به یاد دارم در زمانی که تحصیل میکردم کما اینکه همچنان در مدارس دو درس قرآن و تعلیمات دینی از مجموعه دروسی بود و هست که میبایست پاس میکردیم،قرآن که مشخص هست که محتوایش چه هست و تعلیمات دینی نیز از دروسی بود که معلمین دربارهٔ حضرت محمد و حضرت ابراهیم که آتش بر وی گلستان شد ،حضرت موسی عصا را انداخت تبدیل به مار شد و داستان خنده دار نوح و کشتی و از این قبیل داستانها که بیشتر جنبه سرگرم کنند دارند سخن میگفتن … برای من این سوال امروز پیش آمده که این گونه داستان سرائیها چه سودی برای نسل ما داشته تا کنون؟
چرا به جای این مزخرفات به ما, به جای تعلیمات دینی، تعلیمات انسانی ، تعلیمات قانون مداری،تعلیمات ارزشهای فردی، و هزاران تعلیمات دیگر که به پیشرفت جامعه کمک میک ندادند؟
.اگر ما به جای تحمیل عقاید دینی در مدرسه بر روی عقاید انسانی و اجتماعی پا فشاری کنیم نتیجه بهتری حاصل میکنیم
وقتي كه رفتارهاي مردم كشورهاي پيشرفته و ثروتمند را تحليل ميكنيم، متوجه ميشويم كه اكثريت غالب آنها از اصول زير در زندگي خود پيروي ميكنند:
اخلاق به عنوان اصل پايه
وحدت
مسئوليت پذيري
احترام به قانون و مقررات
احترام به حقوق شهروندان ديگر
عشق به كار
تحمل سختيها به منظور سرمايهگذاري روي آينده
ميل به ارائه كارهاي برتر و فوقالعاده
نظمپذيري
دروغ کثیفترین فعل غیر انسانی دنیا
همانگونه که ذکر شد چرا اینها اصول زندگی، اصول قانون مداری رو نمیآموزند…بیایید مسئولیت پذیر باشیم و به زندگی خود و نسلهای بعدی خود اندیشهای کنیم..به امید نابودی اسلام
روستایی برآشفت که: آملا، من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟
آخوند گفت: فراموش نکن که قول داده ای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی
صبح روز بعد، روستایی پریشان نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگد اندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد
آخوند یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت: امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری
چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست.
آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد
ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد آخوند می رفت، این یک به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد
روز بعد وقتی روستایی نزد آخوند رفت، آخوند از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند آملا، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم
این داستانه حال حاضر جامعه ماست. در واقع افسار خود را به دیگران دادن باعث فرو کردن خرافات و اوهامات میشه. اما اگر فقط به ندای باطن و قلب خود گوش کنیم همواره آزاد زندگی خواهیم کرد و بدور از ترس از دنیای بعدی و جهنم و بهشت و امسال این خرافات زندگی خود را با نهایت آرامش سپری خواهیم کرد
در واقع این افکار مسموم زندگی انسان میباشد که با تفکرات غلط خود جامعه سالم را به یک جامعه بیمار تبدیل میکند
هر چه بهره انسانها از دانش و بینشْ کمتر باشد، به همان نسبت، از واقعیتها دور میشود و دل در گرو امور غیر واقعی و خرافات مینهد. متأسّفانه در جامعه ما شیوه برخورد نادرست نسبت به خرافات وجود دارد. ورود گزارهها و اعتقادات بیپایه با عنوانهای فریبنده و دلخوشکننده با عنوانهای دینی آمده اند که بسیار خطرناک و آسیب زننده است. و چه بسا قلمرو حرکتی خرافه در عقاید و مراسمهای دینی، بیشتر رخ میدهند. از این رو، خرافه دینی، گفتار یا کرداری است به ظاهر دینی که بر مبنای عقل و منطق استوار نبوده. به طور خلاصه، آنچه که در میزان عقل و درک مردود شمرده شود، خرافه است. که میتوان بسیاری از آنها را در ادیان و فرزندان نامشروعش (کتبی که بعد از بوجود آمدن دین برای ماله کشی اشتباهات دین بوجود آمده) پیدا کرد
این داستان با دین هم هم تراز هست… در واقع این مبلغین دینی هستن که خودشان تولید مشکل میکنند در زندگی ما, اینها اینقدر خرافات رو به مغز ما فرو میکنند که برای رهائی از آن نیز نیازمند خودشان هستیم..اما اگر از اول به حرف و طریق اینها قدم نگذاریم همواره آزاد زندگی خواهیم کرد
آخوندها یا مبلغین دینی در واقع انگلهای جامعه میباشند که همواره در جستجو ناقلها میباشند که با تفکرات غلط خود جامعه سالم را به یک جامعه بیمار تبدیل میکنند
