Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 39211

زبان های دوره میانه ایرانی

21 جولای 2010, 17:17, توسط ba omida khorasan zamin

بازتاب گسترش زبان فارسي در كشور عثماني و آگاهي فرمانروايان و پادشاهان عثماني در پراكندن زبان فارسي را مي‌توان در شهرهايي چون استانبول، بغداد، دمشق، قونيه، و سرزمين‌هاي يوگسلاوي، به ويژه بوسني و هرزگوين، جويا شد. در اين دوره دربارهاي عثماني به پاسداشت زبان فارسي پرداخته‌اند و فرمانرواي عثماني، سلطان سليم ياووز، به زبان فارسي سخن مي‌گفته و شعر نيز مي‌سروده است. افزون بر اين، در اين روزگاران، تخم سخن فارسي، ميان هجرت‌گزينان ترك يا كارگزاران بومي بخش‌هايي از شبه جزيره بالكان و جنوب شرقي اروپا و سرزمين‌هايي چون آلباني، يوگسلاوي،‌ يونان، بلغارستان، روماني، و مجارستان تا دروازه‌هاي وين پراكنده شده است. پيشينه گسترش زبان و واژگان فارسي در فرمانروايي عثماني را مي‌بايست در دوره سلجوقي جست‌وجو كرد. پس از چيرگي سلجوقيان و دست‌نشاندگان آنان در آسياي صغير، فارسي، زبان رسمي آن ديار شد ونگارش كتاب وسرودن شعر و نيز آموزش و پرورش و نامه‌نويسي در دستگاه فرمانروايان اين خاندان، به زبان فارسي بود.7
اگر نبود راه و رسم پالايش زبان تركي از واژگان بيگانه، كه سال‌ها از برنامه‌هاي قانونگذاران ترك است، بي‌گمان واژگان فارسي در زبان تركي، بيش از پيش نمود مي‌يافت. با اين همه، از ديدگاه جست‌وجوگران، امروز نيز هنگامي كه فردي ايراني در آرامگاه مولوي در قونيه، آن همه شعر و عبارت فارسي را بر در و ديوار مي‌بيند، خويشتن را در ديار ياران مي‌يابد. در طريقت مولوي وآداب و رسوم سنن خاص آن، بيشتر تعبيرات و اصطلاحات فارسي است.8 ووجود واژگاني چون آستان (درگاه و آرامگاه مولوي)، آتشباز (آشپز)، آيين (اشعاري كه در مراسم سماع مي‌خوانند)، آيين‌خوان، برگ سبز نياز (نذري كه مولويان به درگاه مولانا مي‌آورند)، جان (خطاب درويشان به يكديگر)، چله (عبارت خاص چهل روزه)، دم (وقت)، درگاه (اقامتگاه شيخ)، دستار، دسته گل (نوعي پيراهن)،‌ و دستور (اجازه) از اين گونه‌اند.
از رهگذر فرمانروايي عثماني، زبان فارسي در سرزمين آلباني نيز گسترش يافت و كلام فارسي كه با خود انديشه‌هاي بكتاشيه را داشت، بر دل و جان نشست. واژگان فارسي پهنه زبان را درنورديدند و به ادبيات مردم آلباني ره يافتند. به گونه‌اي كه سخن‌پرداز آلباني، شمس‌الدين سامي، به پيروي از آثاري چون شاهنامه فردوسي، سوگنامه فرزندكش و نمايشنامه كاوه را نگاشت و شيخ عبدالسلام مجرم به پيروي از سروده‌هاي صوفيانه سبك عراقي، به سخن‌سرايي پرداخت.9 و نصيب طاهربابا فراشري نيز در بيان انديشه‌هاي درويشي، غزل‌هايي بزمي سرود. چنين مي‌نمايد كه سروده‌هاي وي، بازتابي از غرل‌هاي مولوي و سعدي است. او دفتر خلوتيه خود را در پايان مثنوي آورده و بدين سان پيوند انديشگي خود با مولوي را باز نموده است. نعيم فراشري نيز از سرايندگان فارسي زبان آلبانيايي است. دفتر سروده‌هاي او، تخيلات نام دارد و انديشه بكتاشيان در آن باز تافته و از زبان فارسي به آلبانيايي ترجمه شده است. او در شعر “كربلا” از رويدادهاي آغازين اسلام و خاندان پيامبر سخن مي‌گويد. هم‌چنين پيامي فراشري، برادر نعيم فراشري، سروده‌ها و نگاشته‌هايي چون شاهنامه و زبده … را از فارسي به تركي برگردانده است.
از ديگر سخن‌پردازان آلبانيايي، يكي هم تسليم روحي بابايي است كه ديواني به زبان فارسي دارد. انديشه بكتاشي از درون‌مايه‌هاي شعر اوست. تركان واژگان فارسي وتركي را با هم درآميختند، به واژگان با ساختارهاي دوگانه دست يازيدند و اين واژگان پيوندي را به ديگر زبان‌ها وارد كردند10 كه از آن ميان مي‌توان به اين واژه‌ها در متون صربي اشاره كرد:11
