Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 17441

ابتذال از زمین تا ثریا !

16 جولای 2008, 19:40, توسط احمد بهارچوپان

ابتذال ، از زمین تا ثریا !
هنر برتر از گوهر آمد پدید

این یک بند از شعر حیکم فرزانهء طوسیست؛ که مرتبت و ارجمندی " هنر " را با زبان لطیف و عمیق ویژهء خودش بیان میدارد و خیال کنم همان یک استعارهء استادانه و نغز برای بیان جایگاه هنر کافیست.

هنر که مفهوم والا و پیچیده ایست؛ در سراسر هستی " انسان " که اندیشه گر است و همین اندیشه گری او را از مخلوقات دیگر یک سر و گردن بالا تر می نشاند، جاریست. در واقع زیستن خود هنریست و خوب زیستن هنری برتر.

انسان گاهیکه در پستو های متعفن زنده گی خودش را اسیر یکنواختی و بی ارزشی می یابد، و یا دستخوش کیمیای کمیاب اینروز گار " خوشی " میشود، آنگاه از پی انتقال آن حس ناسوتی یا لاهوتی به اطرافیان ، دست به ایجاد سازه های میزند که اگر سراسر هنرمندانه نباشند، رگه های از هنر را میتوان در آن دید.

به پندار من همانگونه که استعداد ذاتی هست، و از پدر میراث میرسد، فراصت ذاتی در کنار ذهن حساس و موشکاف لازمه های ابتدایی پرداختن به کار هنریست. ذهن باز و قابل در سبک و سنگین کردن ارزش ها در کنار استعداد و فراصت ذاتی ، فرد علاقمند به کار هنری را مدد میکند تا اثری بیافریند که افکار و یافته های فکری او را در قالب موزون و به اندام ، به اجتماع منتقل کند.

صاحبدلان اقلیم بی پهنای " هنر " را به هفت آسمان تقسیم نموده اند در حالیکه بشرخاکی ، سرگردان پنج قارهء خاکیست.
از این هفت آسمان یا هفت بزرگ شهر، یکی آن شهررویایی و بزرگِ " موسیقی " ست. موسیقی بیگمان همزاد آدمیست ، اگر بتوان فریادی را که نوزاد در اولین لحظهء پا ماندن به دنیای هستی سر میدهد یا ناله های شبان در صحرا و عاشقی مفلس در حمام را نیز از آندست شمرد!؟

در کشور ما و در جمع ما که مفاهیم و ارزش ها هیچگاه بدرستی هضم نمی شوند و نیم خام و نیم پخته " تفاله " میگردند، موسیقی اما از آن مقام رفیع به حضیض خاک نشانده شده . هنر موسیقی کشور ما در ازدحام " نوحه گران " بی هنر گم شده است!

حرمت استادان خوب این هنر که آثار بدیعی آفریدند و یگان یگان می آفرینند برمن و برما واجب هست و محفوظ؛ و با سوگواری که تعداد شان به تعداد انگشتان دست ؛ اما وای از دست این همه " آما تور " یا " خود رو " های بی رنگ و بو که آبرویی هنر برده اند !

نقد آفریده های هنری الحق که بایستهء سررشته داران شعبه های هنریست، نه شایستهء این قلم ؛ اما اجازه بدهید در مقام یک شنوندهء که دوستار صوت و نوای خوب و خوشست گلایه هایم را به عرض برسانم.

چرا باید همه چیز در کشور ما اسیر " ابتذال " باشد؟

اینروز ها تا دلت بخواهد " نوحه گر " جوان ! داریم . ساخته های که از سوختن مایه ندارند ، و اکثر تقلیدی اند ... چنان موسیخی ها که غیبت شعر و موسیقی و آواز خوب در آنها موج میزند.

رواج بی رویهء " ترنگ و تار " ماشینی که عرصه را بر نغمه های اصیل " غیجک و تنبور " تنگ کرده اند و خود در نبود " اصالت " و " مفهوم " درمانده اند و وامانده .

