزنیچی.اما تاریخ میگوید که هزاره زمان هجوم اسکندر مقدونی در همین مکان بوده است.مقایسه کنید نوشتار تاریخ نویسان اسکند را به نقل از ایران باستان پیرنیا با آنچهدر این عصر هارولد لمب در کتاب چنگیز و آلفنشتاین در کتاب افغانان نوشته اند:
ایران باستان-پیرنیا:-اسکندر به پایه کوههای قفقاز رسید...بلندترین کوه آسیا..وبسیار ممتد.... بعد او بطرف مملکتی رفت که همسایگانش آنهار ا نمی شناختند... این قوم پاراپامیزاد نام داشت...این مردم کلبه هاشان را از خشت بنا میکردند چون درخت در اینجاها نیست سقف را هم از خشت میساختند در کلبه ها در پائین وسیع است و هرقدر بالا میرود تنگ تر شده به روزنه هائی منتهی میگردد که از آن روشنائی به درون کلبه میافتد...درختان کمی دارند ...قطر برف و یخ بقدری است که در اینجا نه حیوانات وحشی میتوان یافت نه پرنده ای, آسمانی که آن را سایه پوشیده ...انسان چیزهای نزدیک را هم نمی بیند...اسکندر با وجود آب و هوای سخت این مملکت به درون آن راند و قشون مقدونی دچار قحطی وسرمای سخت و درد و محن زیاد گردید عده کثیری از سرما تلف شدند بعضی از درخشندگی برف فاقد بینائی گشتند... مقدونی ها روی یخ میافتادند و دیری نمیگذشت که بر اثر سرما خشک میشدند آنهائی که خود را به کلبه ها رسانیدند نجات یافتند بومی ها...آذوقه فراوان به آنها دادند.....بومی ها در انبارهای زیر زمین آذوقه شان را پنهان کرده آنها را چنان ساخته بودند که ...کسی نمیدانست این انبارها کجا است...مقدونی ها علاوه بر گرسنگی از سرما هم سخت در زحمت بودند...به علف صحرا و ماهی رودها تغذیه میکردند...این مواد هم تمام شد اسکندر امر کرد مال های بنه را سر بریده بخورند بدین حال بالاخره..خودشان را به باختر رسانیدند...
چنگیز هارولد لمب:–...(چنگیز)به شهر مستحکم بامیان رسید...پس اکثر سپاهیان را به سرداری یکی از اورخانان به مقاتله جلال الدین فرستاد و خود کمر همت به تسخیر بامیان بست... با خشمی تمام به شهر بامیان حمله برد.مدافعین اطراف شهر را ویران و بی سکنه ساخته حتی سنگ های بزرگی را هم که ممکن بود بکار منجنیق مغول بیاید بداخل حصار برده بودند.مغولان آلات قلعه گیری خود را همراه نداشتند و برج های چوبین در کناردیوار شهر می ساختند لکن مدافعین بوسیله نفت و مشعل آن برج هارا طعمه حریق می کردند.مغولان...اغنام و احشام را کشته برج ها را ازپوست جیوانات پوشاندند...یکی از نوه های او(چنگیز) که در پای دیوار جا د اشت به قتل رسید...کلاهخود خود را از سر افکنده...قدم پیش نهاد...موفق شد یکی از منافذ حصار را بدست آورد.چیزی نگذشت که شهر بامیان مسخر شد.تمام افراد انسانی د اخل دیوار های شهر از دم تیغ هلاک گذشتند مسجد و عمارات با خاک یکسان گردید و چنان شد که مغولان..بامیان را ماو بالیغ نام نهادند که به معنی شهر حزن و ویرانی است...پس از خرابی شهر فرمان حرکت داد....چنگیز فوجی از لشکر خود جدا کرد و به مراقبت افغان ها گماشت
افغانان-الفنستون -چاپ76استانه مشهد:ص429...اندک حبوبی که بر دره های تنگ بذر افشانی میشود پیش به پایان رسیدن تابستان کوتاه بدست میاید...هزارگان بیشتر در خانه های کاهگلی زندگی میکنند که تا کمر در دامنه کوهها فرو رفته است... انچه در یک قبیله تقریبا بدوی حیرت انگیز است برتری زنان است که نمونه ان را نمی توان در ممالک مجاور یافت.خانم کارخانه نگهداری اموال و تشریفات میزبانی را انجام میدهد و شوهر در همه مسائل خویش با او مشورت میکند زنان هرگز کتک نمی خورند و روی نمی پوشند...زنان و مردان بیشتر وقت خود را صرف نشستن دور اجاق خانه می نمایند...وبسیاری شاعرند.مردان ساعت ها می نشینند و با هم بداهتاافسانه میسازند...در روستاهائی زندگی میکنند که هریک 20تا100 خانه دارد..هر روستا برجی بلند برای دفاع دارد...در هر برج یک دهل نهاده اند... مهمتر از همه دایزنگی دایکند جاغوری و پولادند...با ایماقان در جنگند و با ..رهبر ازبکان بلخ دشمنی دارند...تاجیکان در منطقه شان زندگی نمی کنند...هزارگان اطراف...مقر قره باغ...جز از نظر قیافه از همه جهات درست همانند تاجیکانند...منطقه شان از منطقه ایماق اندکی فراخ تر ولی کم حاصل تروکم جمعیت تر است...ص425...زبانشان..لهجه ای از فارسی است...زبان مغولان هرات رانمی دانند ... مردم ایماق سنیان سختگیر و هزارگان شیعیان سختگیرذد...دلیلی نیست که مردمان ایماق و هزاره را یکی ندانیم... چهار ایماق...تایمنی (قبچاق و درزی) هزاره(جمشیدی و فیروزکوهی) تیموری و زوری ...ایماق هزاره را نباید باهزارگان شرق کوههای پاروپامیزاد یکی بدانیم اما هرچند که انان اکنون جدایند بی گمان ایماق و هزاره از یک اصل و نسب برخاسته اند و شاید نام هر دو قبیله هزاره از یک منبع گرفته شده باشد...
بنا بر این هزاره کجامغول کجا. و او را ترک هم نمیتوان شناخت.بوداهای بامیان ونزدیکی به تبت را که اکنون کانون بودائی است در بررسی ها نباید از نظر انداخت.امکان ندارد که تبت مذهب را از هزاره هدیه گرفته باشد؟اما امروزهزاره گان غالبا شیعه میباشند.اگر در زمان صفویه شیعه شده اند چرا هزاره ایماق که به مرکز صفوی نزدیک تر بوده است
سنی است؟

آنلاین : http://ندارد

جستجو در کابل پرس