Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 80449

نگاهی به دشنامنامه هارون امیرزاده به آدرس خلق اوزبیگ

8 فبروری 2014, 15:04, توسط امضا محفوظ

با گذشت دو و نیم قرن از تجزیۀ تورکستان، بعد از آن که داکتر نجیب الله از اریکۀ قدرت به زیر آمد، شرایط خاصی بر کشور تحمیل گردید که در نتیجۀ آن رهبران سیاسی اقوام مختلف غیراز قبیله، در برابر یک آزمایش تاریخی قرار گرفتند. رهبران و روشنفکرانی که نویسندۀ دشنامنامه به آنان ارتباط دارد، قدرت رسمی دولت را درکابل با تمام تجهیزات نظامی و منابع مالی و اقتصادی آن در اختیار داشتند و از پشتیبانی تمام سازمانهای به اصطلاح مجاهدین برخوردار بودند. نخستین گامی که آنها برداشتند عبارت بود از انحصار قدرت سیاسی برای خود و پشت پازدن برتعهدات خود با رهبران اوزبیک و هزاره و راه اندازی قتل عام فجیع افشار که در تاریخ کابل سابقه ندارد. سیاستی که آنها اعمال کردند، شباهت به سیاستی داشت که حبیب الله کلکانی و همدستانش به کار میبردند و فرجامش سرنگونی ونابودی او بود.

نویسندۀ دشنامنامه باید این رهبران خود را خام کله میگفت نه اوزبیکان را. واقعا رهبران او نمیدانستند که” با کلۀ خام نمیتوان سیاست پخته نمود“. سیاست خامی که رهبران دشنامنامه نویس به کار بردند ، سر انجام منجر به شکست مفتضحانۀ آنها گردید، در برابر طالبان حتی یک روزهم نتوانستند مقاومت نشان بدهند، از کابل گریختند وبه پنجشیر و مزارشریف پناه بردند. این بود نمونۀ سیاست خام، ناکام و شرم آور به اصطلاح رهبرانی که دشنامنامه نویس بر آنها میبالد و با اتکا برآن خلق نجیب اوزبیک و رهبران آنهارا با کلمات میان تهی”خام کله؟” مورد خطاب قرار میدهد.

اگرما این سیاست خام آنهارا با سیاستی که رهبران اوزبیک طی مدت 8 سال در قلمرو حاکمیت خویش در ولایات شمال به کار بستند، با یک نظر اجمالی مقایسه کنیم، می بینیم بین این دو سیاست زمین تا آسمان فرق وجود دارد. رهبری جنبش ملی اسلامی توانست طی مدت 8 سال حاکمیت خویش در 8 ولایت شمال آرامش و عدالت نسبی را برقرار کند. تمام ارگانهای حراست حقوق از قضا تا سارنوالی و پولیس و سایر ادارات دولتی مصروف وظایف خود و خدمت به مردم بودند، دروازۀ تمام مکاتب و مؤسسات عالی تعلیمی باز و پسران و دختران آزادانه مصروف تحصیل و دانش آموزی بودند، برخلاف کابل که مطبعۀ مجهز تقریبا صد سالۀ دولتی و مؤسسات عالی تعلیمی، طعمۀ حریق جنگ وحشیانۀ به اصطلاح مجاهدین گردید، در شهرهای مزار شریف و شبرغان و میمنه جرائد و مجلات و کتب به زبانهای اوزبیکی و فارسی نشر میگردید.

رهبری جنبش اسلامی صدها فامیل آوارۀ هموطن را که در نتیجۀ راکت اندازی ها و انفجارهای مجاهدین شما خانه و کاشانۀ خود را در کابل ازدست داده جلای وطن شده بودند، با آغوش باز پذیرفت و در شهرهای شبرغان و مزار شریف وسائل اباته و اعاشۀ شانرا فراهم ساخت. همچنان صدها خانوادۀ تاجیکستانی را که در اثر شرارت و آدمکشی مجاهدین مثل شما مجبور به ترک یار و دیار گردیده بودند، در اطراف مزار شریف پناه داد و محلات مسکونی موقت اعم از خیمه ها و خانه های گلی برای شان فراهم ساخت و ضروریات اولیۀ حیاتی شانرا به شمول روشنی برق تأمین کرد. آنها تا چند سال آنجا مقیم بودند.

بی انصافی و ناجوانمردی را ببینید. رهبر جنبش ملی اسلامی که رهبر بزرگ؟ تانرا بعد ازگریز از دست طالبان در شهر مزارشریف پناه داده، سربازان گریزی باقیماندۀ اورا با اسلحه تأمین کرد و به کمک عساکر خود، طالبان را از حدود سالنگ و جبل السراج اخراج نموده در اختیار رهبر فراری دیگر تان در پنجشیر قرارداد، کمک و احسان بزرگی بود که برای آنها انجام داد. اما رهبران شما بر خلاف آیۀ کریمۀ “هل جزاءالإحسان إلا الإحسان“، بجای این همه نیکی و کمک های حیاتی، راه ناجوانمردانه را در پیش گرفتند، به جای شکران وسپاس، یک عده کدرها و قوماندانان جوان جنبش را ترور کردند و شگفت ازهمه این که به کمک و مشورت پاکستان چند تن از عناصر ضعیف النفس مربوط به جنبش را خریده بر ضد رهبر آن استعمال نمودند و راه داخل شدن طالبان را به صفحات شمال هموار ساختند. اینها همه نمودار خصومت آشتی ناپذیر کوهپایه نشین راسیست و متعصب شما در برابر تورکی تباران به خصوص خلق نجیب اوزبیک بود که در برابر توصیه های شادروان سید مـحمد موسی توانا بخاطر ضرورت تأمین اتحاد با اوزبیکان و تورکمنان به صفت متحدین طبیعی و تاریخی با خلق تاجک، باخشم وکین گفته بود: “حتی حاضرم با افغان و هندو متحد شوم، اما با اوزبیک نی. راستش را بگویم، از آنها نفرت دارم؟!” این سخنان او را مرحوم سید موسا توانا به شخص خودم نقل کرده بود.

جستجو در کابل پرس