به یاد دارم در زمانی که تحصیل میکردم کما اینکه همچنان در مدارس دو درس قرآن و تعلیمات دینی از مجموعه دروسی بود و هست که میبایست پاس میکردیم،قرآن که مشخص هست که محتوایش چه هست و تعلیمات دینی نیز از دروسی بود که معلمین دربارهٔ حضرت محمد و حضرت ابراهیم که آتش بر وی گلستان شد ،حضرت موسی عصا را انداخت تبدیل به مار شد و داستان خنده دار نوح و کشتی و از این قبیل داستانها که بیشتر جنبه سرگرم کنند دارند سخن میگفتن … برای من این سوال امروز پیش آمده که این گونه داستان سرائیها چه سودی برای نسل ما داشته تا کنون؟
چرا به جای این مزخرفات به ما, به جای تعلیمات دینی، تعلیمات انسانی ، تعلیمات قانون مداری،تعلیمات ارزشهای فردی، و هزاران تعلیمات دیگر که به پیشرفت جامعه کمک میک ندادند؟
.اگر ما به جای تحمیل عقاید دینی در مدرسه بر روی عقاید انسانی و اجتماعی پا فشاری کنیم نتیجه بهتری حاصل میکنیم
وقتي كه رفتارهاي مردم كشورهاي پيشرفته و ثروتمند را تحليل ميكنيم، متوجه ميشويم كه اكثريت غالب آنها از اصول زير در زندگي خود پيروي ميكنند:
اخلاق به عنوان اصل پايه
وحدت
مسئوليت پذيري
احترام به قانون و مقررات
احترام به حقوق شهروندان ديگر
عشق به كار
تحمل سختيها به منظور سرمايهگذاري روي آينده
ميل به ارائه كارهاي برتر و فوقالعاده
نظمپذيري
دروغ کثیفترین فعل غیر انسانی دنیا
همانگونه که ذکر شد چرا اینها اصول زندگی، اصول قانون مداری رو نمیآموزند…بیایید مسئولیت پذیر باشیم و به زندگی خود و نسلهای بعدی خود اندیشهای کنیم..به امید نابودی اسلام
http://bidinii.wordpress.com/2...
*داستان آخوند و مرد روستايي *
روستایی برآشفت که: آملا، من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟
آخوند گفت: فراموش نکن که قول داده ای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی
صبح روز بعد، روستایی پریشان نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگد اندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد
آخوند یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت: امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری
چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست.
آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد
ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد آخوند می رفت، این یک به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد
روز بعد وقتی روستایی نزد آخوند رفت، آخوند از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند آملا، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم
این داستانه حال حاضر جامعه ماست. در واقع افسار خود را به دیگران دادن باعث فرو کردن خرافات و اوهامات میشه. اما اگر فقط به ندای باطن و قلب خود گوش کنیم همواره آزاد زندگی خواهیم کرد و بدور از ترس از دنیای بعدی و جهنم و بهشت و امسال این خرافات زندگی خود را با نهایت آرامش سپری خواهیم کرد
در واقع این افکار مسموم زندگی انسان میباشد که با تفکرات غلط خود جامعه سالم را به یک جامعه بیمار تبدیل میکند
هر چه بهره انسانها از دانش و بینشْ کمتر باشد، به همان نسبت، از واقعیتها دور میشود و دل در گرو امور غیر واقعی و خرافات مینهد. متأسّفانه در جامعه ما شیوه برخورد نادرست نسبت به خرافات وجود دارد. ورود گزارهها و اعتقادات بیپایه با عنوانهای فریبنده و دلخوشکننده با عنوانهای دینی آمده اند که بسیار خطرناک و آسیب زننده است. و چه بسا قلمرو حرکتی خرافه در عقاید و مراسمهای دینی، بیشتر رخ میدهند. از این رو، خرافه دینی، گفتار یا کرداری است به ظاهر دینی که بر مبنای عقل و منطق استوار نبوده. به طور خلاصه، آنچه که در میزان عقل و درک مردود شمرده شود، خرافه است. که میتوان بسیاری از آنها را در ادیان و فرزندان نامشروعش (کتبی که بعد از بوجود آمدن دین برای ماله کشی اشتباهات دین بوجود آمده) پیدا کرد
این داستان با دین هم هم تراز هست… در واقع این مبلغین دینی هستن که خودشان تولید مشکل میکنند در زندگی ما, اینها اینقدر خرافات رو به مغز ما فرو میکنند که برای رهائی از آن نیز نیازمند خودشان هستیم..اما اگر از اول به حرف و طریق اینها قدم نگذاریم همواره آزاد زندگی خواهیم کرد
آخوندها یا مبلغین دینی در واقع انگلهای جامعه میباشند که همواره در جستجو ناقلها میباشند که با تفکرات غلط خود جامعه سالم را به یک جامعه بیمار تبدیل میکنند
رضا محبّی
http://bidinii.wordpress.com/2...