بسیاری از این جوانان " هنرمند "!؟ حتی ذوق نازلی برای انتخاب شعر – ایکاش شعری در آهنگ هایشان موجود باشد- یا تصنیف آهنگ شان ندارند، و جالب اینکه هرکاره هم استند! شاعر، تصنیف ساز، و اجرا کننده یا همانا " آوازه خوان" !

باور کنید که بسیار اوقات دلم بحالم خودم و همنسلان و هموطنانم میسوزد که به نوعی مجبور از تحمل این همه " بی هنری" و تقلید های قبیح میشویم. خواهی نخواهی گاه گاهی شوق شنیدن " موسیقی " در حذر و سفر میکنیم و آنگاه هنرموسیقی امروز ما با تمام کراهتش ، مثل یک خوراک مکروه که نه بتوان قورتش داد و نه هم بتوان تفش کرد در برابرمان سفرهء سخاوت میکشاید! از پرده های تلویزیون تا محافل و مجالس خصوصی همان کاه بی دانهء موسیخی جلف و مبتذل را به قیمت مغز شنونده باد کردن ، واه که چه دلگیر است و متاسف کننده.

امروز که سه یا چهار شبکهء ماهوارهء از آدرس کشور ما در سراسر گیتی پخش میشود، و درضمن دیگر برنامه ها برنامه ریزان " موسیقی افغانی "!؟ هم پخش میکنند ، تصور کنید که تصادفاً یکی از همسایه های همزبان ما هوس میکند که موسیقی افغانی بشنود و در همان لحظه این " آهنگ "!؟ نشر شود ....

چاینکه پتره !

کوچه به کوچه بریم ، سوی قلاچه بریم

ور زده پاچه بریم ، ور زده پاچه

الله میروی یا نی ؟ میروی یا نی ؟

یا سربامت نغاره کنم ؟

چاینکه پتره کنم ، چاینکه پتره

بیا که شهر نو بریم،ده موتر نو بریم

از طرف شو بریم، از طرف شو

میروی یا نی ؟ میروی یا نی

یا سر بامته تق تق کنم ؟

چاینکه پتره کنم چایکنه پتره

جان زما نگاره ، آی زما دلداره ؟؟؟

بیا که به میله بریم ، سر دو میله بریم

میروی یا نی ؟ میروی یا نی

یا بایسکیلته میده کنم ؟

چایکنه پتره کنم ِ، چایکنه پتره

آی زما نگاره ، وای زما دلداره ...

یقین دارم برای ساعتها با خود فکر خواهد کرد که این چه بود؟ طنز ؟ فلکور؟ مردمی ؟ محلی ؟ خلقی یا چه شعر و چه سبک فلک زدهء که یکی را به همراهی اجباری دعوت میکند ! بیا همراه من به شهر نو و شبگردی برویم ، زیرا اگر نروی بایسکیل اترا خواهم شکست!!؟؟ این دیگر چه ترکیب و ترتیب و چه زبان شعریست؟ خشونت حتی در شعر و در آهنگ !

با درد و دریغ باید اعتراف کنیم که از ایندست " ناله های بی سٌر و لی همراه با موسیخی پراگنده " بسیار داریم.
شاید در زمانهء که آوازه خوان در عشق نامجوی و کامجویی، مسوولیت اشرا فراموش کرده؛ اینها سهل باشد و عجیب نه، ولی دوام این روند اسباب آن خواهد شد که " ابتذال " جای " هنر " را بگیرد و ذوق و قریحهء خوب سقوط کند و بالاخره ما به محصولات بی کیفیت اشخاص بی هنر عادت کنیم! همانگونه که به همه کاستی و نیستی ها در زندگیمان خو کرده ایم!

بگذار سرایندهء بی سٌری برای خوشی دل خود و شاد کردن خاطر مادرش ناله کند؛ اما دارنده گان و صاحبان رسانه های صوتی – تصویری شخصی و برنامه سازان آن تلویزیون ها حیرانم چه معیار و روشی را در گزینش آهنگ ها پیش گرفته اند ؟ مگر امکان ندارد که بجای " عبدالرحمن جان " یگان شخص آشنا با رمز و راز موسیقی را دعوت کنند بیاید و به جفنگ های همراه با موسیخی آوازه خوان ها گوش داده ، چهار تا نظر درخور و کارآمد برای آن جوان که وقت، سرمایه و مغزش را در بهای هیچ برباد میدهد ، برای اصلاح کارش ارائه کند؟ عبدالرحمن جان، بیچاره از سرمهربانی هرچه می شنود در بدل تعریف و توصیف میکند و آنگونه که به نظر میخورد سررشتهءکافی از موسیقی هم ندارد.