bajriam – namãz, basčaluk, beharli, abdĕsli, aladza, ãp-asičăre, ãrpasã, bostandzije, burma-tãhta, cadordzaija, terli-diba, jedandzija.
افزون بر واژه‌هاي پيوندي فارسي ـ تركي، زبان صربي را مي‌توان سرشار از واژگان فارسي دانست. ساختار همگون زبان فارسي و صربي نيز از ويژگي‌هايي است كه در اين دو زبان را گستره تاريخ طبيعي به هم مي‌پيوندد. چنان كه “biti” زبان صربي به معني “بودن” است. Bi ريشه فعل و ti نشانه مصدر است. در مصدر “بودن” نيز “بود” ريشه فعل و “ َ ن” نشانه مصدر است.
همچنين واژه پيوندي blagovesi يعني خبرخوش از blag (خوش) + o (ميانوند) + vesti (خبرها) پديد آمده است. واژه پيوندي vodendan يعني “زادروز” هم از voden (زاد) dant (روز) ساخته شده است.
گسترش زبان فارسي در زبان صربي را مي‌توان نمودي از پيوستگي ريشه‌اي اين دو زبان از يك سو، و گسترش زبان و فرهنگ ايران دربيرون مرزهاي ايران از سوي ديگر، دانست. واژگاني چون azdaja (اژدها)، sumbol (سنبل)، nãr (انار)، narandza (نارنج)، bečar (بيكار)، terazije (ترازو)، meza (مزه)، česma (چشمه)، tursija (ترشي)، čobanin (چوپان)، testera (استره)، sindzir (زنجير)، prinač (برنج)، pilav (پلو)، peskĕs (پيشكش)، seped (سبد)، sator (چادر)، visa (بيشتر)، obrva (ابرو)، bazar (بازار)، basta (باغ)، dzep (جيب)، čaj (چاي)، dati (دادن)، dugme (دگمه)، dua (دو،‌ در اوستا نيز به گونه dva آمده است.)، zena (زن)، seta (شش)،sapun (صابون)، sečer (شكر)، parče (پارچه)، kliuč (كليد)، lala (لاله)، mozak (مخ، مغز)، rarcis (نرگس)،nana (نعناع)، nov (نو)، ne (نه، نـِه)، jedan (يك)، jasmin (ياس، ياسمين)، limun (ليمو)، vetar (باد)، vokal (واكه)، urma (خرما)، ti (تو)، sram (شرم)، sesti (نشستن)، pet (پنج)، nov (نو)، bahsis (بخشش)، naste (ناشتا)، behar (بهار)،hrana (خوراك)، alat (آلت)، rustičan (روستا)، vatra (آذر، آتش)، spanač (اسپناج،‌اسفناج)، pamuk (پنبه)، čevap (كباب)، bog (خدا، بغ)، tus (دوش)، kutija (قوطي)، gaz (گاز)، grlo (گلو)، mrtav (مرده)، tezak (دشوار)، mrav (مور)، mis (موش)، nafta (نفت)، div (ديو)، pistacija (پسته)، čador (چادر)، grad (گِرد/ جرد،كه در كلماتي مانند بروجرد و هشتگرد آمده و به معناي شهر است).
بازتاب زبان فارسي در تركي از ديدگاه برخي پژوهشگران، به گونه‌اي است كه دستور زبان تركي را بيشتر از گونه فارسي مي‌دانند.12
با ترجمه رباعيات خيام، ژرف‌انديشي ايراني، مرزها را درنورديده و تا دوردست‌هاي جهان ره يافته است. برگردان انگليسي فيتز جرالد كه در سال (1859م.) انجام پذيرفته، گنجايي زبان فارسي را براي بيان انديشه‌هاي ژرف باز نموده است. از اين رهگذر نيز واژه‌هاي فارسي در زبان صربي وارد شده13 كه جستار درباره آن را به گفتاري ديگر وا مي‌نهيم.
پيوند تاريخي زبان فارسي و ارمني را نيز مي‌بايست پيوندي سخت طبيعي و بنيادين دانست، چنان كه خاورشناسان اروپايي مانند پترمان، وينديشمان و گُشته با بررسي زبان ارمني دريافتند كه اين زبان، هندواروپايي است. از اين روي، شيوه هم‌ترازي تاريخ زبان ارمني با ديگر زبان‌هاي هند و اروپايي بيش از پيش، پرهيزناپذير مي‌نمايد. از هم ترازي زبان فارسي و ارمني درمي‌يابيم كه تاريخ طبيعي واجتماعي، اين دو زبان را به هم پيوسته است، چنان كه در واژه‌هاي زير آمده است:14

جستجو در کابل پرس