Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 39112

طرح تجزیه ی افغانستان

18 جولای 2010, 19:36, توسط ba omida khorasan zamin

هزاره‌های افغانستان، قربانیان صد سال قتل عام و تبعیض

راینهارد اوریش

گرداننده: امیر حسین اکبری شالچی

متن اصلی:

Reihard Uhrig, DIE HAZARA IN AFGHANISTAN, Seit 100 Jahren Opfer von Massakern und Diskriminierung, Ein Menschenrechtsreport der Gesellschaft fuer bedrohte Voelker, Goettingen, Februar 1999.

نیروهای جنبش بنیادگرا-اسلام‌گرای طالبان در هشتم اوت 1988 شهر مزار شریف را در شمال افغانستان گرفت. بر پایۀ گزارش ششم نوامبر 1988 کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، پس از بربادی پاگاه بزرگ اتحاد شمال که اتحاد جنبش پایداری در برابر طالبان بود، میان 4 تا 5 هزار غیرنظامی هزاره، تاجیک و ازبک به دست شبه‌نظامیان طالب کشته شده‌اند. چونگ هون پایک گزارشگر ویژۀ سازمان ملل متحد در افغانستان که خود کره‌ای بود، پس از شنیدن گفتارهای یک گواه، از «جنون کشتار» سخن گفت. کشتارها «سیستماتیک، برنامه‌ریزی‌شده و برخوردار از سازماندهی خوبی» بود. طالبان سنّی پیش از همه از اقلیت هزاره که بر خلاف بیشتر افغانستانیان اکثراً شیعه‌اند، شکار کردند. برآورد شده که کمابیش 3000 هزاره در خانۀ خود یا در خیابان کشته شده‌اند.

این قتل عام‌ها بی‌گمان یکی از سهمناک‌ترین تباهکاری‌های جنگی در هنگام برآمدن نیروهای شوروی بود. سازمان دیده‌بان حقوق بشر این را سند «قتل عام قومی» نامید. کمابیش همۀ سازمان‌های یاری‌رسان به هنگام این قتل عام از شهر برآمدند. طالبان راه آمدن خبرنگاران و بینندگان دیگر را بستند. از این روی دانسته‌های اندکی از این کردارهای بربرانه به آگاهی جهانیان رسید.

اما چون هنگام گشودن شهر، 9 دیپلمات ایرانی کشته شده بودند و گزارش‌هایی از دست داشتن سپاه پاکستان در این کار در دست بود، ایران سپاهش را سر مرز افغانستان به آرایش درآورد. در حالی که دیپلماسی بین‌الملل- به ویژه از سوی کوفی عنان دبیر کل سازمام ملل متحد- در هفته‌های پس از آن سخت کوشید مانع درگیری جنگ‌افزارمندانه شود، رفتار طالبان با مردم غیرنظامی افغانستان همچنان دور از نگرش همگان ماند. تنها یک گزارش چاپی از سازمان عفو بین‌الملل، تباهکاری‌های آنان را در مزار شریف مستند ساخت. در دوازدهم سپتامبر «جامعۀ مردمان در تهدید» در اعلامیه‌ای چاپی از خاموشی سازمان ملل متحد و دبیر کل آن انتقاد کرد.

طالبان در آغازِشِ سپتامبر 1998 در چند روز بخش‌های بزرگی از هزاره‌جات، پهنه‌ای که از دیرباز جایگاه بودوباش هزاره‌ها در دل کوهستان‌های افغانستان است، را نیز گرفتند. آنان با این کار نخستین بار بر 90 درصد خاک کشور چیره گشتند.

طالبان با تاخت‌های سنگدالانه‌شان به مردم غیرپشتون و یا غیرسنی که در آنها از رعایت غیرنظامیان نشانی نبود، به درگیری‌های قومی بُعدهای تازه‌ای دادند. این اسلام‌گرایان افراطی که می‌خواستند همۀ افغانستانی‌ را که از مردمان گوناگون ساخته می‌شود، زیر چیرگی پشتون‌ها بیاورند احساس تعلق ملی افغانستانیان را تهدید کرده تا مرز نابودی پیش برده‌اند و تا امروز هر گونه پیشنهاد گفتگو را پس زده‌اند. همۀ نیروهایی که در ساخته شدن طالبان دست داشته‌اند و از آنان پشتیبانی می‌کنند، در مسئولیت نباهکاری‌های طالبان سهم دارند: پاشکتان کشور هم‌مرز همچون پایگاه برآمدن طالبان؛ عربستان سعودی همچون پول‌پرداز اصلی؛ و ایالات متحدۀ آمریکا همچون نیرویی پشتیبان با منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی.

هزاره‌ها، ستمکشان اصلی مناسبات قدرت در افغانستان‌اند. گرچند بزرگ‌ترین نمایندگی سیاسی‌شان، یعنی حزب وحدت از سوی ایران پشتیبانی شده، با زهم آنان بر خلاف دیگر گروه‌های قومی نتوانستند به یک کشور همسایه که مردمش از نگاه قومی خویشاوندی با ایشان داشته باشند، تکیه دهند. اما آنچه باید بدان درنگریست این است که تازش طالبان به آنان به‌هیچ‌روی بی‌پیشینه نبوده: هزاره‌ها در سدۀ پیشین، از هنگامی که افغانستان به زور زیر چیرگی عبدالرحمان، آن امیر پشتو رفت، به خاطر قوارۀ مغولی‌شان، مذهب شیعه و گویش پارسی‌شان زیر تبعیض بوده در دوره‌هایی پیگرد و کشته شده‌اند.