موسیقی و در مجموع " هنر " بخش مهم و ارزشمندی از فرهنگ ملت هاست. بخشی که در پویایی و پایایی فرهنگ سهم بسزا دارد. پس بی توجه یی در برابر هنر موسیقی ، بی توجه یی و بی حرمتی به فرهنگ ماست.

حالا آمدیم و قبول کردیم که این شعر " محلی " محلیست یا هم مردمی مردمی، و یگان شخص کم سواد اما خوشنوایی هم آنرا در محفلی برای هم ولایتی هایش خوانده و بعد یک آواز خوان ناکرده کار و تیار خور" شهری " در پناه جاز بند و گیتار بس، آنرا باز خوانی کرده، مگر یک فردی که مدیر برنامه های این یا آن تلویزیون است چرا بخود زحمت دسته بندی و تشخیص آهنگ در خور نشر و غیر قابل نشر را نمیدهد؟

توجه کنید لطفا ...

آدم خان چرسی !

آدم خانه چرسی ، کت می وباسه دالان ته

ما ته خوب نه رازی ، کت می وباسه دالان ته

هغه چرسی یارونه چه مانه نه کوی یادونه

آدم خانه چرسی کت می وباسه دالان ته

دا خو انصاف نه دی جانانه

زه بوغه یی شم ، اوس می نکری تپوسنه

آدم خانه چرسی ِ، کت می وباسه دالان ته

و ....

در عوض اینکه بلند شویم و برای اصلاح اجتماع مان کاری کنیم، با رقصیدن و کاکل افشانی به نوای چنین آهنگ هایی به ترویج و تائید آن می پردازیم !

آری خوانندهء گرامی! که بدون شک یکی از شنوندگان چنین آهنگ ها و علاقمند هنر موسیقی تشریف داری، من و تو نیز با گوش دادن به چنین چرندیات و خاموشی اختیار کردن در برابر چنین یاوه سرایانی، به هرچه هنر اصیل و هنرمند خوب است خیانت کرده ایم و می کنیم!

این " ستاره بخشی " های ماست – برنامه پنج ستاره و پنج آهنگ برتر – که بستر رونق ابتذال گشته است! در پناه همین ستاره بخشی هاست که ابتذال از زمین سوختهءکشور ما به آسمان ساخته شده با جلوه های ویژه نیز صعود کرد.

جای بسی شکر باقیست که در تاریخ هنر موسیقی معاصر کشور چهره های ماندگاری همچو زنده یاد احمد ظاهر، ساربان مظلوم و مرحوم،ظاهر هویدا، وحید قاسمی، فرهاد دریا، ناشناس، استاد مهوش، و تعداد دیگری از بزرگان این عرصه را داشتیم و داریم ورنه دست مان تهی میبود و ریش موسیقی مان ریشخند عالم .

مختصری که آمد حقایقیست که گفتن آن زبان را میسوزد و نگفتنش مغز استخوان را، انکار و اهمیت ندادن به معایب بزرگ در عرصهء موسیقی امروز کشور اسباب افول و نزول هرچه بیشتر هنرموسیقی در کشور خواهد گشت .

احمد بهار چوپان
شهر آسنس ، دانمارک

آقای میرهزار گرامی و بقیه دوستان همکار ایشان درود برشما.
پس از آروزی سلامت و سعادت شما، متاسفانه بار دیگر بعد از نیم ساعتی تلاش برای ورود از مجرای درست و مستاصل شدن ، مجبور از فرستادن مطلب از اینراه گشتم. امیدوارم ببخشاید. با تشکر قبلی
08/07/16

جستجو در کابل پرس