اما هزاره‌ها در پایداری در برابر ستمی که بر آنان می‌رفت، برداشتی را که از خود همچون قومی استوار بر پای خویش داشتند، گسترش دادند و برای خود سازمان‌هایی سیاسی ساختند. آنان به ویژه در مرکز افغانستان چه به هنگام تصرف از سوی شوروی و چه در سال‌های جنگ درونی خود، خویش را گرداندند. اینک هزاره‌ها سخت در تهدیدند. از همین روی این گزارش که در زمینۀ حقوق انسانی ایشان است، به آنان پیشکش می‌شود. این گزارش بر سر آن است که سرنوشت این مردمی را که هنوز همچون یک گروه قومی هستی دارند و نیز خواست‌هایشان را، اندکی شناساتر سازد و جایگاه ایشان را در اعمال راه حلی صلح‌آمیز در افغاسنتان نیرو بخشد.

قوم هزاره

الف. تبار و زبان

تئوری‌های گوناگونی می‌گویند که هزاره‌ها در حدود سال 1220 [میلادی] به رهبری چنگیزخان یا به رهبری جانشینانش به افغانستان آمده‌اند. آنان که در آغاز چادرنشین و گویا از تبار مغول‌ها بوده‌اند، با تاجیکان بومی آمیخته شده‌اند و زبان خود را فراموش کرده زبان تاجیکان را که دری، پارسی افغانستانی است، پذیرفتند. از سوی دیگر دری هزارگی با واژگان دخبل پرشماری که از مغولی دارد «هزارگی» نامیده می‌شود و آن واژگان رهنمودی بر سرچشمۀ خاوری این گویش‌اند. بیشتر پژوهشگران سر این سخن همزبان‌اند که نام هزاره از واژۀ پارسی «هزار» سرچشمه می‌گیرد. این می‌توانسته برگردانی از یک مفهوم مغولی باشد که یکان ارتش مغول‌ها را می‌رسانده. گویا پیش از دیگران، این مردمان همسایه بوده‌اند که این نام را برای مشخص‌سازی آنان به کار برده‌اند. هزاره‌ها در روزگار آغازین خود را پیش از هر چیز وابسته به قوم‌های خویش احساس می‌کرده‌اند، احساس مشترک گسترده تازه در سدۀ بیستم پدیدار گشت.

ب. جمعیت و پهنۀ اقامت

جمعیت هزاره‌ها چهار هزارهزار یا 19 درصد جمعیت افغانستان برآورد می‌شود. به خاطر گریزهای همگانی، رانده شدن از جایگاه خویش و انجام نیافتن آماری تازه، نباید پی برآوردی باریک‌سنجانه‌تر از این بود. فرمانروایی‌هایی که پشتون‌ها بر آنها چیره بودند، کوشیده‌اند شمار قوم‌های ناپشتو را پایین بیاورند و پایین نگاه دارند، برخی از نویسندگان هزاره هم گرایشی به بزرگ‌نمایی دارند. صدها هزار هزارگی در ایران و افغانستان زندگی می‌کنند؛ بسیاری از آنان هنگامی که مناسبات در افغانستان بگذارند، باز خواهند گشت.

هزاره‌جات، جایگاه سنتی بودوباش هزاره‌ها، همۀ مرکز افغانستان را پوشانده و از سوی شمال به آمودریا، از باختر به پستی‌های ایران، و از جنوب به پهنۀ بلوچستان و کوهستان هندوکش می‌رسد. هزاره‌جات امروز ولایت‌های بامیان، اُروزگان، وردک، غور و غزنی را در بر می‌گیرد. کم‌وبیش تنها هزاره‌ها در این پهنه‌ها زندگی می‌کنند. اندک باشندگانی که هزاره نیستند، تازه در سال 1890 در دورۀ عبدالرحمان به آنجا راه یافته‌اند. از آن جایی که دور هزاره‌جات را کوه گرفته، این پهنه در گذشته جدا افتاده و در عمل از فرمانروایی مرکزی، مستقل بود. هزاره‌ها در بلندی 2200 تا 5100 متری در شرایطی سخت زندگی می‌کردند و در زمستان‌های دورودراز از جهان بیرونی یکسره جدا و بریده بودند. البته در این میانه بسیاری از هزاره‌ها در بیرون از این پهنه جایگیر شده‌اند (برای نمونه در شمال افغانستان یا در شهرهای کشور).

پ. دین و چیره‌مندان جامعۀ هزارگی

در جایی که بیشتر مردم افغانستان سنی‌اند، بیشتر هزاره‌ها شیعه‌اند. سر این که هزارگی‌ها کی، و از چه کسانی این باورها را پذیرفته‌اند، هنوز بحث و گفتگوست. اما بی‌گمان این به زبان و فرهنگ هزاره‌ها و پیوندشان یا موقعیت‌های بیرونی این قوم برمی‌گردد. شیعه‌ها خود را با شهرهای مقدس ایران و عراق هماهنگ می‌سازند. این هماهنگی شرایطی پدید آورد که در زمان پایداری در برابر تازندگان شوروی ارزشی ویژه یافت.

مخالفان هزاره‌ها همیشه از باورها همچون دستاویزی برای مشروعیت بخشیدن به سمت سیاسی و اجتماعی خود بهره جسته‌اند. پشتون‌های چیره‌گر در سدۀ بیستم سر این باور که سنی‌گری حنفی دین رسمی افغانستان است، پافشاری ورزیده‌اند. این اندیشه تا سال 1978 یر کردارها و چگونگی دولت، کارگر افتاد. شیعه‌ها در پهنه‌هایی که سنی‌ها بر آن چیره بودند، وادار شدند «تقیه» کنند، یعنی باورشان را پنهان سازند
http://shaalchy.persianblog.ir/post/262

جستجو در کابل پرس